به گزارش خبرگزاری رسا، آیت الله قرهی استاد اخلاق و معارف اسلامی در بیستمین جلسه شرح دعای ابوحمزه ثمالی در شب های ماه مبارک رمضان با اشاره به حدیثی از امام موسی کاظم(ع) در مورد علم الهی تصریح کرد: آنچه که اولیاء الهی تبیین کردند، این است که حضرت میفرمایند: هر کس که علم خودش را از ناحیهالله تبارک و تعالی نگیرد، «لَمْ یَعْقِدْ قَلْبَهُ عَلَى مَعْرِفَةٍ ثَابِتَةٍ یُبْصِرُهَا وَ یَجِدُ حَقِیقَتَهَا فِی قَلْبِه»، دلش هیچ موقع در باب معرفت ثابت نمیشود که بتواند به واسطه آن معرفت، درک کند و بینا شود، «یُبْصِرُهَا» و اگر این گره نخورد، طبیعی است نمیتواند حقیقتش را در قلب خودش درک کند «وَ یَجِدُ حَقِیقَتَهَا فِی قَلْبِه».
بیستمین جلسه شرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیت الله قرهی در شب های ماه مبارک رمضان در پی می آید:
«وَ لَجَئِی إِلَى الْإِیمَانِ بِتَوْحِیدِکَ وَ یَقِینِی بِمَعْرِفَتِکَ مِنِّی أَنْ لَا رَبَّ لِی غَیْرُکَ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ»
عارفِ فقیر
آنچه که اصل هست برای اتّصال به حضرت حقّ، معرفت است. اولیاء خدا در باب معرفت به اوج میرسند و دیگر همه مسائلشان براساس شناخت است.
علّت این که به آنها عارف گفته میشود همین است که به ذوالجلال و الاکرام، به کرم پروردگار، به خالقیّت خداوند و ... معرفت دارند. معرفت دارند به این که هرچه هست اوست و خود هیچ هستند.
یعنی از طرفی معرفت دارند به این که هرچه هست، ذوالجلال و الاکرام است و از طرف دیگر معرفت دارند که خود، فقر مطلق هستند.
خدا مرحوم آیتالله شالی(ره) را رحمت کند، ایشان یک جمله بسیار عالی را به نقل از آیتالله قاضی(ره)، آن مرد الهی و عظیمالشّأن بیان میکردند. میفرمودند: این که قرآن میفرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ» خطاب به ناس است امّا درک فقر فقط عندالاولیاء است. فقط اولیاء الهی هستند که میفهمند فقیرند و علّت هم همان معرفت است - در این جمله باید خیلی تأمّل کنیم -
یعنی در اوج به جایی رسیدند که درک میکنند فقیرند. اگر این مطلب برای انسان معلوم شود، یک باب بسیار مهم از عرفان به روی او باز شده است.
کسب یقین در بستر معرفت
حضرت سیّدالسّاجدین، امامالعارفین(ع) در این فرازها میفرمایند: من به دعا، آن هم «بِدُعَائِکَ» توسّل جستم و معرفت پیدا کردم که میدانم من مستحقّ این نیستم که صدایم را بشنوی «وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی» و مستوجب عفو تو نیستم «وَ لَا اسْتِیجَابٍ لِعَفْوِکَ عَنِّی» امّا آنچه موجب شد من اینگونه به در خانه تو بیایم «بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی»، کرم توست که امید و ثقه من کرم توست «بَلْ لِثِقَتِی بِکَرَمِکَ»؛ یعنی من معرفت پیدا کردم که تو کریم هستی و آنچه که تسکینبخش و آرامبخش من است، این است که میدانم تو صادق الوعد هستی «وَ سُکُونِی إِلَى صِدْقِ وَعْدِکَ». پس وقتی گفتی: من کریمم، قطعاً کریم هستی و پناه من ایمان به توحید توست «وَ لَجَئِی إِلَى الْإِیمَانِ بِتَوْحِیدِکَ». منظور از «بِتَوْحِیدِکَ» در اینجا یعنی تو در همه چیز یگانه هستی، در کرم، در شنیدن صدای مذنب و ... یگانه هستی و برای همین هم هست که من به کرمت امید بستم و همه اینها را میدانم.
حال، علّت اینها چیست؟ علّت، یقین من به معرفتی است که نسبت به تو پیدا کردم «وَ یَقِینِی بِمَعْرِفَتِکَ مِنِّی»؛ چون در بستر معرفت و شناخت، انسان به مقام یقین میرسد. همان یقینی که عرض کردیم، مولی الموالی(ع) میفرمایند: «لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِیناً» .
«وَ یَقِینِی بِمَعْرِفَتِکَ مِنِّی أَنْ لَا رَبَّ لِی غَیْرُکَ» همه آنها به این خاطر است که تو پرورشدهنده منی، «وَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ». لذا همه چیز از همین معرفت است که فرمودند: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه» ، ما باید جدّاً معرفت پیدا کنیم که فقیریم. خطاب قرآن هم این است: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ» که طبق فرمایش آیتالله قاضی(ره) فقط عرفا این را میفهمند؛ چون در مقام معرفت است که انسان میفهمد فقیر است. در اصل همه باید بفهمند ولی به جزء عرفا، کسی متوجّه نمیشود. لذا انسان باید در این مقام معرفت که یک مقام بسیار مهمّ است، تأمّل و دقّت کند.
معرفت، عامل برتری مؤمنین
وجود مقدّس حضرت باقرالعلوم، امام محمّدباقر(ع) در این زمینه روایت بسیار مهمّی را بیان میفرمایند که مثل همان روایتی است که در جلسه قبل خواندیم («لَا یَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَةٍ» ). ایشان هم میفرمایند: «لَا یَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَةٍ»، عمل قبول نمیشود إلّا به معرفت.
امّا نکته مهم این است که میفرمایند: «إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ بَعْضُهُمْ أَفْضَلُ مِنْ بَعْضٍ» مؤمنین هم اینطور هستند که بعضی از آنها نسبت به بعضی دیگر افضل هستند و برتری دارند. علّت برتری چیست؟ «وَ بَعْضُهُمْ أَکْثَرُ صَلَاةً مِنْ بَعْضٍ» برخی از اینها نماز و دعایشان نسبت به دیگران بیشتر است، «وَ بَعْضُهُمْ أَنْفَذُ بَصَراً مِنْ بَعْضٍ» و بعضی هم نسبت به دیگران نافذالبصیره هستند. «وَ هِیَ الدَّرَجَات وَ الدَّرَجات بِالمَعرِفَة» اینها درجات دارند امّا علّت داشتن این درجات چیست؟ همه اینها به واسطه معرفت است.
نافذ العین بودن ولیّ خدا
نافذالبصیره در اینجا به این معناست که تا میبینند، میفهمند چه خبر است و تکاندهنده هم هستند. لذا یکی از معانی نافذ البصیره همین بصیرتی است که مشهور شده که همین هم باید باشد امّا یکی دیگر از معانی آن، این است که وقتی نگاه میکنند، عامل می شوند انسانها عوض شوند. چون چشم اینها، چشم الهی است و متّصل به آقا جان، امام زمان(عج) هستند. لذا همانطور که وجود مقدّس آقا جانمان، عینالله الناظره هستند و اگر به کسی محبّت، بزرگواری، کرم و لطف کنند و به او یک نگاه کنند، تمام است؛ نگاه اینها هم بسیار تکاندهنده است.
عرض کردم مرحوم حاج میرزا علیاصغر صفّار هرندی(ره)، آن مرد متخلّق و مفسّر، به یک بنده خدایی نگاه کرد و او را با همان نگاه خود تغییر داد. آن شخص خودش نقل میکند: همین که داشتم از گود بیرون میآمدم - آن موقع گود عربها و گود مرادی و ... وجود داشت - و به ایشان نزدیک میشدم، احساس کردم با نگاه ایشان، حالم متغیّر شد.
حاج میرزا علیاصغر صفّار هرندی(ره) یک نگاه عمیقی به او کرد و او را که در گود قماربازی میکرد و تلکه بگیر بود، تغییر داد. یک نگاه نافذ مرد الهی، ولیّ خدا چنان تغییر و تحوّل در او ایجاد کرد که او را از حالی به حال دیگر تغییر داد و رفت تا آنجایی که دیگر اصلاً خودش جزء اوتاد شد. من ایشان را دیدم و خودش این مطلب را برای ما بیان کرد. لذا نافذالعین بودن این است.
مهم این است که علّت تمام این درجات، به واسطه معرفت است.
علم حقیقی، عامل باروری معرفت
امّا عامل این معرفت چیست؟ یکی از عوامل آن، علم است. عجیب است، وجود مقدّس مولی الموالی، امیرالمؤمنین(ع)، آقایی که این شبها متعلّق به ساحت قدسشان هست، میفرمایند: «الْعِلْمِ لِقَاحُ الْمَعْرِفَة» علم، لقاح معرفت است.
بارور شدن را لقاح میگویند. یعنی با آگاهی، انسان به معرفت میرسد. پس یکی از عوامل معرفت، علم است، امّا آیا منظور همین علم ظاهری است؟ اگر بنا بود همین علمهای ظاهری معرفتآور باشد که باید تمام دانشمندان، عارف میشدند.
البته اگر کسی تأمّل کند، همین علمهای ظاهری هم تا حدودی معرفت میآورد امّا حقیقت معرفت را نمی آورد. بلکه گاهی سبب میشود که بعضی بر این علم خود غرّه روند و از معرفت دور شوند. چون فکر میکنند برای خودشان کسی شدند و اصلاً یادشان میرود خودشان را هم کس دیگری خلق کرده و این ذهنی را هم که ادّعا میکنند خیلی تفکّر میکند و ...، کس دیگری داده است. حالا اینها لطف خدا بوده، شامل حال اینها شده که این فکر خود را در خدمت مباحث علمی قرار دهند و إلّا یک کسی هم فکرش را در گناه، شیطنت، دشمنی با مسلمین، طراحیهای ترور دانشمندان، دو بهم زنی و ... قرار میدهد. پس همین فکر را هم خدا داده است و این کسی که توفیق دانش پیدا کرده، مِن ناحیهالله تبارک و تعالی است، امّا نمیفهمد. لذا جدّی اگر علم، علم حقیقی بود، معرفت را بارور میکند و انسان باید به این مطلب دقّت کند.
علم غیر الهی، معرفت، بصیرت و حقیقت قلبی نمی آورد
برای همین وجود مقدّس حضرت بابالحوائج، موسی بنجعفر(ع) میفرمایند: «مَنْ لَمْ یَعْقِلْ عَنِ اللَّهِ لَمْ یَعْقِدْ قَلْبَهُ عَلَى مَعْرِفَةٍ ثَابِتَةٍ یُبْصِرُهَا وَ یَجِدُ حَقِیقَتَهَا فِی قَلْبِه» . این روایت، روایت عجیبی است که نیاز به یک شرح مفصّل دارد و باب معرفتی عجیبی دارد که یک مقدار از آن را عرض میکنم.
«مَنْ لَمْ یَعْقِلْ عَنِ اللَّهِ» یعنی «مَنْ لَمْ یَعْلم عَنِ اللَّهِ» که همان عقل هم تبیین به بستر شده است و به معنای گره زدن است. «لَمْ یَعْقِدْ قَلْبَهُ» یک معنای عقد هم پیمان و پیوستگی است. اصلاً عقد که میگویند؛ یعنی دو چیز به هم پیوسته میشوند. مثل معاملهای که به تعبیری میگویند جوش میخورد. عقدی هم که بین دو نفر در باب نکاح بیان میشود؛ یعنی پیوند.
عرض کردم این روایت نیاز به توضیح دارد امّا آنچه که اولیاء الهی تبیین کردند، این است که حضرت میفرمایند: هر کس که علم خودش را از ناحیهالله تبارک و تعالی نگیرد، «لَمْ یَعْقِدْ قَلْبَهُ عَلَى مَعْرِفَةٍ ثَابِتَةٍ یُبْصِرُهَا وَ یَجِدُ حَقِیقَتَهَا فِی قَلْبِه»، دلش هیچ موقع در باب معرفت ثابت نمیشود که بتواند به واسطه آن معرفت، درک کند و بینا شود، «یُبْصِرُهَا» و اگر این گره نخورد، طبیعی است نمیتواند حقیقتش را در قلب خودش درک کند «وَ یَجِدُ حَقِیقَتَهَا فِی قَلْبِه».
لذا چنین شخصی نه علمش، علم حقیقی است و نه معرفت پیدا میکند. یعنی این علم ظاهری نمیتواند او را به معرفت و آن مقام تعقّل حقیقی برساند. پس باید علم مِن ناحیهالله تبارک و تعالی باشد. لذا عامل معرفت، علم هست امّا علم الهی است که میتواند انسان را به معرفت برساند.
یقین به تنها پرورش دهنده عالم
حالا این را برای چه عرض کردیم؟ چون حضرت در این فراز نکتهای را بیان میفرمایند که باید در آن تأمّل بفرمایید. اصلاً بیان میکنند: «باب الیقین معرفة و المعرفة باب من العلم» که إنشاءالله روایات یقین را عرض میکنیم. وقتی حضرت در اینجا میفرمایند: «وَ یَقِینِی بِمَعْرِفَتِکَ مِنِّی أَنْ لَا رَبَّ لِی غَیْرُکَ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ»، برای این است که وقتی علم حقیقی باشد؛ یعنی از راه پروردگار باشد، عامل به معرفتی میشود که این معرفت برای انسان یقین حاصل میکند که میفهمد «لَا رَبَّ لِی غَیْرُکَ» هیچ ربّ و پرورش دهندهای برای من غیر تو نیست.
این که من میتوانم تفکّر کنم، برای این است که ربّ تویی و تو پرورشش دادی، این که من میتوانم اینگونه سخن بگویم، برای این است که ربّ تویی و تو پرورشش دادی.
لذا این هم نکته بسیار مهمّی است که واژه ربّ را میآورند، ربّ، به عنوان پرورشدهنده است و ما مربوب هستیم، او ربّ هست و ما پرورشیافتگان حضرت حقّیم.
لذا انسان به واسطه علم حقیقی، معرفت مییابد و به واسطه آن معرفت، یقین پیدا میکند که خدا پرورش دهنده است و دیگر به خود غرّه نمیرود. حال، میداند «وَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ» هیچ الهای هم جز خدا وجود ندارد، اله بت دیگر نمیآید، اله نفس دیگر نمیآید، الهها همه کنار میروند و فقط یک اله هست که آن هم پروردگار عالم است، «وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ». حالا چون اینگونه است، من هم به کرم تو ایمان دارم، «بَل لِثِقَتِی بِکَرَمِک». این فرازها همه به هم ارتباط دارند و حضرت به زیبایی تبیین فرمودند.
حالا یک جلسهای نیاز دارد که بیشتر این فرازها را توضیح دهیم، به خصوص این که چرا یقین را تبیین فرمودند که آن علم هم - که یک روایت در مورد آن عرض کردیم – إنشاءالله برای ما معلوم شود که دلیل و برهانی که حضرت اینگونه تبیین میفرمایند، چیست.
خدایا! ما هیچ نمیدانیم و جاهلیم، ای خدا! معرفت و علم حقیقی به ما مرحمت بفرما.
خدایا! این شبها، شبهای قدر است و مقدرّات ما رقم میخورد؛ در این مقدّرات ما، معرفت حقیقی به خودت را به ما مرحمت بفرما./958/د101/ن