دوهفتهنامه الکترونیکی بابالکریمه به پله دهم رسید
خبرگزاری رسا ـ دهمین شماره دوهفتهنامه الکترونیکی بابالکریمه با هدف آشنا کردن نسل جوان با ابعاد شخصیتی کریمه اهل بیت(ع) در فضای مجازی منتشر شد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، شماره 10 دوهفتهنامه الکترونیکی بابالکریمه شامل دلنوشته، سبک زندگی، بانوان کریمه، مناسبتنامه، سخن سردبیر، معرفی حرم، معرفی کتاب، کرامات کریمه، پوستر و پادکست در فضای مجازی منتشر شد.
بیتالنور، اخبار کریمه ، سبک زندگی کریمهها، خبرنامه ، نمایه حجاب، آرشیو، چند رسانهای و زیارت مجازی از دیگر بخشهای این دوهفتهنامه است و در بخش اخبار کریمه آخرین اخبار حرم حضرت معصومه(س) آمده است.
شهر را برای آمدنت آذین بستهاند، بانو
در بخشی از دوهفتهنامه بابالکریمه با عنوان سخن سردبیر آمده است: امسال اما سالروز ورود شما عطر دیگری دارد، هم زمان با روزهای آغازین دهه فجر است و این مصادفت برای ما که اهل شهر شماییم، شور دیگری دارد.
بانو شهر شما دیگر فقط قم نیست، ساوه هم سالهاست که شهر شما شده است، سالها و بلکه قرنها باید میگذشت که تمام شهرهای ایران بوی قدمهای شما و برادر بزرگوارتان، امام رضا(ع) را میگرفت.
شنیدهایم که یکسال بعد از تحمل دورى برادر بزرگوارتان از مدینه منوره عازم خراسان شدهاید و چون پیام آور فرهنگ و معارف اهل بیت(ع) و تداوم بخش راه پدر بزرگوارتان در مبارزه با طاغوتهاى زمان بودید، عوامل حکومتى بنىعباس، در شهر ساوه به کاروانتان حمله کرده همه را شهید کردند و برخی نوشته اند که شما را مسموم کردهاند و آنجا فرموده بودید: مرا به شهر قم ببرید، زیرا از پدرم شنیدم که مىفرمود: شهر قم مرکز شیعیان ماست.که شما را به قم بیاورند.
بانو، سالها گذشت، شاید باید قرنها میگذشت که ما به پیشواز شما بیاییم، بزرگترهای ما به نیابت از شما به پیشواز امام خمینی(ره) رفتند، دعا کنید که ما هم به نیابت از شما، لیاقت پیشواز از امام زمان(عج) را بیابیم.
یک پیشنهاد خوب
در بخش داستان این دوهفتهنامه چنین امده است:امروز اولین روزی است که برای تدریس و مشاوره تحصیلی میروم، مامان مثل همیشه نگران است، پیامک میزنم: "رسیدم. نگران نباش مهربون".
آدرس را به راننده تاکسی میدهم، در خیابانی نگه میدارد، کوچهای را با دست نشان میدهد و میگوید باید همین جا باشد.
پیاده می شوم، چادرم را مرتب می کنم، از روی جوی کوچک آهسته می پرم، موبایل را دوباره درمی آورم، آدرس مدرسه را چک می کنم، کوچه اول می پیچم داخل، تابلوی دبیرستان دخترانه را می بینم، وارد می شوم، پرده ضخیم را کنار می زنم، قدم هایم را تندتر بر می دارم در می زنم و وارد دفتر مدرسه میشوم.
اینقدر همه در رفت و آمد هستند که کسی متوجه حضور یک ناآشنا نمیشود، به دنبال مدیر میگردم، یک نفر از پشت سرم میگوید:«امرتون رو بفرمایید» به سمتش برمیگردم، «احمدی هستم، با مدیر مدرسه کار دارم.»، خودش مدیر است، دوباره خودم را معرفی میکنم و میگویم که برای مشاوره دعوت شده بودم، خوش آمد میگوید، خودش تا اولین کلاس همراهم میآید و من را به بچه ها معرفی میکند.
ساعت سوم کلاسهاست و من اینقدر از این موقعیت جدید و شور و انرژی بچهها انرژی دارم که اصلا متوجه خستگی سه ساعت روی پا ایستادن نمیشوم، برگشتهام به زمان دانش آموزی خودم، هر چه جلوتر میرود از قبول این پیشنهاد راضیتر میشوم.
پنجره کلاس باز است صدای اذان را میشنوم و به ساعت نگاهی میاندازم چیزی به تمام شدن این ساعت نمانده، به سمت دفتر میروم تا وسایلم را بردارم، خانم مدیر خسته نباشیدی میگوید و ادامه میدهد که نماز جماعت داخل مدرسه برگزار میشود، تشکر میکنم و آدرس حرم را میگیرم، با آدرسی که خانم مدیر داد تا حرم راه زیادی نیست، پیاده شاید ده دقیقه.
فکر میکردم پاییز قم گرمتر از تهران باشد آن هم سر ظهر، گوشه شالم را در دست گرفته، هرازگاهی جلوی صورتم میگیرم و تندتر قدم بر میدارم، نمازم که تمام میشود سریع خودم را به ضریح می رسانم و بعدش دوباره تا مدرسه می دوم، چند دقیقه به شروع کلاس آخر مانده است.
به مامان پیامک میزنم در حرم بانو، نائب الزیاره بودم، دیدی ماهی یک بار قم آمدن اینقدرها هم سخت نیست، عوضش یک نفر به جایت در حرم زیارت می کند.
آفتاب
در بخش دیگری از دوهفتهنامه باب الکریمه با عنوان دلنوشته آمده است: نامردمیهای زمانه دست و دلم را میلرزاند و چشمانم را محتاج کمک میکند، از غربت ایام دلم میگیرد و کبوتر دل هوای طواف میکند و عشق اینجاست، در گوشهای ازاین خاک در سرزمین آفتاب، و من اگر زیادی راه بهانه عشق بازیام باشد دل را کبوتر حریمش میکنم و با پای دل بسویش میشتابم.
با ناتوانی دستهایم، با سستی پاهایم و با سرخی چشمانم، تنهایی دل را بهانه میکنم و نگاهش را گدایی میکنم و از این خاک و این دیار نزدیکترم به قدمگاه آخرین موعود، به حریمی که جمکران دلهاست، روزهای جمعه است و دعای ندبه.
از برکت آن خاک است آرامش این حریم، خاکی که بوی یوسف را میخواهد، خاکی که بوی بهشت میدهد، آن خاک در چند قدمی این حریم است، حریم پرنور است و خاک پربرکت، اللهم عجل لولیک الفرج.
موعد دیدار
در بخش کرامات کریمه دوهفتهنامه الکترونیکی بابالکریمه میخوانیم: محمد علی زینی وند گردآورنده مجموعه کرامات کریمه نقل می کند: هز ماه یکی دو بار در حرم مطهر، اقدام به غبارروبی ضریح و جمع آوری پولهای داخل آن از سوی معاونت مالی تولیت حرم مطهر میکنند.
مدتی بود دوستان کفشدار و خادمین افتخاری شرکت میکردند، ولی این توفیق نصیب من نمیشد، دوستان همکار بعد از جمع آوری پولها در داخل ضریح، نماز و دعا و نیایش میکردند و حتی از ضریح مطهر عکس میگرفتند، خودم را از اینکه مورد قبول بیبی نیستم، سرزنش میکردم.
یک روز که در کفشداری مشغول کار بودم، اطلاع دادند که امشب((فوق ضریح )) است، از من هم دعوت کردند تا در این مراسم شرکت کنم، برایم آن لحظه، لحظه تولد بود، خیلی خوشحال شدم، دقیقهشماری میکردم تا وقت قرار فرا برسد.
ساعت یازده شب انتظار به سر آمد. بعد از بیرون رفتن زوار، به همراه دیگر برادران مشغول جمعآوری پولهای داخل ضریح شدیم، در داخل مرقد مطهر سر به روی قبرش گذاشتم و با چشمان گنهکار خود اشک ریختم و نماز خواندم، در حالی که دلم آرام گرفته بود، گفتم: بی بی جان از اینکه مرا قابل دانستید، سپاسگزارم.
دهمین شماره دوهفتهنامه الکترونیکی بابالکریمه همراه با پنج شماره قبلی این دوهفتهنامه در پایگاه اینترنتی بابالکریمه قابل مشاهده است و علاقمندان میتوانند برای مشاهده و استفاده از مطالب آن به نشانی اینترنی www.babolkarimeh.com مراجعه کنند./907/ت302/پ
ارسال نظرات