تاریخ روابط ایران و انگلستان در دوران محمدرضا شاه پهلوی
بعد از جنگ جهانی دوم و خروج انگلستان از خاورمیانه، این كشور جایگاه ویژهی خود را در منطقه به آمریكا واگذار كرد. از این دوران به بعد مهمترین مسئله برای انگلیس دستیابی به نفت و منابع نفتی بود. بر این اساس، چنانچه تاریخ نشان میدهد در دههی1950م. (1330ش) مهمترین مسئله بین ایران و انگلستان قانون ملی كردن نفت، سقوط مصدق و كنسرسیوم نفتی بود.
به طور خلاصه میتوان گفت از تصویب قانون ملی كردن نفت تا سقوط مصدق، ایران در روابط خود با انگلستان به ترتیب چهار مرحله را پشت سر نهاد:
1. ملی كردن صنعت نفت؛
2. خلع ید از شركت مرحلهی نفت انگلیس در ایران و به عهده گرفتن ادارهی دستگاه عظیم صنایع نفت جنوب؛
3.پیروزی در سازمانها و دادگاههای بینالمللی علیه دعاوی شركت نفت ایران و انگلیس؛
4.تلاش برای صدور نفت به خارج و شكستن حلقهی محاصرهی اقتصادی بینالمللی علیه ایران.
انگلستان در مقابل این چهار مرحله، چهار استراتژی مشخص را در ایران به اجرا گذارد:
1.تلاش برای بركناری دكتر مصدق و روی كار آوردن سیاستمداران طرفدار خود؛
2.رجوع به سازمانها و محاكم بینالمللی؛
3. طرح و اجرای گستردهی تحریم و محاصرهی اقتصادی ایران به همراه مانورهای نظامی؛
4.كوشش در جهت براندازی دولت ملی.
در سه مورد اول، سیاست انگلستان با شكست فاحش روبهرو شد و تنها استراتژی نظامی بود كه توانست نیات و مقاصد این كشور را تأمین كند. این كشور سرانجام طرح كودتای 28 مرداد 1332 را با كمك آمریكا تنظیم و مصدق را مجبور به شكست كرد.
پس از سقوط مصدق و بازگشت شاه به ایران، حكومت ایران به موازات گسترش مناسبات با آمریكا تلاش كرد روابط خود را با دولت انگلستان بهبود ببخشد. لذا پس از ایجاد رابطه، اولین مسئلهای كه بین ایران و انگلیس مورد توجه قرار گرفت و میبایست حل میشد، مسئلهی نفت بود كه این مهم از طریق قرارداد معروف به قرارداد كنسرسیوم حل و فصل شد. بر طبق آن، شركت سابق نفت ایران و انگلیس كه به شركت بریتیشـ پترولیوم تغییر نام داده بود، 40 درصد سهام كنسرسیوم را در اختیار گرفت، این وضع خود بیانگر این واقعیت است كه انگلیسیها در رقابت با شركتهای نفتی آمریكا مجبور شدند امتیازاتی به آنها در مورد نفت ایران واگذار نمایند.
پس از اجرای قرارداد كنسرسیوم، حكومت انگلستان تلاشهای گستردهای را به عمل آورد تا شاید از نفوذ بیشتر آمریكا در بخشهای مختلف سیاسی، اقتصادی و نظامی ایران جلوگیری نماید كه البته در این امر چندان توفیق نیافت، اگر چه بعد از به قدرت رسیدن علا و عضویت ایران در پیمان بغداد، روزبهروز روابط ایران و انگلستان گسترش یافت.
حضور ایران در پیمان بغداد و همكاریهای نظامیو امنیتی با انگلیس، علاوه بر اینكه ضرورت دفاع از كشورهای منطقهی خاورمیانه در برابر شوروی و حفظ و حراست از كشورهای تحت نفوذ انگلیس از خطرات احتمالی داخلی و خارجی را مطرح میكرد، همچنین میتوانست در جهت سوق دادن ایران به سمت بلوك سرمایهداری غرب كمك فراوان كند.
پس از سفر محمدرضا شاه به انگلیس در اردیبهشت 1338ش (آوریل 1959م.) مجدداً شاهد گسترش روابط دو كشور در زمینههای مالی و اقتصادی هستیم كه از جملهی آنها تأسیس بانك ایران و انگلیس در ایران و دادن اعتباراتی به ایران با هدف گسترش روابط تجاری، اقتصادی و فرهنگی است.
اما در دههی 60 میلادی با به قدرت رسیدن امینی، مهرهی اصلی آمریكا و عامل اصلی اجرای اصلاحات پیشنهادی از سوی كندی، كمكم، شاهد كاهش نفوذ انگلیس در عرصهی سیاست داخلی ایران هستیم كه این روند با خروج انگلیس از منطقهی خلیجفارس در دههی 70 میلادی به تدریج كامل میشود. از سوی دیگر، با تشكیل اوپك و حضور فعال و گسترده شركتهای نفتی آمریكا در ایران، انگلستان انحصار خود را بر نفت ایران از دست داد. در نهایت، با قبضهكردن قدرت توسط نیروهای طرفدار توسعهی صنعتی به رهبری حسنعلی منصور و امیر عباس هویدا، در سالهای 1342ـ1344ش (1963ـ1965م.) جنگ قدرت بین نخبگان سیاسی نسبی طرفدار انگلستان، به نفع نخبگان سیاسی نوپای طرفدار ایالات متحدهی آمریكا، خاتمه یافته تلقی میشد. بنابراین بعد از ماجرای ملی شدن صنعت نفت، انگلیسیها سعی در كاهش سرمایهگذاری و افزایش بهرهوری از نفت ایران و افزایش نفوذ خود در ایران كردند؛ چنانچه پارسونز در آغاز مأموریتش در تهران در اجتماع بازرگانان انگلیسی در تهران اظهار داشت:
«ایران یكی از كشورهای جهان سوم است و كار در كشورهای جهان سوم ریسكپذیر است. لذا اولین كاری كه اینجا میكنید این است كه تا میتوانید كالاهایتان را بفروشید و فقط در صورتی سرمایهگذاری كنید كه برای فروش كالاهایتان چارهای جز این كار نداشته باشید و اگر مجبور بودید سرمایهگذاری كنید به میزان حداقل ممكن سرمایهگذاری كنید و صنایعی را انتخاب كنید كه قطعات و لوازم آن از انگلستان وارد شود؛ مانند صنایع مونتاژ كه در واقع سوار كردن قطعات صادراتی انگلستان در ایران است. در این محدوده و با توجه به این نكات من معتقدم كه ایران یكی از بهترین بازارهایی است كه شما میتوانید برای مصرف كالاهای خود در جهان سوم پیدا كنید.»
واقعیت این است كه در دوران پهلوی، ایران برای انگلستان هم یك منبع نفت ارزان قیمت بود، هم یك متحد با ارزش و هم یك بازار وسیع و پر منفعت. در این راستا، در فاصلهی سالهای 1352 تا 1356ش ایران یك بازار عمده برای كالاهای انگلیسی به شمار میرفت و حجم مبادلات تجاری بین دو كشور از یك میلیارد لیرهی انگلیس تجاوز میكرد. بدینسان انگلستان با عقد قراردادهای متعدد تجاری و نفتی هم یك بازار وسیع و پر منفعت و هم یك بازار نفتی ارزان قیمت به دست آورد. این كشور در تجارت با ایران در سالهای مورد بحث به طور متناوب مقام چهارم و در برخی سالها مقام ششم را از آن خویش داشت و سفارت انگلستان در تهران بیش از هر تشكیلاتی در حفظ و گسترش منافع اقتصادی انگلستان ایفای نقش میكرد.
این چنین است كه میبینیم ایران از اوایل سال 1351 تا پایان سال 1355شمسی حدود 800 تانك نظامی پیشرفته از انگلستان خریداری كرد كه هر كدام از آنها حدود 150 میلیون پوند برای ایران هزینه در برداشته است.
میتوان نتیجه گرفت كه روابط دو كشور تا سال 1356 در تمام سطوح از وضعیت خوبی ـ در عین حال به نفع انگلستان ـ برخوردار بود. حدود 2000 نفر از اتباع انگلستان در ایران زندگی میكردند، تعداد زیادی از كارشناسان نظامیو فنی انگلستان در شهرهای مختلف ایران به آموزش ایرانیان و تعمیر و نگهداری وسایل خریداری شده از انگلستان مشغول بودند. همینطور هزارها نفر از ایرانیان در شهرهای انگلستان به تحصیل و كسب و كار اشتغال داشتند. كانونهای فرهنگی انگلستان در شهرهای تهران، شیراز، اهواز و مشهد با تشكیل كلاسهای آموزشی زبان انگلیسی فعال بودند. دولت و سرمایهداران ایرانی، سرمایهگذاریهای گستردهای در انگلستان انجام داده بودند. متقابلاً در تهران و شهرستانها نیز حدود 45 شركت پیمانكاری و مؤسسهی تولیدی، صنعتی و خدماتی انگلیس در رشتههای گوناگون از قبیل ساختمان، نیروگاههای برق، مجتمعهای ساختمانی، تأسیسات نظامی، اتومبیلسازی، بانكداری و امورات دیگر اشتغال داشتند.
مواضع انگلستان در قبال تحولات انقلاب اسلامی
برای آگاهی از مواضع انگلستان در سالهای 55 و 56 در قبال تحولات ایران، به گزارشی كه از سوی سفارت انگلستان در ایران تهیه شده، اشاره میكنیم:
«جیمز كالاهان، نخست وزیر حزب كارگر انگلستان در تعطیلات نوروز 1355 به ایران سفر كرد و به دستور او سفارت انگلیس در تهران به ارزیابی مجدد اوضاع ایران پرداخت. در گزارشی كه در ژوئن 1976م از جانب سفارت به لندن ارسال شد، چنین نتیجهگیری شده بود: شكست و فتور در برنامههای اجتماعی شاه بیش از هر عامل دیگری در درازمدت برای رژیم شاه زیانبخش میباشد. بنابراین حداكثر استفاده را از موقعیتهای مناسبی كه برای تأمین منافع اقتصادی و بازرگانی بریتانیا در ایران وجود دارد، بنماییم.»
سیاست دولت انگلستان در زمان حكومت كالاهان، حمایت از رژیم شاه بود و همهی تلاشها در این جهت بود تا از وجود شاه حداكثر استفاده را ببرند. این سیاست را میتوان در اظهارات «سر آنتونی پارسونز» آخرین سفیر انگلیس در دربار پهلوی بین سالهای 1353 تا 1357ش درك كرد. وی ضمن مراسمی در نمایشگاه بینالمللی تهران به همكاری نزدیك ایران و انگلستان اشاره كرده؛ اهمیت پیوندهای مستحكمی را كه بین شاه ایران و ملكهی انگلیس وجود دارد را خاطرنشان نمود و همچنین نقش ایران را به عنوان بزرگترین بازار صادرات انگلیس در آسیا مورد تأیید قرار داد. سفیر انگلیس ضمن اشاره به آشوبهای اخیر كه به برقراری حكومت نظامی در تهران و 11 شهر دیگر منجر شد گفت كه عزم دولت ایران برای حفظ ثبات، امنیت و پیشرفتهای این كشور برای پیروی از منش و اصولی كه شاه ایران تعیین كرده است، دولت انگلیس را عمیقاً خوشحال و دلگرم كرده است. پارسونز در پایان اظهار داشت كه ایران برای كشور من بسیار مهم است و ما آرزو داریم كه دولت شما در انجام وظایف خود كامیاب شود. ما یقین داریم كه شما پیروز خواهید شد.
جانشین آنتونی پارسونز، دكتر دیوید اوین با عقاید سوسیالیستی معتقد بود كه باید تغییراتی در سیستم حكومتی ایران داده شود تا از شكست آن جلوگیری به عمل آید. او این عقیده را در ملاقاتی كه به همراه سایروس ونس، وزیر خارجهی آمریكا با شاه داشت، ابراز كرد. او بعد از واقعهی شهریور 1357 و تشدید مبارزات ضد سلطنت، در 30 مهرماه در مصاحبهای تلویزیونی با بی.بی.سی. حمایت خود را از شاه اعلام كرد. در این مصاحبه وقتی از وی سؤال شد كه چگونه دولت انگلستان میتواند حمایت خود را از شاه توجیه كند، در حالی كه خود را با حقوق بشر كارتر همراه میداند، پاسخ داد:« به همان دلایلی كه پرزیدنت كارتر ارسال پیام حمایت خود را از شاه توجیه نموده. ما همواره دوستان صریحاللهجهای بودهایم و بعضی از مسائل حقوق بشر را در ایران مورد انتقاد قرار دادهایم. من تصور میكنم كه باید علناً به طور منصفانه گفته شود كه در ایران اقداماتی در جهت آزادسازی فضای سیاسی انجام گرفته و من معتقدم كه استقرار رژیم ایرانی به نفع منطقه است».
رویتر طی گزارشی تفسیرگونه از اظهارات وزیر امور خارجهی انگلیس نوشت:
«دیوید اوین از حمایت دولت انگلیس از شاهنشاه ایران دفاع كرد و گفت سقوط رژیم ایران در حكم شكستی برای حقوق بشر است و نه پیروزی آن. اوین در پاسخ به این سؤال كه دولت ایران برای سركوب خشونتها از تانكهای انگلیسی استفاده كرده است، اظهار داشت كه آیا میتوان از دولت ایران خواست به خاطر منافع جهان، بهای نفت را افزایش ندهد، ولی وقتی آن دولت مورد حمله قرار میگیرد خودمان را كنار بكشیم. من این نوع رهبری سیاسی را به كلی تمسخرآمیز میدانم.»
به دنبال سخنان دكتر اوین هیئت اجرایی حزب كارگر انگلیس طی جلسهای در لندن انتشار بیانیهای از سیاست اختناقی رژیم شاه انتقاد و آن را محكوم كرد. هیئت اجرایی تصمیم گرفت كه نمایندگانی نزد دكتر اوین فرستاده و بكوشد كه او را به تغییر سیاست ترغیب نماید. همچنین نمایندگانی نزد فرد مالی وزیر دفاع انگلیس بفرستد و از او بخواهد كه فروش اسلحه به ایران بیدرنگ ممنوع گردد. هارولد وایلی یكی از خبرنگاران رادیو لندن در اینباره گفت:
«این دومین بار ظرف ماه جاری است كه دستگاه رهبری حزب كارگر بریتانیا بیانیهای برای محكوم كردن شاه انتشار داده است. هیئت اجرایی كل حزب كارگر میگوید از هنگام صدور بیانیهی قبلی بیم و بدبینی هیئت اجرایی نسبت به روشهای دولت ایران به شدیدترین وجه تأیید شده است. در این بیانیه ادامهی پشتیبانی دولت بریتانیا از رژیمی مورد حمله قرار گرفته است كه به گفته هیئت اجرایی با هر معیاری، دارای منفورترین سوابق در نقض حقوق بشر و در اعمال اختناق است.»
در خصوص مواضع احزاب انگلیس نسبت به حاكمیت رژیم شاه و اوضاع جاری ایران میتوان گفت كه در انگلیس عكسالعمل سیاسی نسبت به وقایع ایران مختلف بود. حزب اصلی مخالف دولت انگلستان ـ حزب محافظهكارـ از سیاست دولت كارگری مبنی بر حمایت از شاه در حفظ ثبات و ادامهی فروش اسلحه به ایران به طور كلی پشتیبانی میكرد، اما بخش مهمی از اعضای حزب كارگر كه حزب حاكم انگلیس بود، سیاست دولت را به محكوم میكردند و با شدت وخامت اوضاع ایران، انتقادهای حزب كارگر هم از دولت كارگری انگلستان در حمایت از دولت شاه شدت گرفت.
بخشهایی از حزب كارگر مدتهای مدیدی بود كه با شاه و آنچه سیاستهای خفقانآور او میدانستند، مخالف بودند و این مخالفت در مباحثات مجلس عوام و بیانیههای حزب كارگر آشكار بود، اما دولت انگلستان همواره پای سیاست خود ایستاده بود. به خصوص كالاهان نخستوزیر، دكتر اوین وزیر امور خارجه و فرد مالی وزیر دفاع همواره از شاه حمایت میكردند، چون شاه را در منطقهی خلیجفارس كه از اهمیت سوقالجیشی بالایی برخوردار بود، عامل ثبات میدانستند.
كالاهان دربارهی حمایت انگلیس از شاه، طی سخنانی در مجلس عوام این كشور در روز 25/8/1357 اعلام داشت كه نارساییهای رژیم كنونی ایران را نفی نمیكند، اما باید از سیاست شاه برای برگزاری انتخابات آزاد حمایت كرد. كالاهان این مطلب را خطاب به نمایندگان حزب كارگر كه خواستار لغو سفر آتی ملكهی انگلیس به ایران شده بودند، ایراد كرد. كالاهان در بخش دیگری از سخنان خود گفت كه ایران باید دارای حكومتی باشد كه از پشتیبانی مردم برخوردار باشد و این همان چیزی است كه شاه سعی دارد در جهت آن حركت كند، ولی اینكه آیا شاه قادر به رسیدن به چنین مقصودی خواهد بود، معلوم نیست. در پاسخ به كالاهان، استاملی نیمورنی یكی از منتقدان رژیم ایران و عضو حزب كارگر گفت كه با در نظر داشتن مواضع بریتانیا در مورد موازین حقوق بشر در سایر نقاط جهان و از جمله ایران را نباید نادیده بگیرد، وی درخواست كرد كه سفر ملكهی انگلیس به ایران لغو گردد.
انگلیس در طول دوران انقلاب ایران از شاه حمایت و پشتیبانی میكرد و معتقد بود كه اگر رژیم شاه سقوط كند، منافع غرب به خطر خواهد افتاد. به طوری كه گفتههای دكتر اوین در یك مصاحبهی تلویزیونی پیرامون موج رو به گسترش انقلاب این موضوع را تأیید میكند. اوین در این مصاحبه گفت:
«سرنگونی شاه منجر به نفوذ چپگرایان در ایران خواهد شد و چپ نیز در حقیقت كمونیسم اتحاد شوروی و گروههای تروریستگونه است.» او افزود «انگلیس كوشش كرده است كه شاه را تشویق و ترغیب نماید تا سیاست آزادیبخش را در حكومت خود اعمال نماید و در این زمینه پیشرفتهایی به خصوص در مورد رفتار با زندانیان حاصل شده است.»
در بخش دیگری از این مصاحبه كه از تلویزیون تجاری انگلیس پخش شد، اوین گفت:
« ما دولت صریحاللهجهای كه برای ایران بودهایم. ما بعضی از مسائل مربوط به موازین حقوق انسانی را در ایران مورد انتقاد قرار دادیم. من فكر میكنم كه باید علناً و بهطور منصفانه گفته شود كه حكومت ایران به بسیاری از انتقادها توجه كرده است. همیشه خطر در این بود كه برنامهی سریع مدرنیزه كردن، باعث رهایی تشنجات شود و قویترین انتقاد اینك از سوی روحانیون انجام میشود كه عناصر دست راستی، مرتجع و مخالف مدرنیزه كردن و آزادی هستند. اگر رژیم ایران سقوط كند، توسط یك گروه دستی راست خواهد بود، اما فوراً دست چپیها بر سر كار خواهند آمد.»
همانگونه كه از سخنان معماران سیاستگذاری انگلیس، نخستوزیر و وزیر امور خارجه، بر میآید انگلیس در دوران انقلاب ایران از شاه حمایت كرده و با هرگونه تغییر كه منافع انگلیس را مورد تهدید قرار میداد، مخالف بود. از سوی دیگر، برای آنكه شاه دلگرم به آینده نگه داشته شود این دولت سعی داشت كه حمایت خود را از رژیم شاه و تصمیمات محمدرضا شاه اعلام دارد.» آندره فونتن در این باره مینویسد:
«....پارسونز پیام كالاهان، نخست وزیر انگلیس را دایر بر پشتیبانی از شاه به او تسلیم كرد و اطمینانهای لازم را به او داد و گفت میتواند روی این قول حساب كند كه نه از انجام تعهدات خود طفره خواهد رفت و نه درصدد بیمه كردن منافع آینده خود با مخالفان بر خواهد آمد.»
از آنجا كه شاه همواره تمایل داشت از حمایت انگلیس و آمریكا برخوردار باشد، در طول سال 1357 دیدارهای متعددی با سفرای این دو كشور داشت و این سفرا نیز با تقدیم پیامهایی نظیر پیامهای فوقالذكر سعی داشتند حمایت دولت متبوع خود را اعلام داشته، شاه را امیدوار نگه دارند.
بهرغم حمایت آشكار انگلیس از رژیم پهلوی، شاه همواره مدعی بود كه انگلیسیها با پخش برنامههای فارسی رادیو بی.بی.سی. به سقوط وی كمك میكنند، زیرا تا اواسط سال 1357 بیشتر تفسیرها و اظهارنظرهای بی.بی.سی به طرفداری از فضای باز سیاسی و استقرار یك حكومت دموكراتیك در ایران بود و مردم با شنیدن این تفسیرها چنین نتیجه میگرفتند كه انگلیسیها از مخالفان میانهرو شاه پشتیبانی میكنند، اما به دنبال فاجعهی سینما ركس آبادان كه شاه شریف امامیرا به عنوان «نخستوزیر آشتی ملی » به جای جمشید آموزگار منصوب كرد، لحن رادیو بی.بی.سی. تندتر شد و علناً رژیم شاه را مورد انتقاد قرار میداد كه این امر مورد اعتراض مقامات ایرانی و شخص شاه بود و آن را به مخالفت تلقی میكردند.
در مورد برنامههای بی.بی.سی. و اعتراض شاه، آنتونی پارسونز مینویسد :
«در ملاقاتی كه با شاه داشتم یك بار دیگر مسئلهی بی.بی.سی. مطرح شد. شاه گفت كه برنامههای فارسی رادیو لندن این فكر را در مردم القا میكند كه انگلیسیها از مخالفان او جانبداری میكنند ـ البته خود او هم همین طور فكر میكرد و از جمله بیان مردم بود ـ من از كوره در رفتم و گفتم اگر دیگری این تهمت را به ما میزد، جواب كوتاه و خنثی دریافت میكرد. اگر كسی آن قدر احمق باشد كه تصور كند دولت انگلستان نفرت و خصومت مردم را با حمایت علنی از شاه به جان میخرد و در خفا با مخالفان زد و بند میكند، جایش در تیمارستان است. این تهمت مثل این است كه بگویید من سفارتخانهی خود را خودم آتش زدم. در پایان گفتم مردمیكه شما از آنها صحبت میكنید از اعتراف به این كه خودشان نمیتوانند مسائل خودشان را حل كنند شرم دارند، زیرا تهمت زدن به انگلیسیها آسانتر از روبهرو شدن با واقعیت است.»
دربارهی سیاست انگلستان در قبال تحولات انقلاب اسلامیایران، آنتونی پارسونز در قسمتی از خاطرات خود در كتاب «غرور و سقوط» مینویسد:
«نظر من ـ پارسونزـ این بود كه ما به هیچ وجه نباید سیاست خود را در ایران تغییر دهیم و به فكر طفره رفتن از انجام تعهدات خود یا تضمین منافع خود در شرایط متفاوت باشیم. سیاستی كه ما تا آن زمانی در پیش گرفته بودیم در حكم شمشیر دولبهای بود كه هر چند یك طرف آن با سوءتفاهمهایی نظیر آنچه در مورد بی.بی.سی. وجود داشت مشكلاتی به وجود آورد، طرف دیگرش مبتنی بر حفظ روابط نزدیك در سطح دیپلماتیك بود كه نتیجهی مطلوبی داشت و شاه و دولت او با علاقهمندی از تماس و مشورت با ما استقبال میكردند. كمترین تزلزلی در سیاست رسمیحمایت ما از شاه این امتیاز را از دست ما میگرفت، بیآنكه امتیازی در طرف مقابل برای ما تحصیل كند و چه بسا كه مخالفان هم برای آنكه مورد اتهام واقع نشوند، ما را مورد تحقیر و اهانت قرار میدادند. به طور خلاصه تغییر سیاست در آن شرایط بر مشكلات و گرفتاریهای رژیم میافزود و حاصلی را برای ما به بار نمیآورد»
روز اول نوامبر 1978 (10 آبان 1357 هـ .ش) نیز ملكهی انگلستان در مراسم افتتاح یادمان آن كشور ضمن بیاناتش گفت: «بریتانیا آرزومند بقای رژیم سلطنتی در ایران است.» دیگر صحبتی از فضای باز سیاسی و استقرار حكومت دمكراتیك در ایران نبود و حفظ منافع انگلستان ایجاب میكرد كه به ظاهر از شاه حمایت كند.
ولی پس از راهپیماییهای چند میلیون نفری تاسوعا و عاشورا كه در حقیقت جلوهی بارزی از مذهب به عنوان قویترین نیروی مخالف شاه، قدرت خود را به جهانیان نشان داد، چند كشور از جمله انگلستان متوجه اهمیت قدرت مذهب و نقش رهبری آن در ایران شدند و از مواضع قبلی خود عدول كردند.
اظهارنظرهای بعدی جیمز كالاهان در فردای راه پیمایی عاشورا در مجلس عوام كه سفر ملكهی انگلستان را به معنی پشتیبانی از دولت ایران نمیدانست و ملاقات افشار با دكتر اوین در 23 آذر بیانگر این تغییر جهت در سیاست خارجی انگلستان است.
در 23 آذر 57، افشار سفیر ایران، در ملاقات با دكتر اوین، خواستار حمایت انگلستان از دولت ایران میشود كه دكتر اوین در جواب میگوید:
«البته باید بدانید كه آنچه ما در پایتختهای غربی میاندیشیم اهمیت چندانی ندارد. اصلاً ما را فراموش كنید. اگر ما بتوانیم به شما كمك كنیم، از انجام آن دریغ نداریم، اما اصلاً صحیح نمیدانیم كه برای حل مشكلات شما اگر راه حلی هم داشته باشیم، آن را ارائه دهیم»
انگلستان بعد از راهپیمایی عاشورا، خواهان سیاست ملایمتر دولت علیه مخالفان و استفاده از تیرهای مشقی در مقابل انقلابیون شد كه متعاقب اظهارات دكتر اوین در این رابطه، سفارت ایران در لندن شخصی را به نام دكتر لاتر باخت،كه كارشناس مسائل شورش و جنگهای خیابانی در وزارت كشور بریتانیا بود، به تهران فرستاد تا استفاده از گلولههای مشقی را به سربازان ایرانی بیاموزد.
همچنین اظهارنظر كالاهان در كنفرانس گوادلوپ، مؤید این نظر است كه آنها شاه را محكوم به شكست دانسته، سعی در تغییر سیاست حمایت خود از شاه داشتهاند. آنان بر این باور بودند كه نباید بیش از پیش ملت ایران را به خود بدبین سازند و نباید منافع خود در ایران و آیندهی روابط تجاری خود را با ایران فدای حمایت از شاه كنند.
بنابراین انگلستان، نه تنها در آخرین روزها، اقدامیبه نفع شاه نكرد، بلكه در كنفرانس گوادلوپ، ناقوس مرگ رژیم پهلوی را نیز به صدا درآورد و البته همهی اینها پس از حمایتهای بیدریغ این كشور از شاه صورت گرفت. برای انگلیسیها آنچه اهمیت داشت منافع آنها بود، نه خود شاه.