۱۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۲۳:۵۸
کد خبر: ۷۳۹۲۰۰
آیت الله سبحانی:

شیخ فضل‌الله نوری عالمی نبود که فقط درس بگوید و کاری به جامعه نداشته باشد

شیخ فضل‌الله نوری عالمی نبود که فقط درس بگوید و کاری به جامعه نداشته باشد
حضرت آیت‌الله سبحانی گفت: شیخ فضل الله نوری عالمی نبود که تنها در خانه بنشیند و در مدرسه درس بگوید و کاری با مردم نداشته باشد و در واقع عمر و فکرش در جامعه بوده است.

به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، حضرت آیت الله جعفر سبحانی عصر امروز در همایش «شیخ شهید؛ فقیه تهران، دیده بان ایران» در پیامی تصویری نام و یاد شیخ فضل الله نوری را گرامی داشت.

این مرجع تقلید شیخ فضل الله نوری را عالمی برجسته معرفی کرد که علاوه فضیلت علمی و دانش گسترده دین، فضیلت شهادت را نیز دارا است.

متن سخنان حضرت آیت‌الله سبحانی به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ

والصّلاة و السّلام علی خلقه و آله الطّاهرین و لعْنَةُ اللَهِ عَلَي‌ أعْدآئِهِمْ أجْمَعينَ مِنَ الانَ إلَي‌ قيامِ يَوْمِ الدّين‌.

قالَ اللهُ الحَكيمُ في‌ كِتابهِ الكَريمِ، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ.

آیه کریمه حاکی از ان است که انسانی که در راه خدا کشته می‌شود بعد از مرگ حیات دیگری دارد، این حیات همان حیات برزخی است اما این حیات برزخی به گونه دیگر است که خدا از آن به کلمه عِنْدَ رَبِّهِمْ تعبیر می‌کند، البته این عند یک عند مکانی نیست خداوند منان بالاتر از آن است که زمان و مکانی بر او احاطه کند بلکه این عندف عند شرافتی و افتخاری است.

معلوم می‌شود که در عالم برزخ هم حیات انسان‌ها، مراتب دارد و عالی‌ترین مرتبه یا یکی از ان عالی‌ترین مراتب مال شهیدان در راه حق است.

سخن ما درباره شهید بزرگوار آیت الله العظمی مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری اعلی الله مقامه است. من باید ایشان را با این بیت معرفی کنم که هم دارای شهادت بوده و هم دارای علم؛ علم شهادت والکرامت و اولی- و حلیف علم دین والاثارهم

درباره این شعر توضیحی می دهم.علما و شهدا هر دو در یک راه حرکت می‌کنند هدف یکی است اما کیفیت حرکت این ها مختلف است، عالم، راه را روشن می‌کند برای مردم، راه ایمان و تقوا را روشن می‌کند، راه امنیت را روشن می‌کند، آن چه که برای سعادت مردم لازم است عالم را قلم‌اش و بیان‌اش به روشن‌گری می‌پردازد، اما شهید در همین هدف کار دیگری انجام می‌دهد، آن موانع را برمی‌دارد، هستند کسانی که مانع از سعادت مردم هستند آن موانع را برمی‌‌دارد تا افراد به آن واقعیت و آن هدف برسند.بنابراین شهید همراه عالمه، عالم کارش، روشنگری است او کارش مانع‌زدایی است با دادن جان و با دادن مال در راه هدف، این در صورتی است که عالم غیر از شهید باشد شهید غیر از عالم باشد اما گاهی یک اتفاقی می‌افتد که هر دو در یک نفر جمع می‌شود یعنی در واقع فردی هم عالم است و هم شهید این دیگر بالاترین مراتب است.

البته انسان تصور می‌کند که عالم همیشه با قلم و کاغذ و کتاب سروکار دارد شهید هم سر و کارش در میدان جنگ و دفاع از اسلام و دیانت است چطور اینها جمع می‌شوندف نخیر من به شما عرض کنم که در همین چند قرن ما علمایی بودند که هم دارای علم و دانش باقلم، اسلام را روشن می‌کردند گاهی نیز خون شان ریخته شد در راه همین هدف.و یکی از آنها مرحوم آیت الله شیخ فضل الله نوری است ولذا می‌گوییم علم شهادت والکرامت و اولی- و حلیف علم دین والاثارهم

این شخصیت بزرگوار در سال 1259 هجری در مازندران متولد شده تا بیست سالگی در مازندران بوده بعدا آمده در تهران مقداری در این شهر آموزش دیده مسائلی را آموخته اما دیده این میدان برای او کافی نیست و لذا سفر به نجف کرده آن هم بعد از فوت شیخ انصاری بود از دو عالم بزرگوار توانسته بهره های علمی بگیرد و به عالی‌ترین درجه اجتهاد نائل شود، این دو عالم یکی مرحوم سید محمد حسن شیرازی مجتهد بزرگوار و دوم مرحوم شیخ حبیب الله رشتی است از هر دو بهره گرفته و اتفاقا هر دو نیز از شاگردان برجسته شیخ انصاری بودند. همین قدر شیخ ما از مرحوم انصاری بهره گرفته است آن هم به دو واسطه گاهی میرزای بزرگ شیرازی صاحب آن مساله تنباکو و گاهی نیز از طریق مرحوم شیخ حبیب الله رشتی .ایشان رساله ای را نوشته آن را نزد مرحوم شیخ حبیب الله رشتی برده است یک تقریظی نوشته است من همه تقریظ را نمی توانم بخوانم سطح اولش را می خوانم می گوید بسم الله الرحمن الرحیم أيّها الواقف على هذه الاوراق، لو خضت زواجر البحار، و ضربت آباط الابل فى مهامة القفار، لما وجدت أحسن مما فيها تحقيقاً، و أزيد منه تدقيقاً،

می گوید اگر دریاها را بشکافیم بیابان‌ها را برویم بهتر از این رساله در آن جا پیدا نمی‌کنید البته این را یک عالمی می‌نویسد که از نظر تقوا و ورع در حد بسیار والایی بود.

می‌بینیم این آقا چه آثار علمی از خود به یادگار گذاشته است، البته آثار علمی از ایشان فراوان است یکی از آثارش 25 قاعده فقهی را به نظم درآورده است آن هم در 500 بیت قواعد فقهی را در قالب شعری ریخته اند آن هم در 500 بیت، بسیار کار مشکلی است البته این قواعد فقهی محکمی است که ایشان آورده اند و یکی از کارهای دوران نوجوانی ایشان بوده است. کتاب های دیگری دارد بهترین کتاب اش همان مساله ضمان الید

است که ما در موسسه چاپ کرده ایم و منتشر شده است بالاخره از نظر علمی و فکری جای بحث و گفتگو نیست.

برمی گردیم به مساله دیگر.ایشان عالمی بوده که تنها در خانه بنشیند و در مدرسه درس بگوید و کاری با مردم نداشته باشد چنین نبوده است در واقع عمرش در جامعه بوده و فکرش در جامعه بوده که جامعه را بتواند متدین بار بیاورد و دشمنان را برطرف کند.

مثلا در سال 1320 یا 1321 به حج مشرف شده است از طریق جبر که در نجف می رفته است موقع بازگشت می بیند خیلی ضررها از این جا به حجاج وارد می شود افرادی در راه می میرند و جسدشان در بیابان می ماند پس از بازگشت به نجف خدمت مراجع تجف می رسد که رفتن به مکه را از این طریق نجف تحریم کنید.مرحوم فاضل شربیانی و دیگران تحریم کردند. این پیداست که این عالم درد دین و درد جامعه را در همان دورانی که بوده داشته است

و اما آن که باید در مورد ایشان بحث بیشتری کنیم که انشالله در این مجلس ادامه پیدا می کند مساله مشروطه است البته بعد از سال 1320 خصوصا اواخر سلطنت مظفرالدین شاه مساله مشروطه مطرح شد در واقع مساله ای بود که از غرب به شرق آمد اول ترکیه آمد و بعد ایران آمد و می گفتند مراد این است که حکومت قبلی از بین برود استبداد از بین برود در واقع یک نوع حکومت پارلمانی و مجلسی باشد خیلی کلمه ای زیبا بود و اکثر علما از آن استقبال کردند و یکی از آنها مرحوم شیخ است که مساله استبداد نباشد جمعیتی باشند دارای علم  تقوا و فضل باشند در مجلس بنشینند و تصمیم سازی کنند و دولت نیز اجرا کند ولی بعدا دیدند نه این طور نیست مشروطه کلمه حقن یراد بالباطل، مراد در واقع تجرد از استبداد نیست مراد تجرد از دین و قواعد دینی است در واقع می‌خواهند دین را کنار بگذارند و غیر دین حاکم شود ولذا شیخ در این جا سینه سپر کرد بسیار در این جا بیاناتی دارد نوشته هایی دارد و کتاب مستقلی دارد و لذا مرتب با علما در تماس بود و به نجف نامه می نوشت گاهی هم به قم می آمد بست می نشست در اواخر هم در حضرت عبدالعظیم که مردم را بیدار کند که این در واقع کلاهی است اسمش زیباست باطن اش نازیباست مانند ماری خوش خط و خالی است و لذا مرحوم حسن تبریزی این مجتهد در تلگرامی که به نجف کرد این کلمه را گفت المشروطه کلمه حقن یراد بالباطل عینا حرف خوارج است خوارج نیز می گفتند لاحکم الا الله امیرالمومنان فرمود بله لا حکم الا الله قرآن نیز می فرماید این حکم الا الله است اما این ها می‌خواهند بگویند حکومت نباشد در واقع می خواهند قید و بند را بردارند بتوانند مانند غربی ها همه نوع مفاسد آزاد باشد و لذا در این راه به قدری پافشاری کرد که دشمن با یک طرح عجیبی روز روشن از خانه اش دستگیر کردند و آوردند و در یک مجلسی، یک محاکمه صوری درست کردند و بعد نیز به مقام شهادت رساندند مشهور است که شیخ در هنگام دار آویختن این بیت را خوانده بود با مسجد و منبر نبود دعوه توحید/منزل گه مردان موحد سر دار است ما نمی دانیم واقعا این صحیح بوده یا نه اگر بوده مقصود شیخ این است که مسجد محترم است مبر محترم است مسجد ومنبر است که مردم را به حق هدایت می کند اما اگر روزی عالمی که در مسجد و محراب است احساس کند علاوه بر این وظیفه وظایف یگری دارد و اینکه جان در راه خدا بدهد باید این وظیفه سم را انجام دهد مقصود این است که از حسین ابن علی نقل شده است یکی از ابیاتش می فرماید اگر دین جد من موفق نمی شود استقامت نمی رود الا با شهادت من ، من آماده شهادت هستم پس مسجد و منبر محترم، اما گاهی سبب می شود مقام دیگر را هم به دست بیاورد در همین انقلاب ما تا جایی که نقل شده است 2500 نفر روحانی اعم از مقام بالا یا مقام متوسط جام شهادت را نوشیده‌‌اند که در حقیقت به گفتار آقا حسین ابن علی عمل کردند انسانی جان را در این راه گذاشت خوشا به حالش یک زندگی موقت را از دست داد اما یک زندگی روحانی گرفت.

اشعاری در مورد شهادت ایشان سروده شده که بهترین شعر مرحوم سید احمد پیشاوری است یکی دو بیت این شعر ار می‌خوانیم ببینیم چگونه ایشان دلسوزی می‌کند، مرحوم سید احمد پیشاوری متولد تهران بود در سال 1349 قمری  فوت شده است خیلی عالم و ادیب زبردستی بود می گوید

 

شعر مرحوم سید احمد پیشاوری در مورد ایت الله نوری

همّتْ عِظامُك أنْ تشايع روحَها

يومَ الزِماع الى الجِنان رحيلاً

فَتَصَّعدَتْ معه قليلاً ثمّ ما

وَجَدتْ لسنّة ربِّها تبديلاً

فالروحُ راقٍ والعِظامٌ تَنَزلَّتْ

كالآية اليُوحي بها تنزيلاً

کسی را که بخواهند دار بزنند روی صندلی می نشانند و طلاب را به دور گردن ایشان می اندازند و کم کم بلند می شود تا روح از بدن جدا شود البته این انسانی را که چنین می کشند بدن و روح با هم بالا می رود ولی به آن جا که رسید روح می رود بالاتر و بدن برمی گردد ایشان به این نکته اشاره می کند:

تلکم اراما یخذن جو الا عرش الهه سبیلا

می گوید این شهید روح و بدنش با هم بالا رفت اما در ان جا روح بالا رفت و جسم برگشت کمی بالا رفت اما سنت الهی این است که بدن در روی زمین بماند تا روز محشر.انشالله بهتر از این مقام ایشان را تبیین کنید کتاب های خوبی در مورد ایشان نوشته شده است.یکی از این ها کتاب مرحوم علی ابولحسنی به نام پایداری تا پای دار است که اگر به دست آقایان برسد بسیار کتاب مفیدی است.

ارسال نظرات