حضرت فاطمه؛ مظهر اسم مستأثر و حقیقت ناشناخته خلقت
به گزارش سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، معارف اهلبیت(علیهمالسلام) هنگامی که از مقام حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) سخن میگویند، از واژگانی بهره میبرند که خود نشاندهند دستنیافتنیبودن آن حقیقت است؛ تعابیری همچون «سرّ مستودَع» بر عظمت مرتبه فاطمی دلالت دارد.
در این نگاه، شناخت کامل آن حضرت در ردیف معارفی نیست که برای فهم بشر گشوده باشد؛ از همین منطق است که پیوند میان «سرّ مستودع» و «اسم مستأثر» معنا مییابد؛ حقیقتی که مظهر اسمی است که جز خدا هیچکس بدان راه ندارد.
از اینرو، هر اشاره به حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)—در عالم معنا یا در عرصه تاریخ—در نهایت، خبر از حقیقتی دارد که نه قابل تعریف است و نه قابل احاطه؛ تنها میتوان در برابر آن ایستاد و به اندازه توان بشری، به آن تعظیم کرد.
عبارت «وَ السِّرِ المُستَودَعِ فیها» در صلوات حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) از جمله تعبیراتی است که جایگاهی ممتاز پیدا کرده و اشارهای لطیف به مقام باطنی حضرت صدیقه طاهره(س) دارد.
این دعا در شمار دعاهایی قرار دارد که برخی بزرگان، از جمله سید بن طاووس نقل کردهاند و آن را در بخش ادعیه مربوط به قنوت آوردهاند.
در نگاه دقیق ولایی، آنچه در دعا به عنوان «السِّرِّ المُستَوْدَعِ فیها» درباره حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) آمده، اشاره به مقامی دارد که در سلسله مراتب اسماء الهی، از مرتبهای بسیار بلند سرچشمه میگیرد.
اسمی که خداوند آن را برای خود نگاه داشته است
مدعی این است که سرّ مستودع، همان مقامِ پذیرش و حملِ «اسمِ مُستَأثَر» است؛ اسمی که خداوند آن را برای خود نگاه داشته، بر هیچ ملکی و نبیای آشکار نکرده و از حیطه شناخت مخلوقات بیرون است.
اسم مستأثر، نه از سنخ اسماء تجلی یافته است و نه از سنخ اسماء مستفاد از افعال؛ بلکه از سنخ مراتبی است که هیچکس آن را نمی داند جز خداوند متعال.
این اسم، تنها در قلمروی غیب محفوظ است.
اگر حقیقت «سرّ مستودع» را به عنوان ودیعهای الاهی در حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) در نظر بگیریم، این ودیعه نمیتواند از سنخ مقامی قابل ادراک باشد؛ زیرا قرآن و روایات مقامات بالای انبیاء را بیان کردهاند، اما سرّ مستودع را نامگذاری نکردهاند، تبیین نکردهاند و هیچ توضیحی درباره ماهیتش ندادهاند.
این سکوت، سکوتِ بیدلیل نیست؛
سکوتی ناشی از پوشیدگیِ مرتبه است همان که امام صادق(علیهالسلام) فرمودند: "لِأَنَّ اَلْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا؛ زیرا مردم از شناخت حقیقت او بریده و جدا شدهاند."[تفسير فرات الکوفي/۱/۵۸۱]
خلایق از شناخت حقیقت او بریده شدهاند و این یعنی حقیقت آن حضرت، از سنخ حقایق عادی عالم نیست و این مقام، جز برای حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) مقدّر نشده است.
در منابع معتبر شیعه، روایاتی وجود دارد که گواهی میدهد اسم اعظم الهی دارای هفتاد و سه حرف است. آصف بن برخیا تنها یک حرف از آن را دارا بود. ائمه اطهار(ع) حامل هفتاد و دو حرف هستند. اما یک حرف دیگر باقی است که هرگز بر احدی آشکار نشده و خداوند آن را در خزانه علم غیب خویش پنهان داشته است امام صادق(علیهالسلام) در این باره فرمودند: "إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ عَلَى ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً- وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ حَتَّى تَنَاوَلَ السَّرِيرَ بِيَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ كَمَا كَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَهُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ؛ همانا اسم اعظم الهی هفتاد و سه حرف است. آصف بن برخیا تنها یک حرف از آن را در اختیار داشت؛ آن را بر زبان آورد و زمین میان او و تخت بلقیس فرو نشست، تا آنجا که با دست خود تخت را برگرفت، سپس زمین سریعتر از یک چشمبرهمزدن به حالت نخستین بازگشت و اما نزد ما[اهلبیت]، از اسم اعظم هفتاد و دو حرف موجود است، و یک حرف آن اختصاص به خدای متعال دارد که آن را برای خویش برگزیده و در علم غیب خود نهفته است و جنبش و نیرویی نیست مگر به یاری خداوند برتر و بزرگ."[الکافی/۱/۲۳۰]
مقامی که بر هیچ موجودی آشکار نشده است
سرّ مستودع در حضرت زهرا(س)، همان مقامِ درک و حمل مرتبهای از قرب الهی است که به آستانه «اسم مستأثر» میرسد؛ مقامی که بر هیچ موجودی آشکار نشده و راز آن تنها نزد خدا محفوظ است.
کفعمی در مصباح، دعای حجاب را نقل میکند که در آن عبارت «...وبكل اسم هو لك سميت به نفسك أو استأثرت به في علم الغيب عندك...؛ و به حق هر نامی که از آنِ توست؛ نامی که خود بر خویش نهادهای، یا آن نامی که در علمِ غیبِ خود، آن را مخصوص خویش ساخته و نزد خود نهان داشتهای.»[مصباح کفعمی/۲۷۵_۲۷۶] آمده است.
دعایی که بسیاری از اهل سلوک و اولیای الهی بر استمرار آن اصرار داشتهاند.
این دعا از همان ابتدا، مخاطب را با جلال الهی و مرتبهای از اسماء که در حجاب کبریا قرار دارد روبهرو میکند.
در تعقیبات مشترک نماز وارد شده: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْمَكْنُونِ الْمَخْزُونِ الطَّاهِرِ الطُّهْرِ الْمُبَارَكِ؛ بارالها! من تو را میخوانم و از تو درخواست میکنم به حقّ نام پنهان و نهفتهات؛ نام پاک و ناب و پربرکتت.»[مفاتیحالجنان]
این دعای شریف نیز باز به اسم مخزون و مکنون اشاره دارد.
مَکنون یعنی دور از دسترس مخلوق و مخزون یعنی ذخیره شده در خزانه اختصاصی ربوبی است.
این دو تعبیر نشان میدهد که چنین اسمی در مراتب درکشدنی و تعلیمی نمیگنجد.
این دقیقاً همان توصیف روایات از اسم مستأثر است.
در دعاى سريع الإجابه آمده است: "اَللّهُمَّ اِنّي اَسْألُكَ بِاسْمِكَ الْعَظيمِ الْاَعْظَمِ الْاَجَلِّ الْاَكْرَمِ الْمَخْزوُنِ الْمَكْنُونِ النُّورِ الْحَقِّ الْبُرْهانِ الْمُبينِ؛ خدایا از تو می خواهم به اسم بزرگ بزرگتر محفوظ پنهان نور پایدار برهان آشکار."[مفاتیحالجنان]
در نماز امام هادى (ع) این عبارت ذکر شده است که: "أَسْأَلُكَ اللَّهُمَّ بِاسْمِكَ الْمَكْنُونِ الْمَخْزُونِ الْمَكْتُومِ عَمَّنْ شِئْتَ
از تو درخواست میکنم ای خدا به حقّ اسم پنهان و سرّ نهان تو که از هر که خواستی مستور است."[مفاتیحالجنان]
در دعای روز ترویه و شب جمعه ذکر شده: "وَ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْمَخْزُونِ فِي خَزَائِنِكَ الَّذِي اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَكَ؛ و از تو ای خدا درخواست میکنم به آن نامی که گوهر مخزون در گنجهای توست آن نامی که در علم غیب نزد خود بر خویش انتخاب و اختصاص دادی."[مفاتیحالجنان]
اسم اعظم در مراتب متعدد تجلی دارد، اما مرتبهی نهایی آن—که «حرف هفتاد و سوم» باشد—کاملاً مستور است.
تمام دعاهایی که عبارتهای مکنون، مخزون، استأثرت و امثالهم را دارند در حقیقت ناظر به همین مرتبه مستور هستند.
هرکس به میزان ظرفیت خود، بهرهای از تجلی «اسم مخزون مکنون» میگیرد نه اینکه به حقیقت آن اسم دست یابد.
این دعاها با روایات صحیحالسند و صریح الدلاله اسم اعظم کاملاً هماهنگاند.
استیثار در لغت به معنای کنارگذاشتن چیزی برای خود است و اسم مستأثر یعنی: اسمی از اسماء الهی که خداوند آن را برای ذات خود برگزیده و خارج از دسترس هر مخلوق قرار داده است و در اینجا یعنی اختصاص محض.
آیا اسم مستأثر «مظهر» دارد یا ندارد؟
این بحث یکی از ظریفترین مباحث عرفان نظری است؛ زیرا اصولاً هیچ اسمی از اسماء خداوند بیمظهر نیست، چون اسم یعنی «نمود» و «نشان» ذات پس بیمظهر بودن، ظاهراً با حقیقت «اسم» ناسازگار است.
اما از سوی دیگر اسم مستأثر در روایات به عنوان مرتبهای کاملاً پوشیده معرفی شده است—حتی بر انبیاء و اولیاء.
اینجا دو تقریر پدید آمده:
برخی صاحب نظران در اینکه چرا کسی از اسم مستاثر آگاه نیست، معتقدند نامهای دیگر خدا در جهان ظهور یافتهاند؛ ولی اسم مستاثر ظهور نیافته است.
برخی دیگر بر آناند که این نام نیز مانند دیگر نامها ظهور یافته است؛ ولی کسی از مظهر آن آگاه نیست.
بیان دقیق عرفانی چنین است:
اسم مستأثر «ظهور دارد»، ولی ظهورش در مرتبه ذات است، نه در مراتب خلق بنابراین هیچ تعارضی نیست، بلکه دو زاویه متفاوت است.
حال اگر هر اسم نیازمند مظهر است، آیا بسمالله میتواند اشاره به اسم مستأثر باشد؟
«بسم» اشاره به یکی از اسماء الهی دارد و در سوره کوثر به «اسم مستأثر» اشاره دارد.
در سوره کوثر، خداوند با تعبیر تکاندهنده و کمنظیری خطاب به پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «إِنّا أَعْطَيْناكَ الكَوْثَرَ_کوثر/۱؛ ما تو را كوثر داديم.» این «عطاء» از سنخ بخششهای معمولی نیست.
فخر رازی در تفسیر کبیر، با دقتی ادبی و معرفتی مینویسد که ماده «عَطَى» و واژه «کَوْثَر» هر دو بر ایهاب و بخشش بدون حدّ دلالت میکنند؛ بخششی که از جانب کسی صورت میگیرد که «جبار السماوات والأرض» است، و گیرنده آن کسی است که خداوند او را با ضمیر مخاطَب «ک» مورد خطاب قرار میدهد.
فخر رازی می گوید:
"وهو أن يكون ذلك محمولا على التعظيم، ففيه تنبيه على عظمة العطية لأن الواهب هو جبار السماوات والأرض والموهوب منه، هو المشار إليه بكاف الخطاب في قوله تعالى: (إنا أعطيناك) والهبة هي الشيء المسمى بالكوثر، وهو ما يفيد المبالغة في الكثرة، ولما أشعر اللفظ بعظم الواهب والموهوب منه والموهوب، فيالها من نعمة ما أعظمها، وما أجلها، ويا له من تشريف ما أعلاه؛ و اینکه این تعبیر حمل بر تعظیم شود؛ در آن اشارهای است به بزرگی بخشش، زیرا بخشنده، جبّار آسمانها و زمین است، و آنکه به او بخشیده شده، همان مخاطَب با کاف خطاب در آیهی «إِنّا أَعْطَیْناکَ» است؛ و بخشش، همان چیزی است که «کوثر» نام گرفته و دلالت بر نهایتِ فزونی و فراوانی دارد و چون واژه، بزرگی بخشنده و عظمت گیرنده و عظمت آنچه بخشیده شده را میرساند، پس چه نعمتی بزرگتر و چه عطایی باشکوهتر از آن! و چه تکریمی والاست که در این میان نهفته است!"[ التفسير الكبير (مفاتيح الغيب)/۳۲/۳۱۰_۳۱۱]
و این عطاء حضرت صدیقه طاهره(س) است عطایی که صدور آن از مقام جمعی است«إِنّا أَعْطَيْناكَ الكَوْثَرَ_کوثر/۱؛ ما تو را كوثر داديم.»
اگر چیزی «اسم» است، لابد ظهوری دارد اگر ظهوری دارد، لابد مظهری دارد و اگر مظهری دارد، آن مظهر در نظام وجودی "اقرب موجود" به حقیقت اسم خواهد بود پس اگر در عالم امکان، ظرفیتی برای قابلیت قرب به اسم مستأثر باشد، این ظرفیت در چه وجودی تحقق مییابد؟
امام صادق(علیهالسلام) در سخنی شگرف میفرمایند: "أَنَّهُ قَالَ « إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِي لَيْلَةِ اَلْقَدْرِ » اَللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ اَلْقَدْرُ اَللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ اَلْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ لِأَنَّ اَلْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا أَوْ مِنْ مَعْرِفَتِهَا اَلشَّكُّ [مِنْ أ َبِي اَلْقَاسِمِ ] وَ قَوْلُهُ « وَ مٰا أَدْرٰاكَ مٰا لَيْلَةُ اَلْقَدْرِ لَيْلَةُ اَلْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ » يَعْنِي خَيْرٌ مِنْ أَلْفَ مُؤْمِنٍ وَ هِيَ أُمُّ اَلْمُؤْمِنِينَ « تَنَزَّلُ اَلْمَلاٰئِكَةُ وَ اَلرُّوحُ فِيهٰا » وَ اَلْمَلاَئِكَةُ اَلْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِينَ يَمْلِكُونَ عِلْمَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اَلرُّوحُ اَلْقُدُسُ هِيَ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلاَمُ « بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ سَلاٰمٌ هِيَ حَتّٰی مَطْلَعِ اَلْفَجْرِ » يَعْنِي حَتَّی يَخْرُجَ اَلْقَائِمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ؛ مقصود از آیه «إِنّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ القَدْر» این است که «شب» اشاره به فاطمه است، و «قدر» اشاره به خداوند.
پس هرکس فاطمه را آنگونه که شایسته معرفت اوست بشناسد، حقیقتِ شب قدر را دریافته است شب قدر را دریافته است و فاطمه را از آنرو «فاطمه» نامیدند که آفریدگان از شناخت حقیقت او بریده و بازداشته شدهاند؛ یا از آنرو که از معرفت او گُسسته و ناتوان شدهاند ـ و این تردید از راوی ابوالقاسم است و درباره آیه «وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ القَدْر؛ لَیْلَةُ القَدْرِ خَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر» فرمود:
یعنی او برتر از هزار مؤمن است، و اوست مادرِ مؤمنان و در آیه «تَنَزَّلُ المَلائِکَةُ وَ الرّوحُ فیها»، مقصود از ملائکه، مؤمنانیاند که حامل علوم آل محمد(ص) هستند، و روحالقدس، فاطمه(س) است. «بِإِذْنِ رَبِّهِم مِن کُلِّ أَمْرٍ؛ سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الفَجر» یعنی این سلام، ادامه دارد تا آنگاه که قائم(عج) ظهور کند."[تفسير فرات الکوفي/۱/۵۸۱]
چرا امام صادق(ع) فرمود: «فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ اَلْقَدْرِ؛ پس هرکس فاطمه را آنگونه که شایسته معرفت اوست بشناسد، حقیقتِ شب قدر را دریافته است»؟[تفسير فرات الکوفي/۱/۵۸۱]
شناخت فاطمه، یعنی شناخت چیزی که شناختش ممتنع است پس این معرفت، برای غیر خدا ممکن نیست اما برای مخلوق، تنها قابلیتش در حضرت زهرا(س) ظهور یافته است.
اگر شأن حضرت زهرا(س) حقیقت«اسم مستأثر» در مرتبه مظهریت باشد، آنگاه لوازم طبیعی این احتجاب چیست؟
حقیقت او «مستور» است، قبر او «مستور» است، قدر او «مستور» است
و این دقیقاً همان عبارتی است که در صلوات بر آن حضرت(سلاماللهعلیها) آمده است: "الْمَجْهُولَةِ قَدْراً وَ الْمَخْفِيَّةِ قَبْراً الْمَدْفُونَةِ سِرّاً؛ آن بزرگبانویی که قدر و منزلتش ناشناخته ماند، قبرش از دیدهها پنهان شد، و در نهایت رازی پوشیده به خاک سپرده شد."
اینها امور تصادفی نیست بلکه تجلی همان حقیقت مستوره است که در عالم غیب «اسم مستأثر» است، در عالم مثال «لیلةالقدر» است، و در عالم ملک «فاطمه» است.
به همین دلیل قدرش مجهول است؛ چون حقیقتش مستور است و قبرش مجهول است؛ چون ظهورش مستور است.
حتی امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) در بیان مصیبت حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)، همین حالت اخفاء را به زبان آورد: "قَد اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ، وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ، فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ…؛ بهراستی آن ودیعه الهی بازپس گرفته شد، و آن امانت سپردهشده را گرفتند، و زهرا با شتاب از دستم ربوده شد. اکنون دیگر این آسمانِ نیلگون و این زمینِ تیره در نگاه من چقدر زشت و ناخوشایند جلوه میکنند.»[أمالي(للطوسي)/۱۰۹ * الامالی(للمفید)/۲۸۱]
در این عبارت، همۀ افعال با ساختار مجهول آمده است؛ و همین «ناگفتهماندنِ فاعل»، اشارهای ظریف به حجابمندی مقام حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) دارد.
گویی این مجهولگویی، آینهای است از همان شأن اخفا و سرّ مستودع که در سراسر حقیقت قدسی حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) جاری است.
وقتی حقیقت فاطمی، مجلای اسم مستأثر و حاملِ «سرّ مستودع» الهی باشد، روشن میشود که جایگاه او در نظام تکوین و تشریع، مرتبهای یگانه و استثنایی است. مظهریت اسمی که تنها خداوند آن را میداند. از همینروست که پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) ـ به نقل امیرالمؤمنین علیهالسلام ـ فرمودند: «إِنَّ اَللَّهَ لَيَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ يَرْضَی لِرِضَاهَا؛ همانا خداوند با خشم فاطمه(سلاماللهعلیها) به خشم آيد و با خشنودی وی خشنود گردد.»[الأمالي(للمفید)/۱/۹۴]
این حدیث، نه صرفاً یک فضیلت اخلاقی یا بیانِ مقام محبت است، بلکه تجلّی عینی همان حقیقت باطنی است کسی که مظهر اسم مستأثر است، کسی که سرّ مستودع در وجود او به ودیعت نهاده شده، کسی که حقیقتش در مرتبه «لَیلَةُ القَدر» قرار دارد و معرفتش برای همگان «مَفطوم» است، طبیعی است که رضا و غضب او عین رضای حق و سخط حق جلوه کند و در حریم تکوین مجرای مشیت و مظهر اراده الهی است. از این رو، رفتار، رضا، خشم، عطوفت و حتی سکوت حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) تنها افعال یک انسانِ برگزیده نیست؛ بلکه ترجمان همان سرّ مکنونی است که: «عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَهُ؛ اختصاص به خدای متعال دارد که آن را برای خویش برگزیده و در علم غیب خود نهفته است.»[الکافی/۱/۲۳۰] و در نظام معرفت، حدّ شناخت او را معرفت بشری برنمیتابد.
به همین اعتبار، اين حدیث در حقیقت بیان میکند که غضب حضرت زهرا(س) نه واکنش شخصی، بلکه ظهور غضب ربّ العالمین است؛ و رضای او نه احساس فردی، بلکه مظهر رضای حضرت حق است زیرا حامل همان سرّ مستأثر است که کلّ معرفت عقول از آن محروم است.
حجت الاسلام محمدرضا بیگی خمینی