۱۳ اسفند ۱۳۹۱ - ۲۲:۱۷
کد خبر: ۱۵۸۸۸۵

تاملی در نامه نماینده زرتشتیان و پاسخ آیت الله مصباح یزدی

خبرگزاری رسا ـ در پلورالیزم انسان را به ورطه بی معیاری و عدم وجود ملاک حقیقی صادق در تصمیمات می‎کشاند و در وطن پرستی تعصبات قومی، قبیله ای و بلدی را به جای حقیقت و حقانیت می نشاند.
آيت الله مصباح يزدي

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از هفته‌نامه 9دی، در پی سخنرانی آیت‌الله مصباح یزدی در هجدهمین نشست کشوری دفتر پژوهش‌های فرهنگی که با موضوع «عزت ملی در پرتو انقلاب اسلامی» ایراد شد، اسفندیار اختیاری، نماینده زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی طی نامه‌ای ضمن تذکر پاره‌ای افتخارات تاریخی ایرانیان، نسبت به سخنان رییس موسسه پژوهشی آموزشی امام خمینی (ره) انتقاد کرد. آیت‌الله مصباح نیز در پاسخ به این نامه توضیحاتی را در قالب نامه‌ای کوتاه نوشتند که علی رغم موجز بودن حاوی نکات ارزشمندی پیرامون دو موضوع مهم یعنی پلورالیزم و وطن دوستی است. یادداشت زیر نگاهی است به این نامه کوتاه حضرت علامه و نکات دقیق بیان شده در آن.

 

وجود دو آموزه مهم در فرهنگ ناب اسلامی جای شک و تردید ندارد. آموزه اول امری اساسی و آموزه دوم امری فطری و راهبردی است:

 

1ـ احترام به ادیان توحیدی آموزه ای قرآنی و اسلامی است. قرآن کریم در بسیاری از آیات خویش از پیامبران الهی به نیکی یاد کرده و داستان زندگی و مجاهدتهای عظیم آنان را برای مخاطبان بازگو نموده است. در فرهنگِ قرآن، پیامبران معماران کبیر همه خوبی ها، ارزشها و علوم در تاریخ حرکت جامعه بشری هستند و اعتقاد و ایمان به همه آنان از مسلمات اعتقادی مومنین شمرده شده است: «کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِه»( سوره مبارکه بقره آیه 285). همچنین قرآن کریم پیروان همه ادیان توحیدی را به همدلی و همراهی حول امر عظیم توحید فراخوانده است: « قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّه»( سوره مبارکه آل عمران آیه 64).

 

این مطلب اساسی و اعتقادی مورد تاکید انقلاب اسلامی، قانون اساسی و رهبران بزرگوار آن بوده و هست. بر اساس این مبنا در جمهوری اسلامی پیروان همه ادیان توحیدی در مناسک و تعالیم خود آزادند و حتی در مجلس شورای اسلامی دارای نماینده مخصوص می باشند.

 

2- در روایات ما «وطن دوستی» خصلتی پسندیده شمرده شده است، تا آنجا که فرموده اند:«حب الوطن من الایمان». اسلام به مدد این محبت فطری به زادگاه و وطن، محرکی درونی برای کمک به تعالی، تکامل و آبادانی بلاد در ضمیر بشر قرار داده است. عشق انسان به وطن سبب می شود تا همه خوبی ها را برای وطن خود هم بخواهد و همه جد و جهد خویش را برای تعالی و پیشرفت آن به کار بندد. این محبت فطری مانند حب نفس است که آدمی را در تلاشی مستمر و کوششی خستگی ناپذیر در رشد و تکامل و پیشرفت خویش قرار می دهد. 

 

اما این دو آموزه مهم و حیاتی همواره دچار برداشت های غلط و  افراط و تفریط بوده اند. عده ای عامدانه و در جهت نیل به اهداف خاص خویش، برداشتهای مغالطه آمیزی را از این دو آموزه مطرح کرده و عده ای هم چنین برداشتهایی را از روی ساده انگاری و عدم نگرش عمیق دینی تبلیغ نموده اند. احترام به ادیان و اندیشه ها را به مرز پلورالیزم و تکثرگرایی رسانده اند و از وطن دوستی به وطن پرستی رسیده اند. مشکل اصلی چنین اندیشه ای آن است که ملاک صدق و ارزش گذاری را از حقیقت و حقانیت جدا می نماید. در پلورالیزم انسان را به ورطه بی معیاری و عدم وجود ملاکِ حقیقیِ صادق در تصمیمات میکشاند و در وطن پرستی تعصبات قومی، قبیله ای و بلدی را به جای حقیقت و حقانیت می نشاند.

 

اسلام اگرچه ایمان به همه پیامبران را جزء لاینفک اعتقادات مومنین می شمارد، اما اسلام را دین کامل و نهایی و ختمی می داند و راه سعادت را جز از سلوک در آموزه های اسلامی جستجو نمی نماید. اسلام در هر مورد از مناسبات اجتماعی و اعتقاداتِ انسانی حقیقت را یک چیز بیشتر نمی داند و همه را به تسلیم بودن در برابر آن حقیقت واحد فرا می خواند: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُم»( سوره مبارکه آل عمران آیه 19).

 

دین ما ادیان توحیدی را ادیانی می داند که در مقتضیات زمان یا مکان خویش معتبر بوده اند و با ظهور اسلام منقضی گشته و کارایی خود را از دست داده اند. همچنین بسیاری از آموزه های مرسوم فعلی در ادیان را انحرافی شمرده و از اساس آنها را از آموزه های پیامبران الهی نمی شمرد. مثل قائل بودن تقدس الهی برای آتش در میان گذشتگان ما و اعتقاد به تثلیث در اندیشه های مسیحیان که هیچیک را از تعالیم حقیقی انبیاء الهی و توحیدی نمی داند.

 

سوال اینجاست که اگر چنین است پس اسلام و انقلاب اسلامی چرا به ادیان و اندیشه های گوناگون اجازه فعالیت و مشارکت در اداره کشور و ... می دهد. پاسخ روشن است: این اجازه فعالیت و مشارکت دلیلی بر تصحیح اندیشه های آنان نیست، بلکه فضایی است که برای تعامل اندیشه ها فراهم گشته است. اسلام نمی خواهد پیروان ادیان توحیدی را به اجبار به سوی خود فراخواند؛ بلکه می خواهد ایشان با تفکر و تحقیق آزادانه حقیقت را بازبشناسند و به یگانه راه سعادت بار یابند. از این رو علامه مصباح در نامه خویش می فرماید: «اینجانب بر حسب آموزه‌های اسلامی به همه ادیان توحیدی احترام می‌گذارم و وجود بعضی از عقاید یا آداب نامطلوب در بعضی از آنها را مانع این احترام نمی‌دانم؛ چنان‌که در میان فرقه‌های منسوب به اسلام هم انحرافاتی وجود دارد که نمی‌توان آنها را موجب خدشه در اصل اسلام دانست.»

 

حب به وطن اگر چه از سوی اسلام راهبردی فطری برای تکامل و تعالی جوامع بشری قرار داده شده اما هیچ معیاری برای تصدیق و تصحیح اعمال و اندیشه های اهالی یک بلاد قرار نمی گیرد، چه اینکه در همین ایران قومیت ها و تفکرات و اندیشه های گوناگونی در سده های گوناگون حاکم بوده اند. آیا می توان به حکم ایرانی بودن اعمال و آراء آنان را تصدیق نمود؟! همچنین بزرگانی از اخلاق و کرامات مورد ستایش ما هستند که ایرانی نبوده اند. علامه مصباح در روشن نمودن این مبنا می فرماید:

 

«ما یک بار از شخصیت‌های بزرگی که در میان اجداد ما بوده‌اند یاد می‌کنیم و آنان را به خاطر ویژگی‌های ارزشمندی که داشته‌اند می‌ستاییم. این کار در واقع احترام به آن صفت و خصلت ارزنده است و طبعاً نسبت به شخصیت‌های دیگری که از نیاکان ما هم نبوده‌اند انجام می‌دهیم. چنان‌که حاتم طایی را به دلیل جود و سخاوتش می‌ستاییم و یک بار ملاک ارزش‌گذاری را کشورگشایی و توسعه قلمرو حکومت می‌دانیم و کسانی را به دلیل سعی در توسعه «وطن قراردادی» می‌ستاییم و ایشان را به عنوان قهرمان ملی ستایش می‌کنیم؛ این کار مبنای عقلایی ندارد. چنان‌که وسعت این وطن در طول تاریخ ثابت نبوده و از باب نمونه زمانی کشور عراق فعلی جزئی از وطن ما بوده و تیسفون (مدائن فعلی) پایتخت پادشاهان ساسانی بوده است؛ در صورتی که ما نمی‌توانیم در این زمان برای حاکمانی مانند صدام احترام قائل شویم، به صرف اینکه حاکم کشوری بوده‌اند که زمانی جزئی از وطن ما به شمار می‌رفته است.»

 

حقیقت، امر قدسی و ارزشمندی است که ملاک ارزشگذاری در همه امور دیگر است. اگر چه عده ای عامدانه در جهت رسیدن به اهداف دنیوی و سیاسی و عده ای غافلانه به جهت سطحی نگری خویش امور دیگر را معیار ارزش قرار دهند. بهترین سخن در این معنا را حضرت علامه مصباح در سطور پایانی نامه خود چنین مرقوم فرموده اند:

  

«ما باید به وطن قراردادی فعلی هم به سبب بهترین حمایت و فداکاری از حقیقت ارج بنهیم و در مقام دفاع از آن کوتاهی نکنیم؛ و این خصلت حق‌جویی و پیروی از حق ارزشی است که توجیه عقلانی دارد و قابل مقایسه با دو وجه دیگر افتخار نیست.»/971/پ202/ج

 

ارسال نظرات