درباره ترور دبیرکل حزبالله در لبنان: متی نصرالله؟
خسارت سنگینی است؛ سیّد حسن نصرالله از ارکان اصلی مقاومت در منطقه ترور شده و به شهادت رسیده و علاوه بر ایشان، جمعی از فرماندهان هم شهید شدهاند. در چنین حالتی نخستین تصوری که به ذهن میآید این است که آیا کار در حال رسیدن به انتهاست و باید مایوس و مغبون شد؟
دستکم به 3 دلیل هیچ استدلالی برای یاس و انفعال نمیبینم. یکی از این سه را در بند دوم خواهم گفت. امّا دو دلیل دیگر اینکه، تاریخ را خطی و پیوسته نباید دید؛ استدلالهای مهم و بنیادی هم برای این مدعا در میان است؛ تاریخ مسیر مملو از پیوستگیها نیست و معادلات جهان هم اسیر علت و معلولهایی که ما میشناسیم نیست؛ تاریخ پر از شکافها و گسستهاست و به تعبیر مولوی همهی قرآن هم سراسر نفی همین سببها و علتهای دنیایی است که ما میشناسیم: جمله قرآن هست در قطع سبب/ عزّ درویش و هلاک بولهب.
لذا این که روند فعلی پر از ترور توسط صهیونیستهاست و ضربه به فرماندهان مقاومت، ضرورتاً ادامه نخواهد یافت و در گسستها، مستضعفین وارثان زمین خواهند شد.
دلیل مهمتر ارجاع به این آیهی بسیار عجیب و نفسگیر قرآن درباره نصر الهی است: أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا یَأۡتِكُم مَّثَلُ ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِكُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ یَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِیبࣱ.
آیه 12 سوره بقره، میگوید بعضاً شرایط و دشواریها آنقدر جدی میشد و تنگناها به قدری اضطرابآور بود که حتی پیامبر(ص)! –دقت کنیم، حتی خود پیامبر(ص)- و آنها که همراه ایشان ایمان آورده بودند میگفتند که این یاری و نصرت خداوند کی خواهد آمد؟ و خداوند در چنین هنگامههایی در جواب میگفت که قطعاً نصرت و پیروزی از آنِ خدا نزدیک است.
ما به این آیه ایمان داریم؛ تاریخ را گسسته میدانیم و در این گسستها نصرتهایی میبینیم که همهی شرایط را عوض خواهد کرد. و البته این نافی آن نیست که تلاشها را در اضطرابها دوچندان کنیم. اما به هرحال این سنت خداست، آنها که سنت الهی را باور کنند با پیروزی کار را خاتمه خواهند داد و آنها که از وسط راه برگردند، خسارت را به دوش خواهند کشید.
دوّم - ما و اسرائیل: نه نیازی به شعار است و نه الان وقت شعار دادن است؛ امّا بدون تعارف معتقدم که اسرائیل علیرغم همهی توفیقات تاکتیکیاش و بخصوص در ترورهای اخیرش، سرجمع دست برتر را ندارد و هدف راهبردی نهایی و عظیمی را محقق نکرده است. این ادعا، از تحلیل ماهیت رژیم صهیونیستی برمیآید؛ صهیونیستها به عنوان کسانی که سرزمینی را اشغال کردهاند و میخواهند در این سرزمین غصبی بمانند و گامهای بعدی را بردارند، در قدم اوّل و اصلی نیازمند دوچیزند: نخست: امنیت پایدار و مطلقی که بتوانند اشغالگران مهاجر فعلی را حفظ کنند و مهاجران دیگر را هم به سمت فلسطین بکشانند و دوم: نرمالایز شدن در منطقه و جهان؛ به نحوی که ملت-دولتهای منطقه و بویژه اعراب، همچون برخی مرتجعین و سفیهان، به همزیستی ظاهراً مسالمتآمیز با آنان روی آورند و خود را خلع سلاح کنند. پروژههایی مانند تطبیع (عادیسازی روابط با اعراب) و کریدور اقتصای آیمک (هندی-عربی-اسرائیلی) برای پیشبرد همین راهبرد بود.
هرآنچه امنیت صهیونیستها را متزلزل کند و پروژه فیک نرمالیزاسیون را به محاق ببرد، بنیاناً علیه صهیونیستهاست و دراین زمینه توفیقات تاکتیکی آنها، چارهساز کلان راهبری نیست.
اگر صهیونیستها بتوانند امنیت را تکمیل یا حداقل ارتقا دهند و نرمال شوند، پیروزی راهبردی کسب کردهاند، امّا مسئله اینجاست که هرگام که جلوتر میروند، هر دوی اینها را بیشتر تخریب میکنند. به تعبیر خود نتانیاهو در سازمان ملل، امروز حداقل 7 خط مقدم و جبههی فعال علیه صهیونیستها-از ایران تا عراق و یمن و سوریه و لبنان تا غزه و حتی کرانهباختری- وجود دارد و آنچه اسرائیل از جنایت و خرابکاری و کشتار و نسلکشی و ... انجام داده، شلیکها را متوقف نکرده و حتی وضعیت خود به لحاظ نرمال شدن را در میان مردم اروپا و آمریکا هم بدتر کرده است.
سوّم - ما و مویهها!
اسطوره و بزرگی که از دست میرود، از حاج قاسم گرفته تا سید حسن نصرالله، مویهها و مرثیهها طبیعی است؛ اصلاً خود پیامبر(ص) هم برای رفتگانش و سردارانش گریه میکرد؛ برخی روایتها دربارهی گریه آن حضرت برای حمزه(ع) میگوید که آنقدر با صدای بلند گریه کرد که حال غش به آن حضرت دست داد.
امّا مرثیه اگر به حماسه نرسد و صرفاً با انفعال توام شود، خیری نه برای مقاومت دارد و نه برای سید مقاومت! آنگاه که مقاومت تصمیم گرفت که با صهیونیستها مبارزه کند، میدانست که او برتری تکنولوژیکی دارد، میدانست که او پول و زور و دستگاههای جاسوسی و امنیتی و تروریستی همهی زورگویان دنیا را پشت خود دارد، میدانست که او بیرحم و سفّاک است؛ میدانست که او ممکن است فرماندهان را ترور کند؛ میدانست که خود، به لحاظ امکانات و پول و سرمایه و تجهیزات و ... بسیار کمتر از طرف مقابل برخوردار است؛ امّا اینها را به انفعال و صرفاً مرثیهخوانی و مداحی تفسیر و ترجمه نکرد؛ اینها فقط یک چیز به ما میگوید: اگر امکانات کم بود و شرایط دشوارتر بود، باید ایمان بیشتر باشد و کار جدیتر و شبانهروزیتر؛ وگرنه نوحهخوانیِ صرف و خالیکردن دل دیگران را سلیمان صردخزائی هم بلد بود!