حیا و عفت در سیره پیشوایان

با زنان نامحرم شوخى نکنید:
یکى از شاگردان امام باقر(ع)، به نام ابوبصیر، میگوید: در کوفه به یکى از بانوان درس قرائت قرآن میدادم. روزى در یک موردى با او شوخى (خلاف عفت) کردم. پس از گذشت مدتها از این حادثه، در مدینه به محضر امام باقر(ع) رسیدم، به من فرمود: «کسى که در جاى خلوت گناه کند، خداوند نظر لطفش را از او برمى گرداند، این چه سخنى بود که به آن زن گفتى؟
ابو بصیر میگوید: از شدّت شرم، سر در گریبان کرده و توبه کردم.
امام باقر(ع) فرمود: «مراقب باش که تکرار نکنى (و با زن نامحرم شوخى ننمایى)».
به نامحرم دست نزنید ولو دختر کوچکى باشد:
ابو صباح کنانى، یکى از شاگردان معروف امام باقر(ع)، میگوید: روزى براى دیدار امام باقر(ع) به سوى خانهاش حرکت کردم، وقتى به درِ خانه رسیدم، در زدم، کنیزى که تازه به حدّ بلوغ رسیده بود، در را باز کرد، با دست به سینهاش زدم و گفتم: به آقایت بگو ابوصباح است تا اجازه ورود دهد. در همان لحظه امام باقر(ع) از پشت دیوارهاى خانه، با صداى بلند فرمود: «اُدْخُلْ لا اُمَّ لَکَ؛ اى بى مادر! وارد خانه شو». وارد شدم، دریافتم که امام باقر(ع) از این که حریم عفت کنیز را شکستهام نسبت به من عصبانى است، عرض کردم: سوگند به خدا! قصد لذّت جویى نداشتم، میخواستم برایمانم افزون گردد (که آیا شما از پشت دیوارها از کار ما اطلاع مییابید؟)
امام باقر(ع) فرمود: راست میگویی، اگر فکر کنى که این دیوارها مانع دید ما میشود، پس فرقى بین ما و شما نیست، آنگاه آن حضرت با تأکید به من فرمود: «ایّاکَ اَنْ تُعاوِدَ اِلى مثْلِها؛ مواظب باش که هرگز این کار (دست درازى به نامحرم) را تکرارى نکنى».
گول هوس بازان زیباروى را نخورید:
روزى امام حسن(ع) به نماز ایستاده بود، در این هنگام زن زیبایى که شیفته جمال آن حضرت شده بود، نزد امام آمد و با عشوه خاصّى نزد امام ایستاد. امام نماز را کوتاه کرد و فرمود: «چه کار دارى»؟ او گفت: برخیز و از من کام بگیر؛ زیرا من شوهر ندارم و براى رفع نیاز نزد شما آمدهام....
امام حسن(ع) چند بار به او فرمود: «از من دور شو»، ولى او هم چنان (چون زلیخا نسبت به یوسف) اصرار و سماجت میکرد. در این هنگام امام از خوف خدا به گریه افتاد و مکرر به او میفرمود: «از من دور شو»! گریه امام هر لحظه شدیدتر میشد، به طورى که آن زن نیز منقلب شده و گریه کرد. در این وقت امام حسین(ع) آمد، او نیز منقلب شده و گریه کرد، بعضى از اصحاب آمدند و آنها نیز به گریه افتادند. آن زن در حال گریه از آن جا دور شد و حاضران متفرّق شدند.
امام حسین(ع) به احترام برادر، راز حادثه را از امام حسن(ع) نپرسید، تا این که پس از مدتى امام حسن(ع) خوابى دید، پس از بیدار شدن گریه کرد، امام حسین(ع) علت گریه را پرسید، امام حسن(ع) فرمود: «امشب در عالم خواب، یوسف(ع) را دیدم، و در میان جمعیت به من نگاه کرده و من بى اختیار گریستم، پرسید: چرا گریه میکنی؟ گفتم: به خاطر آن همه رنجها که از همسر عزیز مصر کشیدى، و زندانى شدى و پدرت یعقوب به فراق تو گرفتار شد. یوسف به من گفت: «آیا تو از آمدن آن زن بیابانى، و خوددارى خود از او و گریهات، تعجب نکردى؟»
یعنى اى یوسف فاطمه(س) تو نیز مانند من گرفتار شدى، ولى از خوف خدا، حریم عفاف را حفظ کردى، و با گریهها و تحمّل رنجها، از هر گونه آلودگى رهایى یافتى.
حفظ حیا و عفت زنان خطاکار:
در ماجراى جنگ جمل که در سال 36 ه.ق رخ داد، وقتى سپاه على(ع) بر دشمن پیروز شد، عایشه در میان هودج بود. على(ع) نزد او آمد و فرمود: «...سوگند به خدا، آنان که زنهای خود را در پشت پرده عفاف نگه داشتند و تو را از خانه خارج نمودند، با تو به انصاف رفتار نکردند». سپس نگذاشت نامحرمان به پیش آیند، بلکه به محمد بن ابى بکر - برادر عایشه - دستور داد، تا او را از هودج بیرون آورد، سپس او را در خانه صفیه دختر حارث پناه داد و بعد او را با حفظ کامل حریم عفاف روانه مدینه کرد.( )
آرى با این که او از سران جنگ افروز و دشمن امام(ع) بود، حضرت در حفظ عفت او بسیار کوشید؛ حتى دو نفر از سپاهیان ناآگاه على(ع) درصدد بودند که نسبت نارواى بى عفّتى به عایشه بدهند، حضرت على(ع) به شدّت از آنها جلوگیرى نمود و دستور داد به هر کدام - به عنوان حد قذْف - صد تازیانه زدند. حضرت هنگامى که عایشه را به سوى مدینه روانه مینمود، بیست نفر زن را مأمور کرد تا به صورت مردان جنگى، شمشیر را به کمر بسته و عایشه را به مدینه برسانند.
این دستور از این رو بود که در مسیر راه، غارت گران با دیدن قیافههای آنها، بترسند و به کاروان عایشه حمله ننمایند و از این طریق حریم عفّت عایشه حفظ گردد. البته این موضوع به قدرى مخفى بود که حتى عایشه نفهمید اینان زن هستند، از این رو در مسیر راه به على(ع) اعتراض میکرد و میگفت: على(ع) با مأموران سپاهى مرد، حرمت عفّت مرا پاس نداشت. آنان وقتى به مدینه رسیدند و آن زنان، لباسهای مردانه خود را درآوردند و به عایشه گفتند: ما زن بودیم و على(ع) ما را پاسدار تو نمود تا تو را به مدینه برسانیم. عایشه دریافت که اعتراضش بى مورد بوده و على(ع) حریم عفت او را به طور کامل حفظ کرده است.( )
عفت دیگران را لکه دار نکنید:
امام صادق(ع) دوستى داشت که همواره با هم بودند، روزى همین دوست به غلامى تندى کرد و با کمال گستاخى حریم عفت او را شکست و گفت: اى زنا زاده! کجا بودى؟ هنگامى که امام این سخن خلاف عفت او را شنید، به شدت ناراحت شد، به طورى که دستش را بلند کرد و محکم بر پیشانى خود زد و فرمود: «سُبحان اللّه! آیا به مادر غلام، نسبت ناروا میدهی؟ من تو را آدم پرهیزکارى میدانستم، ولى اکنون میبینم پرهیزکار نیستى». دوست امام عرض کرد: فدایت گردم! مادر این غلام، از اهالى سِنْد (از سرزمین هند) است و بت پرست میباشد؛ بنابراین ناسزا به او اشکال ندارد.
امام صادق(ع) فرمود: «آیا نمیدانی که هر امّتى، بین خود قانون ازدواجى دارد؟ از من دور شو!»
آن هنگام بین آن دوست و امام صادق(ع) جدایى افتاد و تا آخر عمر امام، این جدایى ادامه یافت.
این ماجرا نیز ما را به عفت زبان و کنترل آن از هرزه گویى و گفتار خلاف عفّت دعوت میکند و حاکى از آن است که مسئله حفظ عفت جامعه؛ حتى نسبت به بیگانگان بسیار مهم است و باید مرزهاى آن را شناخت و در حفظ آن کوشا بود.
از پیامبر درس غیرت بیاموزیم:
در مورد غیرت و عفت ناموسى پیامبر(ص) سخن بسیار است؛ از جمله:
امّ سلمه - یکى از همسران پیامبر(ص) - میگوید: در حضور پیامبر(ص) بودم، یکى از همسرانش به نام میمونه نیز حاضر بود، در این هنگام ابن ام مکتومِ نابینا به آن جا آمد، پیامبر(ص) به ما فرمود: «حجاب خود را در برابر ابن ام مکتوم رعایت کنید». پرسیدیم: مگر او نابینا نیست، پس حجاب ما چه معنا دارد؟
فرمود: «آیا شما نابینا هستید؟ آیا شما او را نمیبینید؟».
عفت کلام را در هیچ شرایطى از دست ندهید:
در شأن رسول خدا(ص) گفتهاند: او عفیفترین انسانها در همه ابعاد بود.
در جنگ اُحد، دندانهای جلوى او شکست و صورتش توسط دشمنان شکاف برداشت. برخى از او خواستند تا دشمن را نفرین کند، آن حضرت با کمال خویشتن دارى فرمود: «من به عنوان ناسزاگو مبعوث نشده ام، بلکه به عنوان دعوت کننده و مایه رحمت براى مردم فرستاده شدهام». سپس به جاى نفرین، چنین دعا کرد: «اللّهُمَّ اهْدِ قَوْمِى فَإنَّهُم لایَعْلَمون»؛ خدایا، قوم مرا هدایت کن، زیرا آنها ناآگاه اند./919/د102/ن