۲۳ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۴
کد خبر: ۷۹۱۱۱۸

چراغ خاموش سکولاریسم

چراغ خاموش سکولاریسم
مجله خردورزی؛ کارل مارکس به‌طورکلی معتقد بود که جامعه‌شناسی نمی‌تواند از ارزش‌ها بی‌طرف باشد؛ زیرا شرایط اجتماعی و اقتصادی خاصی که پژوهشگران در آن زندگی می‌کنند، به‌طور مستقیم بر تحقیقات و تحلیل‌های آنها تأثیر می‌گذارد.
 

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، بحث دربارۀ امکان بی‌طرفی ارزشی در جامعه‌شناسی، یکی از بحث‌های اساسی و مناقشه‌برانگیز در این علم است. جامعه‌شناسی به‌عنوان مطالعۀ نظام‌مند رفتارها، نهادها و روابط اجتماعی، همواره با مسائلی مواجه بوده که از نظر اخلاقی، سیاسی و فرهنگی اهمیت دارند. این امر پرسشی بنیادین را مطرح می‌کند: «آیا پژوهشگر جامعه‌شناسی می‌تواند تحقیقاتی کاملاً عینی و بی‌طرف انجام دهد یا اینکه ارزش‌ها در تمامی مراحل پژوهش دخیل هستند؟»

جامعه‌شناسی در تنگنای ارزش‌ها

از زمان شکل‌گیری جامعه‌شناسی به‌عنوان رشته‌ای مستقل در قرن نوزدهم، دیدگاه‌های متعددی در این زمینه مطرح شده‌اند. برخی نظریه‌پردازان با الهام از علوم طبیعی، به امکان جدایی کامل علم از ارزش‌ها باور داشتند، درحالی‌که دیگران نقش اجتناب‌ناپذیر ارزش‌ها در شکل‌دهی به پژوهش‌های اجتماعی را مورد تأکید قرار دادند. درعین‌حال، تحولات نظری در قرن بیستم، از جمله ظهور نظریه‌های انتقادی و پسامدرن، چالش‌های جدیدی را برای این بحث به همراه آوردند.

بسیاری از مفسران اجتماعی بر این امر تأکید دارند که آنچه در دنیای کنونی به‌عنوان جامعه وجود دارد، مبتنی بر ارزش‌هایی است که اگرچه دستخوش تغییرات شده؛ اما در عُرف و ذهن افراد آن جامعه، به‌عنوان ارزش شکل گرفته و به تمام شئون اجتماعی شکل داده است.

چگونه ارزش‌ها در علم رخنه می‌کنند؟

ارزش‌ها اصول، باورها و معیارهایی هستند که بر قضاوت‌ها و رفتارهای انسان تأثیر می‌گذارند. در پژوهش‌های علمی، ارزش‌ها می‌توانند در مراحل مختلف تحقیق مانند انتخاب موضوع، روش‌شناسی و تحلیل داده‌ها تأثیرگذار باشند.

• انتخاب موضوع تحقیق: پژوهشگران معمولاً بر اساس علایق، باورها یا نگرش‌های فرهنگی و اجتماعی خود، موضوعات تحقیقاتی را انتخاب می‌کنند. به‌عنوان مثال، پژوهشگری که به برابری جنسیتی اهمیت می‌دهد، ممکن است بیشتر به موضوعات مرتبط با حقوق زنان یا تبعیض جنسیتی علاقه‌مند باشد.

• روش‌شناسی: روش‌هایی که پژوهشگران انتخاب می‌کنند، به‌طور غیرمستقیم تحت‌تأثیر ارزش‌ها و اصول فکری آنها قرار دارند. به‌عنوان مثال، ممکن است برخی پژوهشگران از روش‌های کیفی برای درک عمیق‌تر تجربیات افراد استفاده کنند، درحالی‌که ممکن است دیگران روش‌های کمّی را برای جمع‌آوری داده‌های آماری برگزینند.

• تفسیر داده‌ها: در تحلیل داده‌های جمع‌آوری شده، ارزش‌های پژوهشگران می‌توانند بر چگونگی تفسیر این داده‌ها تأثیر بگذارند. برای مثال، ممکن است یک پژوهشگر به‌طور غیرمستقیم برخی جزئیات را برجسته یا نادیده بگیرد، بسته به اینکه آیا این داده‌ها با ارزش‌های او هم‌راستا هستند یا نه.

وبر و مسئله قضاوت ارزشی: آرمانی دست‌نیافتنی؟

ماکس وبر در مقالۀ مشهور خود با عنوان «عینیت داشتن شناختِ علوم اجتماعی و سیاست اجتماعی (1904)» نتایج روش‌شناختی خود را از جدایی عمده بین دانش تجربی و قضاوت ارزشی به دست می‌آورد. این اصل موضوعه (Postulate)، تا به امروز مورد اختلاف بوده و به‌ویژه در این زمینه که آیا اصلاً احکام عاری از ارزش در قلمرو علوم اجتماعی وجود دارند یا نه، تردیدهایی وجود دارد.

در این میان، تعداد زیادی موضع‌گیری دربارۀ قضاوت ارزشی وجود دارد. هانس آلبرت (1965-1975) در این زمینه تحلیلی روشن ارائه کرده است. طبق تحلیل او، مسئلۀ قضاوت ارزشی را می‌توان در سه سطح متفاوت طبقه‌بندی کرد:

1. در سطح اول، موضوع مربوط به مسائل بنیادی ارزشی در علوم اجتماعی است که شامل مقدمات نظری عملی و همچنین تصمیم‌گیری برای رهایی از ارزش‌ها، انتخاب مسائل تحقیقاتی، اتخاذ تصمیم دربارۀ روش‌ها و تکنیک‌های خاص و همچنین تصمیم‌گیری‌های مربوط به کاربرد نتایج می‌باشد. در این قلمرو بنیادی ارزشی، تصمیمات ارزش‌گذارانه نه‌تنها ممکن بلکه ضروری و واجب نیز می‌باشد.

2. در سطح دوم، موضوع به مسائل ارزش‌گذاری در قلمرو موضوعی مربوط می‌شود. در اینجا، موضوع شامل ارزش‌ها و هنجارهایی است که خود به موضوع تحلیل تبدیل می‌شوند. منظور از این مسئله، ارزش‌های فرهنگی است که رفتارهای ما را شکل می‌دهند. برای مثال، ممکن است سیستم ارزشی آلمان فدرال با سیستم ارزشی آمریکای شمالی مقایسه شود یا تحولات ارزش‌های اجتماعی آنها به‌صورت تجربی بیان گردد. همچنین ممکن است قضاوت‌های ارزشی، خود موضوع انتقاد علمی قرار گیرند، به‌گونه‌ای که مثلاً عدم تناقض درونی، برداشت‌های ارزشی تحلیل شود یا اینکه ابزارهایی که خود در تحقق ارزش‌ها به‌کار می‌روند، به‌عنوان مسئله درآیند.

3. در سطح سوم، ما با مسئله‌ی اصلی قضاوت ارزشی روبرو هستیم؛ یعنی مسئله‌ی ارزیابی احکام. در اینجا پرسش این است که آیا بیان قضاوت‌های ارزشی دربارۀ واقعیت‌های اجتماعی هدفمند، لازم یا مجاز است؟ طرف‌داران خودگرایی انتقادی (مکتب کارل پوپر و پیروان او، از جمله آلبرت م. ) فرض را بر این می‌گذارند که اساساً ممکن است این قلمرو سوم را از احکام ارزشی جدا نگه داشت.

نقد تاریخی ادعای بی‌طرفی علم

چندین جامعه‌شناس و فیلسوف علوم اجتماعی بر این باورند که جامعه‌شناسی نمی‌تواند کاملاً از ارزش‌ها و پیش‌داوری‌ها آزاد باشد. این بحث، به‌ویژه در چهارچوب سه دیدگاه اصلی مطرح شده است:

1. انتقادات کارل مارکس و ماتریالیسم تاریخی

کارل مارکس به‌طورکلی معتقد بود که جامعه‌شناسی نمی‌تواند از ارزش‌ها بی‌طرف باشد؛ زیرا شرایط اجتماعی و اقتصادی خاصی که پژوهشگران در آن زندگی می‌کنند، به‌طور مستقیم بر تحقیقات و تحلیل‌های آنها تأثیر می‌گذارد. او بر این باور بود که هر نوع تحلیل اجتماعی، ناگزیر از موقعیت اجتماعی و طبقاتی فرد تأثیر می‌پذیرد. او معتقد بود که علم، از جمله جامعه‌شناسی، باید به‌جای توجیه وضعیت موجود، در خدمت نقد و دگرگونی اجتماعی قرار گیرد.

مارکس با تمرکز بر ماتریالیسم تاریخی استدلال کرد که ساختارهای اقتصادی و شیوه‌ی تولید، زیربنای اصلی جامعه را تشکیل می‌دهند و همۀ پدیده‌های اجتماعی و فرهنگی از این زیربنا تأثیر می‌پذیرند. به‌عنوان مثال، ممکن است در جامعۀ سرمایه‌داری حتی پژوهش‌های علمی تحت‌تأثیر منافع طبقاتی قرار گیرند. برای مارکس، هدف جامعه‌شناسی نباید صرفاً تحلیل عینی جامعه باشد؛ بلکه باید در جهت تغییر نهادهای ناعادلانه و ساختارهای سرکوبگر حرکت کند.

برچسب ها: کتاب نشریه مقاله
ارسال نظرات