مؤمن از محرمات پرهیز میکند و به اعمال شایسته رغبت دارد
به گزارش خبرگزاری رسا، آیتالله آقا مجتبی تهرانی، استاد اخلاق حوزههای علمیه در درس اخلاق خود که متن آن در پایگاه اینترنتی معاونت تهذیب حوزههای علمیه منتشر شده، به بررسی شناخت موانع اخلاق پرداخته است.
بر اساس این گزارش، متن سخنان این استاد اخلاق بدین شرح است:
براى تشخیص ایمان باید ملاحظه کرد که شهوت بر انسان غالب است یا انسان بر شهوت ؟
اگر قبضه نفس مؤمن در اختیار اوست، مؤمن بر شیطان نفس غالب است، مؤمن، امین است و بر جان خویشتن خیانت نمیکند، چون رها کردن این یاغى چموش خیانت به نفس است، مؤمن بر احساسات خویش حاکم است، چشم، گوش و اعضا و جوارح او در اختیار ایمان و عقل او است.
مهار خشم
خشم و شهوت براى شعلهور شدن نیازمند مقدماتى است، در قرآن کریم، توصیههایی براى پیشگیرى غلیان غضب مطرح شده و نیز توصیههایی براى فرونشاندن آن پس از اشتعال بیان شده است، در سوره قصص در اوصاف مؤمنان میفرماید «و چون آیات بر آنها تلاوت شود گویند ایمان آوردیم که این قرآن از جانب پروردگار ما نازل شده و ما پیش از این تسلیم بودیم اینان را دوباره پاداش نیکو دهند زیرا صبر و ثبات ورزیدند و بدى را به نیکى دفع میکنند و از آنچه روزى آنها کردیم انفاق میکنند»
«یدرؤون» به معناى «یدفعون» است، یعنى مؤمنان، بدیها را با نیکیها دفع میکنند، این همان جنبه پیشگیرى است، آنها زمینه خشم را از بین میبرند.
در آیه بعدى میفرماید «و اذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه و قالوا لنا اعمالنا و لکم اعمالکم» وقتى از جاهلى سخن بدى میشنوند، توجه نکرده و اعراض میکنند و میگویند کارهاى ما به خود ما مربوط میشود و کارهاى شما به شما.
سپس میفرماید «سلام علیکم لا نبتغى الجاهلین» سلامت بمانید، ما نادان را نمیطلبیم،
در قرآن کریم در وصف عباد رحمان میفرماید «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما» هنگامى که مخاطب اهل جهل قرار میگیرند میگویند «سلام بر شما»
این آیات نشان میدهد که مؤمنان با روش خاصى زمینههاى غضب را از بین میبرند، یک جا به حرف جاهلان گوش نمیکنند و پیش خود میگویند «لا نبتغى الجاهلین» از جهال پیروى نمیکنیم.
یعنى با روش جاهلانه با جاهلین برخورد نمیکنند، این برخوردها نوعى مهار نفس هم هست، در برخى موارد هم مؤمن از خشم استفاده مى کند و آن جایى است که بخواهد در برابر ظلمى بایستد، مؤمن ظلم پذیر نیست و لذا باید از نیروى غضب استفاده کند، اگر شخصاً توانست ظلم را بر طرف کند، رأسا عمل میکند و اگر نه از نیروى مؤمنان دیگر مدد خواهد گرفت، در آیهاى از سوره «شورى» در توصیف مؤمنان در برابر مهار شرعى قوه خشم میفرماید«و الذین اذا اصابهم البغى هم ینتصرون» اینان نسبت به ظلمى که دربارهشان میشود، از مؤمنان یارى میطلبند.
«هم ینتصرون» یعنى یا از سایر مؤمنان یارى میطلبند و یا آنکه وصف روحیه مؤمنان است که در برابر ظلم یکدیگر را یارى میکنند.
«و جزاء سیئة سیئة مثلها» و جزاى بدى و ظلمى که در حق شما ـ مؤمنان ـ روا داشتند، بدى در حد همان بدى است نه بیشتر.
به مؤمنان توصیه میکند که از نیروى خشمشان به اندازه استفاده کنند، در باب قصاص هم قرآن به این مسئله توجه دارد، هنگام قصاص حق ندارى از حد تعدى کنى ! «فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم» پس هر که به جور و ستمکارى شما دست دراز کند او را به مقاومت از پاى درآورید بهقدر ستمى که به شما رسیده.
قرآن به مؤمنان توصیه میکند که در موضوع خشم باید «مماثله» را مراعات کنند، البته، همواره خداوند سفارش کرده که اگر بتوانى بدون استفاده از نیروى خشم جلوى تجاوز را بگیرى، اولى است، «فمن عفا و أصلح فاجره على الله إنه لا یحب الظالمین» پس کسى که عفو کرد و اصلاح نمود اجرش بر خداست؛ خداوند ستمکاران را دوست ندارد.
از این آیه درمى یابیم که اگر کسى توانست بدون استفاده از نیروى خشم، دست به اصلاح زند، در نزد خداوند پاداش دارد زیرا خداوند از تجاوز بدش میآید، البته اگر با این روش نتوانستى بر خشمت غلبه کنى آن را اعمال کن تا حق از بین نرود.
لذا فورا در دنباله آیه میفرماید «و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئک ما علیهم من سبیل»
اگر براى جلوگیرى از ظلمى که به شما شده است، از دیگران یارى بگیرید، مانعى ندارد.
آیه بعدى مىفرماید « انما السبیل على الذین یظلمون الناس و یبغون فى الارض بغیر الحق اولئک لهم عذاب الیم»
بدرستیکه مواخذه بر کسانیست که بر مردم ظلم میکنند و در زمین در پى امور باطل میگردند آنها را عذابى دردناک خواهد بود.
دنباله آیه، از صبر و غفران تکلم فرموده است، و تذکر میدهد که مؤمن در مقام خشم بىاعتنا نیست و در جایى که حق و معقول باشد، میتواند از آن استفاده کند، فلسفه جهاد با کفار و ستمگران همین است، اما مؤمن مجاز به مثله کردن کافر در جنگ نیست زیرا خشم مؤمن در دایره مهار شرعى است.
ترک معاصى
مؤمن از محرمات پرهیز میکند و به اعمال شایسته و صالح رغبت دارد.
در سوره شورى آمده است « و الذین یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش» کسانى که از گناهان بزرگ و فواحش اجتناب مىکنند، ذکر واژه «الفواحش» یک نوع ذکر خاص بعد از عام است، گناهان، اعمالى هستند که شارع مقدس از آن نهى فرموده اگر چه از دید افراد متعارف زشت نباشد، چنان که قمار، از نظر ظاهر ممکن است قبحى نداشته باشد، اما برخى گناهان از نظر شرافت انسانى قبیح هستند، مانند زنا و لواط، این اعمال، زشتى ظاهرى هم دارند، لذا خداوند این دو نوع معصیت را جدا ذکر فرموده است.
درباره اعمال واجب نیز در آیه بعد ذکر خاص بعد از عام شده است «و الذین استجابوا لربهم و اقاموا الصلوة» مؤمنان به درخواست پروردگارشان پاسخ مثبت مىدهند و نماز برپاى مىدارند.
چون نماز در میان اعمال واجب درخشندگى خاصى دارد، به طور جداگانه ذکر شده است.
حالات مؤمن در روابط اجتماعى
قبل از ورود به این بحث، ذکر مقدمه اى ضرورى است، مؤمنان با یک واقعیت خارجى روبرو هستند و آن اینکه همه اعضاى جامعه اى که مؤمن در آن زندگى مىکند مانند او، با ایمان نیستند، خواه ناخواه، مؤمن با غیر مؤمنان و غیر مسلمین تماس و روابطه دارد، از اینرو، باید رابطهاش را با مؤمنان و کفار جامعه بر اساس اصول و عملى مشخص تنظیم کند.
محبت به مؤمنان و شدت نسبت به کفار
قرآن مىفرماید: مناسبات مؤمن با مؤمنان باید بر اساس محبت، دلسوزى و گذشت باشد اما در برابر کفارنباید بر اساس محبت و ولایت باشد، بلکه باید بر اساس شدت و سطوت برخورد شود.
در سوره فتح مىخوانیم «محمد رسول الله و الذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم»، پیامبر و مؤمنانى که با وى هستند، در برابر کفار غلیظ و شدید و در میان خود مهربان و با گذشت هستند.
از نظر قرآن، مؤمن خودسرانه عمل نمىکند و پایبند مشورت با مؤمنان است، این دستور، یک اصل کلى در روابط اجتماعى مؤمنان است که حقوق مؤمنان نباید نادیده گرفته شود، البته مشورت نسبت به مؤمنان است نه کفار.
در دنباله آیه فوق پس از آنکه فرمود «پروردگار را اجابت مىکنند و نماز برپاى مىدارند»، بلافاصله مىفرماید «و امرهم شورى بینهم و مما رزقناهم ینفقون، کارهاشان را بر اساس مشورت انجام مىدهند و از آنچه ما روزیشان کردهایم انفاق مىکنند»، مراد از «امر» در اینجا، کار شخصى نیست، مربوط به کل جامعه است.
البته، کارهایى که به مشارکت مؤمنان باز مىگردد نیز مشمول آیه است، مثلا در کوچهاى که چند مؤمن در آن زندگى مىکنند، امور کوچه میان آن مؤمنان به شور اداره مىشود، هر امرى که مؤمن دیگرى در آن حق دارد، مشمول مشورت است و نباید خودسرانه عمل شود.
ولایت متقابل
ارتباط مؤمنان با یکدیگر دو محور دارد
محور اول محبت است که پشتوانه ارتباط مؤمنان است.
محور دوم ، ولایت و سرپرستى است.
مؤمنان در بین خود ، رابطه سرپرستى متقابل دارند، براى مثال، رابطه میان پدر و فرزند، یا مادر و فرزند را در نظر بگیرید، رابطه جمعى است و بر دو اساس استوار است، پدر یا مادر در عین این که فرزندانشان را دوست دارند ، سمت سرپرستى آنان را نیز دارند، سرپرستى در اینجا ریشه در محبت دارد.
عشق اولیا به فرزندان موجب مىشود تا بر اعمال آنان مراقبت و نظارت داشته باشند و این اصل تنها شامل پدر و مادر نمىشود، هر کسى که به دیگرى علاقهمند است، از شخص مورد علاقه، محافظت و مراقبت مىکند، این مراقبت و یا محافظت در دو حیطه دفع ضرر و جلب منفعت صورت مىگیرد، یعنى او را به سوى منافع خودش ارشاد و هدایت مىکند و از مضرات باز مىدارد.
مؤمنان به دلیل کمال محبتى که بینشان برقرار است، حق سرپرستى و ولایت بر یکدیگر پیدا مىکنند.
فقها مىگویند ولایت، امرى جعلى قراردادنی است، یعنى از جعل شارع مقدس پدید مىآید، البته، این جعل پشتوانه و تکیه گاهش «محبت» است، شارع مقدس بر این مبنا ، یک سلسله احکام را جعل فرموده است.
در سوره توبه مىخوانیم «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض».
مردان مؤمن و زنان مؤمن نسبت به یکدیگر ولایت دارند، هر مؤمنى نسبت به مؤمن دیگر اعم از مرد و زن سمت سرپرستى پیدا مىکند، «ولى» هم به معنى سرپرست است و هم به معناى دوست، دوستى باعث جعل ولایت است.
مقتضاى این دوستى چیست ؟ نظارت و مراقبت
از اینجاست که حکم امر به معروف و نهى از منکر منشأ مىیابد.
در دنباله آیه شریفه آمده است «یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» امر به معروف و نهى از منکر مىکنند.
امر به معروف و نهى از منکر مترتب بر همان ولایت است، امر به معروف یعنى هدایت و ارشاد و نهى از منکر یعنى مراقبت از این جهت که خداى ناکرده مؤمن به بد و منکرى گرفتار نشود.
این رابطه، مخصوص مؤمنان است اما رابطه میان منافقین به عکس است، نه تنها محبت و دوستى در کار نیست بلکه بین ایشان دشمنى حکمفرماست.
در همان سوره توبه مىفرماید «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف»، منافقین و منافقات هم از یک قماش هستند اقتضاى حال این گروه چیست؟ امر به منکر و نهى از معروف مىکنند.
مؤمنان بر خلاف منافقین، نسبت به یکدیگر کاملا حالت مراقبت و دلسوزى دارند، اگر یکى از آنان مشاهده کرد که برادر یا خواهر مؤمنش دچار لغزش شده است بىتفاوت نمىنشیند، همانگونه که پدر از لغزش و خطاى فرزندش رنجور مىشود، روشن است که نهى از منکر مراتب و شرایطى دارد.
اطاعت الهى و ولایى
از ویژگى آثار مؤمنان در مناسبتهاى اجتماعى، اطاعت الله و اطاعت الرسول است، شایان توضیح است که ما دو صنف احکام داریم.
در یک صنف از احکام، رسول الله(ص) واسطه خدا با بندگان است و دستورهایى را ابلاغ مىکند، اجراى این نوع دستورها، اطاعت الله است مثلا پیامبر(ص) واسطه ابلاغ دستور نماز بوده است، اگر ما نماز خواندیم، اطاعت از خدا کردیم.
در صنف دیگر احکام، رسول الله (ص) واضع است از قبیل امر به جنگ و بسیج سیاسى اجتماعى جامعه و قضاوت.
البته چون خداوند فرموده: از رسول الله(ص) اطاعت کنید، اطاعت از رسول، به اطاعت از خدا باز مىگردد، در نتیجه، مؤمن هرگز میان اطاعت الله و اطاعت الرسول الله تفاوت قائل نمىشود، لهذا در ادامه آیهاى که شرح داده شد، آمده است «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و یطیعون الله و رسوله اولئک سیرحمهم الله»، مردان و زنان مؤمن نسبت به یکدیگر ولایت دارند، امر به معروف مىکنند و نهى از منکر مىنمایند، نماز بپا مىدارند و زکوة میدهند و اطاعت خدا و رسولش را مىنمایند، به زودى خدا اینان را مشمول رحمت خود قرار خواهد داد.
از این آیه نتیجه مىشود که مؤمن نه تنها به احکام فردى ملتزم است که در امور اجتماعى نیز موظف به مشارکت و تکالیفى است که باید بدانها پای بند باشد./993/د101/ن