عضو هیأت علمی دانشگاه اصفهان:
پیشینه مکتب فلسفی اصفهان مربوط به پیش از دوران صفویه است
اصفهان ـ کرباسی زاده با اشاره به پیشینه مکتب فلسفی اصفهان گفت: هیچکدام از حوزه های علمیه جامعیت عقلی و نقلی حوزه اصفهان و رابطه بستگی و پیوستگی این دو را نداشته است.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در اصفهان، علی کرباسی زاده، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه اصفهان، امروز، در نشست علمی مکتب فلسفی اصفهان که به میزبانی دفتر تبلیغات اسلامی استان برگزار شد، با اشاره به پیشینه علمی شهر اصفهان در مکتب فلسفی، گفت: اینکه حکیمان و فیلسوفانی در حد و اندازه امثال میرداماد و میرفندرسکی یکباره در سرزمینی گرد هم جمع میشوند و یکنشاط علمی فوقالعاده بالایی رونق میگیرد و در خیابانها و کوچه پس کوچهها و در دل بازارها تعداد زیادی مدارس علمی که بسیاری سابقه قبل از صفویه داشت مشغول به کار میشوند، تکاملش بسیار تدریجی است و یکمرتبه این درخت میوه و ثمره نداده است.
وی ادامه داد : به دنبال این پیشرفت علمی مشخص است که قضیه مکتب فلسفی در اصفهان ریشهدارتر هست از اینکه در دوره صفویه که در قرن دهم و یازدهم هستند آغاز شود چرا که پیشینه آن به سالهای چهارم و پنجم هجری برمیگردد.
کرباسی زاده با اشاره به ادعای خود در کتاب نگاهی به مکتب اخلاقی اصفهان، به عنوان اینکه اصفهان موسس چهار مکتب اخلاق عقلی، نقلی، عرفانی و تطبیقی بوده خاطرنشان کرد: پیشینه علمی در فاصله پانصد سال پیش از میرداماد در فعالیتهای فکری و فلسفی در اصفهان وجود دارد که شاید آنچه که بیش از همه در اذهان مردم اصفهان شکل گرفته حضور شیخالرئیس ابوعلی سینا، در کنار آن اسماعیلیه، گروهی از معتزله به حمایت جناب صاحب ابن عباد که مدفن ایشان در خیابان طوقچی اصفهان است و حضور ابنمسکویه به عنوان فیلسوف بینالمللی بسیارمهم در اصفهان که سالیان سال در اصفهان زندگی کرد و اندیشید و از دنیا رفت و با وجود اینکه سنگ قبر ایشان هم از بین رفته توسط مسوولین مدیریت شهری پیگری نشده است.
ارتباط فلسفه و خروج تشیع از خفا در اصفهان
عضو هیات علمی گروه فلسفه دانشگاه اصفهان در خصوص یکی از انگیزههای تشکیل مکتب فلسفی در اصفهان با وجود اینکه سابقه سنیگری آن بیش از شهرهای دیگر بوده و گفته میشود مذهب تشیع از خفی خارج شد و برای اولینبار علنی شد و متون روایی مورد توجه و تمرکز فیلسوفان قرار گرفت، تصریح کرد: باید به این نکته توجه کنیم که شهرهای دیگر مانند کاشان، مشهد و شمال کشور که دارای شیعیان درجهیک بوده هم میتوانست اینگونه باشد ولی حکمت در این شهر آغاز شد و سابقه حکمت در اصفهان با بیش از دو هزار سال روبرو شده است.
وی در خصوص مقایسه حوزههایی علمیه اصفهان با دیگر حوزههای علمیه شیعه مانند بغداد در قرن چهار و پنج، حوزه حلّه در قرن ششم تا هشتم و حوزه جبل آمل لبنان در قرن هشتم تا دهم، اظهار کرد: هیچکدام از این حوزهها جامعیت عقلی و نقلی حوزه اصفهان و رابطه بستگی و پیوستگی این دو را ندارند و اقتضائشان هم نبوده که در این حوزهها چنین اتفاقی بیافتد.
کرباسی زاده به اشتباه بودن دیدگاهی که میان کتب و نویسندگان راه پیدا کرده که فلسفه زیر چتر فقاهت توانست رشد کند اشاره کرد و افزود: منکر این نیستیم که چون میرداماد فقیه بزرگی بود شاید فلسفه در دست او توانست بیشتر تداوم داشته باشد اما علتش این بود که اساسا فلسفه در مکتب اصفهان ماهیت دیگری پیدا کرد و این با فلسفه پیش از میرداماد متفاوت بوده است.
عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه اصفهان درخصوص علت بکارگیری واژه مکتب برای فلسفه اصفهان گفت: وقتی میگوییم مکتب اصفهان، یعنی اشاره میکنیم به مجموعهای از آراء، نظریات، رهیافتها، هنجارها و نگرشها در مجموعهای از متون که توسط فیلسوفان، حکیمان، عارفان، هنرمندان، محدثان و فقیهان و.... نوشته شده که گویا میان همه آنها نقطه مشترک نشأت گرفتن تأملات فلسفی از متون روایی است که با وجود تمام اختلافات دیده میشود و عنصر محوری مکتب اصفهان است و این مکتب را از دیگر مکاتب اسلامی پیش از خود متمایز میکند.
وی با اشاره به اینکه مجموعه آثاری که در دوره مکتب اصفهان پدید آمد اعم از علوم عقلی و نقلی مساوی با کل آثاری است که با همه ادوار اسلامی نوشته شده است، تصریح کرد: بطور مثال کتاب شفای بوعلی به ویژه بخش الهیات آن هست که ابن سینا که خواجهنصیر طوسی در قرن هفتم و هشتم بهترین شرح بر اشارات را به عنوان دفاع از فلسفه و پاسخ به مخالفان فلسفه مانند فخر رازی و امام محمدغزالی و... نوشته و بسیارمهم بود که متفکران ما بر شرح خواجه نصیر حاشیه بزنند و ابن سینا را بازخوانی کنند ولی اینکار صورت نگرفت تا رسیدیم به اصفهان که دو سوم حواشی بر این کتاب در میان قرن ۱۱ تا ۱۲ نزدیک بر ۸۰ شرح و تعلیق نوشته شد.
در تمام آثار شیخ بهایی حکمت و عرفان موج میزند
کرباسی زاده ادامه داد: منظور از مکتب اصفهان اطلاق واحد بر یک خط فکری واحد نیست بلکه در دل این واژه حدود پنج الی شش مدرسه فکری داریم که از میان آنها میتوان با مدرسه فکری میرداماد که خود میرداماد در زمان خود و شاگردانش واژه حکمت یمانیه را برای این مدرسه به کار برد، مدرسه حکمت ایمانی شیخ بهایی که باز اصطلاح خود شیخ بهایی است بر این مدرسه را نام برد که به معنای فنی کلمه شیخ بهایی یک رساله هم در مورد فلسفه ندارد ولی در تمام آثار ایشان معنویت و حکمت و عرفان موج میزند چرا که در وجود خود حکمت و عرفان و فقه و حدیث را یکی کرد.
عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه اصفهان خاطر نشان کرد: یکی از ویژگیهای مکتب اصفهان که او را از فیلسوفان قبلی به ویژه ابنرشد آندلوسی متمایز میکند این است که ابنرشد بسیار تلاش میکند که بگوید چگونه دین و فسلفه به هم میتوانند برسند ولی موفق نشد و به همین دلیل تفکرش بالعکس ابنعربی به کشورهای اسلامی منتقل نشد چرا که دین و فلسفه در نگاه ابن رشد یکی نشد و در دیدگاه میرداماد یکی شد و مهم است که با میرداماد و شیخبهایی و میرفندرسکی شاگردان نسلهای بعدی آنها تا پایان صفویه شاهد یک نوع رویکردی هستیم که در مقابل رویکرد صرفا فقاهتی علماء جبلآمل لبنان، نام آن را رویکرد جامع میگذاریم.
وی در پایان با بیان اینکه اگر کسی روی فقه میرداماد و شیخبهایی و آقاحسین خوانساری کار کند متوجه میشود اصفهان صاحب مکتب جداگانه در فقه و فقاهت است، اظهار کرد: شاید یکی از علتهایی که هیچگاه رویکرد افراطی اخباریگرها در اصفهان راه پیدا نکردند برکت مکتب فلسفی اصفهان است و در تاریخ تفکر عقلی ما هر زمان که علوم عقلی ضعیف شده علوم نقلی هم رو به افول و زوال رفته و این زنگ هشدار و خطری است برای امروز جامعه ما که بدانیم آنچه به نام فلسفه و تفکر عقلی به دست فیلسوفان ما به ویژه در اصفهان تابحال به دست ما رسیده را قدر بدانیم و بدون توجه به مسائل ظاهری، به معنای واقعی بتوانیم با عمل به حکمت عملی اهل حکمت نظری و تفلسف هم باشیم./1304/
ارسال نظرات