تناقضات حجاریان
محسن سلگی کارشناس سیاسی در یادداشتی به گفتگوی اخیر سعید حجاریان از فعالان اصلاح طلب با روزنامه اعتماد پرداخته است که متن آن را در ادامه میخوانید:
اخیرا سعید حجاریان طی گفت و گویی با «اعتماد» نظام را به سیاست زدایی و روگردانی از دمکراسی متهم کرده است.
در پاسخ به او باید متذکر شد که این اصلاح طلبان بودند که در حوالی پیوستن به روحانی و دوران ریاست جمهوری او از دمکراسی عبور کردند و پرچم ملی گرایی را به جای دمکراسی خواهی بلند کردند؛ آن هم یک ملی گرایی بی رمق و بدون گرایشات وطنی و عارضی که وابسته به سیاست دولت های خارجی از جمله آمریکا بود و سعی در سیاست زدایی، جمع کردن سیاست از خیابان، نادیده گرفتن اراده عمومی و ادغام در نظم بین الملل داشت.
در واقع سیاست اصلاح طلبان نه ملی گرا، که بین الملل گرا بود. اما در نهایت به تحقیر دولت ایران و بازی خوردن مردم منجر شد و بنابراین ادغام مورد اشاره -در صورت موفقیت- در واقع هضم ایران در معده سرمایه داری بین الملل و شرکت های انحصارطلب فراملیتی و نادیده گرفتن عناصر ملی مانند فرهنگ بومی و میراث اسلامیِ دیرینهی مردم بود.
حجاریان همچنین مدعی شده که «سیاست وقتی معنا دارد که دولت دخالت در امر سیاسی را حداقلی کند». اولا معنای سیاست با امر سیاسی متفاوت است و امر سیاسی جز با حضور عمومی و مردمی دولت، به نحو مطلوب شدنی نیست.
سیاست (Politics) میتواند بدون مردم هم تحقق یافته و حتی به موفقیت رسیده و از پدیده شکست سیاست دوری کند اما امر سیاسی (The political)، به معنای حضور همه جایی سیاست و سیاسی بودن شهروندان و تعلق خاطرشان نسبت به سرنوشت و سرشت جمعی است.
مطابق این ملاحظات، حجاریان حتی واژگان را درست و در جای خود به کار نبرده است. ضمن اینکه در ابتدای متن اشاره شد که اصلاح طلبان بودند که پروژه سیاست زدایی (لیبرالی کردن) را کلید زدند. جای افسوس و تعجب دارد که حجاریان سیاست زایی را ملازم لیبرالی شدن می داند. در حالی که یک نقد اساسیِ منتقدان چپ گرا و مستقل در غرب نسبت به لیبرالیسم متوجه همین سیاست زدایی (عمومی زدایی) و خصوصی سازی سیاست است.
همچنین در مباحث پیرامون الهیات سیاسی به درستی گفته شده که نگاه لیبرالی به سیاست، نگاهی فانتزی یا دست کم زیادی خوش بینانه است که از وجه و وجهه تخاصم در سیاست غفلت می کند. حتی کسانی مانند لاکلائو و موفه که کوشیده اند تعدیلی بر این نقد باشند، با طرح آگونیسم (پیکارگرایی اجماعی) به جای آنتاگونیسم (پیکارگرایی یا تخاصم گرایی) همچنان موضع انتقاد آمیز نسبت لیبرالیسم دارند. این کوشش در پی آن است تا عنصر دشمن و دشمنی کردن در سیاست را به رسمیت بشناسند و التفات و اعتراف دارد که عنصر مقوم، مقاوم و اساسی سیاست، «دشمن» است.
قابل ذکر است که کارل اشمیت به عنوان پدر این جریان انتقادی، به درستی گفته است که دوگانه هنر، زشت/زیبا، دوگانه اقتصاد، سود/زیان، دوگانه اخلاق ، خوب و بد و دوگانه سیاست، دوست/دشمن است.
حال باید دید چگونه حجاریان و کسان دیگر مدام علیه این واقعیت و ذات سیاست می نویسند و از سوی دیگر، سیاست زدایی را نقد می کنند؟! ضمن اینکه دشمن برای جمهوری اسلامی هرگز وجود مستقلی ندارد، بلکه وجودی عارضی و نااصیل است. برای جمهوری اسلامی ایران، دوستی و انس با هستی و انسان و خدا اصالت و تقدم دارد و در این میان، دولت هایی چون آمریکا و رژیم اشغالگر قدس هستند که بنای دشمنی با انسانیت و حقیقت و دین را در نظر یا عمل گذاشته اند.
بنابراین در حقیقت جمهوری اسلامی ایران با دشمنی و سیاست ها و دولت های ذاتاً دشمن، دشمنی کرده است؛ با دشمنان صلح و اصلاح و تعالی انسان، مردم سالاری، دین، طبیعت و جامعه.
سیاست اصلاح طلبان نه ملی گرا، که بین الملل گرا بود اما در نهایت به تحقیر دولت ایران و بازی خوردن مردم منجر شد و بنابراین ادغام مورد اشاره -در صورت موفقیت- در واقع هضم ایران در معده سرمایه داری بین الملل و شرکت های انحصارطلب فراملیتی و نادیده گرفتن عناصر ملی مانند فرهنگ بومی و میراث اسلامیِ دیرینهی مردم بود.