رهبر معظم انقلاب راه امام راحل را با همان مبانی و حکمت ادامه دادهاند

اشاره: حکمرانی حضرت امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب با وجود تفاوتهای زمانی و اقتضائات سیاسی در یک مسیر و با یک مبنای مشترک شکل گرفته است: ولایت فقیه بر پایه اسلام ناب محمدی. استمرار این مسیر بهویژه در رهبری طولانی مدت رهبر معظم انقلاب نسبت به دوران امام(ره) نهتنها نشانگر پایبندی به اصول بنیادین انقلاب اسلامی است بلکه گویای عمق پیوند فکری، عملی و معنوی میان این دو رهبر الهی است. همانگونه که امام(ره) از آیات قرآن و سیره اهلبیت علیهمالسلام در تصمیمسازی بهره میبردند رهبر انقلاب نیز با همان منطق به مدیریت کلان جامعه میپردازند. آنچه دشمنان هدف قرار دادهاند همین پیوند عمیق مبنایی و استمرار منطقی در حکمرانی اسلامی است. راز پایداری نظام در همین وحدت نظری، انسجام رفتاری و هدایت الهی نهفته است.
در همین زمینه خبرنگار گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا،با حجتالاسلام احمد پناهیان تحلیلگر مسائل انقلاب اسلامی گفتوگویی داشته است که در ادامه تقدیم خوانندگان گرامی می شود:
رسا ـ حکمرانی رهبر معظم انقلاب چه نقاط مشترکی با شیوه مدیریت حضرت امام دارد و این اشتراکها در چه عرصههایی نمود بیشتری دارند؟
اتفاقاً نقطه عطف انقلاب اسلامی دقیقاً در همینجاست؛ اینکه چطور همه ائمه معصومین علیهمالسلام با وجود تفاوتهای ظاهری در شرایط زمانی همگی از یک منبع، مبنا و سیاست پیروی میکردند. گرچه ممکن بود به اقتضای شرایط تاریخی شکل و روش عملکرد آنان تفاوت داشته باشد، اما مبنا و جهتگیری آنان هیچگاه تغییر نکرد.
وقتی به سیره حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری نگاه میکنیم میبینیم که مسیر حکمرانی و هدایت انقلاب با وجود تفاوت در دوره زمانی ـ بهگونهای که رهبری حضرت آقا تاکنون سه برابر دوره حضرت امام طول کشیده ـ دقیقاً در همان امتداد و با همان مبانی دنبال شده است. رهبر معظم انقلاب کاملاً گامبهگام همان سیاستها و اصولی را که حضرت امام(ره) ترسیم کرده بودند ادامه داده و پیاده کردهاند.
خود من در طول سالهای اخیر احساس کردم که حدود پنجاه ویژگی حضرت امام را در بیانات و رفتارهای رهبری دیدهام؛ بهویژه در مراسم ۱۴ خرداد رهبر معظم انقلاب به این شاخصهها اشاره کردهاند و وقتی دقیقتر نگاه میکنیم میبینیم ایشان نه تنها به این موارد اشاره دارند بلکه دقیقاً آنها را در مقام عمل نیز اجرا میکنند.
علت اصلی موفقیت انقلاب اسلامی در دوره رهبری حضرت آقا همین پایبندی به همان مبانی حاکمیتی پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) است؛ همان مبنایی که حضرت امام نیز بر آن تأکید داشتند. البته سایر ائمه معصومین(ع) که در موقعیت حکومت نبودند از طریق توصیه و هشدار نسبت به انحرافات یا تحریک برای انجام وظایف الهی نقش خود را در هدایت جامعه ایفا کردند.
نکته مهم و اساسی در این میان وحدت در نگاه و جهتگیری است. مقام معظم رهبری در یکی از جلساتی که من شخصاً در حسینیه امام خمینی(ره) حضور داشتم فرمودند: « همانگونه که امام(ره) میدید دستی غیبی دارد کارها را پیش میبرد و نظام را هدایت میکند من هم امروز همان دست را میبینم».
یعنی همان تأیید الهی و عنایت خاص حضرت حجت ارواحنا فداه که در دوران حضرت امام وجود داشت امروز نیز همراه مقام معظم رهبری است. همین مسئله گواه آن است که اصول و مبانی مدیریت و حکمرانی حضرت آقا دقیقاً همان اصول و مبانی حضرت امام است.
حضرت امام همواره در سخنان و تصمیمات خود به آیات قرآن و سیره پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین علیهماالسلام استناد میکردند؛ یعنی همان الگویی که در دوران حکومت اسلامی صدر اسلام وجود داشت امروز نیز مبنای مدیریت انقلاب اسلامی است.
نقطه اشتراک و پیوند میان همه ائمه معصومین علیهمالسلام خود اسلام و مبانی مدیریتی اسلام بود. این همان اصل بنیادینی است که همیشه مورد هجمه قرار گرفته؛ هم از سوی جریانات داخلی مانند منافقین و هم از سوی دشمنان خارجی. دشمنان انقلاب دقیقاً از همین نقطه آسیب دیدند و همچنان هم تمرکز هجمههایشان بر همین اصل است.
این نکتهای است که حدود سه چهار سال پیش برخی از چهرههای جریان اصلاحطلب مانند آقای حجاریان و آقای تاجزاده در فضای مجازی و در اتاقهای گفتوگوی شبکههایی مانند کلابهاوس مطرح کردند و علناً آن را به بحث گذاشتند.
این افراد آمدند و اصل توانایی اسلام در اداره جامعه را زیر سؤال بردند. بهصراحت گفتند که در ابتدای انقلاب اشتباه کردیم که اصل ولایت فقیه را بهعنوان رکن حاکمیتی وارد قانون اساسی کردیم و بعد هم پذیرفتیم و ملت هم از آن حمایت کرد. به باور آنها نباید چنین چیزی را قبول میکردیم.
در ادبیات این افراد بهرغم ابراز ارادت ظاهری نسبت به حضرت امام و مقام معظم رهبری و اذعان به اینکه مدیری بهتر از این دو بزرگوار نداریم، اصل ولایت فقیه را بهشدت زیر سؤال میبرند. ایراد اصلیشان این بود که چون ولی فقیه بر مبنای اسلام حکومت میکند پس این نظام نمیتواند کارآمد باشد.
اینجاست که یک مغالطه بزرگ رخ میدهد؛ آنان میگویند اسلام در طول ۱۴۰۰ سال نتوانسته حاکمیتی موفق برقرار کند بنابراین امروز هم نمیتواند چنین کاری بکند. این استدلال را مبنا قرار میدهند برای نفی حاکمیت فقیه و به چالش کشیدن مشروعیت این مدل مدیریتی.
در حالی که واقعیت این است که پس از دوران کوتاه خلافت امیرالمؤمنین علیهالسلام و چند ماه زمامداری امام حسن مجتبی علیهالسلام عملاً دیگر اجازه داده نشد که اسلام واقعی بر جامعه حاکم شود. حکومتهایی که پس از آن آمدند ارتباطی با حاکمیت ناب اسلامی نداشتند.
این روند ادامه داشت تا ۱۴۰۰ سال بعد که با پیروزی انقلاب اسلامی بار دیگر زمینه تحقق بخشی از حاکمیت اسلامی فراهم شد. امروز با همه چالشها و مشکلات بخشهایی از آن الگوی حاکمیت اسلامی در حال تحقق است.
در حوزه سیاستگذاری و جهتدهی کلان نیز هرچند حرکت آغاز شده اما هنوز به مرحله نهایی نرسیدهایم. همانطور که مقام معظم رهبری بارها تصریح کردهاند هنوز دولت اسلامی به معنای کامل آن تشکیل نشده که بتوان درباره موفق یا ناموفق بودنش قضاوت کرد. همچنین هنوز به تمدن عظیم اسلامی نرسیدهایم و حکومت جهانی حضرت ولیعصر ارواحنا فداه ـ که همان حکومت اسلام بر تمام عالم است ـ محقق نشده است.
حضرت امام خمینی(ره) نیز فرموده بودند که انقلاب مردم ایران آغازگر انقلاب جهانی اسلام به رهبری حضرت حجت(عج) است. ما فعلاً در مرحله «انقلاب حضرت حجت» هستیم نه در مرحله تحقق کامل «حاکمیت حضرت حجت». هنوز اسلام بهصورت کامل در جامعه حاکم نشده است.
با این حال شاهد بودیم که برخی افراد در فضای مجازی بهویژه در کلابهاوس با حضور چند هزار نفری کاربران در اتاقهایی از حدود ۱۰ شب تا دو یا سه بامداد این مسائل را مطرح میکردند. بسیاری از افراد بهظاهر روشنفکر و فعالان سیاسی اصلاحطلب نیز این تحلیلها را تأیید میکردند.
هدف اصلی آنان این بود که این تفکر را جا بیندازند که اسلام توان اداره جامعه را ندارد. صریحاً میگفتند که باید اساس اعتقاد به حاکمیت اسلامی را از بین برد و در افکار عمومی تردید ایجاد کرد که اساساً اسلام قادر به حکمرانی نیست.
برنامهریزیشان به اینجا ختم نمیشد. در بحثهای انتخاباتی چه در انتخابات مجلس و چه در انتخابات ریاستجمهوری علناً میگفتند که باید نمایندگانی را وارد مجلس و خبرگان کنیم که در نهایت بتوانند ولی فقیه را مورد استیضاح و بازخواست قرار دهند! این نکات را حتی در بیانیههای رسمی خود نیز آورده بودند.
واقعاً پس از گذشت بیش از چهل سال از پیروزی انقلاب اسلامی این جریانها به این نتیجه رسیدهاند که برای ضربه زدن به انقلاب باید به کانون آن یعنی اصل ولایت فقیه و نظریه حاکمیت اسلامی حمله کنند.
اما نقطه قوت اساسی انقلاب اسلامی دقیقاً در همینجاست: در وحدت نظری، انسجام فکری و عینیت یافتن نظریه حاکمیت اسلامی در مدیریت جامعه بهدست امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب. اگر حضرت امام امروز در قید حیات بودند بیتردید همان مسیری را میپیمودند که امروز رهبر معظم انقلاب در حال ادامه آن هستند. دقیقاً همان مبانی، همان سیاستها و همان حکمت عملی در مدیریت جامعه اسلامی را پی میگرفتند.
نکته مهمی که باید به آن توجه داشت این است که رهبر معظم انقلاب در دوران امام خمینی(ره) نیز کاملاً در راستای تأیید و پشتیبانی از همان مبانی حاکمیتی امام(ره) بودند. خود حضرت امام(ره) صریحاً فرمودند که «من شهادت میدهم شما بهترین کسی هستید که به نظریه ولایت فقیه پایبند بودهاید»؛ و همین پایبندی موجب شد که مسئولیتهای مهمی همچون عضویت در شورای انقلاب به ایشان سپرده شود.
در واقع بین امام و آیتالله خامنهای نهتنها اختلاف مبنایی وجود نداشته بلکه نوعی وحدت رویه و انسجام فکری نیز کاملاً مشهود بوده است. علت این هماهنگی هم روشن است: منبع فکری و مبنای نظری هر دو بزرگوار تعالیم و دستورات اسلام ناب محمدی است. همین هم موجب شده که مسیر حاکمیت، ثبات و موفقیت را تجربه کند.
مطالبی که عرض میکنم حاصل یک نگاه صرفاً شخصی یا تحلیل سطحی نیست بلکه بر پایه بیش از ۱۲ ساعت مطالعه و بررسی دقیق تیمی در پژوهشکده فخرالائمه(ع) در حوزه مدیریت اسلامی و تطبیق آن با عملکرد امام(ره) و رهبر معظم انقلاب تدوین شده است. در این مطالعات هم شاخصههای مدیریت اسلامی از منظر منابع دینی و هم شیوههای مدیریتی حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری مورد واکاوی علمی قرار گرفتهاند.
بهتازگی نیز بخشی از نتایج این تحقیقات در قالب نمایشگاه کتاب با موضوع «مدیریت میدان» ارائه و رونمایی شده که حاوی دیدگاههای رهبری در حوزه حکمرانی و مدیریت کلان است. بنابراین آنچه عرض میشود حاصل یک نگاه علمی و برآمده از مطالعات عمیق در حوزه حکمرانی اسلامی است، نه صرفاً یک ارزیابی شخصی یا احساسی.
البته در این تحلیلها نیز توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی دوران رهبری امام(ره) و رهبر معظم انقلاب ضروری است، اما در عین تفاوت در اقتضائات آنچه ثابت مانده، مبنا و روش حکمرانی بر اساس ولایت فقیه و اصول اسلام است.
رسا ـ شرایط اجتماعی و سیاسی زمانه رهبری آیتالله خامنهای در مقایسه با دوران امام خمینی چه تغییراتی داشته و این تحولات چگونه در روش حکمرانی ایشان انعکاس یافته است؟
رهبر معظم انقلاب در سخنانی بهصراحت تأکید کردهاند که حضرت امام خمینی(ره) در سه عرصه اساسی تحولی عظیم ایجاد کردند: نخست در داخل کشور، دوم در جغرافیای جهان اسلام و سوم در سطح جهانی. این سه تحول واقعیتی انکارناپذیر است که امروز نیز آثار و پیامدهای آن را بهوضوح مشاهده میکنیم.
حضرت امام در سطح داخلی ساختار قدرت را دگرگون کرد رژیم طاغوت را کنار زد و نظامی نوین مبتنی بر اسلام ناب و اراده مردم بنا نهاد. در سطح کشورهای اسلامی، بیداری و انگیزه مقاومت را در میان ملتها احیا کرد و در سطح جهان نیز معادلات قدرت را به چالش کشید. اکنون جریان مقاومت در سراسر منطقه و حتی فراتر از آن برگرفته از همین تحولی است که امام(ره) بنیان نهادند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز وظیفه اصلی خود را حفظ و استمرار همین راه میدانند. ایشان بههیچوجه قصد تغییر در مبانی و روشهایی را که امام(ره) طراحی کرده و در عمل پیاده کردهاند، ندارند. اگر قرار بود که مبانی یا جهتگیریهای امام(ره) مورد بازنگری یا تغییر قرار گیرد بدون تردید تاکنون این اتفاق افتاده بود. اما آنچه میبینیم ادامه همان مسیر با استحکام بیشتر و تبیین دقیقتر است.
امروز نیز تحولات بزرگی که در بخشهای مختلف کشور از جمله در حوزههای فرهنگی، اقتصادی، نظامی و امنیتی در حال رخ دادن است دقیقاً بر پایه همان نقشه راه و اصولی است که حضرت امام ترسیم کرده بودند. اصول اقتصادی امام(ره) بهویژه تأکید ویژه ایشان بر «استقلال اقتصادی» همچنان سرلوحه سیاستگذاریهاست.
امام(ره) صراحتاً فرموده بودند که اگر استقلال اقتصادی نداشته باشیم، استقلال فرهنگی هم معنایی نخواهد داشت. این سخن امروز نیز در فرمایشات رهبر معظم انقلاب انعکاس دارد؛ آنجا که در میدان جنگ اقتصادی، راهبرد اصلی را «اقتصاد مقاومتی» عنوان میکنند. مقاومت یعنی ایستادگی برای رسیدن به قدرت اقتصادی، برای دستیابی به استقلال و عزت ملی.
در واقع دغدغه اصلی رهبر معظم انقلاب در دهههای اخیر استمرار همان تحولآفرینی است که حضرت امام آغازگر آن بود. ایشان با تکیه بر همان مبانی با همان جهتگیری و با بهرهگیری از تجربههای گذشته تلاش دارند نهتنها آن میراث عظیم را حفظ کنند بلکه آن را بسط دهند و در تراز تمدنسازی اسلامی قرار دهند.
در مسائل فرهنگی نیز دقیقاً مانند حوزه اقتصاد، اصل «استقلال» بهعنوان یکی از ارکان گفتمان امام و رهبری مورد هدف و هجمه جریانهای خاص قرار گرفته است. در دوران دولت آقای روحانی یکی از چهرههای شاخص جریان نخبگانی غربگرای داخلی، دکتر محمود سریعالقلم در آثار خود ـ مانند کتاب «ایران و جهانیشدن» که با حمایت مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام چاپ شد ـ صریحاً استقلال را زیر سؤال برد.
در این کتابها و آثار دیگر ایشان بهوضوح آمده است که مفهومی بهنام استقلال ملی در دنیای امروز دیگر معنا ندارد. آنها معتقدند اگر کشوری بخواهد پیشرفت کند باید خود را وابسته به قدرتهای بزرگ جهانی کند؛ مثلاً برای رشد اقتصادی باید به اقتصاد قدرتهای جهانی گره بخورد و برای توسعه علمی نیز باید تابع قدرت علمی جهان شود. به بیان دیگر وابستگی را پیششرط توسعه معرفی میکنند و استقلال را صرفاً شعاری پوچ میدانند.
اما در نقطه مقابل انقلاب اسلامی از ابتدا بر مبنای استقلال در تمام حوزهها ـ اعم از سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، علمی و... ـ شکل گرفت. رهبر معظم انقلاب نیز دقیقاً همین راه امام خمینی(ره) را در پیش گرفتند و اصل استقلال را به حوزههای نوینی همچون تولید علم، فناوریهای پیشرفته، اقتصاد دانشبنیان و حتی حوزه سلامت و درمان گسترش دادند.
در سالهای اخیر ایران در زمینههایی مانند فناوری نانو، انرژی هستهای، تولید داروهای پیشرفته، علوم پزشکی و حوزههای دانشبنیان به دستاوردهایی رسیده که نشاندهنده تحقق نوعی «استقلال درونزا» است؛ همان الگویی که رهبر معظم انقلاب بر آن اصرار داشتند و آن را راهکار اصلی پیشرفت کشور در دوران تحریم و فشار میدانستند.
در عین حال باید توجه داشت که هرچه جلوتر آمدیم دشمنیها علیه انقلاب اسلامی نیز تشدید شد. فضای رسانهای و جنگ ادراکی و تبلیغاتی، خصوصاً در بستر فضای مجازی بهمراتب پیچیدهتر و گستردهتر از دوران ابتدایی انقلاب شده است. نشر شایعات، دروغهای سازمانیافته و ترویج افکار انحرافی با حجمی چندین برابر گذشته ذهن مردم را هدف گرفته است.
با این وجود نظام اسلامی توانسته است در برابر همه این هجمهها و فشارهای اقتصادی، روانی و فرهنگی، مقاومت کند و سرپا بماند. اگر نظامی غیر از جمهوری اسلامی با این حجم از فشارها مواجه میشد بیتردید فروپاشیده بود. این پایداری در حقیقت نتیجه همان پشتوانه فکری و راهبردی است که از امام به رهبر انقلاب منتقل شده و همچنان ادامه دارد.
رهبر معظم انقلاب مبانی حاکمیتی حضرت امام را بهدقت پذیرفته و در سطح جامعه بهکار بستند. خود ایشان یک بار اشاره کردند که هنر امام(ره) این بود که توانست در گستره جامعه و کشور آموزههای قرآنی را بهگونهای مدیریت کند که جهتگیریها کاملاً منطبق بر اصول صحیح باشد. البته طبیعی است که در بین مدیران برخی ممکن است در اجرای این رویه دچار انحراف یا کوتاهی شوند و بهصورت کامل دستورات اسلام و ولایت را عمل نکنند، اما اگر بهطور کلی و کلیت موضوع نگاه کنیم پیشرفتهای حاصلشده، پایداری و استحکامی که در سطوح سیاسی، فرهنگی، اقتصادی (با وجود فشارهای اقتصادی و تحریمها) و امنیتی بهوجود آمده گواهی روشن بر این است که عملکرد رهبر معظم انقلاب ادامه همان مسیر و شیوهای است که حضرت امام آغاز کردند. اگر حضرت امام امروز در میان ما بودند یقیناً همین روش و سیاستها را دنبال میکردند.