سعید خلیل اویچ مطرح کرد؛
خط پایان حوزههای معرفتی مدرن/ نواختن صدای توحیدی حوزه علمیه در جهان
خبرگزاری رسا ـ فرزند بالکانی حوزه علمیه قم گفت: دقیقاً با نگاه تجربهگرایانه به علم است که بحرانهایی همچون محیط زیست قد علم کرده است، امروز حوزه علمیه می تواند با صدای بلند بگوید«تنها راه حل مشکل و بحران محیط زیست و دهها مشکل معاصر بشر پناهبردن به حوزه معرفتی توحیدی است.»

نوشتار ذیل حاصل این گفتوگو است که تقدیم خوانندگان محترم رسا میشود.
رسا ـ برخی حوزه های معرفتی رایج در جهان امروز به محوریت حسگرایی و تجربه گرایی شکل گرفتهاست. عکس العمل این حوزههای معرفتی در برابر حوزه معرفتی توحیدی اسلام و مباحثی چون علوم قرآنی چگونه است؟
این سؤال ناظر به یک بحث کلان بوده و نیازمند جواب تفصیلی است؛ اما به اجمال و در حد مقدمه و طرح بحث مطالبی عرضه می دارم. در اغلب موارد پاسخ های ما به مشکلات جهان معاصر، بدون توجه به مسائل معرفتی است که در پس زمینه آن مشکلات وجود دارد. در توضیح این مطلب دو نوع رویکرد را نسبت به چالش های جهان معاصر در دو تفسیر برجسته جهان اسلام توضیح میدهم؛ تفسیرالمنار از رشید رضا و محمد عبده و تفسیر المیزان از حضرت علامه طباطبایی(ره).
عموماً دغدغه المیزان و المنار یکی است و آن این است که موضع قرآن را نسبت به مسائل نوین و جوابهای علم مدرن به آن مسائل را استخراج نمایند. در باب معجزات الهی و در موردی مثل معجزه حضرت موسی و شکافته شدن دریا، المنار به شدت جانب علم مدرن را نگه می دارد؛ چرا که معتقد است قرآن، علم را پرورش داده؛ از این رو نباید بیان قرآن مخالف و متضاد با تجربه علم جدید باشد. جواب نهایی المنار این است که جذر و مد بسیار قوی در آنجا رخ داده است و با باز شدن و مد آب، قوم موسی از دریا گذشته و با بستهشدن جذر دریا، قوم فرعون در دریا غرق شدند.
مثال بعدی مربوط به جریان شق القمر است که باز یکی از دانشمندان بزرگ جهان اسلام با حفط جانب علم مدرن و جدید سعی کرده جوابی در توضیح این معجزه بدهد که متضاد و مخالف با تجربه جدید نباشد و گفته است که شق القمر نوعی خسوف بود که نیمه ماه بود و نیمه دوم یک ستاره درخشان و بزرگی بود که احساس میشد، نیمه دوم ماه است.
توجیه این افراد برای این نوع تفسیر و توضیح چنین است: سخنان معصوم با توجه به شأن علمی آن دوره بوده؛ وگرنه جواب اصلی را مردمان آینده با پیشرفت در علم نجوم دریافت خواهند کرد و خلاصه این که المنار و همردیفانش با توجه به گزینه های علم مدرن و برای اینکه خلافآمد آن حرفی نزده باشد آیات روایات را معنا و تفسیر میکند؛ اما حضرت علامه با اینکه پیشرفتهای علم مدرن را میبیند، ولی به هیچ وجه شیفته علم مدرن نمی شود؛ بلکه به پیشینه موضع علم مدرن نسبت به این مسائل، برمیگردد و می پرسد که چرا علم مدرن این احکام را صادر میکند؟
دغدغه علامه طباطبایی، تفسیر آیات و روایات به صورت همسو و همجهت با تجربیات علم مدرن نسیت؛ بلکه ایشان در جستجو بسترهای است که علم مدرن را به آن نوع قضاوت کشانده است، و این همان پس زمینهای است که اغلب در جوابدهی به مشکلات جهان معاصر از آن غفلت می شود.
بنابر این امثال علامه طباطباییها هستند که با توجه به اقتدار علمی حوزه علمیه می توانند مبانی علم مدرن را تحلیل و برسی نمایند که علم مدرن اگر موضع کاملاً مادی در برابر مسائل ماورایی گرفته است از حیث مبانی چقدر همسنگ و همنوا با علم قدسی و وحیانی است؟ آیا علم دنیوی یارای مقابله و موضعگیری با علم قدسی و وحیانی را می تواند داشته باشد؟ علامه طباطبایی(ره) چنین مقتدرانه به طرح مسأله میپردازد؛ نه مثل افراد قبلی که موضع علم مدرن را پذیرفته و منفعلانه علم دینی و قدسی را بر اساس آن تفسیر و تشریح کردند.
رسا ـ یعنی در نظر گاه شما اقتدار حوزه معرفتی توحیدی اسلام به علم قدسی بر میگردد؟
بله و منظورم از علم قدسی، یعنی«عنده علم من الکتاب»، همان که در یک چشم به هم زدن تخت بلقیس را جابهجا میکند آیا این علم مقتدر میتواند همان علم مدرن باشد؟ به یقین چنین نیست.
در روایات داریم که «مَنْ وَقَّرَ عالِماً فَقَدْ وَقَّرَ رَبَّهُ»(غررالحکم، ج5، ص351؛ چرا که اینان معصوم و خزّان علم اللهیاند و به همین خاطر مسجود ملائکه و برتر از ملائکهاند.
به یقین این علم قدسی که در قرآن کریم از آن یاد میشود ناظر به علم مدرن و جدیدی نیست که امروزه از آن نام برده میشود. در بازشناسی مبانی معرفتی حاکم بر علم متوجه میشویم که مبانی کلا عوض شده است. و ما میتوانیم از حوزه معرفتی حاکم بر علم قدسی قرآنی که معنون به نام حوزه معرفتی توحیدی است، نام ببریم و از توحید در علم سخن بگوییم و بر این نکته باور داشته باشیم که حتی علوم تجربی و عقلی نیز یقین خود را از بطن علوم الهی به دست میآورند؛ امری که شیخ الرییس، بوعلی سینا بر آن اصرار دارد که مجرّبات ما، محتوا و متضمن به یک قیاس برهانیاند و اگر مجرّبات ما به علوم عقلی و الهی تکیه نزنند، سر از سفسطه در خواهند آورد.
رسا ـ در مقابل حوزه معرفتی توحیدی که از آن نام بردید کدام حوزهها و با چه مبنای فکری قد علم کردهاند؟ و شروع این تقابل بیشتر ناظر به کدام مقطع تاریخی است؟
این تقابل از رنسانس شروع شد و به تعبیری نظام معرفتی از همین زمان به هم خورد. از اولین حوزهها، میتوان به راسیونالیسم(عقلگرایی) اشاره کرد که اذعان دارد تنها منبع معرفتی انسان، عقل مفهومی است و صریحاً بر علم الهی و حضوری دست رد می زند. دکارت در این حوزه است که معیار وجودی انسان را اندیشه مفهومی او میداند و سخن کلیدیاش را می زند که«من میاندیشم پس هستم!» در حالیکه شیخ الرییس جلوترها گفته بود که «علم ما به نفسمان، علم حضوری است نه مفهومی.» و علم مفهومی در سایه علم حضوری ما است که معنا پیدا میکند.
از دکارت به هگل میرسیم که اوج راسیونالیسم است که می گوید: آنچه اندیشیدنی نیست، نیست. و آنچه با عقل مفهومی درک و کشف نشود وجود خارجی ندارد.
راسیونالیسم میگوید: فراتر از عقل مفهومی اصلاً وجود ندارد و ملائکه و مجردات را نیست میپندارد. به طور کلی میتوان گفت که عقل مفهومی بشری که راسیونالیسم بر پایه آن شکل گرفته است، گزارههایی از دین را میپذیرد که با عقل مفهومی موافق و همنوا باشد. از چنین دین و مکتبی میتوان دین ایدئولوژیک، ایدئولوژی دینی و یا دین مفهومی تعبیر آورد که پروتستانتیزم از نمونههای آن است.
پروتستانها به معجزه اعتقاد ندارند به خاطر اینکه معیار معرفت و کشف حقیقت شأن عقل مفهومی است و بالاتر از عقل مفهومی قائل نیستند. توجه داشته باشیم که اسلام نیز می تواند به چنین تفاسیری دچار شود؛ چنانکه در طول تاریخ چنین برداشتهایی از اسلام شده است و در دورههایی اسلام ایدئولوژی شکل گرفته است. دین ایدئولوژیک تنها خط پایان حوزهها ی معرفتی مدرن و جدید نبود. بعد از اینکه دانشمندان غرب متوجه شدند که عقل مفهومی از ناتوانیای جدی رنج میبرد و پاسخگوی دغدغههای شخصی نیست به حوزه جدیدتری با عنوان حس و حسگرایی قدم گذاشتند و به دو نوع ازگزارهها برچسب غیر علمی زدند: گزاره های ما بعد الطبیعی یعنی علوم فلسفه و گزارههای ارزشی.
از این جهت است که امروز خود بنده نمیتوانم فلسفه اسلامی را در دانشکده فلسفه بلگراد تدریس کنم؛ چون حسگرایان، آن را غیر علمی میدانند؛ چنانکه یک کشیش مسیحی هم نمیتواند فلسفه مسیحی را تدریس کند.
مورد دوم از غیر علمیها در نگاه حسگرایان، گزارههای ارزشی و از این تاریخ است که توصیههای علمی، اخلاقی و حتی سیاسیّات از رده علمی خارج می شود و دیگر نمیشود به مردم توصیه کرد.
و باز از اینجا است که علم مدعی میشود که از این به بعد در سیاست تصرف نخواهد کرد؛ چرا که آن امری غیر علمی است و علم را با غیر علم کاری نیست.
و حال با خروج گزارههای ماور الطبیعی و ارزشی از حیطه علم، به نظر شما چه چیزی ته آن مانده است که علم مدرن به آن میبالد؟!
این علم مدرن است که امروز به نظام طبقاتی علوم در دانشگاههای معتبر جهان مسلط است و چون خیلی از دانشمندان و بزرگان اسلام به این دگردیسیهای علم توجه ندارند با کمال تأسف ابراز کرده و می کنند که قرآن هم مخالف علم مدرن نیست؛ بلکه مؤید آن است.
رسا ـ چنین به نظر میرسد که این نوع نگاه به علم در مراکز علمی ایران اسلامی نیز ریشه دوانده است.
بله. دقیقاً قبل از پیروزی انقلاب اسلانی و با شکلگیری دانشگاه، این طرز نگاه به مراکز علمی ایران نفوذ کرد. دانشکدههای فیزیک، شیمی، پزشکی و دیگر علوم جدید به سرعت تشکیل شدند؛ اما وقتی دیدند بسیاری از علوم سرشان بیکلاه مانده، مجبوراً همه آنها را تحت عنوان«دانشکده معقول و منقول» جا دادند. و اتفاقاً هر چه سنت غنی و پرعمق علمی داشتیم جزء این تهماندهها بود و این جهتی بود که علم مدرن نشانه رفته بود و مدیران دانشگاهی با تمام انفعال پذیرفته بودند.
مورد دوم که تأسف بارتر است این که اعتبار حوزه علمیه با آن سنت غنی و اقتدار علمی که داشته و دارد به اعتبار دانشگاهها بود که نمود پیدا میکرد. آیا این باعث تأسف و شرم نیست که نظام آموزشی سنتی و بومی که هزاران هزار فقیه، اندیشمند، دانشمند، فیلسوف، عارف و حکیم در آن تنفس داشته اند؛ حالا باید اعتبار خودش را از یک دستگاه علمی بیگانه کسب کند. علم حوزوی اعتبار نداشت مگر این که بگویی این سطح از حوزه علمیه با فلان رتبه و مدارک دانشگاهی معادل است.
و آیا عجیب نیست که سنت اصیل حوزوی را با یک طبقهبندی که از علم مدرن نشأت گرفته، معادل سازی کنیم؟
رسا ـ به نظر شما ریشه این نوع نگاه به کدام مقطع تاریخی در ایران بر میگردد؟ و بیشتر از سوی چه نوع تفکری حمایت شده است؟
به نظرم ریشههای این مسأله به ظهور نحلههای روشنفکری در ایران بر میگردد. کسانی مثل امیر کبیر، مؤسس دارالفنون، که دغدغههای متعهدانه داشته و به دنبال بیدارگری جامعه ایرانی بودند و می خواستند ایران را از لحاظ علمی به پیشرفت برسانند؛ بنابراین مدارسی به شکل مدرن و جدید به راه انداختند و تمام حرفشان این بود که مدارسی به سبک و سیاق حوره علمیه، اگر قرار بود ما را به پیشرفت برساند تا حالا رسانده بود و با تمام ذوق و شور گروه مدارس اروپایی شکل گرفت؛ در حالی که آرزو داشتند با دارالفنونها به کاروان صنعتی و علمی اروپا برسند! چند سالی که از تأسیس دارالفنون گذشت، متوجه شدند که خروجیها و فارغ التحصیلان این مجموعه به مسائل شرع و اسلام هیچ نوع پایبندی ندارند در نتیجه مجبور شدند یک سری کتاب با عنوان«تعلیمات دینی» به سبد دینی آنها بیفزایند؛ همان که امروز در دانشگاهها عنوان دروس معارف را یدک میکشد. میخواهم بگویم این قصه، قدیمی است که قدمتش به دارالفنون میرسد!
تأسف بیشتر این که در کنار کتابهای معارف، یک درس جدید با عنوان فلسفه علم به دروس دانشجویان افزودند که دقیقاً مطابق با فلسفه علم سکولار است. به جای فلسفه علم مستنبط از آثار علامه طباطباییها، فلسفه علم تجربهگرایانه و سکولاریستی در دانشگاه های ایران اسلامی تدریس شده و میشود و دانشجویان را راسختر میکند نسبت به این که کتابهای معارف و تعلیمات دینی سرشار از سخنان غیر علمی است.
آیا این مضحک نیست که به اجبار، دروسی را با عنوان «معارف» وارد کنیم، بعد با اضافهکردن فلسفه علم مدرن، پنبه آن را بزنیم؟
قائلین به این نگاه، بعضاً افراد بزرگی هستند از جمله مرحوم سید جمال الدین اسد آبادی و او است که می گفت: جهان اسلام باید به اقتدار خود برگردد؛اما اقتدار جامعه اسلامی را در رسیدن به علم مدرن و تجربهگرایانه میدید و با این نگاه بود که علومی مانند تفسیر، کلام، فقه، اصول، فلسفه و عرفان را راکد، کهنه و بدون منشأ میدانست.
باید قبول کنیم که سید جمال الدین با همه ارج، شکوه و منزلتی که در بیدارگری اسلامی دارد؛ اما عمق دید و نگاه دُوربرد علمی امثال علامه طباطباییها را هرگز نداشت.
رسا ـ چه وجوهی، علم قدسی را از علم مدرن جدا می کند؟ و رسالت حوزه علمیه در تبیین و تشریح علم الهی و حوزه معرفتی توحیدی در کجاها میتواند بیشتر نمود داشته باشد؟
در علم مدرن، این انسان نیست که بر محور و حقیقت بچرخد؛ بلکه حقیقت است که بر محور انسان می گردد و به تعبیری علم مدرن، انسانمدار است بر خلاف علم قدسی که حقیقت مدار است.
در علم قدسی، اقتدار از علم بر میخیزد و علم تجربی و مدرن در سایه اقتدار انسانی حرکت میکند.
زمانی که انسان از خواستههای انسانی سخن می گوید، علم مدرن ساکت میماند و حتی وقتی انسان میگوید که هر طور دلم خواست در محیط زیست تصرف میکنم، باز علم مدرن ساکت است؛ اما در گذشته این علم الهی بود که محدوده خواستههای انسان را در محیط زیست و طبیعت، آسمان و زمین مشخص و به او گوشزد میکرد که تو مالک زمین نیستی و فقط خلیفهای و نمیتوانی گستاخانه در همه جا به هر روش عمل کنی!
دقیقاً با نگاه تجربهگرایانه به علم است که بحرانهایی مانند محیط زیست و آلودگیهای شیمیایی قد علم کردهاند؛ بنابر این امروزه حوزه علمیه میتواند با صدای خیلی بلند بگوید:«ای انسان اگر می خواهی مشکل و بحران محیط زیست و دهها مشکل معاصر تو حل شود به حوزه معرفتی توحیدی برگرد!» البته نه در شعار بلکه متفکران حوزه علمیه باید خیلی تحلیلگرانه و عاقلانه این شیوه از علم را به جهان معاصر ارائه کنند؛ کاری که امثال علامه طباطبایی(ره) با منش و روش خود آغاز کردند و خلاصه حرفشان این بود که انسان باید به موقعیت نوری و مسجود ملائکهبودن برگردد؛ موقعیتی که جبرئیل هم، تحت نور او، نورانیت پیدا کند.
انسان امروز اگر میخواهد به کرامت برسد باید به خلیفه اللهیاش برگردد و به علمی که قدسی و الهی است؛ چون این انسان است که افلاک به خاطر او خلق میشود و باز او است که با نبودش، زمین اهلش را میبلعد.
خلاصه با تأکید میگویم که تبیین حوزههای معرفتی و برجستهسازی مبنای معرفتی توحیدی از وظایف سنگین حوزه علمیه است.
رسا ـ با تشکر از این که وقت گرانقدرتان را در اختیار خبرگزاری رسا گذاشتهاید./916/گ 402/س
ارسال نظرات