حوزه به الگوی تربیت تدریجی نیاز دارد/باید میان رشد علمی و کنشگری اجتماعی طلاب تعادل برقرار شود
اشاره: محور اساسی این گفتار، اصلاح نگاه سنتی نسبت به زمان فعالسازی نقش اجتماعی طلاب است. این باور که مسئولیت اجتماعی تنها پس از تکمیل مراحل تحصیلی و رسیدن به مراتب بالای علمی(نظیر درس خارج) در طلبه شکوفا میشود، یک خطای استراتژیک و دور شدن از منویات اصلی حوزه است. ما باید از محبوس کردن طلاب در محیطهای ایزوله و “گلخانهای” در سالهای ابتدایی تحصیل پرهیز کنیم.
اصل بنیادین این است که روحیه مسئولیتپذیری اجتماعی، احساس تکلیف نسبت به جامعه، و روحیه نقشآفرینی باید از همان سال اول طلبگی به صورت “مشق” تمرین شود، حتی اگر طلبه در آن مقطع هنوز صلاحیت کامل برای حل مسائل کلان را نداشته باشد. این رویکرد، تمثیلی از “مشق پژوهش” است؛ طلبه پایه اول باید مهارتهای واکنش نشان دادن و اثرگذاری بر محیط پیرامونی را فرا گیرد تا پس از رسیدن به سطح علمی، بتواند به صورت خودکار این وظیفه را انجام دهد. این تکلیف، نه تنها از زمان ورود به حوزه، بلکه از پیش از آن آغاز شده و با ورود به حوزه باید تشدید شود.
اجرای این مهم نیازمند غلبه بر چالشهایی است؛ از جمله مقاومت مدیرانی که به دلیل مشاهده افراطها در جامعه، دغدغههای اجتماعی طلاب جوان را خاموش میکنند. لذا، پس از تبیین ضرورت رسالت اجتماعی، باید سازوکارهای اجرایی و مدلهای عملیاتی مشخصی فراهم شود. تأکید کلیدی بر این است که این فعالیتها باید در قالب “سازههای گروهی و کارگروههای منسجم” سازماندهی شوند تا طلبه احساس انزوا نکند و با دغدغه انقلابی در مسیر تمدن اسلامی حرکت کند.
نصرت دین خدا یک ارزش عمومی است که شامل طلبهی پایه اول نیز میشود و نباید محدود به اساتید خارج از حوزه گردد. در نهایت، ارزش والای انتخاب طلبگی به عنوان مجاهدت تمامعیار در راه اقامه دین، تنها زمانی حفظ میشود که طلبه این مسیر را وسیلهای برای کسب منافع دنیوی و معاملهای غیرصادقانه قرار ندهد، چرا که این امر اساساً هدف وجودی او را تضعیف میکند.
در همین راستا خبرنگار سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا برای بررسی رسالت اجتماعی حوزویان با حجتالاسلام والمسلمین محمد عالمزاده نوری، معاون تهذیب و تربیت حوزههای علمیه گفت وگویی انجام داده است که مشروح آن را در ادامه از منظر خوانندگان می گذرانیم.

رسا ـ در حوزه، دو گفتمان متضاد وجود دارد: عدهای بر تعطیلی کامل فعالیت اجتماعی (نظیر هیئت) برای تمرکز صرف بر رشد علمی اولیه طلاب اصرار دارند، در حالی که عدهای دیگر کنشگری اجتماعی زودهنگام (مانند اردوهای جهادی) را دعوت میکنند. چگونه میتوان این شکاف و سردرگمی را در میان طلاب کاهش داد و آینده حوزه را با توجه به این دوگانگی ترسیم کرد؟
این دقیقاً همان بزنگاه داستان و همان آفت یا آسیبی است که ممکن است رخ دهد. میگویند هر چیزی که فایده بالاتری دارد، آفت و آسیب بزرگتری دارد. «لکلّ شیء آفة» هر چیزی آفت دارد، منتها هر چه منفعتش بیشتر باشد آسیب و خطرش هم بالاتر میرود. بعضیها به خاطر این که از آن آسیب محفوظ بمانند از آن منفعت صرف نظر میکنند. چاقو هر چه تیزتر باشد از یک جهت بهتر است ولی از یک جهت هم خطرناکتر میشود. اسکناس هر چه ارزشش بالاتر باشد، احتمال بدلیاش هم بیشتر است. کسی اسکناس هزار تومانی را که جعل نمیکند ولی چکپول صد هزار تومانی احتمال جعلش خیلی بالاتر هست. ما این آسیب را حتماً باید ببینیم که این تفکر علی القاعدة زمینه این آسیب را دارد. تفکر در میدان عمل، تربیت در میدان عمل، تربیت در صحنه واقع و رشد در ضمن خدمت و مشق مسئولیت اجتماعی برای این که انسان بزرگ بشود، این قطعاً این زمینه را ایجاد میکند که این انسان از آن فعالیتهای علمی و طلبگی خاص یک مقداری دور بشود و احساس استغناء بکند، احساس فایدهمندی بکند، این آفت و آسیب داستان است.
اما به خاطر این آسیب و آفت نباید از آن چیز صرف نظر بکنیم. ما یک حالت تفریطی هم داریم؛ حالت تفریطش هم نگاه بکنید، حالت تفریطش هم این است که یک عده در حوزه میآیند همهاش درس و درس و درس تا مثلا عالم میشوند و پیرمرد میشوند، عینک ذرهبینی به چشم، سمعک به گوش، عصا به دست، کمر خمیده، هنوز هم دارد میرود درس و درس و درس. این مشکل را هم ما داریم؛ یعنی به تعبیر آیتالله جوادی آملی میفرمایند که یکی از آسیبهای حوزه نهالچینی و نهالفروشی میکنند. بله نقطه مقابلش هم این است که فسیلپروری هم میکند یک عده فسیل هم تحویل میدهد که این تعبیر فسیل از فرمایشات مقام معظم رهبری است. حالت افراطش این است که هنوز غوره نشده مویز میشود، هنوز بار نگرفته و مایه پیدا نکرده احساس مسئولیتهای اجتماعی او را از زمینه خودش جدا میکند، نهالفروشی میشود، نقطه تفریطش هم این است که هیچ وقت این احساس مسئولیت اجتماعی در وجودش شکل نمیگیرد و دائم میخواهد رشد و رشد و رشد کند، او هم خدمت و خدمت و خدمت کند؛ هر دو تا غلط است.
ما باید مدل بالانس این دو تا را پیدا بکنیم؛ یک مدل متوازنی که به نظر میرسد متوازنش این طوری باشد که در سالهای اول طلبگی ما شرعاً و اخلاقاً حق نداریم در منطق فرهنگ اسلامی دغدغههای اجتماعی را خاموش بکنیم. من گفتم حتی قبل از طلبگی، حالا چه برسد به این که طلبه شدیم دیگر مسئولیت سنگینتر شده است. حق نداریم دغدغههای اجتماعی را خاموش بکنیم، حق نداریم به بهانه این که ما نیروهای آینده هستیم فعلاً تا اطلاع ثانوی در کنج عزلت بنشینیم. منتها باید میزان این یک مقداری مشخص بشود. مثلا میخواهیم کمّی عرض بکنیم در آغاز طلبگی، طلبه سیکلی اول حوزه یک دهم سرمایههای وجودی خودش را خرج جامعه بکند، نه دهمش خرج خودش بکند؛ یعنی یک دهم به دیگران خیر برساند و آن دغدغهمندیهای خودش را اعمال بکند، نه دهم از دیگران خیر بگیرد و به رشد تحصیلی و بالندگی خودش برسد. بعد با یک شیب ملایم در طیّ 20 سال این نسبت عوض میشود. آرام آرام یک دهم، دو دهم بشود، سه دهم، چهار دهم، پنج دهم، همین طور میآید تا کامل شود. همین شیب ملایمش هم منطق دارد.

منطقش این است که تکلیف امر به معروف و نهی از منکر یک تکلیف یکسان برای همه مردم نیست، هر چه که انسان علمش، توانش، نفوذ اجتماعی و داراییهایش بیشتر بشود این تکلیف بر گردن او سنگینتر میشود. شخصی که دارد در حوزه رشد میکند از همان اول مکلف به امر به معروف و نهی از منکر است. ولی در حوزه که دارد رشد میکند خب علمش، تجربهاش، نفوذ اجتماعیاش، قدرت بیانش، قدرت اثرگذاریاش بالاتر میرود و به همان نسبت وظیفه بالاتری پیدا میکند. وظیفه بالاتر پیدا میکند باید زمان بیشتری خرجش بکند، زمان بیشتری که میخواهد خرج کند، یک دهمش، دو دهم، سه دهم، چهار دهم، پنج دهم بشود تا به جایی میرسد که عمده زمان و توانش خرج فعالیتهای اجتماعی میشود و یک آب باریکه و یک دهم را برای خودش نگه میدارد «من المهد إلی اللحد»؛ یعنی با یک شیب ملایم در یک نمودار منحنی این نسبت عوض میشود.
ما این مدل را باید تبدیل به ساختار تربیتیِ تعیّنیافته و مستقر بکنیم. مثلا چطوری؟! حالا من در ذهن خودم این طوری تجسم میکنم که اگر ما در معاونت تهذیب عرضه و هنرش را داشته باشیم باید به این جا برسیم. ما باید تقویم برنامهای تهذیبی طلبگی را در مشارکت با معاونت آموزش رقم بزنیم.
الان معاونت آموزش دارد تقویم کاری طلبهها را مشخص میکند. دقیقاً مشخص کرده چه وقتهایی تعطیل هستند، چه وقتهایی درس دارند، درس روزی چند ساعت؟! یعنی یک ریل خیلی جدی گذاشته است. در این برنامه کاری فعالیتهای تهذیبی تربیتی باید جا پیدا بکند. الآن اعتراضی که در شهرستانهای مختلفی که ما میرویم، در مدارسی که ما میرویم وجود دارد، مدیران و مسئولان تهذیب و اساتید که گله میکنند میگویند این قدر برنامه آموزشی سنگین است که ما به برنامههای تربیتی تهذیبی نمیرسیم، اصلا شما هیچ ظرفی برای این داستان قرار ندادید و همهاش شما توصیه میکنید، توصیهای که هیچ وقت امکان تحقق ندارد.
برای این که این مسئله حل شود ما باید بیاییم این ظرف را درست کنیم. این ظرف را که میخواهیم درست کنیم باید همین فرمول را در آن رعایت بکنیم که طلبه در سالهای آغاز طلبگی فقط مجال یک دهم برای کنشگری اجتماعی داشته باشد ولی این یک دهم ضروری تلقی بشود، نه استحبابی؛ این یک دهم یک امتیاز تشویقیِ پیشبرنده داشته باشد و به نوعی الزامی باشد که طلبهای که در این موضوع حضور ندارد خودش بدونِ نظام تهذیبی حوزه هم در امتیازبندی و رتبهبندیاش برایش مشخص کرده باشد که الآن این از یک چیزی مانده است؛ یک ارزشی را نتوانسته تحصیل بکند؛ ارزشی که پیامبر اکرم در این فرمایششان میفرمایند «من أصبح لا یهتم بأمور المسلمین فلیس بمسلم.»[20]
این فقط برای طلبه 40 سال به بالاست یا برای کل مسلمانهاست؟ طلبه اگر صبح از خواب بیدار بشود دغدغه امور امّت اسلامی را نداشته باشد پیغمبر میفرماید اصلا مسلمان نیست. خب ما چرا این را قید بزنیم به طلبههای درس خارج؟! کجای این حدیث مقید و مشروط به این است که طلبه باید درسخارج خوان باشد تا بخواهد دغدغهمندی اجتماعی پیدا کند. حتی ربطی هم به طلبه ندارد، برای هر مؤمن مکلفی است. «لا یهتم بأمور المسلمین فلیس بمسلم.» باید اهتمام به امور مسلمین را در او ایجاد کنیم.
آن وقت هر چه مراتب علمیاش، اجتماعیاش، نقشآفرینیاش بالاتر میرود اهتمامش هم باید به همان مرتبه به صورت نردبانی بیشتر بشود. موضوع و محمول باید با همدیگر تناسب پیدا بکنند. آن کسی که میتواند تاثیرگذارتر باشد میتواند اهتمام بالاتری هم داشته باشد ولی طلبه پایه اول بیاید این جا ما به او بگوییم که تو همه دغدغههای اجتماعیات را عجالتاً و تا اطلاع ثانوی خاموش بکن تا 10 سال دیگر من به تو بگویم. نتیجهاش این میشود که طلبه شروع میکند این جا به درس خواندن و رشد کردن، آن موقعی که باید در صحنه اجتماع وارد بشود باز هم همان عافیتطلبیها کم و بیش دامنش را میگیرد، آن طرفش هم باید نگاه کرد. طلبههایی که یا دغدغه اجتماعی اصلا ندارند و بعداً هم پیدا نمیکنند یا پیدا کردند ولی عرضه ندارد؛ یعنی با یک شیب ملایم بالاخره باید این مهارتها را به دست آورده باشد، میبینیم عرضه ندارد، زبان جامعه را نمیفهمد، نیازها را درک نمیکند، شرایط را نمیتواند بسنجد، عقلانیت لازم را برای حضور اجتماعی ندارد، بعد تازه میخواهد از صفر شروع بکند آن هم خیلی عقب افتاده است.

رسا ـ آیا توسعه کنشگری اجتماعی زودهنگام (نظیر اردوهای جهادی) این خطر را ندارد که طلاب را از اعمال عبادی فردی و خلوت (مانند نماز شب) غافل کرده و ناخواسته آنها را به سمت شهرتطلبی و مقامخواهی سوق دهد، همانطور که در سیره برخی بزرگان در تمرکز افراطی بر درس نیز این خطر وجود داشت؟
یکی از آسیبهایی که این طرح ممکن است داشته باشد دقیقاً همین است که ما را از آن رشد فردی خودمان باز بدارد. این کاملاً درست است؛ البته من عرض کردم این هیچ وقت دلیل نمیشود که ما از آن منطق نصرت دین خدا، منطق اهتمام به امور مسلمین خارج بشویم. پیغمبر اکرم فرمودند «إنما رهبانیة أمتی الجهاد» [21] رهبانیت در واقع یک سازوکار رسیدن به خدا و کسب معنویت و مثلا فرض کنید تهذیب نفس نبوده که مسیحیت ابتداع کردند «وَ رَهبانِیةً ابتَدَعُوها»[22] این را اختراع کردند، خودشان درست کردند، یک چیز من در آوردی که خدا هم نفرموده بود «ما كَتَبناها عَلَیهِم» خدا میفرماید ما برایشان نوشته بودیم، ما این را نمیخواستیم، حضرت این را نفرموده بود، حضرت عیسی یک مؤمن مجاهد بود. در آیه آخر سوره مبارکه صفّ آن جا که حضرت عیسی را تصویر میکند یک مؤمن مجاهد بود که یک حرکت اجتماعی پرشور را رقم زد « كَما قالَ عیسَى ابنُ مَریمَ لِلحَوارِیینَ مَن أَنصاری إِلَى اللَّهِ قالَ الحَوارِیونَ نَحنُ أَنصارُ اللَّهِ فَآمَنَت طائِفَةٌ مِن بَنی إِسرائیلَ وَ كَفَرَت طائِفَةٌ» یعنی جبههای شکل گرفت، درگیری اتفاق افتاد «فَأَیدنَا الَّذینَ آمَنُوا عَلى عَدُوِّهِم فَأَصبَحُوا ظاهِرین» یک حرکت اجتماعی پرشور را حضرت عیسی رقم زد منتها مسیحیها بعد از حضرت عیسی آمدند یک چیز من درآوردی به نام رهبانیت درست کردند یعنی همین از اجتماع فاصله گرفتن و گوشه غار خزیدن و عبادتهای فردی انجام دادن و از مسئلههای اجتماعی دور ماندن و در عزلت و انزوا دنبال خدا بودن را درست کردند، خدا میفرماید ما این را برای شما ننوشتیم ولی خب حالا من درست کردم «ابتغاء رضوان الله» برای این که به خدا برسند این را درست کردند؛ ما نباید گرفتار آن مسئلهای بشویم که خدای متعال به صراحت میفرمایند این را ننوشتیم؛ بنابراین منطقمان را باید نگه داریم.
رسا ـ اما خب در ادامهاش میگوید «فَما رَعَوها حَقَّ رِعایتِها» یعنی خدا پسندید اما آنها خوب عمل نکردند...
این مدل صد نیست، این مدل پنجاه هست، همان مدل پنجاهی هم که خودشان درآورده بودند به همان هم پایبند نبودند، همان را هم رعایت نکردند. پس اول ما افق را مشخص بکنیم. این که میفرماید «لا یستَوِی القاعِدُونَ مِنَ المُؤمِنینَ غَیرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ المُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ»[23] این فقط برای طلبه درس خارج خوان نیست، طلبه پایه اول ما هم قاعد و مجاهد دارد؛ این را باید قشنگ تصویر بکنیم بعد بیاییم با این منطق ارزشگذاری پیش برویم و جلوی آفتها و آسیبها را بگیریم. این دعای قرآنی که میفرماید «رَبَّنَا اغفِر لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسرافَنا فی أَمرِنا»[24] من بقیهاش را نمیخوانم؛ تا این جا را شما نگاه کنید، خیلی با دستگاه اخلاقی سنتی سازگار است، با توصیههای اخلاقی فردی سازگار است که انسان در پیشگاه خدای متعال عذر تقصیر بیاورد و استغفار کند، ناله بکند، از خدا بخواهد که پرونده سیاهش را بشوید و عاقبتش را به خیر کند. بعدش میگوید «وَ ثَبِّت أَقدامَنا وَ انصُرنا عَلَى القَومِ الكافِرین» این فقط برای درس خارج خوان است یا طلبه پایه اول هم باید این را بگوید؟! این که میفرمایید این طوری دعا بکن این باری کیست؟ دو تا مسئله را چطوری به همدیگر آمیخته است؟ از این طرف تو باید از گناهان خودت و اسراف در امر خودت به پیشگاه خدا عذر تقصیر بیاوری، گریه و نماز شب و خلوت و مناجات و فلان، این حرفها همه سر جای خودش، از آن طرف باید «و انصرنا علی القوم الکافرین» آرزو و آرمانت باشد، برای آن تلاش بکنی، جهاد بکنی و اتفاقاً این اولی مقدمه آن دومی میشود، یعنی با به دست آوردن این ذخیره معنوی بتوانی آن دومی را انجام بدهی، این مقدمه، مقدمه زمانی نیست، مقدمه رتبی نیست یعنی در آنِ واحد همان زمان اول طلبگی یعنی این طوری نیست که چند سال برای این بگذاری بعد مثلا با یک فرصت زمانی و با یک فترتی به آن یکی برسی، این دو تا را «فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة» با همدیگر باید داشته باشیم و شخص این دو تا دعا را یک جا باید بکند؛ همان طلبه پایه اول ما یا قبل از طلبگی نوجوان به سن بلوغ رسیده ما باید این دو تا دعا را با همدیگر داشته باشد، هم خودسازی فردی را فعالیت جمعی را.

عین همین توصیه را خدا به پیغمبر فرمودند؛ میفرمایند «یا أَیهَا المُزَّمِّل قُمِ اللَّیلَ إِلاَّ قَلیلا» پیغمبر تو باید نماز شب بخوانی«وَ رَتِّلِ القُرآنَ تَرتیلا» باید قرآن بخوانی، باید خلوت شبانه داشته باشی، راز و نیاز داشته باشی، باید سرت در محاسبه نفس خودت باشد، در ارتباط ویژه با خدای متعال، ارتباط معنوی با خدا همه سر جای خودش درست است اما «إِنَّا سَنُلقی عَلَیكَ قَولاً ثَقیلاً» همه این ارتباطات باید برای تو یک ذخیره معنوی فراهم بکند که تو برای مسئولیت سنگینی که میخواهیم روی دوشت بیندازیم آماده شوی. این که تو از الآن که میخواهی شروع به نماز شب خواندن کنی بدان که یک مسئولیت سنگین به روی دوشت میافتد باید این ذخیره معنوی تو را آماده کند تا بتوانی در آن عرصه به نصرت خدا و دین خدا و ولی خدا بیایی و جهاد بکنی. این الگوی مسلمانی این طوری است. شما نگاه کنید امیرالمؤمنین علیهالسلام از سن مثلا 10 سالگی که پیغمبر مبعوث شدند؛ چون 30 سال بعد از پیغمبر اکرم، امیرالمؤمنین زنده بودند، هر دو تا 63 سالگی رحلت کردند بنابراین 10 ساله بودند. در 10سالگی امیرالمؤمنین علیهالسلام با بعثت پیغمبر اکرم مواجه شدند، یک نیروی بسیجی مجاهد دائماً در صحنه خاک میدان خورده بودند؛ در همه عملیاتها بوده، دائم در دست و بال پیغمبر بوده، همیشه یک حضور اجتماعی بسیجی داشته ولی قطعاً آن برنامه عبادی و ارتباطات الهی و خلوتهای شبانه را رها نکرده است.
ما مدل را نباید بهم بزنیم؛ جلوی آسیبها را باید بگیریم؛ گاهی وقتها ما برای این که جلوی آسیب را بگیریم مدل را بهم میزنیم، کار ما با آن عالمان مسیحی که آمدند در مدل خدا دستکاری کردند چه فرقی میکند و رهبانیت ابتداع کردند؟ اگر این باشد همان اشکالی که به آنها وارد است به ما هم وارد میشود، دستکاری کردند، مدل را بهم زدند. چرا؟ چون آنها هم شاید از همین میترسیدند؛ میترسیدند ارتباطات الهی و قدسی و ملکوتی انسانها مخدوش بشود، آقا از اول عطایش را به لقاءش بخشیدیم. ما از اول کار به کار جامعه نداریم، سر در رهبانیت خودمان میکنیم و به خدا نزدیک میشویم، لقاء خدا و فناء خدا و خلیفة اللهی برایمان حاصل میشود. اگر کسی بخواهد به وصول الی الله برسد، به فناء فی الله برسد باید دنبال اراده خدا باشد، اگر اراده خدا این است که باید از همان اول دنبال اراده خدا باشد، نه این که تا یک دورهای تا اطلاع ثانوی ما اراده خدا را تعطیل بکنیم بعد مثلاً بخواهیم.
اما این گروه دوم را باید به یک تفاهمی برسیم؛ اینها یک کسانی هستند که جزء جبهه انقلاب اسلامی و اسلام ناب هستند و باید با اینها به توافق برسیم، دغدغههایی دارند، آسیبها و آفتهایی را میبینند، تجربههایی را میبینند، از سر دلسوزی این حرفها را دارند میزنند و اتفاقا باید به آن تجربهها اعتناء کرد و ما باید به یک تفاهمی با آنها برسیم. بنظرم آنها را باید خیلی گفتوگو بکنیم، هم از تجربیاتشان استفاده بکنیم.

تحولات توفنده اجتماعی که دارد اتفاق میافتد خود به خود به این سمت برده که این گروه سوم اقلیت،رفته به این سمت که آرام آرام دارد گسترش پیدا میکند. شما الآن نگاه بکنید ما خیلی الآن نمیتوانیم بگوییم طلبههای پایه اول و دوم در لاک خودشان بروند، بالاخره همه چیز اولاً روی دایره آمده است و ثانیاً حتی برای محفوظ ماندن خود اشخاص، همان طلبه پایه اول ما بخواهد محفوظ بماند ما باید این روحیه مبارزه را در آن ایجاد بکنیم؛ اگر روحیه مبارزه نباشد انفعال میشود و به انفعال میکشد؛ یعنی مثلا الآن در بحث جهاد تبیین که آقا مطرح فرمودند طلبه پایه اول ما باید غیرت جهاد تبیین داشته باشد؛ اولا چرا نداشته باشیم؟ ما این جهاد تبیین را به دانشجوها داریم میگیریم، به غیر طلبهها و دبیرستانیها داریم میگوییم، ثانیا فرض کنید این جهاد تبیین را انجام ندهد، تحت تاثیر قرار میگیرد؛ محیط گلخانهای و ایزولهای را که شما نمیتوانید درست کنید بنابراین این را از دست میدهید، تنها راه برای این که این را حفظ بکنید این است که آن روحیه مجاهدت و آن غیرت و حمیت دینی را در آن ایجاد بکنید که از باب «وَ لا یخافُونَ لَومَةَ لائِم» در میدان بیاید شمشیر بزند. اولش هم ممکن است کج و معوج بزند ولی هم خودش حفظ میشود هم به عنوان یک نیرو در این جنگ بیامان از او استفاده میشود.
آن موقعی که جنگ، جنگ توپ و ترکش بود آن موقع نمیشد به بهانه این که ما درس داریم صحنه جبهه را رها کرد و طلبهها بالاخره جبهه میرفتند، الآن هم الکلام الکلام یک جنگ بیامان خیلی گسترده نرم صورت گرفته است.
رسا ـ موضوع جنگ خیلی برای ما حل نشد حتی یک کسی مثل آقای مصباح هم گفت تابستانها کسی خواست برود اما در طول سال باید درس بخواند.
این همان فرمول است؛ یعنی چه؟ یعنی این که ما به طلبه پایه اول میگوییم 10 درصد کار جهادی بکند. شاید من جاهای دیگر هم آن طرفش را گفتم و برای من چالش درست کرده است. شاید خواندید که آن موقع من دربارة کار جهادی اظهار نظر کردم که این کار جهادی عمرانی کار طلبگی نیست، کار آخوندی نیست، بله در سال شما یک هفته یا حداکثر دو هفته شما برو کار جهادی انجام بده ولی اگر قرار است کار جهادی انجام بدهی کار آخوندی خودت را جهادی انجام بده کما این که دندان پزشک میخواهد برود در روستا کار جهادی بکند خانه نمیسازد، دندان پزشکی و تخصص خودش را جهادی انجام میدهد، مهندس، مهندسی خودش را جهادی انجام میدهد؛ توی آخوند هم میخواهی کار جهادی بکنی، کار آخوندی کن.

مثل این میشود که مثلا یک جبههای دارد به سمت دشمن میرود، اگر یک بخشی تندتر برود و بقیه نتوانند خودشان را برسانند، این قیچی میشود؛ یعنی شما میبینید نظام آموزشی شما، نظام دورانی نیست که اول اسلام تقلیدی را آموزش بدهد بعد اسلام اجتهادی را؛ و نظام منزلتی شما این طور نیست که طلبه پایه 5 با طلبه پایه 10 فرق بکند. از علمای سابق میگفت ما اول طلبه میشدیم پالتو میپوشیدیم تا هم دیگران بدانند ما طلبهایم هم عمامه نداشتیم. الآن هر طلبه را میفرستیم با عبا و عمامه میفرستیم و اگر بد عمل میکند منزلت همه روحانیت را زیر سوال میبرد. بعد واقعاً این اسلامشناسی ندارد یعنی صرف خوانده، نحو خوانده، از اسلام چه چیزی بلد است؟ ما هنوز نتوانستیم یک نظام معرفتی تلقیدی به این آقا بدهیم و با توجه به این که نظام آموزشی ما، نظام منزلتی ما این گونه است؛ اگر اخلاق و معنویت یک دفعه در این عرصه خیلی جلو بیاید من فکر میکنم قیچی بشود.
بله این همان سختی داستان است. ما وقتی میگوییم که طلبه از همان سالهای اول احساس مسئولیت نسبت به محیط پیرامون خودش داشته باشد معنایش این نیست که در منزلت یک اسلامشناس برود بنشیند و برای مردم تبیین مبانی اسلامی بکند. معنیاش این نیست. طلبه پایه اول احکام وضو را میتواند به بچههای ابتدایی یاد بدهد، مخارج حروف را میتواند به بچههای فامیل خودش یاد بدهد، مسئولیتش این است، نه این که بیاید در کرسی اسلامشناسی بنشیند و نظریهپردازی بکند. من به نظرم این احتیاج به یک مدلسازی دارد؛ حالا آن مدلی که به زعم ما رسیده که میتوانیم به سمتش حرکت کنیم این است که طلبههای پایههای اول را تشویق به فعالیتهای اجتماعی کنیم مثل اردوهای جهادی در حد یک هفته در طول سال یا حداکثر دو هفته؛ عمده فعالیتهای اجتماعی که باید انجام بدهند فعالیتهای دورن مدرسهای است یعنی یک سری نیازها خود مدرسه علمیه دارد اینها اول در مدرسه علمیه بازی بکنند، در مدرسه علمیه احساس مسئولیت بکنند. مگر نگفتید نماز شب مشکل مدرسه ما است، این مشکل را باید معاون تهذیب حل بکند؟ مدیر باید حل بکند؟ یا این که ما این مشکل را داریم، خود طلبهها را به کار ببریم یعنی به جای این که ما مربیها و مسئولان، طلبهها را مخاطب مصرفکنندهِ صرف بشناسیم، به جای این، آنها را نیروی کارگزار فعال تلقی بکنیم.
اگر این درد است که طلبهها نماز شب نمیخوانند، یک گروهی از طلبهها در این زمینه فعال شوند. گفتم گروهی بودنش شرط است، از این به بعد طلبه را فرد تلقی نمیکنیم؛ طلبه از همان سال اول که میآید باید ملحق به یک گروه بشود و با یک گروه فعالیت بکند، حالا گروه را خودشان انتخاب بکنند یا بالا انتخاب کند شاید آییننامه بخواهد که باید درست کنیم ولی این قدر متیقن و پیشفرض محسوب میشود که طلبه باید اتصال به یک جمعی از برادران ایمانی خودش داشته باشد یعنی ولایت، این همان اخوت یا ولایت است. میآید وارد یک گروه میشود آقای قاسمی در آن چیز این طوری تعبیر کردند که سلوک ایمانی مجاهدانه در بستر اخوت و ولایت؛ نتیجهاش مؤمن مجاهد ولایتمدار میشود.

یعنی سه تا ارزش اساسی اینهاست. آن ولایت و اخوتی که آن جا میگوید بازتاب بیرونی و جلوه بیرونیاش فعالیت جمعی میشود، فعالیت جمعی اصالت پیدا میکند یعنی متیقن و الزامی میشود. یک گروهی میآیند متصدی میشود مسئله نماز شب را در مدرسه علمیه به عهده بگیرند و تلاش بکنند این را حل بکنند، خودشان بنشینند فکر بکنند، خودشان بنشینند برنامهریزی بکنند، خودشان اجرا بکنند. به نظرم آن کسانی که واهمه داشتند از این که طلبهها با فعالیتهای اجتماعی در معرض آسیب و آفت قرار میگیرند، این جا یک مقداری تغییر میکنند و میگویند که این کار از طلبه پایه اول برمیآید.
درباره این فعالیت اجتماعی یک نگرانی بزرگی که من دارم و حالا کدهای مختلفی هم برایش پیدا کردم این است که ما در کنشگری اجتماعی آن امامت را فراموش کردیم؛ یعنی یک خبر میآید که مردم معترض شدند به این که حرکت هواپیما ساعت نماز صبح است جلوی هواپیما را گرفتند نماز خواندند و آدم خیلی خوشحال میشود و بعد عکس را که نگاه میکند میبیند این پرواز 30 تا طلبه داشته و فقط آن 30 طلبه با عمامه نماز خواندند. یا مثلا یک تجمعی انجام میشود میبینید فقط عمامهدارها در این تجمع بودند. به نظرم این یک خطری است که ما نتوانستید جلو بیاییم و یک عده پشت سر باشند، فقط خودت داری میروی و دیگر آن امامت را نداری. آن جاها بهتر است که آدم سرعتش را کمتر کند که دیگران بتوانند برسند.
یکی از آیات قرآن کریم که میخواهد بگوید پیامبران نیامدند جوامع انسانی را اصلاح بکنند، ما گمان میکنیم که پیامبران بزرگترین مصلحان تاریخ بودند و آمدند جوامع را اصلاح کنند. خداوند میفرماید پیامبران آمدند که مردم جوامع را اصلاح بکنند «لیقوم الناس بالقسط» «لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیناتِ وَ أَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَ المیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالقِسطِ» نه این که خود پیامبران قسط را اجرا بکنند. ما اگر بخواهیم این دست فرمان را از باب «العلماء ورثة الانبیا» این دست فرمان را که برویم و مردم دنبال ما بیایند، ما برویم که مردم این کار را انجام بدهند، اگر بخواهیم این دست فرمان را اجرا بکنیم و محقق بکنیم احتیاج به این داریم که این راهبری اجتماعی را به طلبه خودمان آموزش بدهیم. این راهبری اجتماعی و این امامت امّت را، یعنی راه انداختن امّت را به طلبهها آموزش بدهیم و فکر میکنم این یکی از مهارتهای اجتماعی بزرگی است که در همان ارتباطات حاصل میشود.

مهارتهای اجتماعی ما خیلی ضعیف است و طلبه به بهانه درس خواندن و درس خواندن و درس خواندن به یک جایی میرسد که دیگر از او خطا کردن انتظار نمیرود، آن موقعی که باید خطا بکند فرصت خطا کردن ندارد، آن موقعی که در صحنه جامعه میآید میداند خطا میکند خیلی آثارش سنگین میشود و این در صحنه عملیات واقعی اتفاق میافتد.
الان شما نگاه کنید همین طلبههای جهادی ما، همینهایی که در جامعه رفتند و با مردم مرتبط شدند خیلی رفتارشان متینتر و معقولتر و به تعبیر شما همراه با مداراتر است.
[1] شعر از مثنوی مولانا: یک دهان خواهم به پهنای فلک * تا بگویم وصف آن رشک ملک.
[2] سورة محمد، آیة 1، سورة محمد، آیة 8
[3] فَقَد حَبِطَ عَمَلُهُ (سورة مائدة، آیة 5)
[4] سورة نور، آیة 39
[5] سورة ابراهیم، آیة 18
[6] الأمالی( للصدوق)، ص 235
[7] سورة انفال، آیة 39
[8] سورة اعراف، آیة 128
[9] سورة محمد، آیة 7
[10] سورة صف، آیة 14
[11] سورة قصص، آیة 5
[12] سورة انبیا آیة 105
[13] سورة انفال، آیة 39
[14] الكافی (ط - الإسلامیة)؛ ج1؛ ص376
[15] الكافی (ط - الإسلامیة)؛ ج2؛ ص18
[16] سورة محمد، آیة 7
[17] سورة صف، آیة 14
[18] سورة واقعة، آیة 82
[19] سورة بقرة، آیة 28
[20] الكافی (ط - الإسلامیة)؛ ج2؛ ص163
[21] الأمالی( للصدوق)؛ النص؛ ص66
[22] سورة حدید، آیة 27
[23] سورة نساء آیة 96=5
[24] سورة آلعمران، آیة 47
[25] سورة یس، آیة 70
[26] سورة نمل، آیة 80