۲۹ خرداد ۱۳۹۲ - ۱۶:۱۲
کد خبر: ۱۷۲۵۰۱
در گفت و گو با کارشناس کابالیسم؛

اومانیسم در رهگذر تاریخ و تاثیر آن بر جریان انحرافی

خبرگزاری رسا ـ کارشناس عرفان یهود به سیر تاریخی اومانیسم و تاثیر آن بر جریان انحرافی پرداخت. سپس در مورد «شجرة المعبد» به عنوان هدیه شهردار شهر وایمار آلمان به آقای مشایی، اظهار داشت شجرة المعبد یکی از مهم‌ترین نمادهای اومانیستی است.
جريان انحرافي رحيم مشايي
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، در این ایام حرف و حدیث‌های فراوانی در مورد جریان انحرافی، به ویژه درباره شخصیت اسفندیار رحیم مشایی و اعتقادات اومانیستی وی به گوش می‌رسد. در همین رابطه با حجت الاسلام میرزایی کارشناس عرفان یهود و دبیر گروه کابالا و شیطان‌گرایی مؤسسه بهداشت معنوی گفت‌و‌گویی کردیم که مشروح این مصاحبه را در پیش رو دارید:
 
رسا ـ برخی بر این باورند که اومانیسم و کابالیسم ارتباط تنگاتنگی دارند. آیا ارتباطی بین اومانیسم و آموزه‌های کابالیسم وجود دارد؟
اجازه دهید ابتدا مطالب مختصری درباره کابالیسم عرض کنم. شبه عرفان یهودی را «کابالا» می‌گویند. کابالیست‌ها(پیروان کابالا) معتقدند، «کابالا» یک روش متافیزیکی اسرارآمیز است که فرد برگزیده از طریق آن، خداوند و کائنات را می‌شناسد. اندیشه پردازان فرقه کابالا مدّعی هستند که این طریقت، مکمل تورات است. اسراری است که خداوند به طور شفاهی و خصوصی به حضرت موسی(ع) ابلاغ کرد تا فقط در اختیار یهودیان قرار گیرد. این اسرار از زمان موسی(ع)، نسل به نسل، به خواصّی از یهودیان منتقل شد تا به امروز رسید.
 
کابالیست‌ها بر این باورند که خداوند در این عالم تجلیاتی داشته که در اصطلاح عرفان یهود، «سفیروت» یا درخت حیات(زندگی) نامیده می‌شود. یکی از ویژگی‌های مهم کابالیسم، انسان انگاری خداوند(آنتروپومورفیسم) و خدا انگاری انسان(اومانیسم) است. تأکید بر آموزه‌های خاص آخرالزمان گراییٰ و ادعاهای مسیحایی، سحر و جادوگری، ارتباط با اجنه شیطانی و غیب‌گویی نیز تار و پود کابالیسم را به هم تنیده به گونه‌ای که هرگز این امور، از این جریان، قابل تفکیک نیست.
 
رسا ـ از چه زمانی واژه اومانیست رواج پیدا کرد و اومانیست‌ها چه کسانی بودند؟
ریشه‌های جریان اومانیسم را در قرن‌های شانزدهم می‌توان جستجو کرد اما واژۀ «اومانیست» از حدود نیمۀ قرن نوزدهم به وجود آمد. با انتشار کتاب «احیای ادبیات باستان» به قلم «گئورت فوگت» مورخ آلمانی(1859م) در آلمان، از این اصطلاح، بیشتر استفاده شد. منظور از «اومانیسم» موج فکری بود که برای احیای آثار ادبی کلاسیک یونان و روم باستان، در دوران «رنسانس» در ایتالیا رواج داشت. این‌گونه متفکرین به اومانیست‌ها معروف شدند. اومانیسم موج گرایش به متون ادبی قدمایا «انسانیات»، در مقابل متون دینی مسیحی(الهیات) بود.
 
اصطلاح اومانیسم را در فارسی با واژه‌هایی مانند انسان گرایی، انسان مداری، مکتب اصالت انسان و انسان دوستی معادل قرار می‌دهند. اومانیسم در معنای رایج آن، نگرش یا فلسفه‌ای است که اصالت را به رشد و شکوفایی انسان می‌دهد. به بیان دیگر «اومانیسم» عبارت است از: یک شیوۀ فکری و حالتی روحی که شخصیت انسان و شکوفایی کامل وی را بر همه چیزٰ، حتی خدا، مقدّم می‌شمارد. در واقع این معنای از اومانیسم است که یکی از مبانی و زیر ساخت‌های دنیای مدرن به شمار می‌آید و در بسیاری از فلسفه‌ها و افکار و مکاتب پس از رنسانس تا به امروز، وجود داشته، هر چند که ظهور و بروز آن در برخی از مکاتب فلسفی و سیاسی، نظیر «پراگماتیسم، اگزیستانسیالیسم، پرسونالیسم، مارکسیسم و لیبرالیسم» بیشتر بوده است.
 
این شیوۀ اندیشه که «انسان» را محور توجّه خود قرار می‌دهد، از رنسانس به این سو، منشأ تحولات فراوانی در زندگی مردم جهان غرب شد. به طوری که «انسان گرایی» را باید از مهم‌ترین شالوده‌های تفکّر جدید غرب و اندیشۀ «مدرنیسم» به شمار آورد.
«ژاک شابو» می‌گوید: واژۀ «اومانیسم» یا انسان گرایی، با نهضت رنسانس پا به عرصۀ وجود گذاشت. در مورد این واژه تعابیر بسیار به کار می‌برند که اساسی‌ترین آن تعابیر، بر پایه پاسخگویی به اشتغالات فکری انسان است؛ تا آن جا که انسان به جای خدا قرار می‌گیرد.
 
 
رسا ـ در مورد جادوگری و غیب‌گویی در کابالیسم و اومانیسم اشاره‌ای کردید؛ اگر ممکن است بیشتر توضیح دهید.
 
جادوگری از ویژگی‌های آشکار اومانیست‌ها بود. قرن‌های شانزدهم و هفدهم میلادی، دوران شکوفایی جادوگری، کیمیاگری، غیب گویی، طالع بینی و انواع علوم خفیه بود. جادوگران نفوذ فوق‌العاده‌ای در دربارها و محافل اشرافی اروپا داشتند. اکنون نیز این گرایش در دوران فرا مدرن به وفور در میان سیاست مداران مهم احیا و آشکار شده است.
 
این رویکرد، دقیقاً با رنسانس، در ایتالیا آغاز شد و اومانیست‌هایی مانند «پیکو دلا میراندولا» از مروّجین بزرگ آن بودند. بیست و پنج هزار تن از جادوگران، در جلگه‌ای نزدیک «برشا» در «شنبه بازار جادوگران» حاضر شده بودند و برنامه‌های خاص خود را داشتند! استاد شهبازی در کتاب زرسالاران یهودی(ج 4، ص 95) می‌گوید: تقریباً هر دولت ایتالیایی، یک جادوگر جهت غیب گویی و اداره کشور، در کنار خود داشت.
 
در رابطه با غیب گویی کابالیستی لازم می‌دانم به میشل نوتردامی، که با نام نوستراداموس شناخته می‌شود، اشاره کنم، وی به یک خانواده یهودی ساکن پروانس تعلق داشت که پس از الحاق این منطقه به فرانسه(1481م)، مسیحی کاتولیک شدند. خانواده­های پدری و مادری نوستراداموس پیمانکاران حکومت محلی بودند و به گردآوری مالیات روستاییان اشتغال داشتند.
 
نوستراداموس، مانند بسیاری از یهودیان پروانس، کار خود را به عنوان طبیب آغاز کرد و در آغاز شهرتی نداشت. در سال‌های 1538- 1547 به ایتالیا رفت و به کابالیست‌های یهودی ساکن این سرزمین ملحق شد. پس از بازگشت به فرانسه، مروج کابالا و جادوگری و غیب‌گویی شد و از سال 1550 نگارش پیشگویی‌های خود را آغاز کرد و در این دوران به شهرت رسید.
 
در سال 1555 کتاب پیشگویی‌های نوستراداموس در لیون چاپ شد و برایش شهرت فراوان به ارمغان آورد. اشتهار نوستراداموس، که بی‌شک با حمایت شبکه مخفی یهودیان تحقق یافت، توجه کاترین مدیچی، ملکه فرانسه از خاندان زرسالار مدیچی، را به سوی او جلب کرد و ملکه و پسرش، شارل نهم، وی را در سمت پزشک و مشاور و منجم خود گماردند. استاد شهبازی در کتاب زرسالاران یهودی، ج 4، ص 102 می‌گوید: کاترین مدیچی به شدت مجذوب علوم خفیه و جادو بود و منجمان و غیب‌گویان فراوان در دربارش حضور داشتند.
 
 
رسا ـ از آن‌جا که در نگاه اول به نظر می‌رسد اومانیسم، ارتباطی با کابالیسم ندارد، بفرمایید آیا اومانیست‌ها در به وجود آمدن رنسانس در جوامع غربی، نقشی داشتند و رابطه‌ای میان اومانیسم و کابالیسم و فراماسونرها وجود دارد؟  
اومانیسم، جریانی بود که در اواخر عصر میانه(قرون وسطی) به طور خاص در ایتالیا به وجود آمد. حرکتی بود که توسط بعضی از روشنفکرانی که منابع روم و یونان باستان را مطالعه کرده بودند و علیه اعتقادات کلیسای کاتولیک قد عَلَم کرده بودند، اظهار وجود کرد. اومانیسم، که در روند جدایی اروپا از دین و رویکرد به کاپیتالیسم و رفتن اروپا به سمت سرمایه داری، نقش مهمی داشت، ریشه و بنیادی عبرانی دارد.
 
«مالاچی مارتین» نویسنده مشهور و استاد انستیتوی پاپی کتاب مقدس واتیکانٰ، در کتاب خود می‌نویسد: این انجمن‌ها [اومانیست‌ها] در ارتباط با آیات خاص کتاب مقدس، تفسیر متفاوتی داشتند. آن‌ها تحت تأثیر تعدادی مذاهب و منابع مافوق طبیعی، واقع در شمال آفریقا خصوصاً مصر قرار گرفته بودند که در رأس آن «کابالای یهود» قرار داشت. اومانیست‌ها از طریق کابالا، نیروهای پنهان طبیعت را در راستای اهداف سیاسی، اجتماعی مورد استفاده قرار می‌دادند.
 
جستجوی اومانیست‌ها برای یافتن یک روش متافیزیکی یا فلسفی که بتواند آن‌ها را از قیود ارسطویی قرون وسطا رهایی بخشد، یکی از انگیزه‌های علاقه روزافزون آن‌ها به معارف و فرهنگ قومی یهود بود. آنان چنین روشی را در اصول عقیدتی سرّی و محرمانه، یعنی کابالا یافتند.
 
ادیبان یهودی که در زندگی اندیشمندانه اروپا مشارکت داشتند، دیگر نمی‌توانستند کابالا را از همکاران «گوییم» خود مخفی دارند. پس طولی نکشید که کابالیست‌های مسیحی پیدا شدند. بعضی از آن‌ها در تبحّر و موشکافی، رقیب سرسخت استادان خویش به شمار می‌رفتند.
 
آئین مسیحیت به وجود خداوند اعتقاد داشت و انسان را بندۀ و مخلوق خدا می‌دانست؛ اما با گسترش باورهای اومانیستی، باورهای مسیحیت نیز دست‌خوش تحریف شد!
 
به گفته هارون یحیی، ارتباط بین اومانیسم و کابالیسم در منابع مختلفی مورد تأکید قرار گرفته است. نویسندۀ معروف «مالاچی مارتین» در کتاب «کلید این خون» به این موضوع پرداخته است. مالاچی مارتین استاد تاریخ در مؤسسه کتاب آسمانی وابسته به واتیکان است. وی می‌گوید:‌ تأثیر کابالا را به وضوح می‌توان بر اومانیست‌ها مشاهده کرد.
 
در اوایل رنسانس ایتالیا، شبکه‌ای از انجمن‌های اومانیسم با آرمان «فرار از زیر سلطۀ این نظم دیرینه» ظهور کردند و با تفسیر رایج کتاب مقدّس که مورد حمایت مقامات مذهبی بود، طغیان کردند! آنان تفسیری برای کتاب مقدّس قائل بودند که اساس آیین‌های سرّی برگرفته شده از آفریقای شمالی، به ویژه مصر و تا حدّی بر اساس کابالای کلاسیک یهودیت استوار بود!
 
اعضای انجمن‌های اومانیستی اوّلیه به نیروی عظیم «معمار بزرگ جهان» اعتقاد داشتند که آن را با واژۀ چهار حرفی «یهوه» YHWH نشان می‌دادند. آنان نمادهای دیگری مانند؛ هرم و چشم جهان نما را از منابع مصری گرفته بودند. حوالی سال‌های 1300 میلادی، زمانی که انجمن‌های کابالیست و اومانیست، در انگلستان، فرانسه و اسکاتلند شروع به فعالیت کردند، هیچ کس در آن زمان نمی‌توانست پیش بینی کند که اندکی بعد، باورهای فراماسون‌ها و اومانیست‌های ایتالیایی، مشترک خواهد شد!
 
فراماسونری از تمام تعلقات مسیحیت کاتولیک جدا گردید و مانند اومانیست‌های ایتالیایی، اعتقاد به علوم خفیّه، رازداری و پنهان کاری که با عرف معمول لژها تضمین می‌گردد، در نهایت به انکار خداوند و نفی معاد می‌انجامد! آنان با مطرح کردن مفهوم «معمار بزرگ عالم»، جهان مادّی را به عنوان نوعی خدا می‌پذیرند و جهان مادّی همان انرژی است که همه چیز را احاطه کرده است!
 
 
رسا ـ عمق انحراف و باورهای اومانیستی اسفندیار رحیم مشایی را به چه میزان می‌دانید؟ زیرا وی بر اساس حدیثی که می‌گوید هر کس خود را بشناسد به تحقیق خدا را خواهد شناخت، «من عرف نفسه فقد عرف ربه» هم‌چنین بر اساس آیه‌ای از قرآن که برای خلقت انسان می‌فرماید «فتبارک الله احسن الخالقین»، به این نتیجه می‌رسد که باید اصالت را به شناخت انسان داد. آیا این انحراف است؟
 
آقای مشایی بخشی از آموزه‌های دین را به شدت تکرار می‌کند و آن بخش، تاکید معارف دین بر شناخت انسان و کرامت انسان است. اما دین اسلام یک سلسله احادیث و یک سلسله آیات از قرآن نیست که فقط و فقط به انسان شناسی توصیه کند، بلکه برای شناخت دقیق معارف اسلام باید به مجموع آیات و روایات توجه کنیم.
 
آری در دین اسلام، انسان علاوه بر این که از جایگاه ممتاز کرامت انسانی و جانشینی حضرت حق برخوردار است و آسمان و زمین در اختیار اوست، امّا آن چنان وانهاده و افسار گسیخته در عرصۀ هستی نیست که غیر مسئولانه فقط به خود بیندیشد و آن گاه که چیزی را در مقابل منافع خود تشخیص داد، آن را ناحقّ تلقّی کند. شأن و عظمت تمامی انسان‌ها در تفکر اسلامی محفوظ است، ولی شأن آن‌ها به میزان تحصیل کمالات و پیروی از مکتب پیام‌آوران الهی، افزوده می‌گردد. به بیان دیگر، انسان آن هنگام که خود را شناخت، لازم است چند چیز برایش آشکار شود: 1- عظمت خدای تعالی 2- حقوق واقعی خود 3- تکلیفی که خداوند بر عهده وی گذاشته است.
 
انسان پس از شناخت خود، به بخشی از عظمت خداوند پی می‌برد و به طور کلی می‌داند که حقوقی و تکالیفی نیز برای او وجود دارد؛ اما چه حقوق و تکلیفی و به چه میزان؟ از درک آن عاجز است! برای شناخت مقام اسما و صفات خداوند، هم‌چنین برای آگاهی از حقوق و تکلیف واقعی انسان، خدای متعال پیام‌آورانی فرستاده تا انسان‌ها به کمال برسند و تنها در سایه پیروی از انبیاست که این مهم حاصل می‌شود.
 
غفلت نکنیم که اومانیسم، پرتگاه وحشتناکی بود که دو گروه در آن سقوط کردند؛ یک گروه، انسان را محور قرار داده و صرفاً بعد مادی وی را دیدند و خور و خواب و خشم و شهوت، را اصل قرار دادند! گروهی دیگر نیز به وادی افراط گام نهاده و انسان را جایگزین خدا کردند، بدون آن که تلاشی برای رشد و شکوفایی انسان کنند. این گروه، آیات قرآن و آموزه‌های دین را که عزت و کرامت انسان را در پیروی از شریعت می‌داند، نادیده انگاشتند! این گروه تنها و تنها بر طبل «انسان محوری» کوبیده و با حقیقت اسلام ناب، فرسنگ‌ها فاصله گرفتند!
 
اگر اندک درنگی در آیات قرآن کنیم، دست‌های ناپاک یهود را در میان و یا در افق نگرش اومانیسم تفریطی و افراطی، نظاره خواهیم کرد. در اومانیسم تفریطی، یهودیت ماده گرا را می‌بینیم که فقط توجهش به دنیاست و جز به حرص و طمع و شهوت و غارت و خون ریزی، به چیز دیگری نمی‌اندیشد! خدای متعال درباره این گروه در سوره بقره در آیه 96 می‌فرماید: «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَىٰ حَیَاةٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا َیودُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سنةٍ...؛ (آن‌ها را حریص‌ترین مردم -حتی حریص‌تر از مشرکان- بر زندگی(این دنیا، و اندوختن ثروت) خواهی یافت؛ (تا آنجا) که هر یک از آن‌ها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود!)».
 
در آن سوی اومانیسم، باور «خدا انگاری انسان» را در کابالیسم یهودی شاهدیم! البته این انحراف، ریشه‌ای تاریخی در قوم یهود دارد. هزاران سال پیش نیز می‌گفتند «عزیر فرزند خداست» و این انحراف را به پیکره مسیحیت پیوند زدند. پولس یهودی چنان در مسیحیت نفوذ کرد و انحراف به وجود آورد که مسیحیان باورشان شد که حضرت مسیح فرزند خداست، بلکه خود خداست!
 
پس چه زیبا و نیکوست که تئوریسین‌های پشت صحنه «بیداری انسانی»! در این جامعه جهانی! یا به تعبیر دقیق‌تر، در این جنگل جهانی که غولان سرمایه داری و زر سالاران یهودی و گرگ صفتان استکبار، به جان و مال و ناموس مظلومین رحم نمی‌کنند، قدری هم از استکبار ستیزی و جهاد در راه خدا سخن بگویند! مگر آیات و احادیث فراوانی درباره جهاد و مبارزه با استکبار در اسلام عزیز نداریم؟! ملت‌های مسلمان زجر کشیده، در زیر چکمه‌های صهیونیسم، لگدمال شده و اکنون از خواب غفلت برخاسته‌اند و توجهی به آیات جهاد در راه خدا کرده‌اند و حقیقتاً دارند به آغوش اسلام باز می‌گردند و به سوی «بیداری اسلامی» گام بر می‌دارند! آیا رواست این بیداری را «بیداری انسانی» خواند؟! آیا این گونه تئوری پردازی، آب ریختن به آسیاب استکبار نیست؟! اگر صدها مرتبه در تریبون‌های مختلف دنیا بیداری انسانی را در بوق و کرنا کنیم و به جای «مکتب اسلامی» هم «مکتب ایرانی» را آواز کنیم، آیا خون به دل مادران و پدرانی نکرده‌ایم که در یک ماه، دو یا سه جگر گوشه عزیز خود را تقدیم اسلام و قرآن کرده‌اند؟! نگاهی به وصیت نامه شهدا بیندازیم و بنگریم کدام یک از آنان برای ترویج «مکتب ایرانی» سینه خود را هدف گلوله دشمن قرار داده‌اند؟! آیا آنان که جان خود را تقدیم آرمان‌های اسلام و قرآن کردند، نمی‌دانستند چه می‌کنند؟! آیا بیداری انسانی و مکتب ایرانی، جوانان مؤمن و شهادت طلب این سرزمین را به قله عزت و اقتدار رساند؟‍! آیا جز ذکر «یا حسین» و «یا زهرا» در جبهه‌های نبرد علیه استکبار، چیزی سراغ دارید؟!
 
گه گاهی از عبادت و بندگی خدا سخن گفتن، در سیل ویرانگر برجسته سازی «انسان»، آیا جامعه را به انحراف نمی‌کشاند؟! آیا اخلاق و معنویت و عبادت، در جامعه اسلامی کم رنگ نمی‌شود؟! روشن است حتی اگر هیچ سوء نیتی در کار نباشد، جز میوه انحراف، محصولی نخواهد داشت! آن گاه که «انسان محوری» جایگزین «خدا محوری» شد، به آسودگی «بیداری اسلامی» لباس «بیداری انسانی» به تن می‌کند و «مکتب ایرانی» پنجه در پنجه «مکتب اسلامی» افکنده و به آسودگی نام «ایران» تبدیل به «ذکر» (تسبیح) می‌شود و با ذکر «لا اله الا الله» تنه می‌زند، تا این که با گذشت زمان، آن را از میدان خارج کند! اگر پادشاهان مستبد ایران در عصر نور افشانی اسلام عزیز، به جای پاره پاره کردن نامه محمد مصطفی(ص) این گونه سخن می‌گفتند، آیا چند صباحی احتضار آنان به تأخیر نمی‌افتاد؟! تعجب می‌کنیم از این که بعضی از دوستان، به منتقدین این جریان می‌تازند و از اصطلاح «جریان انحرافی» می‌رنجند و آن را توهینی نابخشودنی می‌انگارند! مگر انحراف چیست؟
 
بنده نمی‌دانم این گونه اندیشیدن، باورهای شخص آقای مشایی است یا سخنان دیگران است که به زبان وی جاری می‌شود! اما برادرانه عرض می‌کنم؛ ایشان باید مواظب اطرافیان خود باشند. همه ما باید در لحظه لحظه زندگی از شر شیاطین جن و انس به خدا پناه بریم و از این نکته غفلت نکنیم که شیاطین به دنبال ربودن دین و ایمان ما بوده و تا دست ما را از اسلام ناب، یعنی از حقیقت قرآن و ولایت اهل بیت(ع) کوتاه نکنند، نخواهند نشست. بی‌توجهی نسبت به ولایت اهل بیت(ع)، از ولایت گریزی و کم توجهی به «ولی فقیه» آغاز می‌شود و به ولایت ستیزی می‌انجامد!
 
بنده در صدد تبیین مفصل ادله «ولایت فقیه» نیستم، اما لازم می‌دانم اشاره‌ای به آن کنم. در طول تاریخ، هیچ یک از مراجع و فقهای شیعه، ضرورت ولایت فقیه در عصر غیبت امام معصوم را انکار نکرده‌اند. حضرت امام خمینی(ره) در کتاب «ولایت فقیه» می‌گویند: ولی فقیه، همان ولایتی را دارد که رسول اکرم(ص) در اداره جامعه داشتند. امام(ره) این اصل را از مترقی‌ترین اصول قانون اساسی می‌دانستند. با نگاهی به حدیث امام حسن عسکری(ع) مفهوم «ولایت فقیه» روشن‌تر می‌شود. حضرت فرمودند: «فأمّا من کان من الفقهاء، صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا على هواه، مطیعا لأمر مولاه، فللعوامّ أن یقلدوه. و ذلک لا یکون الا بعض فقهاء الشیعة لا جمیعهم؛ هر کس از فقیهان که نفس خود را پاس دارد و دین خود را حفظ کند و به مخالفت با هواهاى خویش برخیزد و فرمان خداى را اطاعت کند، بر عوام است که از او تقلید کنند و چنین کسی نخواهد بود، مگر بعضى از فقیهان شیعه نه همه آنان.» (الحیاة، ترجمه احمد آرام، ج‏2، ص453). با توجه به این روایت و ده‌ها حدیث دیگر از اهل بیت علیهم السلام، به دست می‌آید که در عصر غیبت امام معصوم، زعامت شیعیان تنها بر عهده «ولی فقیه» است.
 
متأسفانه شنیده می‌شود برخی، قرائت جدیدی از ولایت دارند و ولایت را منحصر در ولایت امام زمان عجل الله فرجه می‌دانند؛ اما غافل از این که همان امام در پرده غیبت، فرموده‌اند: «أما الحوادث الواقعة، فارجعوا فیها الى رواة حدیثنا، فإنّهم حجّتی علیکم، و أنا حجّة الله علیهم؛ در پیشامدهایى که رخ مى‏دهد، به راویان احادیث ما مراجعه کنید، که آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر ایشان..» (الحیاة، ترجمه احمد آرام، ج‏2، ص558)
 
همین دو حدیث بیان گر آن است که پایان ولایت گریزی، ولایت ستیزی است و این همان انحرافی است که شیاطین برای انسان به وجود می‌آورند و البته شیاطین تا انسان را به اسفل‌السافلین نکشانند راضی نمی‌شوند. خداوند در سوره بقره آیه 208 می‌فرماید  «وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ...؛ به دنبال گام‌های آهسته شیطان حرکت نکنید.» در آیه‌ای دیگر می‌خوانیم: «یَا بَنی آدَمَ لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّةِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسهمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْآتِهِمَا إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ؛ ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد و لباسشان را از تنشان بیرون آورد تا عورتشان را به آن‌ها نشان دهد! شیطان و همکارانش شما را می‌بینند از جایی که شما آن‌ها را نمی‌بینید؛ (امّا بدانید) ما شیاطین را اولیای کسانی قرار دادیم که ایمان نمی‌آورند!» ﴿الأعراف: ٢٧﴾
 
به فرموده خدای تعالی، شیطان(دشمن قسم خورده) در کمین ماست و به هر طریقی تلاش می‌کند ما را از صراط مستقیم بیرون راند. یکی از ترفندهای شیطان این است که حق و باطل را در هم می‌آمیزد. سخن گهربار حضرت امیر(ع) چراغ راه همه ماست. حضرت فرمودند: یوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنالک یستولی الشیطان علی اولیائه؛ شیطان اندکی از حق و اندکی از باطل را مخلوط می‌کند، آن گاه است که بر دوستان خود مسلط می‌شود! (نهج البلاغه، خطبه 50)
 
نکتۀ بسیار مهمّ این که، جهان بینی اسلامی، شأن انسان را محبوس و منحصر در امور دنیوی نمی‌کند؛ بلکه اساساً در این اندیشه، پایگاه و منزلت انسان، در ارتباط با مبدأ و مقصد(خداوند) معنا می‌شود. ارزش‌های اخلاقی انسانی نیز در این راستا در نظر گرفته می‌شود. بنابراین دین اسلام، به یک معنا نگرش انسان گرایی را تا آن جا که به نفی ارزش‌های انسانی، اخلاقی و الهی نینجامد، می‌پذیرد و بر کسب ارزش‌های انسانی و شکوفایی استعدادهای زمینی و آسمانی او تأکید می‌کند؛ امّا هیچ گاه انسان را یگانه خالق ارزش نمی‌داند.
 
آری، آن هنگام که انسان، محور و معیار قرار گرفت، خداوند فراموش شد و یا به عبارت دیگر، فقط نامی از او باقی ماند، چون اومانیست‌ها مانند هم کیشان خود(یهودیان)، خدا را هیچ کاره و دست بسته پنداشتند در این هنگام نطفه سکولاریسم نیز منعقد شد و پس از آن ایسم‌های دیگری برای به مَسلخ بردن معنویت، تولد یافت!
 
 
رسا ـ جریان هدیه شهردار وایمار آلمان به مشایی چه بود؟
 
بنده نمی‌دانم ایشان به شیطنت شهردار وایمار آلمان توجه داشته‌اند یا نه، اما در پاسخ به سؤال شما به نکته‌ای اشاره می‌کنم که بیانگر ترویج نماد کابالیسم به واسطه شهردار وایمار است.
 
بنا به گفته خبر آنلاین(مورخه:3/1/92http://khabaronline.ir/detail/287709(شهردار شهر وایمار آلمان به آقای مشایی «شجرة المعبد» را هدیه می‌دهد! دکتر «مونیک دو بوکور» در کتاب نماد شناسی «رمزهای زنده جان» درخت را یکی از نمادهای بسیار مهم می‌داند. وی درخت را نماد انسان معرفی می‌کند؛ انسانی که ظرفیت خدا شدن را دارد! درخت نماد پیوند انسان­ها بایکدیگر و نماد زندگی و جاودانگی است. اگر به بخشی از کتاب مقدس نگاهی بیندازیم، خواهیم دید که در «سفر پیدایش» ماجرای اغواگری شیطان به صورت معکوس بیان می‌شود: شیطان به صورت ماری در می‌آید و حوا را به خوردن درخت آگاهی وا می‌دارد و حوا از درخت آگاهی(!!) به آدم می‌دهد. پس از آنکه خداوند از خطای آن‌ها مطلع می‌شود، می‌گوید: «حال آدم مثل ما شده و می‌داند چه چیز خوب و چه چیز بد است! مبادا از درخت زندگی نیز بخورد و برای همیشه زنده بماند!» پس از آن آدم از بهشت رانده شده و میان آدم و درخت زندگی، فاصله می‌افتد.
 
کابالیست‌ها بر این باورند که با بیرون رفتن آدم از بهشت، نظم عالم به هم ریخت. خداوند برای بازگرداندن آن نظم نخستین، قوم یهود را خلق کرد، تورات را بر آنان نازل کرد و این مأموریت را بر دوش یهودیان نهاد تا نظم آغازین را بازگردانند. کابالیست‌ها معتقدند بازگشت یهودیان به اورشلیم و تخریب مسجدالاقصی و ساختن معبد سلیمان به جای آن، مقدمه‌ای برای ظهور «ماشیح» است. با ظهور ماشیح نظم نخستین به جهان باز خواهد گشت.
 
با این باور کابالیستی، شاهد جنایات صهیونیسم و حمایت کابالیست‌ها از این غده چرکین در سراسر جهان به ویژه در قلب جهان اسلام هستیم! حمایت آنان از صهیونیسم به علت بی‌رحم و بی‌منطق بودن صهیونیست‌ها و استفاده ابزاری از این غده سرطانی، برای غصب سرزمین فلسطین و تخریب مسجدالاقصی و ساخت معبد سلیمان است! مسیحیان صهیونیست در آمریکا، سازمان‌های متعددی برای حمایت از ساختن معبد دارند و به نظر می‌آید نماد شجره معبد و دیگر نمادهای کابالیستی-صهیونیستی، از درون سازمانی که معروف به «بنیاد معبد» هست بیرون می‌آید. از اصل سؤال فاصله نگیریم گمان می‌کنم رابطه درخت و معبد، مقداری روشن شد.
 
 
رسا ـ به نظر شما آیا اسفندیار مشایی توسط جریانی سازمان یافته، گام بر می‌دارد؟
 
بنده در این رابطه اظهار نظر نمی‌کنم، همین اندازه عرض کنم که ما فقط و فقط در صدد تبیین و نقد اندیشه و نگرش وی هستیم. ما از قلب انسان‌ها آگاه نیستیم. در طول تاریخ کم نبوده‌اند افرادی که شیاطین از موقعیت اجتماعی آنان سوء استفاده کرده‌اند و به آنان نزدیک شده و افکار مسموم خود را از زبان آنان بیان کرده‌اند، شاید برخی به عنوان دوست یا همکار به ایشان نزدیک شده باشند و باورهای وی از آن جا نشأت بگیرد. لازم است همه ما از خداوند کمک بخواهیم و برای عاقبت به خیری خود دعا کنیم. شیطان و نفس اماره در کمین ما نیز هست و اگر لحظه‌ای تصور کنیم شیطان کاری به ما ندارد، باید بدانیم بر لبه پرتگاه ایستاده‌ایم. «وَ مَا ابَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی.» (یوسف/٥٣).
 
مولوی نیز بیان زیبایی دارد: «ای بسا ابلیس آدم روی هست       پس به هر دستی نباید داد دست».
 
 
رسا ـ اگر ممکن است برای مطالعه و تحقیق در رابطه با شناخت بیشتر کابالیسم و اومانیسم، منابعی معرفی کنید.
 
کتاب تاریخ جادوگری به قلم پروفسور سلیگمن، ترجمه ایرج گلسرخی
کتاب زر سالاران یهودی اثر استاد عبدالله شهبازی، نشر مؤسسه مطالعات و پژوهش‏های سیاسی
کتاب مبانی معرفت شناسی اومانیستی، نویسنده: مریم صانع پور، نشر موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر
 کتاب نماد شناسی «رمزهای زنده جان»، دکتر «مونیک دو بوکور»، ترجمه جلال ستاری، نشر مرکز
 
 رسا ـ با تشکر از جناب عالی که لطف کردید و دقایقی از وقتتان را در اختیار ما قرار دادید.
 
من هم از شما تشکر می‌کنم که در مسیر روشنگری و برای جلوگیری از انحراف، گام بر می‌دارید. موفق باشید.
 
 
/925/402الف/ر
ارسال نظرات