رسالت انقلاب اسلامی و میراث شهید آوینی
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، اکنون پس از گذشت دو دهه از شهادت سید مرتضی آوینی همچنان آثار او نمایانگر راه گذار از بحرانها است. متفکری جامعالاطراف که حیات گران بهای خود را صرف تفکر در ذات فطری انسان نمود. به اعتقاد او غرب نیز دوران تاریخی خویش را طی کرده است و اکنون رو به سوی اضمحلال و فروپاشی دارد ، تنها توافق اجتماعی ماندگار، دین است.
از اواخر دهه 60 هنگامی که عده ای خواهان بازسازی دیپلماسی پهلوی در ظاهری عقلانی آن هم با شعار انقلابی بودند، این آوینی بود که عقلانیت آنان را مساوی تسلیم در برابر وضع موجود تاریخ دانست و معتقد بود تنها رمز پیروزی، استقامت در برابر این وضع است. اما هجوم روشنفکران آن هم در جامه انقلابی از هر طریقی توانست شعار توسعه و اعتدال را جایگزین استقلال ملی کند. در راس این روشنفکران، سروش و مریدان او بودند که تکنوکراسی نئولیبرال را بر عرصه سیاسی انقلاب حاکم نمودند.
آوینی معتقد بود اینان روح عرفان اسلامی و عرفان شیعی را سد راه قبول شریعت علمی جدید می دانستند و سعی داشتند با عرفی کردن تفکر غربی و "اعمال رفرم های پروتستانتیستی در تفکر دینی” تهاجم فکری و فرهنگی غرب علیه انقلاب اسلامی را شدت بخشند. آوینی معتقد بود، نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت نیز دانسته یا ندانسته نحوی از انحای مقابله با ولایت است، اما در بستر استدلال منطقی و فلسفی با آن در افتاده، در حالی که ولایت، امری فطری است و به شهود فطری انسان بستگی دارد . آنچه مایه تاسف نزد شهید آوینی شد ظاهر انقلابی این روشنفکران بود . ظاهری که مانع آن می شد تا باطن شان آشکار گردد. به تعبیر آوینی انقلاب اسلامی بیش از هر چیز بر یک انقلاب درونی مبتنی است که تجدید عهد فطرت است میان انسان و خالق او که اگر رخ دهد آن جاذبه ازلی عشق دل او را نیز به امام و انقلاب می بندد و اگر نه به ظاهر در اینجا در مرکز آن تجدید میثاق میزید. اما حقیقتا در غرب ، و وجودش در ذیل تاریخ غرب معنا می گیرد . شاید نماز هم بگذارد به ظاهر رو به سوی کعبه ، اما جده بر شیطان می برد و در قلب عالم وحی بساط شیطان پرستی می گسترد.
رسالت انقلاب اسلامی در نظر شهید آوینی بر ماهیتی کاملا قرآنی استوار بود. شعار دموکراسی ، آزادی عقیده ، برابری(در منظر کمونیستی) و توسعه در تفکر او جملگی ابتر و دورغین بودند.دموکراسی که آن را حکومت مردم بر خویش، آن هم براساس قوانین که بر پایه مفروضات و مشهورات اومانیستی بنیان شده ، در تلقی آوینی لفظی موهوم است. زیرا در جامعه ای که دچار شکاف های عمیق طبقاتی است و بهره کشی از طبقه ای موجب منفعت طبقه دیگری میشود چگونه می توان ذیل کلمه واحد "مردم” به تفاهم رسید؟ لذا باطن دموکراسی حکومت طبقه صاحب قدرت انحصاری بر مردم است.
آوینی با رجوع به آیه 23 و 24 سوره مبارکه توبه بر این باور بود کسانی که انباشت سرمایه ، اموال ، املاک و مال التجاره می کنند در کلام خدا "فاسقین” اند. زیرا در ازای جهاد در راه خدا، دل خوش به جمع آوری اموال اند و این بزرگترین انحرافی است در جامعه ای که در آن به تعبیر شیخ صدوق در "مصادقه الاخوان” مومنان اعضای واحد یک پیکر اند.
آوینی معتقد بود که قرآن عظیم مسیر شایسته انسان که مطابق فطرت و سرشت والای اوست را نشان داده است. پس آنان که با شعار آزادی عقیده خود را از گام نهادن در این مسیر محروم می کنند از ولایت الهی گسیخته اند و بندگی نفس را پذیرفته اند و لذا آزادی آنان عین بندگی است. در نظر ایشان انسان فطرتا همواره گرایش به "وحدانیت حقیقت” دارد "برای انسان در قضاوت و انتخاب ، همیشه امر دائر بین نفی و اثبات است و شق سومی ندارد " و لذا خداوند در آیه 32 سوره یونس صراحتا می فرمایند "مگر بعد از حق جز ضلالت چیست؟”
آوینی همچنین لفظ برابری در ایدئولوژی کمونیسم را مخالف معنای "مساوات” در قرآن می دانست. در نظر او ذات توسعه طلبی که ابتدا در کتاب "آتلانتیس نو” از فرانسیس بیکن مطرح شده بود، بر مشروعیت استعمار دلالت دارد . بیکن در این کتاب، استعمار کشورهای صاحب منابع طبیعی مانند هند یا قاره آفریقا را مجاز می داند زیرا معتقد است برای ورود به عصر صنعتی که مبانی توسعه تمدن غرب مدرن در آن تحقق می یابد، وجود این منابع برای اروپا حیاتی است.
در نظر شهید آوینی موجبیت یا دیکتاتوری اقتصاد با اختیار و اراده آزاد انسانی منافات دارد. اگر امروز صلح در کره زمین بر موازنه قدرت اتمی متکی است، از همین روست که اربابان اقتصادی دنیا حاضر نیستند دست از منافع خویش بردارند. لذا روند کنونی توسعه اقتصادی در جهان، سیری جدا از انسان یافته است و بشریت را جبرا در مسیری ناخواسته به سوی نابودی حیات طبیعی پیش می راند. بنابراین توسعه طلبی در اندیشه متجددان منافات با مبانی جامعه اسلامی دارد و هیچگاه تمدن اسلامی مبنا را بر تجاوز و تصرف قرار نداده است.
اما امروزه لیبرالیسم مبنا را بر قدرت فرد برای تصرف حقوق دیگری نهاده است و جهان را به بازار مصرفی کالاها مبدل نموده. به تعبیر روژه گارودی "اقتصاد آزاد به شیوه غربی برای رفع احتیاج بازار نیست بلکه برای ایجاد بازار احتیاج است.” اما روشنفکران غرب زده داخلی به ویژه در دوران اصلاحات فرهنگی و سیاسی این باور را در جامعه رواج داده اند که تنها راه دست یابی به دموکراسی ، لیبرالیسم است و مسیر جامعه مترقی با توسعه پیوند دارد. این باور اشتباه که پس از دوران دفاع مقدس در رسانه ها و فضای فرهنگی رواج بسیاری یافت موجب بازسازی نئولیبرالیسم و احیای مجدد مبانی علوم انسانی سکولار شد. در این راستا شهید آوینی مبنا را بر اصطکاک با این جریان غرب زده قرار داد. البته، کم نبودند کسانی که در عرصه سیاست گذاری در دولت سازندگی، ایشان را محدود می نمودند اما ناگهان پس از شهادتش خود را یاور و پیرو او می خواندند!
شهید آوینی همواره معتقد بود که انقلاب اسلامی عرصه تفکر و ترویج مبانی اسلامی را در تمام زمینه ها گشوده است. لذا می بایست با نگاه فرهنگ دینی وارد عرصه سیاسی شد اما جریان مهاجم فرهنگی سعی داشت تا با حاکمیت تکنوکراسی ، دین را از عرصه سیاست محو نماید و با شعار ترقی و توسعه در مسیر پرسترویکای اسلامی حرکت کند.
معرفت شناسی شهید آوینی، ماهوی و تاریخی بود و از جزوی اندیشی و کمی نگری پرهیز می نمود. لذا معتقد بود که تمدن مدرن ذاتا از ساحت وجود حق تعالی غافل گشته است و لذا به این دلیل در مسیر بازگشت از این غلفت قرار خواهد گرفت. در نظر او انسان اسیر حجاب "عجب” و کبر است و تا از آن رهایی نیابد نمی تواند در مقام بندگی باشد. بنابراین ابزار و ظهورات تمدن غرب مدرن نیز از ساحت نیست انگار آن برآمده است. به عنوان مثال «اگر محتوای سینما بخواهد که به سوی حق و اسلام متمایل گردد تکنیک سینما یعنی مجموعه ای از روش ها و ابزار آن حجابی است که باید خرق شود.»
هنر در اندیشه آوینی تجلی حقیقتی عرفانی است که از درک عقلانی تاریخ عبور می کند. آوینی معتقد بود "عصر ما عصر تجدید میثاق با خداست که لاجرم در هنر امروز و فردای ما انعکاس خواهد یافت. هنری که بدین تجدید عهد تعلق ندارد و آیینه آن نیست به اعتقاد ما نه شایسته دوران ماست و نه شایسته این مرز و بوم که به اعتبار روح الله (ره) حرم قدس و قلب و ام القرای جهان است” به اعتقاد او چهره امروز و سرنوشت فردا هر دو در هنر هر عصر ظاهر می شوند. زیرا به تعبیر امام (ره) هنرمند همسفر عرفاست و همزبان آنها "او باید بر منبر لیله القدر تاریخ باشد . نور را از شمس حق بگیرد و در شب حیات دنیایی انسان بیفشاند.” لذا هنرمند باید از فردیت خود رها شود تا با حقیقت مواجه بشود. تا آن زمان که هنرمند به مثابه فرد در مکنونات خود فرو رفته و نسبتی سوبژکتویته با عالم برقرار نموده است هنر تنها تجلی نفسانیت و خواسته فردی خود او خواهد بود که از حقیقت طلبی و تعهد به دور است.
آوینی با اتکا به کتاب قرآن معتقد بود انسان دارای دو بعد است ؛ بعد "حیوانی” و بعد "روحانی” ، غرب اصالت بخش بعد حیوانی انسان است زیرا با اصالت بخشیدن به معرفت شناسی حسی – تجربی و مادی منکر عالم غیر مادی است و یا اگر باشد آن را از وجوه توحیدی تهی میداند. و این دین است که انسان را دارای سرشت و فطرت الهی می داند و برای او مقام خلیفه الهی قائل است. در طول تاریخ غرب انسان در نزد فیلسوفانی چون ارسطو "حیوان ناطق” و یا در تلقی مارکس "حیوان ابزار ساز” به حساب آمده و حتی در فرهنگ پست مدرنیسم تنها به "حیوان مصرف کننده” تنزل یافته است و این اوج غفلت از ابعاد روحانی انسان است .
آثار و اندیشه شهید آوینی مبنا را بر شناخت ماهوی از پدیده های تاریخی قرار نهاده است و شناخت ذات یک پدیده را مقدم بر صور ظاهری آن دانسته است و این تلقی ریشه در کلام وحی دارد و مرجعیت قرآن عظیم برای آن شهید بزرگوار او را از هرگونه تعلق به اندیشه هایدگر و جنبش های نئومارکسیست مصون داشت. اتکا به جان کلام اندیشه آوینی که متکی بر هویت دینی و استقلال ملی و گریز از هر گونه رسانه زدگی است هنوز هم برای آینده حیات اندیشگی انقلاب اسلامی مفید و ضروری است./907/د101/ح
منبع: کیهان