۱۲ مهر ۱۳۹۱ - ۲۳:۲۳
کد خبر: ۱۴۱۱۳۵

عوامل پیدایش فرق بابیت و بهائیت از سوی استعمارگران

خبرگزاری رسا ـ ایجاد ادیان و فرق ساختگی یکی از ابزارها و شگردهای استعمار غرب برای به انحراف کشیدن جریان صحیح دینداری بوده است. در حقیقت هدف کلی این بوده که فرق دست‌ساز در نهایت جایگزین ادیان الهی گردند و یا حداقل چهره ادیان الهی را مخدوش سازند.
بابيت و بهائيت

ایجاد ادیان و فرق ساختگی یکی از ابزارها و شگردهای استعمار غرب برای به انحراف کشیدن جریان صحیح دینداری بوده است. در حقیقت هدف کلی این بوده است که فرق دست‌ساز در نهایت جایگزین ادیان الهی گردند و یا حداقل چهره ادیان الهی را مخدوش سازند. این سیاست کثیف تا حد زیادی در حوزه یهودیت و مسیحیت موفقیت‌هایی را کسب کرد و ما امروز شاهد گروه‌ها و فرقه های مختلفی هستیم.
در حوزه مهدویت نیز قریب 150 سال پیش با کمک و هدایت استعمار انگلیس و روسیه، گروه دست‌سازی با عنوان «بابیت و بهائیت» در کشور ما شکل گرفت و طبق بررسی های محققان و صاحبنظران تاریخی، جهت گیری کلی بابیت و بهائیت جداسازی مردم ایران از مراجع تقلید و مشغول کردن آنها به مکتبی ساخته دست بشر بود. مکتبی که جنبه های غیر عقلانی آن بر جنبه های عقلانیش برتری داشت و به تدریج از صحنه های زندگی اجتماعی و سیاسی خارج شده و در نهایت گرایش به این ایدئولوژی موجب جدا شدن مردم از دین و دینداری می شد.
با بیان این مقدمه کوتاه، وارد بحث اصلی شده و به عوامل شکل گیری این فرقه ضاله بدست استعمارگران می پردازیم؛
پدید آمدن فرقه های دروغین در هر برهه ای از تاریخ، به دلیل شرایط و عوامل ویژه ای است امام هنگامی که یک طرف نام مستعار «استعمار» مشاهده می شود بدون شک دلایل سیاسی بیش از سایر دلایل در شکل گیری این فرقه ها موثر بوده است .
استعمار غرب به خصوص امپراتوری هایی نظیر انگلیس، فرانسه و روسیه که در قرن 19 میلادی دوران اوج کشورگشایی خویش را پشت سر می گذاشتند، در مواجهه با کشورهای اسلامی با مشکلات و مقاومت‌هایی در بین مردم این کشورها برخورد کردند که پس از تحقیق و بررسی به این نتیجه رسیدند که مشکل اصلی آنها و عامل اصلی مقاومت مردمی، چیزی نیست به جز «اسلام» و در حقیقت باورها و اعتقادات دینی اسلام در بین مسلمین، مانع نفوذ و تجاوز استعمارگران شده است، به گونه‌ای که در کشور های غیراسلامی این مشکل وجود نداشت.
از این پس استعمارگران تمام توان و توجه خویش را متوجه بر این موضوع کردند و سعی کردند که این مانع عظیم ـ اسلام ـ را به گونه ای بنیادین از سر راهشان بردارند که یکی از مرموزترین و خطرناک ترین این اقدامات، ایجاد فرقه ها و مذهب های دروغین و التقاطی با سوء استفاده از فرهنگ و آموزه‌های اسلامی است از اینرو در ایران «بابیت و بهائیت»، در عثمانی «وهابیت» و در هند «قدیانی» را به وجود آورده و در گسترش آن تلاش کردند.
مهمترین اهدافی که قدرت‌های استعماری در زمینه ایجاد فرق التقاطی تعقیب کردند عبارتند از:
1- ایجاد درگیری داخلی و تجزیه کشورهای اسلامی نظیر ایران، عثمانی و هند که از گذشته دور حول محور اسلام پدید آمده بودند و این موضوع منافع کشورهای استعماری را تهدید می کرد.
2- ایجاد انحراف و تضعیف مبانی دینی و اعتقادی مردم؛ از طرفی بدلیل اینکه اعتقادات و آموزه های اسلامی با اهداف استعمار سر ناسازگاری و ستیز دارد، بدین دلیل قدرتهای استعماری با ایجاد فرقی التقاطی که باورها و اعتقادات اسلامی را مخدوش کرده و کم کم منافع استعماری خویش را به جای آنها عرض کرده، و پس از مدتی زمینه ساز اختلافات و درگیریهای داخلی را فراهم نموده و سعی در هضم کامل فرهنگ اسلامی در فرهنگ غربی شد.
3- اعمال فشار بر دولت؛ حضرت امام خمینی ( رحمة الله علیه) می فرماید: «اسلام و مذهب مقدس جعفری سدی است در مقابل اجانب و عمال دست نشانده آنها، چه راستی و چه چپی و روحانیت که حافظ آن است سدی است که با وچود آن اجانب نمی تواند به نحوی که دلخواه آنها است با کشورهای اسلامی به خصوص با کشور ایران رفتار کنند، برای همین قرنهاست که با نیرنگ مختلف برای شکستن این سد نقشه می کشند؛ گاهی از راه مسلط کردن عمال خبیث خود بر کشورهای اسلامی و گاهی از راه ایجاد مذاهب باطله و ترویج بابیت و بهائیت و وهابیت.»
در این راستا استعمارگران با مطالعاتی که در مذهب شیعی داشتند، مسئله مهدویت و موعود آخرالزمان را بستری مناسب برای درهم شکستن سد استوار مذهب جعفری و تعقیب منافع شوم خویش دانسته و به همین جهت بابیت و به دنبال آن بهائیت را مطرح کردند.
با توجه به توضیحاتی که تاکنون ذکر شد هر انسان دارای عقل سلیم متوجه می شود که پیدایش فرقه های ضاله بابیت و بهائیت به دلیل وجود تفسیرهای متفاوت از اسلام و یا اختلاف بین عالمان دینی و حتی به دلیل وجود رژیم سابق نبوده است، بلکه یک سیاست مرموز و کثیف که هدفش اجرا کردن اهدافی که در بالا ذکر شد بوده است و تنها گروه برنده در این سیاست گروه استعمارگران بوده‌اند.
علاوه بر عواملی که تاکنون ذکر شد عوامل و زمینه های موجود در ایران آن روزگار موجب تسریع در پیدایش و احیانا گرایش نسبی مردم به این فرق شد که برخی از آنها را در ذیل ذکر می کنیم:
وضعیت فرهنگی
فرقه بهائیت در دوره قاجاریه به وجود آمد. از لحاظ فرهنگی، بیش از 90 درصد مردم بی سواد بودند، یکسری اعتقادات خرافی و اوهامی که رنگ مذهبی به خود گرفته بود در میان مردم رسوخ داشت و هرکس آن را قبول نمی کرد مورد لعن و تکفیر قرار می گرفت.در چنین فضایی، فرقه شیخیه طرح ایجاد ارتباط با معصومین علیهم السلام در خواب و رؤیا و غیره را مطرح نمودند. به این ترتیب «سید علی محمد باب» خود را باب امام زمان (عج) قلمداد کرد و سپس با اعلام نسخ دین اسلام، به ابداع دین جدید و ادعای پیغمبری پرداخت.
وضعیت اقتصادی
اکثر مورخین از دوره قاجار به عنوان یکی از سیاه ترین دوره های ایران یاد می کنند؛ کشور در وضعیت اسفباری به سر می برد به طوری که قحطی و رکود بازار همه جا را فرا گرفته بود. از طرفی بیماری های واگیردار مانند وبا، طاعون و جنگ های داخلی و خارجی، هزاران نفر را از بین برده بود، این آفات، هم از شمار مردم می کاست و هم بنیه و روحیه بازماندگان را تضعیف می نمود، در نتیجه به اقتصاد کشور لطمه زیادی وارد شده بود. در چنین شرایط اقتصادی و با شکسته شدن روحیه مردم به علت شکست در جنگ ها...، احتمال گرایش مردم به روزنه امیدی که منجی عالم بشریت باشد و جهان را پر از عدل و داد کرده و ریشه فقر را بخشکاند افزایش می یافت به همین خاطر عده ای از مردم به امید گشایش در امور اعتقادی، سیاسی، اقتصادی به وعده های مدعیان بابیت امیدوار شدند و بعدها نیز با حمایت استعمار و تبلیغات گسترده و خرج کردن پول های فراوان عده ای به طرفداری از علی محمد باب و میرزا حسینعلی بهاء ادامه داده و در نهایت به عنوان یک بهائی از جرگه مسلمانان خارج می شدند.
وضعیت اجتماعی
از نظر اجتماعی نیز بروز این جنبش در ایران زمانی بود که پس از جنگ ایران و روس به علت افزایش تماس ب فرهنگ اروپایی، نوگرایی افکار بسیاری از متفکران و نیز عوام را به خود مشغول کرده بود و در نتیجه مخالفت با سنت های غلطی نظیر استبداد شاهان، زمینه برای ظهور حرکت های اجتماعی فراهم شده بود. در چنین شرایطی جنبش های اصلاحی چندی درایران شکل گرفتند و در این فضا برخی به فکر تغییر فرهنگ ملی حاکم و ایجاد نوآوری های مذهبی افتادند، در نتیجه این طرز تفکر بود که فرقه هایی چون شیخیه و بهائیه در کنار مکاتب سکولار در ایران ظاهر شدند و همواره در مقابل حرکت های احیاگر سنت های ملی- دینی ایستادند و حرکت های سنت شکن را تأیید کردند.
وضعیت سیاسی
علاوه بر شرایط مطلوب و مناسب فوق، شرایط سیاسی آن روزگار نیز عاملی بسیار مهم در ظهور و تداوم این فرقه محسوب می شودریال سنگینی فشارهای روزافزون و طاقت فرسای اقتصادی بر پیکر جامعه عصر قجر تنش های شدید و غیر قابل تحملی در مردم پدید آورد. دستگاه حاکمه در قالب فئودالیسم و یا فئودالیسم در قالب دستگاه حاکمه مردم را به بند کشید و برده گونه تمام حقوقشان را پایمال می کرد. در آن زمان آن چه به حساب نمی آمد، مردم بودند و آن چه صرفاً مدنظر و هدف نهائی بود همانا منافع سران و زمامداران بود که مملکت را ملک شخصی خویش برشمرده و دست به تاراج می زدند. هر چه از زمان حکمرانی اهل زوروقدرت می گذشت، ایران ضعیف ترو بیمارتر و مردم بیچاره تر و فقیرتر و ناتوان در انتظار راه چاره به هر دری و هر جایی می زدند. نابودی و حراج مملکت به بهای فقر و فلاکت ملت تنگناهای شدید اجتماعی را به اوج رسانید. غفلت دولت مردان نسبت به تمام امور و بی بند و باری کاخ نشینان دیگر جایی برای تحمل و تداوم روند چپاول باقی نگذاشت. مردم ایران از ظلم و بی عدالتی ها جداً به ستوه آمده بودند.
علاوه بر ظلم و بی کفایتی پادشاهان قاجار در اداره امور کشور، نفوذ بی چون و چرای بیگانگان در ایران و فرمانبری محض قاجار در برابر سلطه انگلیس و روسیه و بازگذاشتن دست بیگانگان در امور داخلی ایران و بالاخره شکست در جنگ های ایران و روس روحیه عمومی مردم ایران را به شدت تحت تأثیر قرار داده و شکاف عمیقی بین دولت و ملت به وجود آورده بود. در چنین وضعیتی تحقیر، فقر، گرسنگی و بیماری ارمغانی بود برای مردم ایران که زمینه را برای نوعی درونگرایی و کناره گیری از امور اجتماعی در بین اقشار مختلف جامعه پدید آورد.
در چنین شرایطی باب با استفاده از کسوت روحانیت و اعتبار نیابت امام زمان(عج) و وضعیت اسفبار مردم و هدایت و حمایت عناصر بیگانه توانست عده ای را به خود جلب نموده و شورش هایی را در مقابل دولت رهبری کند.

اما در این قسمت این نکته نیز قابل توجه است که بعضی از کشورهای استعمارگ به صورت علنی در پیدایش بابیت و بهائیت نقش داشتند و یا از این فرقه ضاله حمایتی بی دریغ داشتند که عبارتند از :
1- روسیه ؛ اولین دولت استعماری است که سران بابیت و بهائیت با آن در پیوند بوده اند؛ علاوه بر منابع غیر بهائی، در مآخذ و منابع معتبر خود بابیان و بهائیان نیز شواهد و دلایل تاریخی متعددی وجود دارد که حاکی از پیوند سران این دو فرقه – خصوصاً بهائیان و بالاخص شخص حسینعلی بهاء- با امپریالیسم تزاری است.
روشن ترین ردپایی که از بیگانگان در امر پیدایش بهائیت به چشم می خورد فعالیت های پرنس «کینیاز دالگورکی» مأمور اطلاعاتی، سفیر و وزیر مختار دولت روسیه تزاری در ایران است
دالگورکی در این زمینه می نویسد: «همین که به من اطلاع رسید، وارد اصفهان شده، یک نامه دوستانه به معتمد الدوله حکمران اصفهان نوشتم و سفارش سید را نمودم که از دوستان من و دارای کرامت است، از او نگهداری کنید! الحق معتمدالدوله چندی از او خوب نگهداری کرد، ولی از بدبختی سید، معتمدالدوله مرحوم شد. سید بیچاره را گرفتند و به تهران روانه نمودند. من هم توسط میرزا حسینعلی و میرزا یحیی و چند نفر دیگر در تهران هو و جنجال به راه انداختم که صاحب الامر را گرفته اند و لذا به دستور دولت، او را از «کناره گرد» روانه رباط کریم و از آنجا به طرف قزوین و یکسره به تبریز و از آنجا به «ماکو» بردند، ولی دوستان من تلاش کردندو جنجال به راه انداختند...»
خود میرزاحسینعلی نوری «بهاءالله» نیز وابستگی به به روسیه را پنهان نمی کرد؛ او به پاس اسن خدمات لوح ویژه ای به زبان عربی درباره امپراتور روسیه نیکلاویج الکساندر دوم صادر میکند که متن فارسی آن به این شرح است:«یکی از سفیران تو مرا هنگامی که در زندان تهران زیر غل و زنجیر بودم اری و همکاری کرد و به این خاطر خداوند برای تو مقامی معین فرمود که جز خودش هیچ کس رفعت آن را نمی داند» .
در این راستا دولت روسیه تزاری اولین کشوری بود که مرزهای خود را بر روی بهائیان گشود و اولین معبد بهائیان، یعنی نخستین «مشرق الاذکار» را در شهر عشق آباد ایجاد کرد.
2- انگلستان؛ سیاستمداران و دولتمردان انگلیسی همواره کینه ای آشتی ناپذیر با اسلام داشته وآن را سد راه تسلط خود بر ملل و سرزمین های مشرق زمین می دانستند تا آنجا که «لرد گلادستون» نخست وزیر انگلستان در یکی از جلسات پارلمان این کشور به پشت تریبون رفت و در حالی که قرآن کریم را بر سر دست بلند کرده و خطاب به نمایندگان می گوید:«تا این کتاب در دست مسلمین است کاری از انگلستان درباره آنان برنمی آید و ما نمی توانیم برآنان حکومت کنیم». در این راستا یکی از محورهای عمده تلاش های کارگزاران شعبه ادیان وزارت مستعمرات و مستملکات دولت انگلستان، پیدا کردن و پشتیبانی از مدعیان مهدویت(به عنوان یکی از اصول اعتقادی شیعه) با هدف ایجاد اختلاف و چند دستگی در میان مسلمین می باشد. چنان که «همفر» جاسوس انگلیسی ، در ضمن معرفی برنامه های وزارت مستعمرات انگلیس، برای متلاشی کردن کشورهای اسلامی و از بین بردن اتحاد اسلامی، ایجاد فرقه های ساختگی را مهمترین راهکار برای رسیدن به این هدف، ارزیابی می کند.
بر اساس مدارک معتبر مأموران دولت انگلستان مدت ها بیش از آن که سید علی محمد شیرازی (باب) ادعای خویش را مطرح سازد او را زیر نظر داشتند و همواره گزارش فعالیت های وی و پیروانش را به لندن می فرستادند
همچنین «ادوارد براون» انگلیسی که از طرف انگلستان مأمور زمینه سازی برای رشد و گسترش فرقه های استعماری بابی گری و بهائی گری در ایران بود در کتاب خویش «یک سال در میان فارس ها» شرح می دهد که مدت های مدیدی در شهرهای ایران با عبا، ردا و سجاده مسافرت می کرده و بیشتر با مردم عوام معاشرت داشته و محور بحث او بابی گری بوده و از این طریق مذهب بابیه! را ترویج می کرده است.
از سوی دیگر نیاز این کشور به جاسوسانی در خاک عثمانی که بتوانند با نقشه های بریتانیا در آن دیار هماهنگی داشته و به خوبی نقش خود را ایفا نمایند، سبب شد تا بابیان و بهائیت را به بازی گرفته و آنان را به خدمت سیاست دولت انگاستان درآورد.
پس از سقوط و اضمحلال روسیه تزاری بهائیت به طور کامل در قبضه قدرت و بهره برداری انگلیس در می آید. با انتقال قدرت به حسینعلی بهاء و تبعید وی به عکا در فلسطین که تحت الحمایه انگلستان بود انگلیس حامی جدید مسلک تازه تأسیس بهائیت گردید
این پیوند در دوران ریاست عباس افندی(عبدالبهاء) بر فرقه بهائی گسترش می یابد؛ در مقابل دولت انگلیس به پاس خدمات عبدالبهاء ، طی مراسمی لقب «سر»،(sir) ونشان «نایت هود» (knight hood) که بزرگترین نشان خدمتگزاری به انگلیس است به وی اعطا شد. و عبدالبهاء بی آنکه به قبح چنین «بیگانه پرستی» توجهی داشته باشد مفتخر از سرسپردگی خود به حکام انگلیسی برای عظمت «ژرژ» پنجم پادشاه انگلستان و ادامه و تسلط بی زوال انگلیس در «ارض فلسطین» دست به دعا برداشته و ارادت و نوکری خود را به پادشاه و دولت انگلستان طی «لوحی» که در کتاب «مکاتیب» مندرج است چنین معروض می دارد:«... اللهم اید الامپراطور الاعظم جورج الخامس عاهل انکلترا بتوفیقاتک الرحمانیه و ادم ظلها الظلیل علی هذا الالقیم الجلیل»
پس از مرگ عبدالبهاء، شوقی افندی توانست در جهت اهداف سیاسی بریتانیا به ویژه در آفریقا خدماتی انجام دهد؛ انگلستان با توجه به ارتباط ضمنی عقاید بابیه و بهائیت با اسلام، در نظر داشت در صورتی که مردم آفریقا جذب مسیحیت نشوند، به بهائیت روی آورند. و از این طریق سلطه یک مذهب استعماری را در تحکیم اهداف نامشروع خویش گسترش بخشد. برای این منظور پس از مذاکره انگلیس با شوقی افندی و توافق در انجام این خدمت، کنفرانسی محرمانه از طرف «محفل بهائیان انگلیس» تشکیل گردید و شوقی افندی با ارسال تلگرافی مسئولیت های مورد توافق با مأمورین انگلیسی را مشخص می کند. بدین گونه در عصر تسلط شدید انگلستان بر آفریقا موفقیت هایی نصیب بهائیان گردیده و آنان توانستند در کامپالا (پایتخت اوگاندا) مشرق الاذکاری برپا سازند.
امروزه اداره بهائیت به عهده 9 نفری است که با حمایت های انگلیس هر پنج سال از بین محافل روحانی بهائیت انتخاب می شوند. بدین گونه بهائی گری به عنوان ستون پنجم و یکی از ابزار سیاست استعماری انگلیس مبدل گردیده و به فعالیت می پردازد.
3- امریکا؛ از نظر بهائیان مهد نظم اداری امرالله و در واقع مرکز سازماندهی تشکیلات بهائیت در امریکا قرار دارد. در سفری که عبدالبهاء در اواخر عمر خود به آمریکا داشت، طی نطق های متعددی چنین می گوید: «قطعه امریک نزد حق میدان اشراق انوار است...» سپس آشکارا چنین بانگ می دارد:«از برای تجارت و منفعت ملت آمریکا مملکتی بهتر از ایران نه، چه مملکت ایران مواد ثروتش همه در زیر خاک پنهان است، امیدوارم که ملت آمریکا سبب شود که آن ثروت ظاهر گردد»
پیداست که سخنان پیشوای بهائیت بر مذاق حاکمان آن دیار بسیار خوش می آمد و طبیعی است که از گوینده این سخنان استقبال کنند.
در زمان شوقی ربانی (جانشین عبدالبهاء) پای امریکا ییها به عنوان استعمارگر جدید بیش از پیش به عرصه حمایت از بهائیان باز شد و بی جهت نیست که ایالات متحده امریکا در دوران نفوذ سیطره خویش در ایران برای پیشبرد اهداف خود، میدان را برای تکاپو و جولان بهائیان گشود که حدود 14 سال، از رئیس دولت( عباس هویدا) گرفته تا جمع بسیاری از وزراء و مدیران بلند پایه کشوری و لشکری، دولتی و درباری، جزء افراد وابسته به این فرقه باشند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، آمریکا نه تنها صریحاً حمایتی همه جانبه از بهائیان می کند، بلکه از طریق نفوذ بر رهبران کنونی جهان از آنان خواسته است تا رسالتی معنوی به آمریکا بدهد، تا آنجا که بالاترین مقام بیت العدل حیفا برای آمریکا نقش ویژه ای قائل می شود و رسماً اعلام می دارد که «دست پروردگار برای ایالات متحده سرنوشتی روحانی مقرر کرده است که بکوشد تا جهان را طرح و سامانی نو دراندازد»
امروزه ایالات متحده آمریکا همچنان حمایت های آشکار و پنهانی خویش از بهائیت را گسترش می دهد و با کشورهایی نظیر فرانسه، با صدور قطعنامه و محکومیت های متعدد، کشورمان را تحت فشار قرار داده و خواستار به رسمیت شناختن این فرقه به عنوان دین الهی از سوی جمهوری اسلامی ایران است.
مهدی رضائیان، پژوهشگر حوزوی
/916/ی701/ع

ارسال نظرات