۰۱ آذر ۱۴۰۴ - ۱۶:۴۵
کد خبر: ۷۹۸۴۲۵
کارشناس روابط بین‌الملل:

ظهور ممدانی بدون اجازه ساختار سیاسی آمریکا ممکن نبود

ظهور ممدانی بدون اجازه ساختار سیاسی آمریکا ممکن نبود
داودی با اشاره به قدرت شبکه‌های مالی و رسانه‌ای در انتخابات آمریکا، گفت: مطرح شدن چهره‌ای با شعارهای چپ‌گرایانه و ضدسرمایه‌داری در قلب نیویورک بدون چراغ سبز ساختار حاکم امکان‌پذیر نیست.

به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، دکتر علیرضا داودی کارشناس روابط بین الملل در نشست هم‌اندیشی  «زهران ممدانی در آینه روایت‌های رسانه‌ای» که با حضور فعالان رسانه‌ای و اساتید حوزه و دانشگاه برگزار شد، گفت: باید پرسید «چرا» چنین فردی اجازه ظهور یافته است، نه اینکه صرفاً از پیروزی او ذوق‌زده شد.

وی با اشاره به دو محصول رسانه‌ای مهم هالیوود بیان کرد: این آثار با تخریب جامعه آرمانی چپ، بی‌هدف‌بودن این جریان را القا می‌کنند تا چپ جدید را بی‌اعتبار نشان دهند. این روند نشان می‌دهد که ممدانی بخشی از یک مهندسی بزرگ‌تر برای کنترل بحران داخلی آمریکاست.

این فعال رسانه با بررسی داده های انتخاباتی گفت: ۴۵ درصد سفیدپوستان و ۴۷ درصد زنان سفیدپوست به ممدانی رأی دادند؛ آماری که نشان می‌دهد حمایت از او محدود به رنگین‌پوستان یا مهاجران نبوده و بخشی از طبقه تحصیل‌کرده سفیدپوست به گفتمان او تمایل داشته‌اند.

این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: هرچند شعارهای ممدانی رادیکال به‌نظر می‌رسد، اما هر فردی که بخواهد در ساختار قدرت آمریکا باقی بماند ناچار است در نهایت مطابق قواعد همان ساختار رفتار کند؛ همان‌گونه که تجربه جرمی کوربین نشان داد که چگونه کنار گذاشته شد.

ظهور ممدانی بدون اجازه ساختار سیاسی آمریکا ممکن نبود

متن کامل سخنان دکتر داودی به شرح ذیل است:

آقای دکتر ایزدی سؤال خوبی مطرح کردند که ذهن من را هم درگیر کرد. این‌که کسی با این شعارها می‌آید و پیروز می‌شود، چرا نباید خوشحال شویم؟ خود آقای دکتر هم مثال جالبی زدند: اگر فردی در قم با شعار حمایت از اسرائیل شهردار شود، اسرائیلی‌ها چه برداشتی می‌کنند؟

من می‌خواهم مثال را یک مرحله بالاتر ببرم. فرض کنید رئیس‌جمهوری داشته باشیم که بگوید عادی‌سازی با اسرائیل کار خوبی است. آیا اسرائیلی‌ها خوشحال نمی‌شوند؟ شاید در ابتدا خوشحال شوند، اما همان‌جا این پرسش برایشان ایجاد می‌شود که آن سیستمی که چنین فردی را تأیید صلاحیت کرده، چه برنامه‌ای داشته که چنین فردی با چنین دیدگاهی را وارد انتخابات کرده است؟ پس این سؤال در ذهن همه شکل می‌گیرد که چگونه در نیویورکی که به تعبیر آقای دکتر بیشترین جمعیت صهیونیست‌ها را دارد، در سیستم انتخاباتی مبتنی بر هزینه و رسانه، اجازه داده شده چنین فردی بالا بیاید؟

اگر بخواهیم از این اتفاق خوشحال هم باشیم، باید به این پرسش پاسخ بدهیم که چرا اجازه داده شده او وارد رقابت شود. همچنین در نمونه‌ای که خودتان فرمودید، این سؤال مطرح می‌شود که چگونه شورای نگهبان چنین فردی را تأیید کرده است؛ یعنی تنها نتیجه این است که «احتمالاً برنامه‌ای پشت ماجرا بوده است.»

انتخابات نیویورک؛ یک انتخابات استثنایی

انتخابات شهرداری نیویورک از جهات مختلف ویژه بوده است. از سال ۱۹۶۹ تاکنون چنین تعداد رأی‌دهنده‌ای در انتخابات شرکت نکرده بودند. از سال ۲۰۰۱ نیز هیچ‌گاه درصد مشارکت به اندازه این دوره بالا نبوده است. آن زمان مشارکت ۴۰ درصد بود و اکنون ۳۹ درصد است.

همچنین از سال ۱۹۶۹ هیچ‌کس نتوانسته بود به‌اندازه زهران ممدانی رأی کسب کند. او با یک‌میلیون و سی‌وهشت‌هزار رأی شهردار شد. تفکیک کیفیت آرا در نظرسنجی‌های خروجی معانی مهمی دارد و من به آن‌ها می‌پردازم.

نکته مهم‌تر آن است که چپ‌گرایی جدید یا سوسیال‌دموکراسی، پدیده عجیبی نیست؛ بسیاری از کشورهای اسکاندیناوی و شمال اروپا با همین نظام اداره می‌شوند و دولت رفاه را پذیرفته‌اند. عجیب بودن این امر در آمریکا به این دلیل است که آمریکا در انتهای راست‌ترین طیف اقتصادی قرار دارد و سرمایه‌داری محض را تبلیغ می‌کند. بنابراین ظهور یک تفکر چپ‌گرای رفاهی در دل چنین سیستمی خلاف قاعده طبیعی است.

نقش رسانه‌های آمریکا و تحولات پنهان پشت انتخابات

ظهور ممدانی بدون اجازه ساختار سیاسی آمریکا ممکن نبود

از نگاه شخصی من، جریان رسانه‌ای ایالات متحده، مخصوصاً هالیوود، در یک‌سال‌ونیم گذشته نشان می‌دهد که ماجرایی مهم‌تر از یک انتخابات ساده در پشت پرده رأی‌گیری نیویورک وجود دارد.

چپ‌گرایی جدید چند ویژگی مهم دارد:
۱. اعتقاد به تنوع فرهنگی و حمایت از پلورالیسم؛
۲. حمایت از آزادی‌های گسترده سبک زندگی؛
۳. پذیرش گروه‌های مختلف اجتماعی حتی با تضادهای ارزشی.

به همین دلیل است که فردی مثل زهران ممدانی هم شیعه امام‌حسینی است و هم با جریان LGBT همراهی دارد؛ زیرا این تفکر می‌گوید: «هرکس حق دارد آن‌گونه که می‌خواهد زندگی کند.»

در مقابل، ترامپ یک راست‌گرای محافظه‌کار سنتی است؛ با حضور ترنس‌ها در ارتش مخالف است، با تعدد جنسیت مخالف است، می‌گوید انسان یا زن است یا مرد، در برابر سقط جنین می‌ایستد و... .

وقتی این دو جهان‌بینی را کنار هم قرار دهیم، بهتر متوجه می‌شویم چه چیزی در پشت پرده وجود دارد.

چپ جدید، دولت رفاه و مخالفت با قدرت واحد جهانی

مهم‌ترین ویژگی چپ‌گرایی جدید، مخالفت با قدرت واحد جهانی است. آمریکا ادعای رهبری نظم جهانی دارد، اما نسل جدید آمریکا دیگر به این نظم تن نمی‌دهد؛ به‌ویژه به‌دلیل پذیرش تکثر فرهنگی. نماد اصلی مخالفت با نظم تک‌قطبی، مسئله فلسطین است.

زیرا قدرت واحد جهانی می‌گوید: «همه باید موجودیت اسرائیل را بپذیرند و حمایت از فلسطین نباید وجود داشته باشد.»

این تفکر تک‌قطبی اکنون مورد چالش جدی قرار گرفته است. مقابله با سرمایه‌داری افراطی نیز بخش دیگری از همین تقابل است.

مقابل چپ جدید، ترامپ قرار دارد و بین این دو، دموکرات‌ها ایستاده‌اند؛ کسانی مانند اوباما و بایدن که معتقدند فرهنگ باید واحد باشد، دین‌مداری محدود باید رعایت شود، سرمایه‌داری ادامه یابد و آمریکا جهان را مدیریت کند.

بحران درونی آمریکا و نیاز به یک «الگوی جایگزین»

ظهور ممدانی بدون اجازه ساختار سیاسی آمریکا ممکن نبود

آمریکا از بحران اقتصادی ۲۰۰۸ وارد یک شکاف اجتماعی عمیق شد؛ شکافی که در جنبش ۹۹ درصد و فتح وال‌استریت دیده شد و اکنون به مسئله فلسطین رسیده است. چرا جنبش ۹۹ درصد پیروز نشد؟ چون الگوی جایگزین نداشت. چپ جدید می‌خواهد این الگوی جایگزین باشد. برای حل بحران داخلی، آمریکا دو گزینه نیاز دارد:۱. یک چهره چپ جدید مثل زهران ممدانی؛ ۲. یک چهره راست افراطی مثل ترامپ. ترامپ نیز بخشی از همین بازی است.

نقش هالیوود در مهندسی افکار عمومی

می خواهم به دو محصول رسانه‌ای مهم اکنون در هالیوود مطرح‌اند اشاره کنم: ۱. سریال Pluribus که تفکر جامعه آرمانی چپ را تخریب می‌کند؛ ۲. فیلم The Battle After با بازی دی‌کاپریو که مبارزه چپ‌گرایانه را بی‌هدف و خشونت‌بار نشان می‌دهد. این فیلم مبارزهٔ چپ‌گرایانه را هدف قرار می‌دهد؛ مبارزه‌ای که در آن خشونت، فاصله‌گرفتن از ارزش‌های خانواده و نبودِ اصالت‌های خانه و خانواده ـ که در ایالات متحده از موضوعات مهم به شمار می‌رود ـ به تصویر کشیده شده است. همچنین بی‌هدف بودن جریان چپ در آنچه «مبارزه» نامیده می‌شود را نشان می‌دهد و تأکید می‌کند که این جریان، چه از نظر فکری در سریال و چه از نظر عملیاتی، گزینهٔ جایگزین قابل اعتنایی نیست.  این محصولات می‌گویند که چپ جدید «الگوی جایگزین واقعی» نیست. در کنار این پروژه‌ها، اجازه دادن به ظهور چهره‌هایی مانند ممدانی معنا پیدا می‌کند؛ کشوری که می‌خواهد بحران خود را مدیریت کند، این‌گونه «الگوهای کنترل‌شده» را به جامعه عرضه می‌کند.

تحلیل آماری آرای ممدانی

چند آمار مهم که برای خودم بسیار جالب بود را باید اینجا بخوانم: ۵۰٪ مردان و ۵۱٪ زنان به ممدانی رأی دادند. ۴۵٪ سفیدپوستان به او رأی دادند؛ یعنی تقریباً نزدیک به میانه؛ ۴۷٪ زنان سفیدپوست به او رأی داده‌اند؛ تقریباً نیمی از زنان سفیدپوست. ۶۵٪ افراد ۳۰ تا ۴۴ سال به او رأی دادند؛ در گروه سنی ۱۸ تا ۲۹ سال، ۷۵٪ به او رأی دادند؛ اما این گروه فقط ۱۶٪ کل رأی‌دهندگان را تشکیل می‌داد؛ یعنی برخلاف تصور عموم، پیروزی او فقط به‌خاطر «جوانان» نبود.

نکته مهم‌تر: افرادی که زیر ۳۰ هزار دلار درآمد داشتند، اکثراً به رقیب او رأی دادند. اما افراد بالای ۲۰۰ هزار دلار در سال تقریباً به ممدانی رأی دادند. پس حامیان او «فقط فقرا» نبودند؛ بلکه طبقه متوسط به بالا و حتی ثروتمندان نیز به او رأی داده‌اند. همچنین ۷۷٪ رأی‌دهندگان فرزند زیر ۱۸ سال نداشتند. یعنی رأی دادن آن‌ها تحت تأثیر فرزندان جوانشان نبوده است.

نتیجه‌گیری و پیامدهای رسانه‌ای

بر اساس این آمارها، من نشانه‌ای از یک تحول اجتماعی بزرگ نمی‌بینم. البته نظر من قابل مقایسه با تحلیل عمیق آقای دکتر ایزدی نیست، اما آمار CNN به من نشان می‌دهد مسئله بیشتر از آنکه اجتماعی باشد، پروژه‌ای رسانه‌ای و راهبردی برای مدیریت بحران داخلی آمریکا است. ترامپ نیز بخشی از همین بازی است؛ آمریکا به او نیاز دارد تا از بحران عبور کند، و بعد از آن دوباره دموکرات‌ها خواهند آمد و روند قدرت جهانی را در دست خواهند گرفت.

در حوزه رسانه، اگر قرار است کاری انجام شود، باید بر اساس همین آمارها و داده‌های واقعی باشد. ذوق‌زدگی بی‌جا، همان‌طور که گفته شد، موجب لغو تحلیل می‌شود. در نهایت باید دانست که ممدانی نیز در ساختاری قرار می‌گیرد که اگر بخواهد در بازی بماند، همان کارهایی را انجام خواهد داد که ساختار می‌خواهد؛ دقیقاً مانند سرنوشت جرمی کوربین.

ارسال نظرات