آیت الله العظمی گلپایگانی و حادثه دوم فروردین فیضیه
مجتبی صداقت
آیت الله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی از شخصیت های ماندگار در عصر معاصر است. ایشان در سال 1360ق در بخش «گوگد» گلپایگان در خانواده ای اهل علم به دنیا آمد. در سه سالگی مادر و در نه سالگی پدر خود را از دست داد.[1] از نوجوانی به حوزه درس حاج شیخ محمد تقی گوگدی و سید محمد حسن خوانساری حضور پیدا کرد. در سن نوزده سالگی برای استفاده از محضر حاج شیخ عبد الکریم حائری به اراک رفت و با مهاجرت استادش به قم، همراه استاد به قم آمد. [2] ایشان از محضر علمایی همچون مرحوم میرزای نائینی، مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی، مرحوم آقا ضیاء عراقی، مرحوم غروی کمپانی، مرحوم بروجردی نیز بهره برد.[3]
در کنار کمالات والای علمی و اخلاقیشان، دارای شخصیتی مبارز و ظلم ستیز ـ مخصوصا علیه رژیم ستم شاهی ـ بودند. نوشتن ده ها بیانیه علیه این رژیم، گواه بر چهره سیاسی و انقلابی ایشان است.[4]
از حوادث بسیار مهمی که در حضور آیتالله گلپایگانی اتفاق افتاد فاجعه مدرسه فیضیه است که در روز دوم فروردین سال 42 شمسی مصادف با روز 25 شوّال (روز شهادت امام صادق) رخ داد. نقش کلیدی ایشان آن زمان آشکار می شود که بدانیم این جلسه از سوی ایشان در مدرسه فیضیه ترتیب داده شده بود و ایشان در آن جلسه حضور داشتند و آن جناب نیز از حمله کماندوهای رژیم ستمشاهی مصون نماند.
و اینک اصل واقعه :
شاه در 23 اسفند 1341 ش طی سخنانی در «پایگاه وحدتی» دزفول، از مراجع و روحانیون به زشتی یاد کرد و نسبت به سرکوب قریب الوقوع هشدار داد. امام خمینی به خاطر حوادثی که در سال 1341ش پیش آمده و صدماتی که به اسلام وارد شده بود جشن عید نوروز را تحریم کرد و چنین مرقوم کرد:
«هدف اجانب، قرآن و روحانیت است. دست های ناپاک اجانب با دست این قبیل دولت ها قصد دارد قرآن را از میان بردارد، روحانیت را پایمال کند. ... من این عید را برای جامعه مسلمین، عزا اعلام می کنم تا مسلمین از خطرهایی که برای قرآن و مملکت قرآن در پیش است آگاه کنم.»[5]
شاه دستور شدت عمل، صادر کرد و در نتیجه سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران مأمور شد تا با نیروهایش جهت سرکوب، روانه قم شود. [6]
روز دوم فروردین ماه سال 1342ش ـ که مصادف با 25 شوال 1382ق سال روز شهادت امام صادق بود ـ قرار بود سه جلسه مهم در بیت امام خمینی، مدرسه حجتیه و مدرسه فیضیه برقرار شود. تلاش ساواک در به هم ریختن جلسه بیت امام و مدرسه حجتیه بی نتیجه ماند. [7]
اما جلسه مدرسه فیضیه به گونه ای دیگر رقم خورد. مجلس سوگواری ای از سوی آیت الله گلپایگانی در مدرسه فیضیه برگزار گردید. آن روز مأموران زیادی به طرز ناشناس با اتوبوس وارد قم شده بودند و وارد مدرسه فیضیه شدند. ابتدا حاج آقای آل طه منبر رفت. آیت الله گلپایگانی از بازارچه گذر خان عبور کرد و وارد میدان آستانه شد و از بین وسائل نقلیه مأمورین نظامی که در دو طرف صف کشیده بودند و مأمورین زیادی که در میدان حضور داشتند عبور کرد و در اواسط سخنرانی حاج آقای آل طه وارد مدرسه شد.[8]
آیت الله گلپایگانی خود چنین می گوید:
«وقتی از بازارچه گذرخان وارد میدان آستانه شدم دیدم از آن جا تا مدرسه فیضیه وسائل نقلیه مأمورین صف کشیده اند و میدان پر از مأموران بود. میدان آستانه وضع غیر عادی داشت. به من سفارش کردند به فیضیه نروم؛ ولی گفتم: من می روم هر طور شد بشود.» [9]
ایشان به محض ورود به مدرسه فیضیه، دم در حجرهایی که متصل به زیر کتابخانه است نشست. [10] حاج آقای آل طه پس از سخنانی علیه رژیم، منبر را تمام کرد. پس از ایشان، حاج آقای انصاری منبر رفت. در اثنای سخنان ایشان بود که مأمورانی که لباس عادی بر تن کرده بودند با فرستادن صلوات های بی جا نظم جلسه را بر هم زدند[11] و به ضرب و شتم طلاب و مردم شرکت کننده در مجلس پرداختند و فاجعه ای بر جای گذاشتند و عده ای را شهید کردند.[12]
تعدادی از طلاب برای حفظ جان آیت الله گلپایگانی، ایشان را به داخل یکی از حجره های می برند و گروهی دیگر هم برای جلوگیری از حمله مأموران به ایشان جلوی در، مانع از ورود مأموران به داخل حجره می شوند.
شایعات به سرعت در شهر قم پخش می شد. برخی می گفتند: آیت الله گلپایگانی را زدند و برخی می گفتند: ایشان را کشتند.[13] بحمد الله حال ایشان خوب بود؛ اما در این درگیری حجةالاسلام علوی، داماد ایشان سخت مجروح شد ـ به طوری که چندین روز در بیمارستان بستری شد ـ و حاج آقا علی صافی گلپایگانی مصدوم شد تا جان آیت الله گلپایگانی محافظت شود. [14]
آیت الله گلپایگانی در پاسخ نامه آیت الله تهرانی به مناسبت 15 خرداد چنین می نویسد:
«... سپس حادثه فجیعه مدرسه فیضیه که در مجلسی که از جانب حقیر به منظور عزاداری تشکیل شده بود پیش آمد کرد و خود به چشم خود دیدم که مأمورین جنایتکار بی جهت به طلاب و علماء و مسلمانان بی دفاع که از نقاط مختلفه آمده بودند حمله برده و آن اعمال وحشیانه را مرتکب شدند... . »[15]
عمق فاجعه فیضیه تا آنجا بود که تا در منبرها یا مجالس، نام فیضیه برده می شد صدای شیون و گریه مستمعین بلند می شد. مردم عزادار فیضیه شدند. بازارها را بستند و به سوگ و عزا نشستند. [16]
فردای آن روز وقتی مردم برای دیدن فجایع رژیم در مدرسه فیضیه آمدند، روی دیوار مدرسه نوشته های زیادی دیده می شد از آن جمله این دو بیت است:
در راه دوست کشته شدن آرزوی ماست
دشمن اگر چه تشنه به خون گلوی ماست
خاموش گشته ایم و فراموش کی شویم
بس اینقدر که در همه جا گفتگوی ماست.[17]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ناصر الدین انصاری قمی؛ اختران فقاهت، ج2، ص1100-1101؛ دلیل ما، قم، اول ، 1385ش.
[2] . همان، ص1101.
[3] . همان، ص1113.
[4] . رک: محمد مهدی امامی؛ زندگی نامه آیت الله العظمی گلپایگانی به روایت اسناد؛ ص179-563 ؛ انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران ، اول، 1382ش.
[5] . حسینیان، روح الله؛ سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ص251؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، دوم، 1384ش.
[6] . همان، ص257.
[7] . ر.ک: روحانی، سید حمید؛ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی در ایران، ج1، ص336-334؛ دارالفکر-دارالعلم، [بی جا]، چهارم، 1358ش.
[8] . سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ص257- 258.
[9] . زندگی نامه آیت الله العظمی گلپایگانی به روایت اسناد؛ ص99.
[10] . خاطرات آیت الله خرم آبادی، ج1،ص171؛ به کوشش محمد رضا احمدی، مرکز اسناد اتقلاب اسلامی، تهران،اول، 1377ش.
[11] . سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ص259.
[12] . زندگی نامه آیت الله العظمی گلپایگانی به روایت اسناد؛ ص98.
[13] . خاطرات آیت الله خرم آبادی، ج1،ص170.
[14] . سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ص261.
[15] . زندگی نامه آیت الله العظمی گلپایگانی به روایت اسناد؛ ص184.
[16] . خاطرات و مبارزات حجة الاسلام آقای فلسفی، ص252؛ مصاحبه گر: سید حمید روحانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، اول، 1376ش.
[17] . بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی در ایران ، ج1، ص369.
ی/ 702
ارسال نظرات