نقد فیلم "چشم بادامی" در سینما رسا برگزار شد

امامیان، در نقد فیلم "چشم بادامی" ضمن تقدیر از انتخاب موضوعی ارزشمند و پرداختن به تاثیر کیپاپ بر جوانان، از ضعف فیلمنامه و عدم توانایی فیلم در به تصویر کشیدن ابعاد مختلف این پدیده انتقاد کرد.
اشاره: چشم بادامی" فیلمی که یکی از پرحاشیهترین آثار جشنواره فجر بوده و بازخوردهای مثبت و منفی بسیاری داشته است و از این جهت حائز اهمیت است که به بررسی پدیده رو به رشد کیپاپ و به طور کلی، محصولات فرهنگی شرقی در میان نسلی که با اینترنت متولد شده و به آسانی به فرهنگها و محتواهای مختلف دسترسی دارد، میپردازد.
در همین راستا خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، با محسن امامیان، فیلمنامه نویس و منتقد سینما، به نقد این فلیم پرداخت که مشروح آن در ذیل میآید:
رسا: انتخاب موضوع فیلم "چشم بادامی" توسط آقای امینی را چگونه ارزیابی میکنید؟
آقای امینی، کارگردان و نویسنده فیلم چشم بادامی، با انتخاب این موضوع ارزشمند، گامی قابل تقدیر برداشته است؛ چرا که یکی از پدیدههای اجتماعی مهمی که نسل Z با آن روبهرو است، رونق محصولات فرهنگی شرق آسیا است؛ این نسل، با دسترسی گسترده به اینترنت، توانسته سفری بی حد و مرز به فرهنگهای شرقی داشته باشد و از طریق موسیقی، سینما و سایر رسانههای دیجیتال، ارتباطی عمیق با این فضا برقرار کند؛ بنابراین پرداختن به این موضوع در سینمای ایران، میتواند نگاهی تحلیلی به تأثیرات این موج فرهنگی بر جوانان امروز داشته باشد.
فیلم چشم بادامی به بررسی رشد چشمگیر کره جنوبی در دهههای اخیر میپردازد؛ کشوری که با برنامه ریزی بلندمدت و سرمایهگذاری هدفمند در صنایع مختلف، به یک قدرت اقتصادی جهانی تبدیل شده است و این پیشرفت، بهطور طبیعی رشد فرهنگی را نیز به همراه داشته و موجی از محصولات فرهنگی کرهای را در سطح بینالمللی، از جمله در میان نسل جوان ایرانی، گسترش داده است.
یکی از مهمترین جنبههای این پیشرفت، سریالسازی و موسیقی کرهای است که به "موج کرهای" شهرت یافته و تأثیر عمیقی بر جوانان ایرانی گذاشته است؛ پرداختن به چنین موضوعی در سینمای ایران، علاوه بر جذابیت، میتواند ابعاد مختلف این پدیده را بررسی کند و زمینهای برای تحلیل و مقایسه فراهم آورد.
در گذشته، ما تحت تأثیر سریالهای تاریخی کرهای مثل "جواهری در قصر" قرار گرفتیم، اما امروز موج کرهای به سطحی فراتر از سریالهای تلویزیونی رسیده و در قالب موسیقی پاپ (کیپاپ) و دیگر محصولات سرگرمی جهانی شده است.
یکی از نکاتی که باعث شده این موج فرهنگی در ایران محبوب شود، برخی شباهتهای فرهنگی میان دو کشور است؛ کرهایها مانند ما به خانواده اهمیت زیادی میدهند، غذا نقش مهمی در فرهنگشان دارد و سبک زندگی آنها در برخی موارد به ایرانیها نزدیک است؛ اما در عین حال، تفاوتهای جدی هم وجود دارد که درک آنها مهم است.

با این حال، این واقعیت را نمیتوان انکار کرد که کیپاپ و فرهنگ کرهای، به یک پدیده جهانی تبدیل شده و بسیاری از جوانان ما به آن گرایش پیدا کردهاند؛ در این میان، نقش خانواده، رسانهها و نهادهای فرهنگی بسیار مهم است؛ ما باید با آگاهیرسانی و ارائه الگوهای مناسب، جوانانمان را در برابر این موج فرهنگی واکسینه کنیم.
موج کرهای که شامل سریالها، موسیقی و فرهنگ زندگی این کشور است، در سالهای اخیر بهطور گستردهای در میان نسل جوان ایرانی، بهویژه دختران نوجوان، نفوذ کرده و این تأثیر که در ابتدا صرفاً یک گرایش فرهنگی و سرگرمی به نظر میرسید، به مرور زمان به یک پدیده اجتماعی بحثبرانگیز تبدیل شده و نگرانیهایی را در مورد تغییر سبک زندگی و الگوهای هویتی نسل جدید ایجاد کرده است.
فیلم "چشم بادامی" با ضعف محتوی ای که دارد، میتواند آغازی برای بحث و بررسی این موضوع مهم باشد؛ این فیلم میتواند خانوادهها را به فکر فرو ببرد و آنها را تشویق کند تا با جوانان خود در این زمینه صحبت کنند و به درک متقابل برسند.
رسا: علل گرایش بیش از حد نوجوانان به بی تی اس چیست؟ چرا نوجوانان ما بهجای موسیقی و فرهنگ بومی، به کیپاپ گرایش پیدا کردهاند؟ آیا این فقط یک مد گذرا است یا باید نگران تغییرات عمیقتری باشیم؟
من فرد مناسبی برای پاسخ دقیق به این سؤال نیستم، چراکه تجربه زیادی در این زمینه ندارم؛ اما بر اساس مشاهدات و شنیدهها، به نظر میرسد که این محصولات، حداقل برای نسل ما جذابیت چندانی ندارند؛ اگرچه متن آهنگها معمولاً امیدبخش و حاوی مفاهیم انساندوستانه است، اما در نگاه اول، عنصر خاصی که بتواند مخاطب ما را بهطور جدی جذب کند، ندارد.
بااینحال، برخی از این کلیپها به گونه خاصی ساخته شدهاند که از جلوههای بصری چشمنواز و ویژه ای بهره میبرند؛ در هر لحظه، بیننده درگیر مشاهده این جلوهها و عناصر بصری متنوع است، که میتواند عاملی برای جذب مخاطب باشد؛ اجرای حرفهای، استفاده از طراحی بصری خلاقانه، تدوین پرانرژی و یک برنامهریزی دقیق در پشت پرده، همگی دستبهدست هم دادهاند تا کیپاپ به یک پدیده جهانی تبدیل شود.
صنعت پاپ کره جنوبی
لکن نکتهای که حائز اهمیت است، نگاه کاملاً صنعتی به کیپاپ است؛ صنعتی برنامهریزی شده که در آن، خوانندگان و گروهها تحت نظارت دقیق قرار میگیرند؛ از رژیم غذایی و ورزش گرفته تا جراحیهای پلاستیک و گریم، همهچیز با دقت و وسواس فراوان انجام میشود؛ این برخورد مکانیکی و صنعتی، در نهایت باعث تولید یک کالای استاندارد و حسابشده میشود که مشتریان بیشماری در سراسر جهان خواهد داشت.
لکن این برخورد و نگاه صنعتی در تضاد با مسیر بسیاری از هنرمندان سنتی ما است که بهطور طبیعی از دل جامعه رشد کردهاند؛ چرا که خوانندگان و بازیگران کیپاپ از کودکی تحت آموزشهای سختگیرانه قرار میگیرند، سالها در محیطی کنترلشده تمرین میکنند و حتی ظاهر، رژیم غذایی، نوع رفتار و سبک زندگیشان بهطور کامل مدیریت میشود.

این رویکرد صنعتی باعث شده است که محصولات فرهنگی کره از نظر بصری و کیفی بسیار جذاب باشند، اما به نظر میرسد که در این فرآیند، از حوزه هنر فاصله گرفته و بیشتر به یک محصول صنعتی تبدیل شدند، بهگونهای که دیگر نمیتوان با آنها برخوردی هنری داشت.
جالب اینجاست که به نظر میرسد مردم کره به اندازه جوانان کشورهای دیگر، به کیپاپ وابسته نیستند؛ شاید به این دلیل که این پدیده بیشتر در کشورهای جهان سوم و در میان جوانانی که به دنبال فرصت و هویت هستند، مورد استقبال قرار میگیرد.
لکن مسأله دیگری که مطرح است، مقایسه ایران با سایر کشورهای همسایه در مواجهه با موج کرهای است؛ مشکلاتی که ایران در این زمینه با آن روبهرو است، در مقایسه با چالشهایی که برخی کشورهای منطقه با آن دستوپنجه نرم میکنند، ناچیز به نظر میرسد و حتی میتوان گفت که یک شوخی محسوب میشود و این در حالی است که در همین کشورهای همسایه این مسأله، با شدت بیشتری در حال رشد و در حال تبدیل به یک معضل اجتماعی است.
وقتی علاقه، رنگ جنون میگیرد
این فرضیهای است که من مطرح میکنم و از دیگران میخواهم که به دنبال بررسی آن باشند؛ آیا واقعاً چیزهایی فراتر از جذابیتهای ظاهری در این قضیه وجود دارد که روح و روان جوانان ما را تحت تاثیر قرار میدهد؟
امروزه برخی پدیدههای فرهنگی و هنری تأثیری عمیق بر روح و روان جوانان میگذارند، به گونهای که این تأثیرات از سطح علاقهمندیهای معمول فراتر رفته و به نوعی وابستگی شدید تبدیل میشوند؛ برخی بر این باورند که چنین وابستگیای طبیعی نیست و احتمال دارد در تولید این آثار از تکنیکهای خاصی استفاده شده باشد که بهطور ناخودآگاه بر مخاطب اثر میگذارند.
من فکر میکنم که این موضوع، دغدغه بسیاری از خانوادهها است و آنها باید به دنبال حل آن باشند؛ گاهی اوقات به نظر میرسد که نیروهای ماورایی یا طلسمهایی در پشت این قضیه وجود دارد، به طوری که افراد پس از مدتی چنان به آن وابسته میشوند که گویی جنون آنها را فرا گرفته است؛ این وابستگی به حدی میرسد که دیگر نه خانواده، نه مدرسه و نه هیچچیز دیگری برایشان اهمیت ندارد.
البته، من درک میکنم که نسلهای قبلتر از ما هم به هنرمندانی علاقه مند بودند، نسل خود ما نیز هنرمندان و گروههای موسیقی خاص خود را داشت؛ حتی در فیلم "چشم بادامی" هم پدربزرگ به این موضوع اشاره میکند و از مایکل جکسون و پینک فلوید نام میبرد، اما دخترش او را متهم میکند که قدیمی شده است؛ در واقع، همانطور که گریمهای اغراقآمیز هنرمندان کرهای برای نسل ما غیرجذاب است، ممکن است جذابیتهای نسل جدید برای ما قابل درک نباشد.

رسا: به نظر شما، آیا این فیلم نگاه یکجانبه و تندی داشته؟ آیا فقط به یک جنبه از موضوع پرداخته و از ابعاد دیگر آن غافل شده است؟
به نظر میرسد که با پرداختی آرامتر و دقیقتر به این مسئله، میتوانستیم ابعاد مختلف آن را به صورت متوازنتری بررسی کنیم؛ این همان رویکردی است که سهل اسد در برنامهای به نام «سندباد» انجام میدهد، که با نگاهی ملایمتر و بدون شتاب، به مسائل میپردازد.
به هر حال، این مسأله موضوعی است که باید از جهات مختلف مورد بررسی قرار گیرد و تنها با درک و تحلیل ابعاد مختلف آن است که میتوان به یک نگاه جامع و کامل رسید.
رسا: به نظر شما، آیا فیلم "چشم بادامی" توانسته است رسالت خود را به درستی انجام دهد؟ آیا امینی در فیلم "چشم بادامی" توانسته واقعیتهای موجود در جامعه نوجوانان علاقهمند به کیپاپ را به درستی به تصویر بکشد؟
نباید از کارگردان انتظار داشته باشیم که تمام ابعاد این موضوع گسترده را در یک فیلم بگنجاند، همانطور که گفته شد، این یک صنعت بزرگ است و نمیتوان تمام جوانب آن را در یک فیلم به تصویر کشید؛ اصول داستاننویسی هم حکم میکند که فیلمساز به تمام اطلاعات نپردازد و فقط بخشی از آن را ارائه دهد.
به قول حضرت علی علیهالسلام، "هر آنچه را که میدانی، نگو، بلکه نصف آن را یا حتی کمتر. " این گفته به خوبی نشان میدهد که یک فیلمساز باید از هنر بیان و انتخاب موضوع به درستی استفاده کند؛ در واقع، تمرکز بیش از حد بر جزئیات و افشای همه چیز، ممکن است از تاثیرگذاری داستان بکاهد؛ فیلمساز باید دانشی عمیق از موضوع انتخابی داشته باشد، اما در عین حال، با حفظ تعادل و دقت، داستانی جذاب و تاثیرگذار را روایت و مخاطب را با خود همراه کند.
در هر صورت، باید از آقای امینی تشکر کرد که به سراغ این موضوع مهم رفته و قدمی در راه آگاهیرسانی برداشته است؛ به نظر من، این فیلم آغاز خوبی برای بحث و بررسی بیشتر این پدیده است و باید این مسیر ادامه پیدا کند.

در سینما نیز موضوعات جدیدی مورد توجه قرار گرفتهاند که مستقیماً به این وابستگیها میپردازند؛ برخی فیلمهای اخیر تلاش کردهاند تا تأثیرات این پدیدهها را بر جوانان و خانوادهها به تصویر بکشند؛ با این حال، برخی از این آثار از نظر فنی و محتوایی نتوانستهاند ارتباط قوی با مخاطب برقرار کنند و در نتیجه، به جای ارائه راهکار، صرفاً به نمایش یک معضل پرداختهاند.
به همین دلیل، معتقدم که پرداختن به این موضوع در فیلم "چشم بادامی" بسیار مهم است؛ اما به نظر من، این فیلم نتوانسته به درستی به این موضوع بپردازد؛ فیلمنامه چند تیکه و گسسته است، شخصیتپردازیها سطحی هستند و در کل، فیلم نتوانسته ابعاد مختلف این پدیده را به تصویر بکشد.
به عنوان مثال، فیلم نتوانسته نشان دهد که چگونه افراد به طور ناگهانی به این فرهنگ وابسته میشوند و چگونه زندگی آنها تحت تاثیر قرار میگیرد؛ همچنین، فیلم نتوانسته به این سوال پاسخ دهد که چرا جوانان ما به فرهنگ کره گرایش پیدا کردهاند و چه چیزی باعث شده که آنها فرهنگ خود را نادیده بگیرند؟
با وجود این ضعفها، من معتقدم که دیدن این فیلم برای خانوادهها مفید است، زیرا میتواند آنها را به فکر فرو ببرد و تشویق کند تا با جوانان خود در این زمینه صحبت کنند.
به همین دلیل، من از مسئولین فرهنگی و رسانهها میخواهم که به این موضوع توجه بیشتری نشان دهند و با تولید محتوای مناسب، به جوانان ما کمک کنند تا فرهنگ خود را بیشتر بشناسند و الگوهای مناسبی برای خود پیدا کنند؛ ما نیاز به مستندهایی داریم که به بررسی این موضوع بپردازند و روایتهای مختلفی از این پدیده ارائه دهند.
لکن من از اینکه فیلم "چشم بادامی" به این موضوع پرداخته است، خوشحالم و امیدوارم که این فیلم آغازی برای بحث و بررسی بیشتر این موضوع باشد؛ من معتقدم که اگر این فیلم بتواند خانوادهها را به فکر فرو ببرد و آنها را تشویق کند تا با جوانان خود در این زمینه صحبت کنند، رسالت خود را انجام داده است.

رسا: به نظر شما، با توجه به فیلمنامهای که امینی ارائه داده، آیا این موضوع به درستی مطرح شده یا به سبب نقص فیلمنامه موضوع هدر رفته است؟
من هم در ابتدا فکر میکردم که ایده هدر رفته، اما بعد از دیدن فیلم متوجه شدم که جنبههای این جریان آنقدر گسترده و پیچیده است که نه تنها میشود به طور عمیق به آن پرداخت، بلکه حتی میتواند به مستندهای متعدد تبدیل شود و ابعاد بیشتری از این پدیده را برای مخاطب روشن کند.
لکن از این جهت که این اثر ضعیف ارائه شده، حرفی در آن نیست و باید گفت که فیلمنامه درستی ندارد؛ مثلا ساختار آن از هم گسیخته و ورود خوبی به داستان نداشته است؛ حضور پدربزرگ در فیلم تا اواخر، معنای روشنی ندارد و باعث میشود که فیلم به شدت پراکنده شود و شخصیتها حتی نقش خودشان را نیز باور نکردهاند؛ در واقع، این سوال پیش میآید که آیا این فیلم یک فیلم اجتماعی و غمناک است یا یک فیلم کمدی؟ این ابهام در ژانر و نوع روایت، باعث میشود که مخاطب نتواند به راحتی با فیلم ارتباط برقرار کند و در میانههای آن سردرگم شود.
لکن با این حال، به همه خانوادهها توصیه میکنم که این فیلم را ببینند، چرا که میتواند برای والدین مفید واقع شود؛ پیامی که فیلم در نهایت منتقل میکند، اهمیت همراهی و همدلی والدین با بچههایی است که ممکن است درگیر چنین مسائلی شوند؛ حتی اگر فیلم در برخی جنبهها ضعیف باشد، این پیام انسانی و ضروری، میتواند تأثیرگذار باشد و والدین را نسبت به مشکلات فرزندانشان حساستر کند.
رسا: برخی بر این باورند که پخش سریالهای کرهای از تلویزیون، باعث افزایش گرایش مخاطبان به این فرهنگ شده است، در حالی که برخی دیگر با این دیدگاه مخالفاند. نظر شما چیست؟
به نظر من، این سریالها لزوماً شرقی نیستند و بیشتر مفاهیم غربی را با پوشش شرقی ترویج میکنند؛ به عبارت دیگر، این سریالها ابزاری برای نظام سلطه و حکمرانی غربی در قالب افسانههای تاریخی هستند.
خوشبختانه تلویزیون، به دلیل محدودیتها و سانسورهای خاص خود، قادر به پخش نسخههای کامل و واقعی این سریالها نیست که این امر باعث میشود، بسیاری از مفاهیم اصلی و جنبههای فرهنگی غیر ایرانی اسلامی که در نسخههای اصلی وجود دارد، از بین برود و در نهایت، محصولی که به دست مخاطب میرسد، در ظاهر با فرهنگ ما همخوانی داشته باشد، اگرچه در واقع با آن در تضاد باشد.
رقابت مصرفگرایانه؛ معضلی جهانی از کره تا ایران
بسیاری از مفاهیم و مضامین فرهنگی که امروزه در رسانههای آنان به نمایش گذاشته میشود، نه تنها با فرهنگهای دیگر فاصله دارند، بلکه حتی در فرهنگهای خود تولیدکنندگان این آثار نیز جایی ندارند؛ این آثار، بهویژه در قالبهای سریالها، به طور عمده تحت تأثیر فرهنگ و ارزشهای غربی قرار دارند.
معضل اصلی جامعه کرهای که به واسطه همین محصولات رسانهای شکل گرفته و تبدیل به یک معضل اجتماعی شده، تبعیت از مد و مصرفگرایی است؛ افراد در رقابتی بیپایان برای داشتن آخرین مدل گوشی، لباس و خودرو هستند و این رقابت نه تنها باعث افسردگی و فروپاشی اجتماعی شده، بلکه موجب کاهش نسل و آسیب به ساختار خانوادهها نیز گردیده است. متاسفانه، ما نیز از این الگوها تقلید کردهایم و به همین دلیل، با مشکلات مشابهی مواجه هستیم.

با دقت بیشتر به سریالهای کرهای میتوان دریافت که تفاوت زیادی با سریالهای غربی ندارند و حتی جذابیت و شیرینی اولیه خود را نیز از دست دادهاند؛ این سریالها همچنان به ترویج فرهنگ غربی پرداخته و "کعبه آمال" آنها، همچنان ایالات متحده است؛ در واقع، این محصولات بیشتر به عنوان ابزاری برای بازتولید و گسترش فرهنگ مصرفگرای غربی عمل میکنند.
بنابراین، شرقی بودن یک اثر تنها به سنتهای ظاهری آن محدود نمیشود، بلکه به ارزشهایی بستگی دارد که در بطن داستانهایش جریان دارد.
با توجه به این مسائل، باید گفت که همچنان نگران آینده فرزندانمان هستیم، چرا که تأثیرپذیری از فرهنگهای خارجی، بهویژه بدون آگاهی و شناخت کافی، میتواند بر هویت فرهنگی و ارزشهای نسل جدید تأثیر بگذارد؛ اگرچه آشنایی با فرهنگهای مختلف امری اجتناب ناپذیر است، اما باید به این نکته توجه داشت که این تأثیرپذیری نباید به گونهای باشد که باعث کمرنگ شدن فرهنگ و هویت ملی شود.
رسا: محتوی فیلم چشم بادومی را چگونه ارزیابی میکنید؟
در مورد محتوای فیلم "چشم بادامی" نیز باید گفت: فرم نامناسبی برای ارائه این محتوا انتخاب شده است؛ به نظر من، فیلمنامه ضعیف است و نتوانسته به درستی این داستان را روایت کند؛ به عنوان مثال، آوردن پدربزرگ به عنوان راوی داستان، چندان منطقی به نظر نمیرسد و باعث شده که فیلم به چند قسمت مجزا تقسیم شود.
یکی از مشکلات اساسی این فیلم این است که فضای آن با واقعیتهای جامعه ما تطابق ندارد و اطلاعات کافی درباره شخصیتهای اصلی ارائه نمیدهد؛ به عنوان مثال، هیچ اشارهای به شغل والدین دختر نمیشود، محل زندگی آنها به طور دقیق مشخص نیست و حتی دلیل برخی تغییرات ناگهانی در مکانها، مانند انتقال به روستایی که در دل شیراز قرار دارد، به خوبی توضیح داده نمیشود؛ این روستا، با تصویری که از آن نشان داده میشود، بیشتر یادآور مکانهای کوهستانی است تا یک روستایای در شیراز.
همچنین، فیلم در برخی مواقع برای حفظ برخی اسرار از ذکر جزئیات خودداری میکند، که این کمبود اطلاعات نه تنها باعث گیج شدن مخاطب میشود، بلکه بر قدرت تاثیرگذاری فیلم نیز اثر منفی میگذارد؛ این نقصها، در نهایت باعث میشود که محتوای اصلی و پیام فیلم به درستی منتقل نشود.

تکنیک متوسط؛ "چشم بادامی" حرفی برای گفتن ندارد
از نظر تکنیکی نیز، فیلم "چشم بادامی" حرف چندانی برای گفتن ندارد؛ فیلمبرداری، تدوین و سایر عناصر فنی فیلم، در سطح متوسطی قرار دارند و خلاقیت خاصی در آنها دیده نمیشود؛ به نظر میرسد که امینی تحت تاثیر سینمای مستند مهدویان قرار دارد و سعی کرده از همان سبک در فیلم خود استفاده کند.
یکی دیگر از انتقادهایی که میتوان به فیلم "چشم بادامی" وارد کرد، استفاده بیش از حد از بارش باران و برف است، این بارشها، هیچ حس خاصی را به مخاطب القا نمیکنند و بیشتر به یک عادت سینمایی تبدیل شدهاند که برای نشان دادن سردی و غم فیلم بکار گرفته میشود.
رسا: اغراقهایی که در نمایش ظاهر و رفتار این نوجوانان دیده میشود، تا چه اندازه از نظر شما واقعگرایانه است؟
در مورد ظاهر نوجوانانی که درگیر این موضوع هستند، باید بگویم که اغراقهایی که در فیلم دیدم، طبیعی به نظر میرسید؛ در واقع، بسیاری از نوجوانانی که به کیپاپ علاقهمند هستند، ظاهری شبیه به شخصیتهای فیلم دارند و این نشان میدهد که کارگردان تا حد زیادی توانسته واقعیت را منعکس کند.
شاید بهتر بود که فیلم به ابعاد تاریکتر این پدیده نیز میپرداخت و بهطور دقیقتری نشان میداد که چگونه میتواند زندگی افراد را تحت تاثیر قرار دهد؛ پرداختن به این جنبهها میتوانست به عمق و پیچیدگی داستان افزوده و پیامهای بیشتری را به مخاطب منتقل کند.
با این حال، محدودیتهایی در دسترس بودن اطلاعات و شرایط سینمایی وجود دارد که ممکن است مانع از پرداختن به این ابعاد شده باشد؛ همچنین، در جامعه ما اتفاقات و چالشهای سنگینتری وجود دارند که شاید توجه به آنها برای فیلمساز جذابتر و ضروریتر به نظر میرسید و شاید این محدودیتها موجب شدهاند که فیلم از ابعاد وسیعتر این پدیده غفلت کند.
در مجموع، فیلم "چشم بادامی" یک فیلم متوسط، اما مفید برای خانوادهها است.
ارسال نظرات