بودیسم و مسیحیت آبشخور عقائد صوفیه
منشأ عقائد صوفیه کجاست؟
در نوشتار پیشین به انحراف رفتن مفاهیمی چون زهد، توکل، صبر و... از سوی برخی افراد در جامعه اسلامی را زمینهساز شکلگیری جریان تصوف دانستیم و نمونههایی از این مسئله در مورد زهد را برشمردیم. حال باید گفت که علاوه بر این عوامل، فرهنگهای بیگانه و تأثیرات آنها بر تصوف را نیز باید از اموری دانست که در پیدایش و شکلگیری و تکامل تصوف نقش به سزایی ایفا کردهاند. اگر چه خصوصاً در دوره های اخیر، صوفیان و یا دلبستگان به تصوف کوشیدهاند تا آن را تماماً برگرفته شده از دین و منابعی چون قرآن و سنت جلوه دهند؛ اما واقعیت آن است که نمونههای بارز و پرشمار تأثیر گذاری دیگر ادیان و فرهنگها در منظومه تصوف به حدی است که به هیچ روی از چشم محققان و تصوف پژوهان مخفی نمانده است.
«نباید گمان کرد که تصوف در تاریخ اسلام تنها زاییده آموزه های دینی است؛ بلکه عوامل فراوان دیگری وجود داشته است که منشأ تصوف گرایی در میان مسلمانان بوده است». (1)
اینکه این گرتهگیریها و وام گرفتنها از ادیان و فرهنگهای دیگر تا چه اندازه میتواند مورد تأیید اسلام، به عنوان آیینی که شریعتی مستقل و مستحکم دارد و مورد قبول بزرگان آن بوده باشد، بحث دیگری است. هم چنین این مسئله که با وجود این همه دخالتهای بیگانه در تکامل فکر صوفیانه، آیا باید بن مایه اصلی تصوف را اسلامی دانست و یا آن را تنها آمیزه ای از عقاید و آداب فرهنگهای دخیل انگاشت، خود بحثهای دامنه داری را در طول تاریخ در میان موافقان و مخالفان برانگیخته است. اما آن چه در این میان بدیهی به نظر میرسد که انکار آن را باید تنها محصول تعصب و یکجانبه نگری انگاشت، سرچشمه گیری تصوف از آبشخورهای غیر اسلامی است. در این نوشتار برخی از این منابع را از نظر میگذرانیم:
تأثیر تصوف از ادیان هندی
یکی از عوامل اثرگذار بر تصوف، فرهنگها و ادیان هندی بوده است. این ادیان که جوهره اصلی آنها را ریاضت و باطنیگری تشکیل میدهد، تأثیرات عملی و نظری عمیقی بر صوفیان مسلمان نهادند.
از دیر باز مسائلی هم چون ریاضت و زهد، وحدت، وصول و فنا، راز و رمز و...، در میان ادیان هندی معمول بوده است. چنان که اقبال لاهوری، فریاد اناالحق حسین بن منصور حلاج را به تعالیم آیین ودانتا گرایان، مربوط و مطابق دانسته است. نیز چنان که گفتهاند مسئله طلب مرید و سالک از مراد و قطب نیز از روشهای صوفیان هندی است که در فرقههای صوفیه موجود در جهان اسلام وارد شده است. اسلام آوردن گروهی از هندیها در دوره بنیامیه و ترجمه کتابهای هندی، مانند یوذاسف و بلوهر، که درباره روش زندگی صوفیانه بود و هم چنین ورود شمار بسیاری از مرتاضان و جوکیهای بودایی و هندی، مانند ابوعلی سندی، استاد بایزید بسطامی به سرزمینهای اسلامی و نیز مسافرت صوفیانی چون حلاج به هند، زمینه ساز ورود افکار و آداب هندیان به تصوف و رنگ و بوی اسلامی گرفتن آنها شد.
یکی از محققانی که بر تأثیر ادیان هندی بر تصوف به ویژه تصوف ایرانی اصرار میورزد، مرحوم سعید نفیسی است.
وی در کتاب خود با عنوان سرچشمههای تصوف در ایران، بودیسم و میراث دینی هند را به شدت بر تصوف ایرانی مؤثر میداند و تصوف شرقی در ایران و خصوصاً بلخ که پیش از اسلام از مراکز بودائیان بوده است را تحت تأثیر این فرهنگ معرفی میکند. وی این موضوع را که بزرگترین پیشوایان تصوف ایران در مراحل رواج آن، یعنی ابراهیم ادهم(161 یا 162 یا 166)، ابوعلی شقیق بن ابراهیم بلخی(174) و حاتم اصم(237) هر سه از بلخ بودهاند را در اثبات تأثیر فرهنگ بودایی بر تصوف ایرانی شگفت انگیز میداند. وی سپس تطبیق و شباهت مراحل هفتگانه سیر و سلوک در تصوف ایرانی با طریقهی مانی که خود تحت تأثیر فرهنگ بودایی بوده و خود را منجی آئین بودا معرفی میکرده و نیز با طریقه بودایی را، راهنمای بسیار مطمئنی برای این مطلب میداند.(2)
به هر روی اگر بخواهیم به نقل تک تک تشابهات میان آئین های هندی و تصوف و سخن تصوف پژوهان در این زمینه بپردازیم، سخن به درازا خواهد کشید. اما واقعیت آن است که میان میراث دینی هندیان و خصوصاً تصوف شرق اسلامی که تصوف ایران باشد، تشابهات چشمگیری در زمینههای مختلف میتوان دید. تفسیرهای هستی شناسانه صوفیان در ادوار مختلف، گاه چنان به گفتههای بودائیان در این زمینه میماند، که برای خواننده جای تردید نمیگذارد که این سخنان متأثر از فرهنگ هندی است. برای نمونه بیان نورالدین عبدالرحمن جامی صوفی پر آوازه قرن نه هجری(817-898) در لایحه 26 از کتاب لوایح که میتوان آن را خلاصه تعلیمات صوفیانه دانست، که در ضمن آن به رد سوفسطائیان و روشن نمودن اشتباه آنان میپردازد، عیناً بیان بودائیان در اثبات «نیروانا» است.
تأثیر تصوف از عقائد مسیحیت
یکی دیگر از آئینهایی که میتوان تأثیر تعالیم و آداب آن را بر تصوف به خوبی نشان داد، آئین مسیحیت و ارتباط صوفیان نخستین با راهبان مسیحی است. از آن جا که نخستین حرکتهای زهد محورانه که بعداً دست مایه تصوف گشت، در شام روی داده و زاهدان نخستین بیشتر در این سرزمین میزیستهاند و شام نیز با کشورهای مسیحی نشین همسایه میبوده است. ارتباط و اثر پذیری این افراد از راهبان مسیحی که سابقه بیشتری در زمینه زهد و زندگی دنیاگریزانه داشتهاند دور از انتظار نخواهد بود.(3)
سختگیری و افراط در زهد و تحقیر دنیا، عزلت، سیاحت، تجرد و ترک ازدواج، تأسیس دیر و خانقاه و...، را از وام گیریهای تصوف از مسیحیت دانستهاند.(4)
«یکی از آداب رایج در بین زاهدان مسلمان قرن دوم، خودداری از خوردن غذاهای حیوانی است که از عادات راهبان و نساک مسیحی بود»(5)
نفیسی در مورد ابن مسره(متوفی 319) که نخستین ناشر بنیاد تصوف مغرب در قرن سوم هجری بوده است مینویسد: «وی را کافر و پیرو عقاید معتزله میدانستند و به ریاضتهایی مانند راهبان تارک دنیای مسیحی میپرداخته است.»(6)
یکی از مظاهر نگرشهای عرفانی و سلوکی در مسیحیت، مکتبی است که به گنوستی سیزم مشهور است و به دلیل آن که پیروان آن به امکان معرفت تامه معتقدند، به آنها «ادریه» یا مدعیان معرفت تامه میگویند. یکی از موضوعاتی که در میان عرفای ادریون مسیحی مطرح بوده است، بحث هفتاد هزار حجاب میباشد که داستان عرفانی مفصلی دارد و این مسئله در نوشتهها و گفتههای صوفیه اسلامی نیز انعکاس چشمگیری داشته است.(7)
در نوشتار بعد نمونههای دیگری از تأثیر فرهنگهای بیگانه بر تصوف را بیان خواهیم نمود.
کارشناس ارشد تصوف؛
حجت الاسلام محمد رضا لایقی
/922/م7/
پینوشتها
1 - عبدالحسین خسرو پناه، جریان شناسی ضد فرهنگها، ص (438)
2 - (ر ک : سعید نفیسی : سرچشمه های تصوف در ایران ص 28 به بعد)
3 - (برای اطلاع بیشتر رک : حسین عطوان، فرقه های اسلامی در سرزمین شام)
4 - (ن ک: یحیی یثربی، عرفان نظری، ص 72)
5 - (همان ص 73)
6 - (نفیسی ص 197)
7 - (ر ک : قاسم غنی : بحث در احوال و افکار حافظ ج 2 ص 154)