انشعاب در جامعه روحانیت به روایت مرحوم آیتالله مهدوی کنی
بعد از قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲، طیف روحانیون به موضوع وجود تشکیلاتی منسجم بهعنوان ضروریات پیشبرد اهداف انقلابی پیبردند. اما خفقان حاکم در جامعه مانع از شکلگیری یک نهاد اسلامی با ویژگیهای منحصربه فرد تشکیلات مذکور میشد. با گذر زمان و اوجگیری جریانهای سیاسی زیرزمینی ضد حکومت پهلوی در سال ۵۶، افرادی چون شهید مطهری، آیتالله مهدوی کنی، آیتالله شهید مفتح، آیتالله شهید بهشتی، آیتالله شهید باهنر، آقای هاشمی رفسنجانی و... دور هم جمع شده و اساسنامهای تنظیم نمودند تا انسجام بیشتری پیدا کنند بدین ترتیب، نخستین هستهٔ جامعهٔ روحانیت شکل گرفت. در بهمن 57، برنامهریزی راهپیماییها، سخنرانی در مساجد، تهیهٔ شعارها و هماهنگی و سازماندهی مبارزه ضد حکومت پهلوی عمدتاً بر عهدهٔ جامعهٔ روحانیت مبارز بود. بعد از انقلاب اسلامی، جامعه روحانیت مبارز به یکی از تشکلهای سیاسی بانفوذ در ایران تبدیل شد. نکته مهم آن که در ذهن تشکیلدهندگان جامعه روحانیت این امر مسلم بود که آنها قصد تشکیل یک «حزب» را ندارند، بلکه میخواهند تشکلی جهت منسجم کردن روابط روحانیون ایجاد نمایند و تشکل آنها یک حزب نیست و نخواهد بود. اما، دراینبین یکی از اتفاقات مهم در جامعهٔ روحانیت در سال 66 رقم خورد. به دلیل اختلاف سلیقهٔ درونگروهی، انشعابی تاریخساز در این تشکل انجام شد و تا سالها صحنه سیاست ایران را تحتتأثیر خود قرار دهد. در ادامه روایت مرحوم آیتالله مهدوی کنی از این انشعاب را مرور خواهیم کرد.
انشعابی با نام مجمع روحانیون
مسئله «مجمع روحانیون» و انشعاب آن از «جامعهٔ روحانیت»، سرو صدای زیادی به پا کرد. نشریات، مصاحبهٔ بعضی از آقایان را منتشر کردند که در آن مصاحبهها فلسفهٔ این انشعاب را ذکر کرده بودند. آنها گفته بودند که ما در مسائل انقلاب اختلافنظر و اختلاف مبنا داریم. جامعهٔ روحانیت در مسائل اقتصادی مبنای خاصی دارند در سیاست خارجی هم روش خاصی دارند و این همان چیزی است که امام اسمش را اسلام آمریکایی گذاشته است؛ یعنی اینها طرفدار سرمایهدارها و طرفدار ارتباط با آمریکا هستند. اینها سرمایهداران را تأیید میکنند. سیاست اقتصادی آنها اقتصاد سرمایهداری است سیاست ارتباط با غرب است و در یک جمله اسلام اینها اسلام آنها هم آمریکایی است و این دو اختلاف عمده موجب انشعاب در درون جامعهٔ روحانیت شد.
امام خمینی موافق انشعاب بود
در آن زمان از امام سؤال کردند که آیا شما آقایان مجمع روحانیون را تأیید میفرمایید یا این انشعاب را اجازه میفرمایید؟ امام فرمودند بله من با این انشعاب موافق هستم. اما، برداشت عمومی از اصل انشعاب با این فلسفه و تأیید حضرت امام این بود که جناح باقیمانده از جامعهٔ روحانیت طرفدار اقتصاد سرمایهداری و طرفدار اسلام آمریکایی هستند. این افکار عمومی برای جامعهٔ روحانیت قابلپذیرش نبود و باعث شد در انتخابات اثر بگذارد و در انتخابات تقریباً بیشتر آرا بهطرف کاندیداها و نامزدهای آنها رفت و بعضی از کاندیداهای ما از جمله آقای ناطق نوری بهدور دوم افتادند. بنده میان دو مرحلهٔ انتخابات با مشورت دوستان با نامهای که قبلاً تهیه کرده بودم، خدمت امام شرفیاب شدم نامه خطاب به حضرت امام بود و مضمون نامه این بود که باتوجهبه سوابق درخشان اعضای جامعه روحانیت مبارز در انقلاب آیا واقعاً شما اسلام جامعهٔ روحانیت را آمریکایی میدانید؟ اگر میدانید که هیچ اما اگر این را قبول نداريد رسماً اعلام بفرماييد. خدمت امام شرفیاب شدم و قبل از اینکه نامه را تقدیم امام کنم شفاهی عرض کردم که ما نمیدانستیم که بعد از ٦٠ سال طلبگی و مبارزه در راه اسلام و انقلاب، آمریکایی شدهایم ولی حالا فهمیدیم که ما با مهر تأیید جنابعالی، آمریکایی از آب درآمدهایم و شما اتهام آمریکایی بودن ما را تأیید میفرمایید. گفتم اگر واقعاً جنابعالی بهعنوان امام ما، ما را آمریکایی میدانید قاعدهاش این است که ما را از صفحهٔ وجود محو بفرمایید. مگر ممکن است در ایران اسلامی و انقلابی گروهی آمریکایی روحانیت باقی بمانند؟
امام نسبت به من لطف داشتند من هم بدون رودربایستی با امام حرف میزدم. امام معمولاً در موقع صحبت سرشان را پایین میانداختند و به تعبیر ما بهصورت طرف خیره نمیشدند. تا من گفتم اگر ما آمریکایی هستیم، پسسرشان را بلند کردند و گفتند نخیر. من کی چنین حرفی را زدم؟ من چنین حرفی نزدم من به شماها علاقه دارم. خیر چنین چیزی نیست. من عرض کردم بله شما صریحاً نفرمودید که ما آمریکایی هستیم ولی وقتی که آقایان انشعاب کردند و فلسفهٔ این انشعاب را اینطور ذکر کردند که اینها اسلامشان آمریکایی است شما هم اصل انشعاب را تأیید فرمودید. برداشت عرفی این است که فلسفهٔ انشعاب را نیز شما قبول دارید. چیزی هم در این مورد نگفتید که حرفی که این آقایان زدند درست نیست و آن را نفی نکردید؛ بنابراین از این سکوت کاملاً برداشت میشود که اسلام ما آمریکایی است.
این جمله را هم از دکتر بهشتی نقل کردم عرض کردم که ایشان میگفتند: کلام آن چیزی است که مردم میفهمند نه آن چیزی که گوینده قصد میکند. ایشان فرمودند خیر الان من چیزی نمینویسم ولی بعد از انتخابات بیایید و هر چه شما برای رفع این تهمت بنویسید من آن را تأیید میکنم. اما اعلام نظر امام بعد از انتخابات بر نتیجه انتخابات بسیار تأثیر داشت.
پس از مدتی بعد از انتخابات من که کاملاً ناراحت بودم نرفتم پیش امام خمینی. ظاهراً آقای انصاری از اعضای دفتر امام بعد از انقلاب، سؤالی از امام مطرح کردند بدین مضمون که نظر حضرتعالی نسبت به جامعه مدرسین جامعه روحانیت و مجمع روحانیون چیست؟ همچنین نظرتان دربارهٔ این صحبتهایی که میشود مثل اسلام آمریکایی و كذا چیست؟ امام در جواب فرموده بودند که اینها همه فرزندان من هستند، شاگردان من هستند و من به همهٔ اینها علاقه دارم اینها همه مورد تأیید من هستند. گر چه اختلاف سلیقههایی با هم دارند که این هم اشکالی ندارد. اختلاف سلیقه باید باشد. ایشان در آنجا بهخصوص جوانها را مخاطب قرار دادند که نسبت به جامعهٔ مدرسین احترام بگذارید فرمودند خودتان را از جامعه مدرسین جدا نکنید، اگر جدا کنید آن وقت ممکن است گرفتار آمریکاییها بشوید. حضرت امام در حقیقت بهخاطر تقوایی که داشتند وقتی اشتباهی واقع میشد و فکر میکردند که در آنجا ممکن است قصوری از طرف ایشان رخداده باشد احساس وظیفه میکردند که هر چه زودتر آن را جبران کنند.
من یک روز خدمت امام عرض کردم که بسیاری از مواضع اقتصادی ما متأثر از فتاوای جنابعالی است. ما حتی در شورای نگهبان بعضی از مصوباتی که از مجلس میآید بهخاطر اینکه مخالف با فتوای جنابعالی است آن را رد میکنیم.
به حضرت امام گفتم الان جنابعالی هستید بالاخره آن چیزی که الان در کار است فتوای شماست البته ممکن است که افراد در وظایف فردی خودشان از مرجع دیگری تقلید بکنند و هر چه مرجعشان بگوید انجام بدهند، اما نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی نظر رهبری مقدم است؛ به همین جهت در شورای نگهبان هم مبنای ما فتاوای امام بود.
در سیاست خارجی هم ما در آن موقع معتقد به تنشزدایی بودیم گر چه بعضی از سیاستهایی که بهعنوان تنشزدایی اتخاذ میشود بهجای تنشزدایی تنشزا است ما میگفتیم که واقعاً به نفع انقلاب است که تنشزدایی شود. چون در داخل و خارج، دشمن مشغول توطئه است و به دنبال بهانه میگردد و از طرف دیگر ما گرفتار جنگ تحمیلی بودیم و دشمن از چند سو به ما حمله کرده بود. ما نباید به دشمنانمان مرتب میافزودیم. چه در موضعگیریها چه در سخنرانیها و چه در برخوردهایمان. ما این را در سیاست خارجی معتقد بودیم و با صراحت بیان میکردیم حالا بعد از ۲۰ سال آقایان تازهرسیدهاند به آنچه ما در ابتدا میگفتیم. ما همان موقع میگفتیم که واقعاً باید تنشزدایی کرد.
به نقل از: خواجه سروی، غلامرضا ( ۱۳۸۵) خاطرات آیتالله مهدوی کنی، تهران، نشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی