از سوی استاد حوزه؛
حیا و عفت در آموزههای قرآن تبیین شد
خبرگزاری رسا ـ عضو هیأت علمی مرکز فرهنگ قرآن گفت: حیا چنان ارزش و اهمیتى دارد که در کلامى گهربار از پیامبر اکرم (ص) در بیان صفات عاقل آمده است: ویژگى عاقل این است که هرگز حیا از او جدا نمیشود.
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از پایگاه اطلاعرسانی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، مقاله زیر یادداشتی از حجتالاسلام فرجالله میرعرب عضو هیأت علمی مرکز فرهنگ قرآن در تبیین جایگاه حیا و عفت در آموزههای قرآنی است که توجه خوانندگان را به آن جلب میکنیم.
معناى حیا: حیا به معناى شرم و آزرم است.
جرجانى میگوید: گرفتگى نفس است از چیزى و ترک آن چیز از ترس سرزنش، و آن دو نوع است: نفسانى و ایمانى. حیاى نفسانى شرمى است که خداوند آن را در همهی نفوس آورده است؛ مانند شرم از کشف عورت و جماع بین مردم، و حیاى ایمانى، شرمى است که مؤمن را از ارتکاب معاصى از ترس خدا باز میدارد.
مرحوم مجلسى میفرمایند: حیا غریزه اى است که مانع ارتکاب و انجام اعمال زشت و قبیح شده و نیز مانع تعمّد در از بین بردن و تقصیر در حقوق حق تعالى و خلق خدا میشود.
معناى عفّت: عفّت در اصل به معناى خویشتن دارى، تسلّط بر نفس و نقطه مقابل شهوت پرستى و شکم پرستى است.
اهل لغت میگویند: «عفّت حالتى در نفس است که انسان را از غلبهی شهوت باز میدارد».
و نیز: «عفّت عبارت است از خوددارى کردن از آن چه حرام است و در عین حال زیباست».
همچنین: «عفّت، بازدارى روح و روان از گناهان و هم چنین نگه دارى خویش از دراز کردن دست سؤال به سوى دیگران است».
دارندهی عفت زبانى کسى است که سخن حرامى مانند غیبت و سخنان بیهوده را بر زبان جارى نمیکند و دارندهی عفت جنسى آن است که زنا مرتکب نشود.
این واژه معناى گسترده اى دارد، ولى بیشتر در مورد خویشتن دارى در دو مسئله استعمال شده است: خویشتن دارى و قناعت در امور مالى و کنترل غریزه جنسى، که اوّلى موجب حفظ عزّت و آبرو شده و دوّمى موجب حیا، شرم و غیرت در مقابل پرده درى و انحرافات جنسى میگردد. در روایات از این دو در اصطلاح به عفّت «بَطن» و «فَرْجْ» تعبیر شده است؛ مثلا پیامبر(ص) فرمود: «در مورد امّتم در مورد شکم پرستى و شهوت پرستى جنسى، بیمناک هستم».
دقت در معناى لغوى و موارد استعمال نشان میدهد که این دو معنا لازم و ملزوم یکدیگرند. کسى که حیا دارد، عفت میورزد و کسى که عفیف است، دامن خود را آلوده نمیکند و از گناه و معصیت شرم دارد. بى حیایى همان بى عفتى است و به انسانى که پاکدامن نیست، بى حیا میگویند.
واژهی عفّت در قرآن، بیشتر در مورد عفت «بَطْن» و «فَرْجْ»؛ یعنى: شکم و شهوت، استعمال شده است.
1-عفت شهوت:
گاهی افراد از همسر خود دور میافتند و بعضى هنوز ازدواج نکردهاند و از آنجا که با افراد سروکار دارند، عوامل تحریک زیادى سر راه آنها قرار میگیرد. قرآن به چنین کسانى که امکان ارضاى نیاز جنسى از راه مشروع برایشان فراهم نیست، میفرماید: «وَ لْیَستَعْفِفِ الَّذِینَ لا یجِدُونَ نِکاحاً حَتى یُغْنِیهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ...»( [vii])؛ و آنها که امکان ازدواج و (ارضاى شهوت) ندارند باید عفت پیشه کنند تا خداوند آنان را به فضلش بى نیاز سازد.
«نکاح» از نظر لغت به عمل جنسى و ارضاى شهوت گفته میشود و صرف عقد «نکاح» نیست. پس، خطاب خداوند در این آیه، به همهی کسانى است که نمیتواند نیاز جنسى خود را برآورده کنند. از طرفى، گاه با تمام تلاش و کوششها، امکان ازدواج فراهم نمیگردد و خواه و ناخواه انسان مجبور است مدتى را با محرومیت بگذراند. قرآن به این گونه افراد تذکر میدهد که مبادا در این وضع گمان کنند آلودگى جنسى براى آنها مجاز است و ضرورت چنین ایجاب میکند! از این رو، بلافاصله در آیهی بعد دستور پارسایى را هر چند مشکل باشد به آنها داده و میگوید: و آنها که وسیله ازدواج ندارند باید عفت پیشه کنند، تا خداوند آنان را به فضلش بى نیاز سازد.
قرآن هشدار میدهد تا نکند در این مرحلهی بحرانى و در این دوران آزمایش، تن به آلودگى دهند و خود را معذور بشمرند که هیچ عذرى پذیرفته نیست، بلکه باید قدرت ایمان و شخصیت و تقوا را در چنین مرحله اى آزمود.
2- حیا و عفت در نگاه شهوانى:
آیه اى در سورهی نور ـ سراسر این سوره دستورالعمل حیا و عفت است ـ، مرتبه اى بالاتر از آنچه را در مورد قبل گفتیم، بیان میفرماید و مؤمنان را موظف میکند که حیا و عفت چشم را رعایت کنند و مواظب نگاه خود باشند تا گرفتار بى عفتى و غلبهی شهوت نشوند:
«قُل لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصرِهِمْ وَ یحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِک أَزْکى لهَُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصنَعُونَ»؛ به مؤمنان بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرمان ) فرو گیرند، و فروج خود را حفظ کنند، این براى آنها پاکیزه تر است، خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است.
در شان نزول آیه، از قول امام باقر(ع) آمده است: جوانى از انصار در مسیر خود با زنى روبرو شد - و در آن روز زنان مقنعه خود را در پشت گوشها قرار میدادند - (و طبعاً گردن و مقدارى از سینه آنها نمایان میشد)، چهرهی آن زن نظر آن جوان را به خود جلب کرد و چشم خود را به او دوخت. هنگامى که زن گذشت جوان همچنان با چشمان خود او را بدرقه میکرد، در حالى که راه خود را ادامه میداد، تا اینکه وارد کوچه تنگى شد و باز همچنان به پشت سر خود نگاه میکرد ناگهان صورتش به دیوار خورد و تیزى چیزى که در دیوار بود صورتش را شکافت! هنگامى که زن گذشت جوان به خود آمد و دید خون از صورتش جارى است و به لباس و سینهاش ریخته است! سخت ناراحت شد، با خود گفت: به خدا سوگند! من خدمت پیامبر(ص) میروم و این ماجرا را بازگو میکنم. هنگامى که چشم رسول خدا(ص) به او افتاد فرمود: چه شده است؟ جوان ماجرا را نقل کرد، در این هنگام جبرئیل، پیک وحى خدا نازل شد و آیه فوق را آورد: «قُلْ لِلْمُؤمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ ...».
آیه نمیگوید مؤمنان باید چشمهایشان را فرو بندند، بلکه میگوید باید نگاه خود را کم و کوتاه کنند، و این تعبیر لطیفى است به این منظور که اگر انسان به راستى هنگامى که با زن نامحرمى روبرو میشود بخواهد چشم خود را به کلى ببندد ادامه راه رفتن و مانند آن براى او ممکن نیست، امّا اگر نگاه را از صورت و اندام او بر گیرد و چشم خود را پایین اندازد گوئى از نگاه خویش کاسته است و آن صحنه اى را که ممنوع است از منطقه دید خود به کلى حذف کرده است.
قابل توجه اینکه قرآن نمیگوید از چه چیز چشمان خود را فرو گیرند تا معنا گستردگى خود را حفظ کند، یعنى: از مشاهدهی تمام آنچه که حرام است خود را حفظ کنند.
مفهوم آیه فوق این نیست که مردان در صورت زنان خیره نشوند تا بعضى از آن چنین استفاده کنند که نگاههاى غیر خیره مجاز است، بلکه منظور این است که انسان به هنگام نگاه کردن معمولاً منطقه وسیعى را زیر نظر میگیرد، هر گاه زن نامحرمى در حوزه دید او قرار گرفت، چشم را چنان فرو گیرد که آن زن از منطقه دید او خارج شود.
دومین دستور در آیه فوق همان مساله حفظ فروج است. منظور از حفظ فَرْجْ به طورى که در روایات وارد شده است پوشانیدن آن از نگاه دیگران است.
در حدیثى از امام صادق(ع) میخوانیم: «کُلُّ آیَة فِى الْقُرآنِ فِیها ذِکْرُ الْفُروجِ فَهِىَ مِنَ الزِّنا إلاّ هذِهِ الاْیَةِ فَإنَّها مِنَ النَّظَر»؛ هر آیهاى که در قرآن سخن از حفظ فروج میگوید، منظور حفظ کردن از زنا است جز این آیه منظور از آن حفظ کردن از نگاه دیگران است.
سپس قرآن هدف از این نهى را بیان میکند: این براى آنها بهتر و پاکیزه تر است: «ذلِکَ أزْکى لَهُم»؛ یعنى: هدف از ممنوعیت نگاه حرام، پاکى و سالم ماندن خود شماست.
سپس به عنوان اخطار براى کسانى که نگاه هوس آلود و آگاهانه به زنان نامحرم میافکنند و گاه آن را غیر اختیارى قلمداد میکنند، میگوید: خداوند از آنچه انجام میدهید مسلماً آگاه است: «إنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِما تَصْنَعُون».
3- عفت شکم:
گاه بعضى به بهانه کمى درآمد و حقوق دست به کارهایى میزنند که باعث آلودگى آنها و شکستن عزت آنها میگردد. قرآن نمونه اى را مطرح میکند که از شرایط آنها سختتر وجود ندارد، ولى آنها عفت به خرج داده و خود را آلوده نکردند. آنان نه تنها اقدام به تأمین نیاز از راه گناه نکرده، بلکه دست به سمت کسى نیز دراز نکردند: «...یَحْسَبُهُمُ الجاهِلُ أغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّف»؛ (مهاجران فقیرى)... که از شدّت عفّت و خویشتن دارى، افراد ناآگاه، آنها را ثروتمند میدانند.
عفت و حیا آنقدر ارزشمند و مهم هستند که دعاى همیشگى پیامبر(ص)، در عین عصمت، این بود: «اِنَّ النَّبِى(ص) کان یَدْعُوا: اَللّهُمَّ إنِّى أَسأَلُکَ الْهُدى وَ التُّقى وَ الْعِفافَ وَ الْغِنى»؛ خدایا از تو هدایت، تقوا، عفاف و بى نیازى میخواهم.
عقل و حیا از هم جدا نمیشوند:
حیا چنان ارزش و اهمیتى دارد که در کلامى گهربار از پیامبر اکرم(ص) در بیان صفات عاقل آمده است: «صِفَةُ الْعاقِلِ... لایُفارِقُهُ الْحَیاءُ...»؛ ویژگى عاقل این است که هرگز حیا از او جدا نمیشود.
و در دنبالهی همین حدیث، حضرت در صفات جاهل و نادان، میفرمایند: «وَ صِفَةُ الْجاهِلِ ...لایَخافُ ذُنُوبَهُ الْقَدیمَةِ، وَ لایَرْتَدِعُ فیما بَقِىَ مِنْ عُمُرِهِ الذُّنُوب...»؛ و صفت جاهل این است که... از گناهان گذشتهاش نمیترسد و در باقى مانده عمر نیز از گناه دست برنمیدارد.
معناى این حدیث این است که بى حیا اصلاً عاقل نیست.
بى حیا کور معنوى است:
در حدیثى دیگر امام موسى بن جعفر(ع) از اجداد پاکش از پیامبر اکرم(ص) نقل میفرمایند: «إنَّ اللّهَ خَلَقَ الْعَقْلَ مِنْ نُور مَخْزُون مَکْنُون فِی سابِقِ عِلْمِهِ الَّذی لَمْ یَطِّلِعْ عَلَیْهِ نَبِّی مُرْسَل وَلا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ،... فَجَعَلَ... الْحَیاءَ عَیْنَیْهِ...»؛ خداوند عقل را از نور خزانهی خود که پنهان شدهی در علم ازلى او بوده و هیچ پیامبر و فرشته اى از آن آگاه نبود، خلق کرد،... و حیا را دو چشم او قرار داد....
حضرت در این حدیث آنچه را که خداوند به عقل داده برمیشمارند و مهمترین نعمت اعطایى به عقل را حیا نام میبرند؛ زیرا حیا را چشم عقل میدانند و ما میدانیم که چشم مهمترین عضو بدن براى پیشرفت، کار و فعالیت است. نتیجهی این سخن حکیمانه و الهى این است که در واقع و عالم معنا، بى حیا کور است، اگر چه چشم سر داشته باشد.
عقل، حیا و دین به هم پیوستهاند:
امام على(ع) میفرمایند: «هَبَطَ جِبْرِئیلُ عَلى آدَم(ع)، فَقالَ: یا آدَمُ! إنّی اُمِرتُ أنْ اُخَیِّرَکَ واحِدَةً مِنْ ثلاث، فَاخْتَرْ واحِدَةً وَ دَعْ إثْنَتَیْنِ. فَقالَ لَهُ آدمُ: وما الثَّلاثُ یا جِبْرِئیلُ؟ فَقالَ: الْعَقْلُ، وَالْحَیاءُ، وَالدِّینُ. قالَ آدمُ: فَإنّی قَدْ إخْتَرْتُ الْعَقْلَ، فَقالَ جِبْرئیلُ لِلْحَیاءِ والدِّینِ: إنْصَرَفا وَدَعاهُ. فَقالا لَهُ: یا جِبْرِئیلُ إنّا اُمِرْنا أنْ نَکُونَ مَعَ الْعَقْلِ حَیْثُما کانَ. قال: فَشَأنُکُما، وعَرَج»؛ جبرئیل بر آدم(ع) فرود آمد و گفت: اى آدم، من مأمورم تو را بین سه چیز مخیر کنم، پس یکى از آن سه را انتخاب کن و دو تاى دیگر را رها نما. آدم(ع) گفت: آن سه کدامند اى جبرئیل؟ او گفت: عقل، حیا و دین. آدم(ع) گفت: من عقل را اختیار میکنم. پس جبرئیل به حیا و دین گفت: برگردید و او را ترک کنید. حیا و دین گفتند: یا جبرئیل، ما مأموریم که با عقل باشیم، هر جا که باشد! جبرئیل گفت: اختیار با خودتان است و به آسمان رفت.
حیا نشانهی مؤمن است:
امام جعفر صادق(ع) میفرمایند: «اَلْحَیاءُ وَالْعِفافُ وَالْعَی - أَعْنِی عَىَّ اللِّسانِ لا عَىَّ الْقَلْبِ - مِنَ الاْیمانِ»؛ حیا، عفت پیشگى و کوتاهى و ثقل زبان از نشانه هاى ایمان است.
از این کلام میتوان فهمید که انسان بى حیا و بى شرم که از هیچ رفتارى خجالت نمیکشد و از بر زبان راندن هیچ کلامى ابایى ندارد ایمانش مشکل دارد و باید ریشهی بىحیایى او را در مشکلات اعتقادى او جستجو کرد؛ پس براى تشخیص انسانهای مؤمن میتوانیم این اوصاف را در افراد بررسى کنیم.
از امام باقر(ع) نیز نقل شده: «اَلْحَیاءُ وَالاْیمانُ مَقْرُونانِ فِی قَرْن، فَإذا ذَهَبَ أَحَدُهُما تَبِعَهُ صاحِبُهُ»؛ حیا و ایمان در کنار هم در یک ظرف قرار دارند (و چنان به هم پیوستهاند که) اگر یکى از آنها برود، دیگرى هم به دنبالش خواهد رفت.
در حدیث دیگرى مطلب روشنتر بیان شده است: حضرت صادق(ع) به صراحت میفرمایند: «لا إیمانَ لِمَنْ لا حَیاءَ لَهُ»؛ هر کس حیا ندارد، ایمان ندارد./9191/د101/ی
ارسال نظرات