۰۷ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۵:۵۱
کد خبر: ۹۶۶۳۶
در مسیر پیروزی(18)؛

هجرت امام از عراق به کویت؛ به خاطر علاقه به زیارت دست از مبارزه نمی‌کشم / 10 مهر 1357

علی اسفندیار
امام خميني
خبرگزاری رسا، 10 مهر 57 برگی دیگر از انقلاب ایران ورق می خورد.

انقلاب نزدیک است. مبارزات مردمی به اوج خود رسیده است. حضرت امام (ره) شبانه روز با سخنرانی، اطلاعیه و دیدارهای مردمی مبارزه را رهبری می کنند.

نجف اشرف این سال ها مهد مبارزه شده است. ارتباط مبارزین داخل ایران با حضرت امام در نجف روز به روز گسترش می یابد. امام خمینی از هر فرصتی برای بیداری مردم و زنده نگهداشتن نهضت و رسوا کردن رژیم شاه استفاده می کند.

رژیم تمام تلاش خود را برای وادار کردن امام به سکوت و دست برداشتن از مبارزه به کار برده است. شهادت حاج مصطفی به زعم رژیم می توانست امام را منفعل کند و از مبارزه ناامید؛ اما کلام امام که این حادثه را از الطاف خفیه الهی می داند تمام نقشه های آنها را نقش بر آب می کند و همین شروعی دوباره بر مبارزات مردم در ایران و خیزش مجدد حوزه های علمیه در سراسر کشور است. رژیم که دچار سردرگمی شده است به توهین و جسارت روی می آورد و در روزنامه اطلاعات مقاله ای سراسر اهانت آمیز علیه امام درج می کند با این هدف که شاید بتواند وجهه امام را در بین عموم خدشه دار کند غافل از این‌که این جسارت مقدمه قیام 19 دی مردم و به ویژه طلاب حوزه علمیه قم می شود. رژیم، این قیام را به خون و خونریزی می کشاند و جمعی از طلاب به شهادت می رسند؛ اما آتش انقلاب خاموش شدنی نیست.

امام همچنان به افشای ماهیت بیدادگری و فساد رژیم شاهنشاهی ادامه می دهد. تدریس ایشان در حوزه علمیه نجف به ویژه در فلسفه سیاسی حکومت اسلامی، تحت عنوان ولایت فقیه به همراه دروس فقه و اصول و تربیت شاگردان آگاه و انقلابی، موجی از بیداری و رشد سیاسی را در میان اقشار تحصیل کرده و عموم مردم به وجود آورده است.

تلاش های سیاسی رژیم شاه برای محدود کردن امام

رژیم شاه دیگر نمی تواند مانع از مبارزه امام شود و او را به سکوت وا دارد لذا به هر حربه ای متوسل می شود تا امام را محدود کند. فعالیت های سیاسی رژیم علیه امام شدت می گیرد.

روز 27 شهریور 57 هیاتی از سوی رژیم شاه به بغداد می‌روند. سفیر ایران در عراق مأموریت می یابد تا با با معاون رییس جمهور عراق در خصوص محدود کردن امام و ممانعت از فعالیت های انقلابی وی گفت‌وگو کند.

وزیر خارجه ایران نیز که برای شرکت در سی و سومین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورک رفته است در مدت اقامت خود در آمریکا، سه بار با وزیر خارجه عراق ملاقات و گفت‌وگو می کند. در حاشیه همین اجلاس، وی با وزرای خارجه آمریکا و اسرائیل هم دیدار می کند و حمایت آنها را جلب می نماید. نتیجه نهایی این دیدارها به گفته وزیر خارجه ایران چنین است:«‌با فراهم کردن مقدمات اخراج خمینی از عراق، بزرگ‌ترین خدمت را به شاهنشاه آریامهر انجام دادم.»

از آن پس رژیم عراق که کاملاً در جهت منافع رژیم ایران عمل می کند ادامه حضور امام در عراق را مشروط به پرهیز از مصاحبه با خبرنگاران و سخنرانی نکردن می کند و از امام می خواهد تا از صدور اعلامیه خودداری ورزد. اما امام شروط آنها را نمی پذیرد. منزل امام در نجف محاصره می شود و کنترل آمد و شدها شدت می گیرد. نیروهای عراقی به شدت مراقبند تا ارتباط مردم با امام صورت نگیرد. دو هفته ای می شود که امام نتوانسته است پیام های خود را به ایران برساند.

روز 10 مهرماه، هیاتی از ایران با «سعدون شاکر‌» که رییس اطلاعات عراق است در بغداد دیدار می‌کنند تا نتیجه فشارها و محدودیت‌های ایجاد شده علیه امام خمینی را بررسی کنند. سعدون شاکر از ملاقات خود با امام می گوید و او را فردی سرسخت و مصمم در رسیدن به اهداف و اعتقاداتش معرفی می‌کند. امام خمینی در ملاقات با سعدون شاکر می‌فرماید:«هر کجا بروم، اگر این فرشم را پهن کنم، همان جا منزل من است‌. من از آن روحانیونی نیستم که به خاطر علاقه به زیارت دست از کار مبارزه بکشم و اگر بنا شود از مردم ایران جدا بشوم، دقیقه‌ای این جا نخواهم ماند.»

البته در ایران مبارزه همچنان ادامه دارد. تظاهرات مردمی با هدایت روحانیون روز به روز گسترده تر می شود. کارمندان، بازاریان و کارگران با تعطیل و اعتصاب عمومی، نفرت و انزجار خود را از رژیم شاه اعلام می دارند. اعلام روزهای هفتم و هشتم مهرماه به عنوان تعطیل عمومی در سراسر کشور، رژیم را به وحشت می اندازد. رژیم، ابتدا محاصره منزل امام را تکذیب می کند؛ اما سرانجام مجبور می شود در برطرف شدن محدودیت ها تجدید نظر کند!

هجرت از نجف، تصمیمی الهی

سرانجام امام ناگزیر تصمیم به هجرت می گیرد. هجرتی بزرگ که منشاً حادثه ای بزرگ می شود. هجرت از عراق به کویت راهی است که امام برای رهایی از این بن بست می گیرد. البته هدف، ماندن در کویت نیست بلکه امام می خواهد تا از کویت راهی یکی از ممالک اسلامی بشود. امام تصمیم خود را با حاج احمد آقا در میان می گذارد. هماهنگی های لازم برای این سفر با روحانیون مبارز خارج از کشور صورت می گیرد. روادید هم از سفارت کویت در بغداد تهیه می شود.

امام برای آخرین بار به زیارت حرم مطهر حضرت علی علیه السلام می رود. وداع امام با مرقد امیرمؤمنان‌(ع) وداع جانسوزی است. امام آخرین زیارتش را با دیدگانی اشکبار انجام می دهد. با حضور امام در حرم، صدای شادی و هلهله مردم حاضر در حرم بلند می شود. زائران ایرانی با دیدن امام تکبیر می گویند. آنان خوشحالند که حصر امام برداشته شده و امام آزاد شده اند؛ اما نمی دانند که دیگر امام را در نجف نخواهند دید.

قرار شد امام با اتومبیل و از راه زمینی به کویت بروند. صبح آن روز، امام اهل بیت خود را جمع می کند و می‌فرماید:‌«‌هیچ ناراحت نباشید که هیچ نمی‌شود. آخر نمی‌شود ساکت بود. جواب خدا و مردم را چه می‌دهیم؟ عمده تکلیف است، نمی‌شود از زیر بار تکلیف شانه خالی کرد. این که هیچ،‌ اگر می‌گفتند یک روز ساکت باش و این جا زندگی کن و من می‌دانستم یک روز سکوت مضر است، محال بود قبول کنم.»

جلوگیری از ورود امام به کویت

خبر حرکت امام به کویت به مقامات رژیم ایران می رسد. آنان تلاش می کنند تا مانع حضور امام در کویت شوند. از نظر آنها، حضور امام در کویت با ماندن در عراق فرق چندانی ندارد. مقامات کویتی متقاعد می شوند که امام را به کویت راه ندهند. فشار انگلیس نیز بی تاثیر نبوده است. این را گزارش ارتشبد قره‌باغی وزیر کشور وقت می گوید. سفیر انگلیس در ملاقاتی به قره‌باغی گفته است:«به طوری که ملاحظه کردید وقتی [آیت‌الله] خمینی خواست از عراق به کشور کویت برود، چون کشور کویت از کشورهای دوست نزدیک انگلستان است، برای این که [آیت‌الله] خمینی در همسایگی ایران نتواند علیه دولت ایران تحرکات بکند از دولت دوستمان کویت خواستیم که اجازه‌ی ورود به خمینی را ندهد.»

امام خمینی در مرز کویت، آخرین نصیحت ها را به خانواده می گویند:‌«عزیزانم! نگران نباشید، من به خاطر انجام وظیفه از نجف می‌روم، شما هم مشغول انجام وظیفه باشید. من از طرف دولت عراق مخیر شدم بین این که در نجف بمانم و به درس و بحث مشغول باشم و کار سیاسی نکنم یا از نجف اشرف بروم و کار سیاسی بکنم. من شق دوم را انتخاب کردم، از نجف می‌روم برای فعالیت سیاسی و انجام وظیفه، برای این که فریاد مظلومیت ملت را، ملتی که همه چیزش را حتی فرزندانشان را در راه اسلام داده است به دنیا برسانم. شما هم وظیفه‌ی خودتان را انجام بدهید و نگران نباشید هر جا مستقر شدیم شما هم می‌آیید.»

ماموران کویتی مانع از ورود امام به خاک کویت می شوند. 9 ساعت امام را در مرز معطل می کنند و سرانجام امام تصمیم می گیرد که به بصره بازگردد.

آن شب را امام در هتل شرق الاوسط استراحت می کنند. اما وحشت، تمام ارکان رژیم ایران را فرا گرفته است. ساواک از ترس عکس العمل مردم پس از شنیدن خبر خروج امام خمینی از عراق، به سرعت بخشنامه‌ای را به ساواک‌های تابعه رمز می کند:
« با توجه به عزیمت خمینی از عراق، چون احتمال دارد از طرف عوامل و طرف داران نامبرده حرکات و تشنجاتی در آن منطقه صورت گیرد، دستور فرمایید ضمن مراقبت‌های همه جانبه در این مورد با همکاری مراجع انتظامی، لیست مظنونین درجه یک و طرف داران حاد یاد شده سریعا تکمیل تا به محض دستور نسبت به دستگیری آنان اقدام شود.»

داستان هجرت از عراق از زبان حضرت امام

بدین ترتیب امام از رفتن به کویت منصرف می شود. حضرت امام خمینی در 10/7/58 (سالگرد هجرت خویش از نجف به پاریس) چگونگی تحقق مراحل هجرت خویش را چنین تصریح می کنند:
« من مختصرا قصه ای که واقع شد عرض می کنم. ما که از ترکیه وارد عراق شدیم بعد هم وارد نجف، از طرف دولت عراق کرارا آمدند و اظهار داشتند که عراق مال شما است و هر جا باشید هر جا بخواهید هر کاری داشته باشید انجام می دهیم. تا دولتها تغییر کرد یکی پس از دیگری تغییر کرد و منتهی شد به این اواخر که ما مقتضی دیدیم بیشتر از آن مدت در عراق فعالیت بکنیم. کم کم دولت عراق به طور تدریج در صدد جلوگیری شد. ابتدا چند نفری در (اطراف) منزل ما به عنوان حفاظت؛ و شایعه هم درست می کردند که اشخاصی آمده اند برای ترور شما. بلکه یک دفعه گفتند پنجاه نفر آمده اند! که من گفتم این متنش دلیل بر دروغ بودن است برای اینکه ترور پنجاه نفری هیچ وقت نمی شود باید یک نفر بیاید. کم کم مامورها زیاد شدند. باز هم همین که ما می خواهیم حفاظت کنیم. لکن من از اول به بعضی دوستان می گفتم قضیه حفاظت نیست قضیه مراقبت از این است که ما چه می کنیم. کم کم از بغداد یک وقت رئیس امن آمد ... بعد از چند روز یک نفر دیگری آمد ... به طور رسمی به ما گفت که ما چون یک معاهداتی تعهداتی با دولت ایران داریم از این جهت نمی توانیم تحمل کنیم که شما اینجا فعالیت بکنید ... روز بعدش باز آمد و گفت نباید شما چیزی بنویسید یا در منبر صحبتی بکنید یا نواری پر کنید و بفرستید برای اینکه این مخالف تعهدات ماست. من به او گفتم که این یک تکلیف شرعی است که به من متوجه است. من هم اعلامیه می نویسم و هم در موقعش در منبر صحبت می کنم و هم نوار پر می کنم و به ایران می فرستم ... بالاخره منتهی شد به اینکه من همچو علاقه ای به یک محلی ندارم. من هر جایی که بتوانم خدمت بکنم آنجا خواهم رفت و نجف پیش من مطرح نیست که من اینجا بمانم. گفت: خوب شما هر جا بروید همین مسائل هست یعنی جلوگیری می شود. گفتم که من ـ در صورتی که هیچ در ذهن من این نبود تا آن وقت هم نبودـ که من می روم خارج. من می روم پاریس که مملکتی است که آن دیگر وابسته به ایران و مستعمره ایران نیست. البته ناراحت شد اما حرفی نزد ... بعد حرکت کردیم طرف کویت و به سرحد کویت که رسیدیم بعد از چند دقیقه ای ... آمد آن مامور و گفت که نه شما نمی توانید بروید کویت. من گفتم به او بگویید که خوب ما می رویم از اینجا به فرودگاه از آنجا می رویم . گفت خیر شما از همین جا که آمدید از همین جا باید برگردید. از همانجا ما برگشتیم به عراق . و شب بصره بودیم و فردایش به بغداد. و من در بصره بنا بر این گذاشتم که نروم به سایر بلاد اسلامی برای اینکه احتمال همین معنا را در آنجاها می دادم. بنا گذاشتم برویم فرانسه ... .»

منابع
 
1 ـ یک‌سال‌ مبارزه‌ برای‌ سرنگونی‌ رژیم‌ شاه (بهمن‌ 1356 تا بهمن‌ 1357)، حجت الاسلام حسینیان، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران،
2 ـ سید احمد خمینی ، پا به پای آفتاب ، تدوین امیررضا ستوده ، ج 1 ، ص 92،
3 ـ صحیفه امام ، ج 3 ، ص 502،
4 ـ صحیفه امام ، ج 21 ، ص 452‌،
5 ـ صحیفه امام ، ج 3 ، ص 481.
ارسال نظرات