همه بلند آوازگی و شرافت قم از نجوای عاشقانههای اوست

به گزارش گروه سیره امامین انقلاب خبرگزاری رسا، خبر آمدنش به قم، قلبهای سرشار از خاطرهها، دردها، دوریها، عشق و محبتها را چون غنچه شکفت.
ورود این شاخه گل از بوستان گلهای باطراوت و زیبای اهل بیت پیامبر خدا، عواطف زنده همه صدفها را با پراکندن بوی خوش خود، بیدار و گشود و چون گل سرخی که در سحرگاهی شاداب نفس میکشد، همه آن را احساس کردند که گویای عواطف گرد آمده در درون طبیعت زنده و قلبهاشان بود!
این گل سرخ رویان در بوستان عشق، عطر خوشبوی خود را در هوای قم پراکند که با اشکهای شوق مردمش در آمیخته و چشمها را آبیاری کرد!
راز بلند آوازگی و شرافت قم هم از اشکهایی است که در آن روز و در روز وداع ریخته شد و با اشکهای آن بانوی پاک و معلوم که در نجوای شبانه عاشقانههایش در هفده شبی که قم شرافت یافت، شطی از طهارت، معرفت و ولایت در این شهر جاری ساخت و امروز جهانی و جانهای پاکی از آن متنعماند!
تو ای فاطمه دختر والای امام مظلوم و باب گشوده خداوند!
تو خاطره مردان و زنان بزرگ و جوانمردانی در آن روزگار غربت آل علی بودی که اهل قم سالها و مدتهای دراز نفسهای خود را در ابراز این آلام و اندوه، نگاه داشته که حضورت آن را گشود و عطر خوشبوی ذکر و یاد آن غمها و ارادتها را در این شهر پراکند!
تو از سلسله جنبان کاروان شهادت و عشقیاید که راه خود را به تقدیر الهی کج کرده تا مردمانی داغدیده و بیقرار در گرمای اندوه و غم آن شهیدان پاک از آل علی، در سایهات آرام گیرند و از وزش خنکای نفسهای تو از داغشان بکاهند! لا حضور تو سرچشمه امید در درونشان جوشید و به همراه آن خندههای پنهانی درخیالشان از حضورت نقش بست و در همه شهر شادی رو به افزایشی مشهود که فقط نگرانی از تن رنجور وتب دار و دل مغموم تو نگذاشت به قهقهه مستانه بلند شود!
اما دست تقدیر، حضور ابدیات را برای این شهر مقرر ساخت تا ساکنان این شهر در کنار شط فیاض وجودت مأوا گیرند و وجودت که پژواکی به دریای بیکران جهان معنا و طهارت یعنی رسول خدا و صدیقه کبری فاطمه زهرا وفرزندان پاکش صلواتالله علیهم پیوند خورده، خود پژواکی شوند تا به عالم، پیام و دعوتتان را بپراکنند و این شهر را بدین سبب و جهاد به منزلگه و دار آل محمد بدل سازند!
اما هیچگاه قم نتواتست آن صبحگاه تیره را از خاطرهاش محو سازد و صدایی که از بیتالنور و از محله ستیه به سرعت در کوچهها پیچید و به فریاد بدل گشت و طوفانی در شهر به راه انداخت، فریادی که اعلام میکرد: روح مهمان محبوب و زاده و یادگار کاظم آل علی و مسافر دلتنگ رضای آلمحمد آسمانی شد!
صبحگاهی که اندوه و حسرت ابدی را بر جان قمیها جاوار ساخت.
مؤمنانی که خویش را شرمسار و شریک غم علیالرضا علیهالسلام دانسته که خود غمی بزرگ بر جان و روحشان افزون میساخت!
سنگینتر از همه، غم و اندوه و حسرتی بود که همگان را در خود فرو برده و با چشمانی اشکبار حرارت و سوز آن را در ضمیرشان ثبت میکرد و هیچگاه از لوح جان اهل قم محو نگردید و آن حسرت شنیدن خطبهها و سخن آسمانیات بود که در همه ایام حضورت و حتی از روز عزیمت کاروانت به سوی قم، بدان شایق و برایش لحظهها شماره کردند!
حسرتی که با اندوههای گذشته و غم رحلتت بر آنان آوار گردید و غمهای کهنه را که در قلبهایشان باقی بود، برانگیخت و اندوههای فراموش شده را بیدار کرد و هر یک پژواکی شدند از آن روز تا کنون که در رثای آن اندوههای سخت اهل بیت علیهمالسلام، در کوفه، کربلا، مرو، سامرا و بغداد و مدینه میسرایند و در اوراق و محافل چون طراوت شبنمهای بهاری میپراکنند تا برای همیشه آن دردها و اندوههایی که از جنس نور، معرفت و عشقاند تازه بمانند و پرچم و فریاد آن بزرگان و بزرگ زادگان در فرازین تاریخ و تارک جهان بدرخشند. پیامی که همیشه سستی و بیپایگی ظلم و ستم را فریاد میکند و بشارت میدهد که قم این لوای خونین را به قیام آخر خواهد رساند!
السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ وَلِيِّ اللَّهِ،السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا أُخْتَ وَلِيِّاللَّهِ،السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا عَمَّةَ وَلِيِّاللَّهِ،السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ مُوسَى بْنِجَعْفَرٍ وَرَحْمَةُ اللَّهِو بَرَكَاتُهُ
حمید احمدی
۱۱ مهرماه ۱۴۰۴