برگی از حماسه؛ بانویی که زیر شکنجه ساواک داغ دو فرزند دید
برخی از غم و رنج فقط حرفش را میزنند و حتی غم و رنج واقعی را ممکن است تجربه نکنند اما برخی روی غم و درد را سفید کردهاند، شاید گفتنش راحت باشد اما اینکه خودت وارد مسیری شوی که بدانی چه در انتظارت هست و اینکه عزیزانت مقابل چشمانت پَرپَر شوند آیا راحت است؟!
تاریخ را ورق که میزنیم، برخی از روزها برایمان دنیایی حرف دارد، اصلا بعضی از اتفاقاتی که اگر بازخوانی نشود و گفته نشود شاید جالیش خالی باشد.
مثل خانم سیده خدیجه مستعدی عربانی مادر از مبارزان انقلاب و از همراهان آیتالله مهدوی کنی و مادر یکی از شهدای دفاع مقدس که وارد مسیر پرتب و تابی شد، از پخش اعلامیههای امام و شکنجه شدن در دوران بارداری و سقط شدن فرزندان دوقلو گرفته تا شهادت پسر بزرگش در دفاع مقدس، شهادت برادر، جانباز شدن دو فرزندش و فروختن منزل و پرداخت پول به کمک جبهه...
*بانوی مبارز خانم سیده خدیجه مستعدی عربانی و مادر شهید
این بانو از مبارزان انقلاب و از همراهان آیتالله مهدوی کنی در جریان مبارزه علیه رژیم پهلوی بود که در آن دوران دستگیر و توسط ساواک مورد شکنجه قرار گرفت و جانباز شد.
او همکاری دیرینه با انقلابیون و تحمل زندان و شکنجههای ساواک را در کارنامه دارد؛ دو فرزند این بانوی نامدار در زیر شکنجههای ساواک و یک فرزند او نیز در دوران دفاع مقدس به درجه رفیع شهادت نائل شدند.
معروفترین شکنجهگر زن ساواک به نام پری بلنده او را به سختی شکنجه داد و فرزندان دوقلوی او را داخل شکمش کشت، اما او در دفاع از انقلاب از پای ننشست و تا پیروزی نهایی به مبارزات خود ادامه داد.
او در دفاع مقدس نیز مبارز بود و اهل جهاد این بار در اواخر جنگ خانهشان را فروختند و صرف کمک به جبههها کردند و اکنون در خانهای استیجاری در شهرستان ساری زندگی میکند.
بیشتر از چهل سال است این بانوی مقاومت با قاب عکسها زندگی میکند حتی نگاهش را هم نمیتواند از این عکسها که تمام دنیایش هستند، بردارد، از همسرش که مبارز انقلابی بود تا فرزندش که شهید شد و فرزندان دیگر و برادرش و...
*بانوی مقاومتی که با قاب عکسهایش زندگی میکند
برای مصاحبه به سراغش میرویم، همانی بود که انتظارش را داشتیم، غمهایش را پشت لبخندش پنهان کرده بود ولی حال و هوای دور و برش غمش را فریاد میزد، آه از درد و رنجی که نتوان پنهانش کرد...
*عکسهای که همه دنیایم هستند
سیده خدیجه مستعدی حرفهایش را اینگونه شروع میکند، این عکسها که میبینید همه دنیایم است، همه خاطراتم و هیچ کس نمیتواند مرا از خاطراتم جدا کند.
بدون اینکه حرفی بزنم میداند که باید از چه بگوید، از اینکه چگونه وارد این مسیر شده به همین دلیل گریزی به سالهای قبل میزند، زمانیکه ۱۶ سالش بود و به دلیل شغل پدر به تهران مهاجرت کردند، آنجا بود که با رحمتالله (همسرش) آشنا شد و ازدواج کرد.
*از پخش اعلامیه تا شکنجه ساواک
این بانوی مبارز میگوید: ورودش به مبارزه از ازدواجش شروع شد و اینکه همسرش یک مبارز واقعی و عضو فدائیان اسلام بود، ولی مخالف بود از اینکه وارد این مسیر شوم، با لبخند میگوید؛ «البته اینکه همسرم را چگونه راضی کردم تا در این مسیر همراهیشان کنم، بماند.»
فیلم میرزا کوچک خان جنگلی را که میبینم هر بار امیدوارم پهلوان گلآقا را در این فیلم ببینم، منظورم پدربزرگ مادریام است که در روسیه به دنیا آمد و زمان نهضت جنگل از یاران میرزا کوچک خان بود و تا آخرین نفس هم در کنار میرزا با قزاقهای روسی جنگید و هیچگاه جسدش پیدا نشد، اینها را مادرم میگفت.
خانم مستعدی به خاطرات خودش میپردازد و اضافه میکند: آن زمان اعلامیهها را آیتالله مهدویکَنی از قم میآوردند و در اختیار ما قرار میدادند و ما هم تقسیم میکردیم و مسیرها مشخص بود که هر فردی مسؤولیت پخش اعلامیه در همان مسیر را داشت.
*میگفتند؛ نفهمیدیم آخر اعلامیهها را چه کسی میآورد؟!
وی میگوید: در مسیری که برعهده ما بود یک قهوهخانه بود جلوی بازار روز بود که این اعلامیهها را در میان لوازم پنهان میکردیم، صاحب دکان آقای کلانتری بود، زمانی که انقلاب پیروز شد از ما پرسید آخر ما نفهمیدیم اعلامیهها را چه کسی میآورد که پدر همسرم گفتند: «عروسم میآوردند.»
به ماجرای دستگیریاش اشاره می کند و میگوید: بار اول که دستگیر شده بودم، هشت ماه از ازدواجم گذشته بود در راه آهن و مشغول پخش اعلامیه بودم که مرا دستگیر کردند و بار دیگر هم در بازار مشغول پخش اعلامیه بودم مرا دستگیر کردند و به زندان اوین انتقال دادند.
*ماجرای شکنجهای در زندان
این بانوی مجاهد و مبارز یادآور میشود: در زندان اوین مرا آویزان کرده و شکنجه دادند یادم میآید روبرویم حوض بزرگ بود که با قنداقه تفنگ به گوشه چشمانم کوبیدند همین ضربه باعث شد بیهوش شوم و به کما رفتم و یک ماه در بیمارستان فرح بستری بودم بعد از اینکه به هوش آمدم چشمهایم دیگر کم سو شده بود.
انقلاب و پس از آن جنگ شروع شد، فرید پسرم هم مثل همه جوانان به جبهه رفت تا از کشورش دفاع کند، من هم پشت جبههها خدمت میکردم، با لباس میدوختم تا سربازان سردشان نشود.
سال نو شده بود، ۶ ماه از جنگ میگذشت، فرید در جبهه بود و نتوانست بیاید، میگفت وضعیت خوب نیست، آن شب هم خوابش را دیدم، در خواب دیدم رخت دامادی تنش کردم و موهایش را شانه کردم، خوابم تعبیر شد، فریدم(فرزندم) شهید شد، خودم کفن تنش کردم و خودم دفنش کردم.
*برای این انقلاب هم جان هم جوان دادیم
رحمتالله همسرم بعد از شهادت فرید زیاد دوام نیاورد و خیلی بیتاب بود او هم مرا تنها گذاشت و رفت...به اینجا که رسید به حالش غصه خورد...
این بانوی مبارز و مادر شهید میگوید: « برای این انقلاب جان دادیم، جوان دادیم، همه زندگیمان را برای انقلاب دادیم و با صدای بلند اعلام میکنم یک پسر دیگر هم دارم که اگر یک روزی شود حاضرم یک پسرم را هم تقدیم انقلاب کنم.»
حرف از فرید فرزند شهیدش که میان آمد بیتاب شد، لالاییهایش که رفیق این روزهایش بود را زمزمه میکند، فهمیدم دیگر از خود بیخود شده و در حال و هوای دیگری است...
*زندگی بانوی مبارز کتاب میشود
فاطمه اردشیری معاون پژوهش حوزه علمیه خواهران مازندران از برگزاری مراسم تکریم بانوی مبارز در تراز انقلاب اسلامی در ۱۸ بهمن ماه ۱۴۰۲ خبر داد و گفت که حوزه علمیه خواهران مازندران با همکاری نمایندگی ولیفقیه در استان مازندران و تعدادی از ارگانهای علمی و فرهنگی در نظر دارند جهت تکریم از خانم سیده خدیجه مستعدی عربانی، بانوی مبارز در تراز انقلاب اسلامی به همراه رونمایی از کتاب زندگی و مبارزات ایشان، مراسمی را برگزار کنند.
*بازخوانی حماسه انقلابی در یک کتاب
معاون حوزه علمیه خواهران مازندران ادامه داد: این بانوی مبارز توسط همسرش با انقلابیون آشنا شد و پس از مداومت در مبارزه با رژیم طاغوت، شروع به مبارزه علنی کرد و بارها توسط ساواک و سایر نیروهای امنیتی شاه دستگیر و تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفت.
خانم مستعدی راوی کتاب قصه مهتاب است که در این روز رونمایی میشود، ایشان علاوهبر مبارزات و تلاشهای بیوقفه مادر ۳ شهید نیز است.