انقلاب اسلامی ایران در راستای الگوی اسلامی و بومی پیشرفت است
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از ایسکا، تحقق الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت به همت همه نهادهای معرفتی و علمی کشور نیاز دارد تا دست در دست هم و با حمایت علمی، پژوهشی و فکری از یکدیگر، ایران اسلامی را در دستیابی به یک الگوی کامل پیشرفت یاری کنند؛ در اینباره با حجتالاسلام حمید پارسانیا، عضو شورای سیاستگذاری همایش روحانیت و انقلاب اسلامی به گفتوگو پرداختیم که متن زیر ماحصل این گفتوگوست.
* مطرح شدن الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت در بدو امر نشاندهنده این است که ما توسعه مدرن و توسعهای را که در غرب مطرح شده و اکنون از سوی کشورهای مختلف در اقصا نقاط جهان مورد کپیبرداری قرار میگیرد، الگوی تام و تمامی برای خود نمیدانیم. با عنایت به مشکلات و معضلاتی که این نوع توسعه چه به لحاظ اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و... به وجود آورده و چه به لحاظ مبانی و اصول، چه انتقادهایی به این نوع توسعه وارد است؟
توسعه و پیشرفت از مفاهیمی هستند که به دلیل نسبتهای گسترده با دیگر مفاهیم از ابعاد نظری وسیعی برخوردارند از جمله مفاهیم تاثیرگذار در معانی این واژگان عبارتند از: هدف، انسان و عقل. مقصود از هدف، غایت و جهتگیریای است که مقصد و در نتیجه مسیر توسعه و مفاهیم متناظر با آن را تعیین میکند.
درباره مفاهیمی مثل انسان، هویت انسانی، فرهنگ، تاریخ و فلسفه تاریخ باید گفت توسعه، پیشرفت و حرکت، وصف آنهاست یا به توصیف موضوع توسعه انسانی و اجتماعی میپردازند. عقل و عقلانیت در تبیین اهداف، آرمانها، مدیریت و برنامهریزی مربوط به این مفاهیم به کار میروند. هر دسته از مفاهیم و مبانی سهگانه یاد شده در واقع بخشی از مبادی و اصول موضوعه و مبانی توسعه و پیشرفت را تامین میکند.
ما امروزه با مفهوم و معنایی از توسعه، پیشرفت، ترقی و رشد مواجهیم که براساس برخی از مبانی شکل گرفته، تجسم یافته و با الگوی رفتاری خود، هم همه جهان را درگیر مسائل خود کرده و هم جوامع را به 2 بخش توسعه یافته یا توسعه نیافته تقسیم کرده است.
بیتوجهی به مبانی یاد شده و صور گوناگونی که توسعه به تبع زمینههای تاریخی و مبانی معرفتی خود میتواند پیدا کند، این خطر را مضاعف میکند مفهومی از توسعه که در شرایط تاریخی و فرهنگی خاص خود به وجود آمده است، الگوی رفتاری مدیران و برنامهریزانی شود که از مبانی معرفتی و زمینههای تاریخی دیگری بهره میبرند. به همین دلیل، نخبگان علمی و فرهنگی جامعه لازم است هم هویت توسعه مدرن را با توجه به مبانی نظری و زمینههای اجتماعی و تاریخی آن بازخوانی کنند و هم الگوی پیشرفت و توسعه را به لحاظ مبانی معرفتی اسلامی و زمینههای تاریخی و تمدنی جهان اسلام عرضه کنند.
توسعه مدرن به لحاظ غایت و هدف، صورت و سیرتی دنیوی و سکولار دارد، یعنی تمنیات این جهانی بشر را یا با صرفنظر از ابعاد معنوی هستی یا با انکار صریح دیگر ساحتهای هستی دنبال میکند.
رویکرد این جهانی بشر موجب شده تا معنویت نیز در چارچوب برنامهریزیهای دنیوی جهان مورد نظر قرار گیرد. انسان، فرهنگ و تاریخ در اندیشه مدرن اعم از آن که تفسیری فردی یا اجتماعی داشته باشد، در ابعاد زندگی دنیوی و این جهانی، موضوع مطالعات و برنامهریزیهای توسعه است. عقل و عقلانیت توسعه مدرن چیزی فراتر از عقلانیت ابزاری یا فهم عرفی نیست. این عقلانیت، توان داوری درباره آرمانها و بنیانهای توسعه مدرن و قدرت پرسشگری از اصول و مبانی آن را ندارد. این اصول و مبانی از مسلمات، مشهودات و مقبولات جهان امروز است.
* شما چه تعریفی از توسعه اسلامی ارائه میکنید و اصولا توسعه اسلامی چه اهدافی را دنبال میکند؟
توسعه اسلامی، آبادانی و عمران زمین را در ظل آرمانها و ارزشهایی جستجو میکند که در آفاقی فراتر از ابعاد دنیوی و این جهانی قرار میگیرند. در این توسعه اولا غایت و مقصد توسعه، تنها رفاه زمینی و این جهانی نیست، بلکه سعادت دنیوی و اخروی را نیز شامل میشود. ثانیا انسان، فرهنگ و تاریخ نیز از ابعاد و ساحات معنوی و مینوی برخوردارند. ثالثا عقلانیت ابزاری، نازلترین مرتبه عقلانیت برای مدیریت و برنامهریزی توسعه است. فهم عرفی، ناظر به وضع موجود بوده و موضوع مدیریت عقلانی است. عقل استنباطی که در اتصال با نصوص دینی شکل میگیرد و عقل نظری و عملی که درباره افقهای وجودی عقل ابزاری به داوری مینشیند، از مهمترین منابع معرفتی رشد و توسعه اسلامی است.
* با وضع موجود جوامع اسلامی برای رسیدن به وضعیت آرمانی موانع آسیبهای ما چیست و چگونه باید از موانع عبور کنیم؟
امت اسلامی در سده اخیر به دلایلی تاریخی مقهور توسعه مدرن بوده و هویت و ابعاد فرهنگی و تمدنی خود را فراموش کرده است. قرن بیستم، قرن پیروی مقلدانه یا اقتباس از توسعه مدرن برای حل مشکلات جامعه اسلامی بود و تجربه آن، ناکارآمدی این نوع الگوگیری را برای جوامع غیرغربی که از زمینههای معرفتی و تاریخی دیگری برخوردارند، نشان داده است.
برخی که توسعه مدرن را سرنوشت محتوم بشریت میدانند، انقلاب اسلامی ایران را حاصل مقاومت فرهنگ اسلامی در برابر حرکت نابخردانه و شتابزده یا مقلدانه توسعه مدرن میدانند. در این دیدگاه، حرکت سالم عبور از نگاه معنوی جهان اسلام با لحاظ واقعیت تاریخی موجود آن است. از نظر آنان، به جای مقابله در رویارویی مستقیم با پیشینه تاریخی و فرهنگی جامعه اسلامی باید با استفاده از عقلانیت ابزاری، ظرفیتهای تاریخی اسلامی را به تناسب اقتضائات توسعه و دنیوی مدرن بازخوانی و بازسازی کرده و آنها را در پوشش نوعی سکولاریسم پیچیده و پنهان به صورت سوخت، جهت وصول به اهداف این توسعه مصرف کرد. توصیهای که هابرماس در دانشگاه تهران برای قرائت و بازخوانی دیانت در پرتوی مرجعیت عقل ابزاری و عرفی اظهار کرد، نمونهای از این دیدگاه است. نظریه پست سکولاریسم او که متضمن قرائت سکولار از دین و معنویت است، بخشی از تلاش جهان غرب برای غلبه بر معنویت برپاخاسته جهان امروز است.
* نقش انقلاب اسلامی در این میان چیست؟ به تعبیری اساسا انقلاب اسلامی چه نگاهی را به موضوع پیشرفت و توسعه دارد؟
انقلاب اسلامی ایران مقاومتی کور در برابر توسعه مدرن نیست. این انقلاب بخشی از خیزش تمدنی جهان اسلام برای وصول به توسعه متناسب با فرهنگ و تمدن اسلامی است. این انقلاب در مواجهه با توسعه مدرن نیازمند عقلانیتی است که با رویکرد انتقادی خود، هم از حدود مرزی و کرانههای وجودی تمدن مادی غرب پرسش کند و هم با عبور از مرزهای جهان موجود، آفاق معنوی اسلامی را فراروی بحران زندگی انسان معاصر به نمایش گذارد.
عقلانیت ابزاری، نازلترین مرتبه عقلانیت برای مدیریت و برنامهریزی پیشرفت است فهم عرفی، ناظر به وضع موجود بوده و موضوع مدیریت عقلانی است. عقل استنباطی که در اتصال با نصوص دینی شکل میگیرد و عقل نظری و عملی که درباره افقهای وجودی عقل ابزاری به داوری مینشیند، از مهمترین منابع معرفتی رشد و توسعه اسلامی هستند
فرهنگ و تاریخ اسلامی برای رسیدن به مقصد و غایت اجتماعی و تمدنی خود، نیازمند به الگویی است که از مسیر علم و عقلانیت متناسب با آن تولید شده و بسط یافته باشد. مرجعیت عقلانیت مدرن یعنی مرجعیت عقلانیت ابزاری، آن هم با قرائت پوزیتیویستی یا پراگماتیستی بر فضای معرفتی علم، مانعی جدی جهت تولید این الگو است. عقلانیت اسلامی دارای سطوحی از عقل استنباطی، متافیزیکی، نظری، عملی و ابزاری است و حضور اجتماعی این سطوح، نیازمند حذف موانع اجتماعی آن و وجود حداقلهایی است که تضمینکننده آزادی مثبت برای اندیشه و تفکر باشد.
* توسعه انسانی بخش مهمی از توسعه محسوب میشود که در ادامه راه پیشرفت و رسیدن به آرزوها و آمال برای ما بسیار مهم هستند. به نظر شما با چه راههایی میتوان خلاقیت و نوآوری را در میان قشر فرهیخته بیشتر کرد و به اصطلاح، توسعه انسانی به عنوان پله اول توسعه و پیشرفت چگونه محقق میشود؟
مراد از آزادی مثبت در عرصه تفکر و اندیشه، حضور فرصتهای اجتماعی مساوی و یکسان است. در شرایطی که ادبیات مربوط به توسعه مدرن بر فضای معرفت علمی مرجعیت پیدا کرده باشد و سازمانها و ساختارهای علمی براساس این مرجعیت به مدیریت علم بپردازند یا دست کم در جهت درهم شکستن آن اقدامی نکنند، خلاقیتهای فردی فرهیختگان نیز بروز و ظهور مناسب پیدا نخواهد کرد.
مدیریت علم، هنگامی که بیتوجه به هویت دانش مدرن، نقشی تدارکاتی و سختافزارانه را ایفا میکند، در بهترین حالت به نسبت دانش و اقتصاد آن در چارچوب شاخصهای رشد و توسعه مدرن بسنده میکند، یعنی نسبت فرهنگ و علم، نسبت مغفول و فراموش شده آن است.
مدیریت سختافزارانه و تدارکاتچیمآبانه علم تنها بستر را برای هجوم ادبیاتی هموار میکند که برای بخشی دیگر از جهان در مسیر توسعه مدرن تولید و انباشت شده است. این نوع از مدیریت در مرحله نخست، دانشگاهها را از تعامل سازنده دو حوزه علم و فرهنگ محروم میسازد و در مرحله دوم، آخرین منفذهای گفتوگو را با لایههای عمیق علوم اسلامی در حوزههای علمیه خفه میکند.
* نقش مراکز علمی و آموزشی در این راه چیست؟
نقش دوگانهای که مراکز علمی در نتیجه دو نوع مدیریت هوشمندانه و غافلانه میتوانند ایفا کنند، چشمان مترصد انسان را با مشاهده هریک از بناهایی که در حاشیه حوزههای علمی شکل میگیرند، متوجه این پرسش حساس و نگرانکننده میکند که آیا این مصالحی که هر روز با عنوان یک مرکز پژوهشی و آموزشی انباشته میشود، سنگهایی هستند که پس از تشییع سنت تاریخی دانش حوزهای، بر مزار آن گذاشته میشوند یا سکوهایی هستند که امکان پرواز دانش و علم را در آفاق فرهنگ و تمدن اسلامی فراهم میآورند!
به نظر میرسد مدیریت علم و دانش در جامعه ما قبل از هر چیز نیازمند پژوهشهایی است که ابعاد تئوریک خود را با نظر به نسبت علم و فرهنگ بهگونهای تنظیم کرده باشد که بتواند نگاه خود به علم را فراتر از حوزه فرهنگی جهان مدرن، در افق فرهنگی اسلام تنظیم کند.
بله، حضور سرفصلها و عناوین ترجمهای دروس و مباحث سیاستگذاری علم باید متناسب با نیازها و شرایط تاریخی و تمدنی ما سازمان یابد، زیرا بسط و گسترش این رشته که تحت پوشش اهدافی چون توسعه داناییمحور یا دانشبنیاد انجام میشود، بدون تصرفات و تاملات عمیق معرفتشناختی، مدیریت علم را به جای عبور از مرزهای جهان موجود به گونهای مونتاژ در مسیر سبقت به سوی اهداف و غایات این جهان و توسعه و بسط آن تجهیز میکند.
بدون شک، آفات این نوع از برنامهریزی برای توسعه و پیشرفت اسلامی کمتر از آفات و آسیبهای حرکتهای کور علمیای نیست که در حاشیه مرجعیت دانش مدرن انجام میشود. /920/د102/ع