۲۲ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۷:۳۱
کد خبر: ۲۵۱۹۰۳

خدمات فلسفه به جامعه دینی

خبرگزاری رسا ـ فلسفه تبلور بعد حقیقت جوی نهفته در سرشت آدمی است و به همین علت در قرون مختلف تاریخ، حضوری فعال و تأثیرگذار دارد.
فلسفه

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، یکی از علومی که در طول تاریخ، در زندگی فردی و اجتماعی انسان‌ها بصورت آشکار یا پنهان. نقش اساسی ایفا کرده، فلسفه است. همه‌ی ما می دانیم که فلسفه، محصول قوه‌ی عاقله آدمی است. هرگاه و هر کجا، پرسش تحیرآمیز عقلانی و تأملات و موشکافی‌های روشمند علی مطرح باشند، در همانجا نیز فلسفه حاضر خواهد بود و تفلسف صورت خواهد گرفت. در واقع، فلسفه تبلور بعد حقیقت جوی نهفته در سرشت آدمی است و به همین علت در قرون مختلف تاریخ، حضوری فعال و تأثیرگذار دارد.

 

گرچه تعریف‌های مختلفی از فلسفه، با عنایت به موضوع و روش و غایت آن ارائه شده است و مکاتب فلسفی مختلفی در شرق و غرب به وجود آمده است، بنظر می‌رسد که وجه مشترک همه‌ی آن‌ها تبیین عقلانی (تحلیلی) و برهانی امور و عبور از ظواهر به لایه‌های زیرین حقیقت است. اگرچه همه‌ی انسان‌های سالم، کم و بیش، از چنین استعداد و ظرفیتی بهره مند هستند. برخی افراد از سطح و درجه‌ی بالای چنین امکانی برخوردارند و با پرورش تدریجی آن به مرتبه یی از هوش فلسفی نائل می‌شوند که شب و روزشان را با تأمل و درنگ فلسفی سپری می‌کنند و در پرتو آن، از طریق منش زندگی، شاگردپروری، تألیف و گفتگو، خدمات فکری اساسیی را به جامعه‌ی انسانی تقدیم می‌نمایند.

 

هر چند این سیر فکری در طول تاریخ با فراز و نشیب‌های فراوانی مواجه گشته است و صاحبان آن با خطرات سهمگینی از سوی ظاهرگرایان و قدرت طلبان و عرفان پیشگان و تجربه گرایان روبرو شده‌اند و تاوان سنگینی هم در این راه پرداخته‌اند (مثل قتل سقراط و سهروردی و تبعید و دربدری ابن رشد، اسپینوزا، ابن سینا) این چراغ به همت مشتاقان این طریق، خاموش نگشته و در طول تاریخ، خدمات قابل توجهی به جامعه‌ی بشری تقدیم نموده است. در این مقاله برخی از این خدمات به یک جامعه‌ی دینی به شیوه‌ی استقرائی مطرح شده و به بحث گذاشته است:

 

1- فلسفه و تعمیق بصیرت افراد

بدون شک، انسان در طول حیاتش با امور و پدیده‌های مختلفی مواجه می‌شود. برخی از این امور، چنان حیاتی و اساسی هستند که با کل حیات آدمی در ارتباط‌اند و هرگونه انتخاب و اتخاذ تصمیمی، کل زندگی آدمی را تحت تأثیر قرار می‌دهد و دفتر سرنوشت او را رقم می زند. انتخاب نحوه و سبک زندگی و انتخاب دین و مذهب از جمله این انتخاب‌هاست. از سوی دیگر هر انتخاب مهمی مسبوق به رویکرد فکری انسان و جهان بینی موجود در نظام فکری اوست. جهان بینی افراد و نگرش کلی آن‌ها به ابعاد مختلف زندگی و هستی هم، غالباً با یک نوع تفلسف و خردورزی شکل می‌گیرد. بنابراین روحیه و تفکر فلسفی در انتخاب‌های افراد نقش کلیدی ایفا می‌کند.

 

افزون بر آن، در یک جامعه‌ی دینی بویژه جامعه‌ی دینی مسلمانان، متون مقدس دینی وجود دارد که از لحاظ ساختاری دارای ظاهر و باطن و از لحاظ محتوایی واجد آموزه‌هایی در ساحت‌های مختلف است و چنین نیست که تمام محتوای خود را آشکارا به مخاطب عرضه کند. بنابراین گذر از ظاهر به باطن بویژه در حوزه‌ی اعتقادات، نیازمند تأملات ویژه و روشمند است و البته خرد و یافته‌های فلسفی در این ماجرا سهیم و مؤثر است و در افزایش و روشمند کردن این تاملات نقش ویژه یی ایفا می‌کند.

 

مضاف بر آن، هر متدین فکوری، علاوه بر کسب بصیرت لازم برای خود در حوزه‌ی دین خود، درصدد ترویج افکار و آموزه‌های دینی خویش به انسان‌ها و جوامع دیگر و دفاع از آن‌ها در مقابل اشکالات دیگران است. از سوی دیگر، ترویج چنین تعالیمی و دفاع از آن‌ها، نیازمند پشتوانه‌های محکم و استدلال‌های مستحکم در دنیای متنوع و پیچیده امروز است و چنین پشتوانه‌ها و استدلال‌هایی نیز با تاملات عقلی و موشکافی‌های فلسفی ممکن و میسر است. چگونه می‌توان در دنیای پر از رویکردها و نظریه‌ها و در عصر ارتباطات و عقلانیت، از ترویج اندیشه‌های الهی و دفاع از آن‌ها سخن گفت، اما از پشتوانه فکری و منطقی بی بهره بود و تنها بر عواطف و احساسات و سایر ساحت‌های وجود آدمی تکیه نمود؟

 

بخش ممتاز وجود آدمی قوه‌ی عاقله اوست و ارضا و اقناع این قوه با ادله‌ی عقل پسند، بخشی از وظایف فیلسوفان است چرا که هیچ مدعا و تعلیم عاری از برهان، به حوزه قوه‌ی عاقله آدمیان راهی ندارد و هرگونه تلاش غیرمنطقی در القاء آن محکوم به شکست است.

 

2- فلسفه و جریان تحجر

نگاه به تاریخ پر فراز و نشیب جهان اسلام نشان می‌دهد که همواره در پس جریان رایج زندگی عموم مردم و هیاهوی روزانه‌ی آن‌ها و صلح و جنگ حاکمان، جریان‌هایی وجود داشتند که بصورت آشکار یا پنهان، عهده دار تغذیه فکری و عقیدتی خواص و عوام بودند. این جریان‌ها و نحله‌های فکری فعال در جهان اسلام را می‌توان به جریان‌های ظاهرگرایی (تحجر)، کلامی، فلسفی و عرفانی تقسیم کرد. خطرناک‌ترین و ویرانگرترین این‌ها، جریان تحجر و ظاهر گرایی است. این جریان- که در تاریخ فوق و کلام ما به اهل حدیث و اخباریون مشهور است و از مذاهب مختلف هم عضوگیری کرده و می‌کند- با هرگونه تعمق و تأمل عقلی در آموزه‌های دینی، مخالف است و تنها ظاهر آیات و روایات را حجت قرار می‌دهد و با تعصب عجیب و خون آلود، از عقاید خویش دفاع می‌کند و خود را حق مطلق و مجسمه‌ی اسلام اصیل معرفی می‌نماید.

 

نگاه اجمالی به تاریخ اسلام نشان می‌دهد که این جریان تحت عناوین مختلفی، از صدر اسلام تا به امروز بصورت آشکار یا پنهان در جامعه‌ی مسلمانان حضور داشته و دارد و جامعه‌ی مسلمین، ضربه‌های مهلکی از آن خورده است. گرچه این دسته در گرایش به این جمودگرایی انگیزه‌های مختلفی داشته و دارند و در کل، بجهت جهل یا خطا یا سوء نیت به این دام افتاده‌اند، لکن آنچه در مقام واقع اتفاق افتاده است، ضربه‌های خونین این‌ها به جامعه‌ی اسلامی و استفاد سوء دشمنان اسلام از وجود این جریان است.

 

نمونه‌ بارز این جریان، خوارج هستند که امام نخستین شیعیان- که معدن حکمت و آیینه یی تمام نمای انسانیت است- بدست آن‌ها شهید شده است. ورق زدن تاریخ مصیبت بار این جریان به ویژه در خصوص کشتن یا خانه نشین کردن شخصیت‌های عظیم فکری جهان اسلام، جداً غم انگیز و اشکبار است و هر انسان آزاده را به تأمل و سکوتی حزن انگیز وامی دارد.

 

بدن شک هرگاه این جریان در جامعه‌ی اسلامی قوت می‌گرفت و حاکمان سیاسی از آن حمایت می‌کردند، عقلانیت و آزاداندیشی از ان جامعه رخت برمی بست و بجای آن، خفقان و تظاهر و پسرفت فکری و علمی حاکم و مستقر می‌شد، استاد مطهری با عنایت به این نکته، سقوط معتزله به عنوان جریان عقل گرا و آزاداندیش (براساس منشور نخستینشان) در قرن چهارم و جانشینی و حاکمیت اشاعره بجای آن را، پیروزی جمود و تقشر بر حریت فکر قلمداد می‌کند.

 

کتاب تاریخ به ما می‌آموزد که هرگاه جریان عقلانیت و فضای آزاداندیشی در یک جامعه، حاکم و رایج شده و عالمان و متفکران قدر دیده‌اند و بر صدر نشسته‌اند، بازار علم و تولیدات علمی و بدنبال آن، پیشرفت علمی نیز رایج و پربار گشته است.

 

با عنایت به مطالب مجمل فوق می‌توان گفت که یکی از برکات فلسفه در جامعه‌ی اسلامی، ایستادگی در مقابل جریان خطرناک یاد شده است. فلسفه با تقویت بُعد عقلانی انسان و ترویج مدعیات نظام مند و مبتنی بر منطق (در حوزه حکمت نظری) و ترویج اصول اخلاقی (در حوزه حکمت عملی)، از حاکمیت جریان تحجر در جامعه جلوگیری می‌کند و یا تا اندازه یی، از قدرت آن‌ها می‌کاهد. جامعه یی که فکر و تعقل در آن جاری نباشد در اصل، جامعه یی مرده است و در صورت دینی بودن نیز با طوفان‌های سهمگین ظاهرگرایی دست و پنجه نرم خواهد کرد. فلسفه، محصول قوه‌ی عاقله ماست و تقویت و ترویج آن در سطوح مختلف و حاکمیت آن بر قوای دیگر (اعم از شهویه و غضبیه)، خدمت به حقیقت انسانیت است.

 

بنابراین با نگاه به وقایع تاریخی و تقابل میان فکر فلسفی و جریان تحجر بنظر می‌رسد که میان این دو جریان، نسبت معکوس وجود دارد؛ هرگاه یکی از این‌ها، تقویت و رایج می‌شود، دیگری ضعیف و کمرنگ می‌گردد. پس جامعه و دین و مذهبی که به تعقل بها دهد و دست کم، با تدریس و ترویج یافته‌های فلسفی و تاملات عقلی مخالفتی ننماید، کمتر با خطرات جریان تحجر مواجه خواهد شد.

 

وقتی در یک جامعه، خردورزی و منطق و اخلاق حاکم شود و سخن‌ها با محک منطق، و رفتارها با میزان اخلاق ارزیابی و سنجیده شوند، سخن‌های بی وزن و عملهای بی مغز، خودبخود مطرود خواهند شد.

 

نگاه به اندیشه‌های بلند و اخلاق و منش فیلسوفان و متکلمان عقل گرایی اسلامی نشان می‌دهد که آن‌ها شیفتگان اندیشه و مشتاقان گفتگوی سالم و پایبند به منطق و اخلاق و خوشبین به سرنوشت آدمیان هستند و این رویکرد، سرمایه یی عظیم و پشتوانه یی مستحکم و چراغی راهگشا برای ترسیم مسیر آینده است.

برخی سؤال می‌کنند که اگر فلسفه در جامعه‌ی اسلامی وجود نداشت چه می‌شد و کدام مسئله و شکل، لاینحل باقی می‌ماند؟ در پاسخ به آن‌ها این پرسش مطرح می‌شود که اگر فلسفه و تاملات عقلی و منطقی در جامعه اسلامی نبود، چه جریان فکری بجای آن می نشست و حاکم می‌شد؟

 

3- فلسفه و کمک به تشخیص مسائل اساسی

بی تردید انسان‌ها در طول حیات خودشان با مشکلات و مسائل مختلفی روبرو می‌شوند و گستردگی و تنوع این مشکلات و مسائل چنان وسیع و زیاد است که دسته بندی آن‌ها و ایجاد نظم منطقی میان آن‌ها نیازمند جهان بینی محکم و روشن و منطق مستحکم است؛ بگونه یی که تنها با تکیه بر یک بینش و منطق قوی می‌توان مشکلات و مسائل اساسی را از مشکلات و مسائل فرعی تشخیص داد و خود را از دریای مواج و پرتلاطم مشکلات و مسائل به ساحل رساند و در آنجا با تأمل مبتنی بر منطق به آن‌ها پاسخ داد. اینجاست که فلسفه و رویکرد فلسفی، می‌تواند نقش مهمی در مقام تشخیص ایفا کند و با ارائه‌ی دیدی وسیع و جامع، آینده‌ی انسان را در برابر چشمانش ترسیم نماید و در تشخیص مسائل بنیادین او را یاری نماید و از افتادن او به دام جزئی نگری و از گرفتار شدنش در لابلای مشغله‌ها و ملعبه‌های روزمره جلوگیری نماید.

 

4- فلسفه و کمک به گفتگوی سالم

یکی از نیازهای اصلی انسان، آگاهی از افکار و منویات دیگران و آگاه کردن دیگران از افکار و منویات خویش است. او می‌خواهد بر دیگران تأثیر بگذارد و آن‌ها را از مافی الضمیر خود آگاه گرداند و خود نیز از مافی الضمیر آن‌ها مطلع شود. اصلی‌ترین وسیله برای این منظور همان گفتگو است. و گفتگوی سالم نیازمند روش و منش مناسب است. از طرف دیگر روش مناسب، بر منطق، و منش مناسب بر حکمت عملی مبتنی است. بنابراین یکی از خدمات انکارناپذیر تفکر فلسفی، ایجاد بستر و زمینه سازی برای گفتگوی سالم میان افراد و یکایک اعضای خانواده و محیط‌های علمی و جامعه است.

 

بدون شک هر گفتگویی بویژه گفتگوهای ناظر به مقولات دینی و فلسفی، نیازمند مبانی فکری، منطقی، اخلاقی و روان شناسی است و هیچ گفتگوی هدفمند و عالمانه یی، با ذهن خالی و عاری از اندیشه‌های منسجم و بلند صورت نمی‌گیرد و فلسفه و تاملات عقلی، در تکوین چنین اندیشه‌هایی، نقش بی بدیلی ایفا می‌کند. تاریخ به ما می‌آموزد که هرگاه گفتگوی سالم و سازنده میان فلاسفه و متکلمان اسلامی رایج بوده، موشکافی‌های عمیقی در حوزه مسائل مورد منازعه صورت گرفته است. فخر رازی - که در تاریخ فلسفه ما به امام المشککین شهرت یافته است- بیشتر بمنظور تحریک فیلسوفان به طرح سؤالات و نقدها در خصوص مسائل مختلف فلسفی، کلامی و منطقی پرداخته و از این طریق، خدمات شایان توجهی به فلسفه و تفکر نموده است.

 

نگاه عمیق به گفتگوی شفاهی و مکتوب (بصورت بی واسطه یا با واسطه) فیلسوفان اسلامی با همدیگر نشان می‌دهد که معیار داوری در مباحثه و تعامل آن‌ها، منطق و قواعد اخلاقی است. هیچ فیلسوفی در جهان اسلام، فیلسوف دیگر را تکفیر و تفسیق ننموده است و دست هیچ فیلسوفی به خون فیلسوف و متفکر دیگر آلوده نشده است، در حالی که فیلسوفان از دست دیگران رنج‌ها دیده‌اند و خون دل‌ها خورده‌اند! بنابراین می‌توان گفت که رواج آموزه‌های فلسفی، فضای مباحثه و گفتگو را سالم، منطقی و اخلاقی می‌کند.

 

5- فلسفه و مبارزه با خرافات

یکی از خطراتی که بواسطه ی جهل یا خطا یا سوء نیت، جامعه دینی را تهدید می‌کند، ترویج خرافات و مدعیات کاذب است. گاهی این امور عجیب و خلاف واقع، چنان شایع و متداول می‌شوند که شهرت عمومی پیدا می‌کنند و در مواردی به حوزه باورهای سنتی یا دینی افراد راه پیدا می‌کنند و همچون علف‌های هرز به تضعیف باورهای صادق و واقعی می‌پردازند. گرچه شیوع چنین عجایبی، علل مختلفی دارد و مقابله با آن‌ها نیز نیازمند مطالعات دقیق روانشناختی و جامعه شناختی است؛ اما قدر مسلم این است که اگر افراد جامعه، از حیث قوه عاقله رشد یابند و بواسطه ی آموزش تدریجی و نظام مند، جرأت پرسش و تفکر پیدا کنند و اهل خرد و حکمت را مرجع مراجعات آگاهانه فکری خود بدانند، در اینصورت، خود، در مقابل چنین خرافاتی خواهند ایستاد و تا حدودی، از افتادن در دام شیادان و بدخواهان و حقیقت ستیزان در امان خواهند ماند. براساس بیان علامه طباطبایی، اسلام دین تعقل است نه دین احساسات و عواطف. بنابراین تقویت قدرت تعقل، یک وظیفه‌ی دینی هم هست و انجام این وظیفه، مواجهه خردمندانه با امور مختلف را بدنبال دارد.

 

6 - فلسفه و ارتقای قدرت تشخیص افراد در مواجهه با افکار جدید

بر اهل تأمل پوشیده نیست که یکی از مقومات دنیای جدید، تنوع شگفت انگیز نظریه‌ها در ساحت‌های مختلف معرفت است. گرچه از رنسانس به بعد، رشد چشمگیری در حوزه‌ی علوم تجربی صورت گرفت و ثمرات این پیشرفت، همه‌ی ابعاد زندگی انسان را تحت تأثیر قرار داد و زندگی صنعتی با همه‌ی لوازمش جای زندگی سنتی را گرفت، اما در حوزه‌ی علوم انسانی، علوم عقلی و معارف دینی نیز نظریه‌ها و افکار گوناگونی مطرح شد و کتاب‌های و مقالات زیادی در این خصوص منتشر گردید.

 

پیشرفت برق آسای علوم و پیدایش روشمند مکاتب گوناگون در عرصه علوم انسانی از یک سو و رشد چشمگیر صنعت و فناوری اطلاعات از سوی دیگر، باعث شد که این طوفان برخاسته در دنیای غرب، به تدریج نقاط دیگر دنیا را نیز تحت تأثیر قرار دهد و امواج آن به نواحی دیگر عالم نیز منتشر گردد.

 

عالم اسلام نیز تحت تأثیر این امواج قرار گرفت و عالمان این دیار خواسته یا ناخواسته با این پدیده‌ی جدید روبرو شدند. آن‌ها در مواجهه با این جریان و مکاتب و نظریه‌های جدید به دسته‌های مختلفی تقسیم شدند و در مواردی، در مقابل همدیگر صف آرایی نمودند. اما آنچه در خلال این کشمکش‌ها و منازعات اتفاق افتاد، نشر تدریجی آن مکاتب و افکار در قالب ترجمه‌ها، تألیفات، مقالات، سخنرانی‌ها و متون درسی در جوامع اسلامی بویژه جامعه ما بود. در هر حال، اگرچه کسانی همچون مخالفان علم کلام در گذشته، ترویج چنین افکاری را جایز نمی‌دانستند، اما در مقام واقع با چنین پدیده یی مواجه بودند و گویی در عصر ارتباطات، چاره یی جز زیستن در دنیایی چنین پیچیده نیست. بنظر می‌رسد که معقول‌ترین راه برای مواجهه آگاهانه با این مکاتب و آراء، تقویت بنیه‌ی فکری بخش قابل توجهی از افراد جامعه است.

 

فلسفه با ابزار منطق و زیور اخلاق در جستجوی حقیقت است و از پیروان خود نیز همین انتظار را دارد. اما آشنایی با مکاتب و افکار دیگران و جستجوی حقیقت در میان آن‌ها و تشخیص مدعیات صادق از کاذب، نیازمند به بنیه‌ی فکری قوی و نظام مند و منطق محکم و استوار است و فلسفه، بویژه فلسفه‌ی اسلامی و منطق، می‌توانند در شکل گیری و تقویت این بنیه، نقش اساسی را می‌توانند ایفا کنند و زمینه را برای داوری عالمانه و روشمند مساعد نمایند.

 

بر اهل بصیرت پوشیده نیست که اگر فضای جامعه چنان غبارآلود گردد که مبنا و معیار داوری در خصوص صدق و کذب گزاره‌ها و نظریه‌ها وجود نداشته باشد و فضایل اخلاقی جای خود را به رذایل بسپارد، در آن صورت هیچ سنگی روی سنگ دیگر قرار نخواهد گرفت و هیچ عالمی از عالم نمایی به آسانی قابل تشخیص نخواهد بود!

 

بنابراین بر همه شیفتگان حقیقت و ملتزمان به منطق و اخلاق فرض است که سرمایه‌های عظیم فکری گذشتگان یعنی سرمایه‌های فکری و معنوی موجود در کتب منطقی، فلسفی، کلامی و تفسیری را نشر و ترویج و معرفی نمایند و بدین طریق به تقویت قوه عاقله جامعه کمک نمایند و آن را برای دقت داوری آماده نمایند./998/د101/ح

 

منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی

ارسال نظرات