۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۵
کد خبر: ۲۵۸۸۳۷
تأملاتی در مفهوم عبادت و تأثیرات آن در سبک زندگی انسان

عبادت؛ شاهراه عبور از سنگلاخ دوران و رسیدن به مقام عبودیت

خبرگزاری رسا ـ هر انسانی وظیفه دارد در همه کارهای خود، عبد محضِ خدا باشد و چیزی را که خلاف میل و رضای مولای اوست، انجام ندهد و اگر خود را عبد می‌داند، باید بپذیرد که مولایش حق دارد هرگونه تصرّفی در او داشته باشد.
مراسم جشن عبادت دختران مدرسه تکامل عراق
 
به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، عبادت که خضوع و خشوع قلبی و نیاز خاشع و خاضع نسبت به غنی مطلق است این خضوع باید از سرآگاهی و هوشیاری باشد تا با نور آن سمت معبود حرکت کند و نردبان ترقی را باعبادت طی کند و به مقام عبودیت و طی درجات آن شرفیاب شود و حقیقت عبودیت را بچشد تا بعد از آن آثار ناشی از آن را ببیند و کمکم رهاورد آن و رسیدن به مقام ربوبیت که نتیجه ی عبودیت را با جان و نه چشم مشاهده و مظهر اسماء الله الحسنی گردد.
در این یادداشت بحث عبودیت، نحوه تشرف به آن و رهاوردی که این مقام شریف دارد را تبیین کرده ایم. چراکه این مقام عبودیت و عبد بودن انسان را به مقام عظیم (اوادنی) می رساند؛ و در پایان نیز راه رسیدن به عبودیت و نحوه ی عبادت ائمه اطهار(ع) بیان شده است.
 
معنای عبادت
سراسر وجود انسان را فقر و نیاز احاطه کرده و بر اساس حکمت متعالیه این فقر و نیاز تنها در اصل حدوث و ایجاد نیست، بلکه انسان در بقا نیز محتاج به واجب است. افزون بر نیاز به اصل وجود، نیازهای مادّی و معنوی دیگری نیز انسان را فرا گرفته، آفاتی نیز حیات او را تهدید می‏کند.
انسان در جاهایی که از این نیاز خود غافل نباشد، در پی سرچشمه‏ای است که نیاز او را برطرف سازد و تهدیدهای وی را دفع کند، وقتی آن منبع را یافت ناخود آگاه به ستایش او اقدام می‏کند و در برابر او به خضوع و خشوع می‏پردازد، این خضوع بدنی و خشوع قلبی را که ناشی از نیاز خاضعِ خاشع و غنا و استقلال آن منبع است، عبادت می‏گویند؛ بنابراین، عبادت، انجام عملی برای غیر با اعتقاد به ربوبیت و الوهیت آن غیر است.(1)
 
دعوت به عبادت آگاهانه
امام حسین(ع) در معرّفی دنیا فرمودند: دنیا مانند مسافرخانه‏ای ثابت نیست که مسافران مدّتی در آن می‏مانند و سپس می‏روند و خود مسافرخانه می‏ماند. نیز مانند رودخانه نیست که آب آن روان است و بستر رود، ساکن؛ بلکه هنگام قیام قیامت، دنیا و اهل آن یعنی مسافر و مسافرخانه با هم سفر می‏کنند و رودخانه و رود هر دو روان می‏شوند و جهانی برجای نخواهد ماند؛ زیرا روز قیامت، چنین روزی است؛ «یوم تبدّل الأرض غیر الأرض و السموات»(2). سپس فرمودند: ای مردم! سفر ابدی پیش‏روی شماست و باید ره توشه‏ای مناسب این سفر فراهم کنید.
سالار شهیدان (ع) هدف آفرینش انسان را چنین ترسیم فرمودند: خدا را بشناسد و تنها بندگی او را بپذیرد و بدین‏سان از پرستش غیر او بی‏نیاز شود؛ «إنّ الله جلّ ذکره ما خلق العباد إلّا لیعرفوه فإذا عرفوه عبدوه فإذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة ماسواه»(3). معنای این سخن، آن نیست که انسان خدا را بشناسد، نماز بخواند، روزه بگیرد و دیگر هیچ؛ این‏ها گوشه‏ای از معنای عبادت حقیقی است.
عبادت خدا از ژرفای معارف عقلی، اعتقادی و اوصاف اخلاقی تا همه شؤون مادی و معنوی زندگانی جاری است. کسی که کارهای روزانه خویش را مانند خوردن و خوابیدن، نشست و برخاست، سخن گفتن، انتخاب شغل و همسر، تأمین معاش و خانه ساختن طبق دستور دین خدا انجام می‏دهد، مشغول عبادت خداست.
کسی که اهل نماز و روزه و مسجد است، ولی دین در زندگی و کارهای روزانه‏اش نقشی ندارد، دانسته یا نادانسته گرفتار اندیشه سکولاریستی است. او دین را از دنیا جدا می‏انگارد و آن را تنها در نماز و روزه و عبادت‏های فردی خلاصه می‏کند.
همچنین کسی که برای ازدواج در پی تشریفات زاید، بیهوده، جهیزیه و مهریه سنگین است و برای فراهم کردن این امور زایل و آفل، شرع و شرف را زیرپا می‏نهد، اندیشه سکولاریستی دارد. او نمی‏داند که دین خدا برای همه امور برنامه دارد و انسان را به زندگی ساده فرا می‏خواند. دین می‏گوید که انسان باید خردمند باشد، نه مختال و وهم زده. خداوند انسان خیال پرداز و فخر فروش را دوست ندارد؛ «إنّ الله لایحبّ کلّ مختال فخور».(4)
سالار شهیدان(ع) با سخنانی از این دست، انسان را به پرستش آگاهانه فراخواندند تا در همه امور زندگی خویش پیرو دین باشد؛ زیرا پیام آیه «ما خلقت الجنّ و الإنس إلّا لیعبدون»(5)، همان‏طور که قبلا ً بیان شد به دو قضیّه اثباتی و سلبی تحلیل می‏شود و مضمون آن حصرِ همه کارها در مسیر دین و اطاعت از رهنمود الهی است. البته امور عبادی و امور توصّلی هر یک کیفیّت خاص خود را دارند.(6)
 
 
عبادت، نردبان ترقی
اینکه می‏فرماید: عبادت کن تا به یقین برسی نه به این معناست که اگر به یقین رسیدی عبادت را رها کن. مثل اینکه به انسان می‏گویند اگر خواستی به سقف برسی تا پشت‏بام را ببینی، از نردبان استفاده کن؛ پله‏های نردبان را طی کن تا پشت‏بام را ببینی. این نه به آن معناست که وقتی پشت‏بام را دیدی بگویی نردبان چیست؟ زیرا با تکیه به این نردبان پشت‏بام را می‏بینی. عارف اگر به مقام یقین می‏رسد چون به عبادت متکی است و اگر به جایی رسید که یقین پیدا کرد وعبادت را ترک کرد، ترک عبادت ملازم با سقوط است. ممکن نیست انسان در مرحله‏ای بی‏نیاز از عبادت باشد.
بندگی برای بنده ذاتی است؛ در دنیا یا آخرت. منتها در آخرتْ عبودیّت به نحوه دیگری ظهور می‏کند. در دنیا به صورت نماز و روزه است ولی در قیامت به ایشان می‏گویند: «إقرء وارقه»(7). آنجا دیگر جای عمل نیست؛ بلکه جای ظهور نتایج اعمال است. آنچه که در دنیا از آیات خوانده‏ای یکی پس از دیگری در قیامت ظهور می‏کند و یکی پس از دیگری بالا می‏روی.
«إقرء وارقه» به معنای این نیست که در قیامت قرائت کن و بالا برو؛ زیرا اولا در دنیا به ما می‏گویند بخوان، چه اینکه آیات قرآن خزاین الهی است؛ پس بخوانید و بالا بروید و هر درجه‏ای که گرفتید، پله‏ای باشد که شما را بالاتر ببرد و شما را متحرک کند؛ نه اینکه همانجا بایستید.
ثانیاً در قیامت هم گفته می‏شود: این درجاتی که می‏بینید، محصول کارهای دنیایی شما است. ظهور کارهای دنیا در قیامت به این است که هر چه در اینجا خوانده‏اید، در قیامت به صورت ترقی نصیب شما می‏شود. بنابراین، عبادت نردبان است. گاهی انسان این نردبان را می‏گیرد و به درون چاه می‏رود؛ مثل کسی که منافقانه یا ریاکارانه عبادت می‏کند. این نردبان را وقتی به دست چاه‏کن بدهید به چاه می‏رود. وقتی به مهندس برق بدهید، به طرف بالا می‏رود؛ پس بستگی دارد که این نردبان را به دست چه کسی بدهید.
منافقان عبادت را انجام می‏دهند که پایین بروند و مؤمنان عبادت را انجام می‏دهند که بالا بروند. برای آنان این نقش را دارد که «واعبد ربّک حتی یأتیک الیقین»(8) و برای منافقان این نقش را دارد که «فهُم فی ریْبهم یتردّدون»(9).
این نردبان هر چه پله‏هایش بیشتر باشد منافق را بیشتر به عمق چاه فرو می‏برد و هر چه بیشتر عبادت کند، شقی‏تر خواهد شد. از طرف دیگر هر چه درجات ایمان انسان بیشتر باشد، به باطن عبادت، یعنی جایی می‏رسد که به جز خدا نبیند.
اگر ما در باطن احساس آرامش کردیم، به حکمت عبادت رسیده‏ایم؛ آنگاه چیزی ما را نمی‏لرزاند و هیچ حادثه‏ای ما را نگران نمی‏کند. بدون عبادت انسان نمی‏تواند یقین پیدا کند. ممکن است کسی عالم شود و عبادت صوری داشته باشد اما اگر به سرّ عبادت نرسد، از اهل یقین نخواهد بود.
«ربّ» یعنی مالک، مدبر. آن مبدأ هستی که تقدیر و تدبیر انسان به دست اوست ربّ انسان است و انسان نمی‏تواند بدون او نیازهای خود را برطرف کند. قهراً خداوند مدبّر می‏شود؛ پرستش هم برای آن است که انسان از نفع و کمال معبود استفاده کند؛ لذا تعلیق حکم بر این وصف که فرمود «واعبد ربّک» ناظر به این استدلال است که چون ربّ تو است وی را عبادت کن، عبادت برای چیست؟ آیا برای اینکه روزی شما را تأمین کند؟ او گرچه رازق است ولی شما برای تأمین روزی او را عبادت نکنید؛ او رحیم است امّا شما برای اینکه به جهنم نروید او را عبادت نکنید. همّت شما بلند باشد و برای جهنم نرفتن و حتی برای اینکه به بهشت بروید عبادت نکنید؛ زیرا او شما را به بهشت می‏برد. خوب است انسان خود را بالاتر از این امور بداند و مانند امام صادق (ع) چون خدا را دوست دارد عبادت کند.
 تو بندگی چو گدایان به شرط مزدمکن/ که خواجه خود روش بنده‏پروری داند
 
 
جایگاه عبادت در سیر و سلوک
عنوان «عبادت» در بین منازل سائران صالح و سالکان واصل، جای خاصّی ندارد؛ به طوری که یکی از مراحل اهل سیر، منزلت عبادت باشد؛ بنابراین خواجه هروی و شارحان کتاب وزین او، از عبادت به عنوان منزل مخصوص نام نبرده‌اند؛ برای اینکه عبادت، اصلی است جامع که سایه افکن بر همه منازل و مُشرف بر همه آنهاست، هرچند از برخی مصادیق آن، مانند تفکّر که از بهترین عبادتهاست و یقین که فایده عبادت و منفعت مترتّب بر آن است، سخنی به میان آمده است.(10) البته برای یقین، مراحل سه‌گانه علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین است که هر کدام محصول درجه‌ای خاص از عبادت است.
 
ناتوانی مخلوقات از عبادت واقعی
همان‌طور که معرفت کامل خداوند مقدور کسی نیست، عبادت تامّ و جامع آن حضرت نیز میسور کسی (حتی فرشتگان) نیست؛ زیرا هرچه عبادت بیشتر و خالص‌تر باشد، شکرگزاری جدید و عبادت مجدّد در برابر این توفیق کمّی و کیفی لازم می‌شود؛ چه اینکه ارزش نعمت هستی، هرگز با عبادتهای معهود تأدیه نمی‌شود.
لذا حضرت امیرمؤمنان(ع) درباره فرشتگان با همه استیعاب عبادی و خلوص نیّت و طهارت ضمیرشان چنین فرمود: «لو عاینوا کنه ما خفی علیهم منک لحقّروا أعمالهم... و لعرفوا أنّهم لم یعبدوک حقّ عبادتک و لم یطیعوک حق طاعتک»(11) و قریب به همین مضمون، از امام‏سجّاد(ع) نیز رسیده است.(12)
 

 

 

 

 

 

 

هدف، گاهی متوسط است و زمانی نهایی؛ مثلاً نخل شدن برای هسته خرما هدف است، لیکن هدفِ متوسط. هدف نهایی آن به بار نشستن و ثمر دادن است؛ چنان‌که بوته گل شدن برای دانه گل و حتی گل دادن بوته نیز هدف متوسط است و هدف نهایی آن به عطر و گلاب تبدیل شدن است، تا به جای شاهد بازاری شدن، پرده‌نشین شود و ضمن محفوظ ماندن از خشکیدن، فاسد شدن و پلاسیدن، هنگام نیاز از آن استفاده شود.
عبادت نیز هدف و فایده خلقت است، لیکن هدف متوسط؛ چرا که هدف نهایی، آن است که انسان از پلِ عبادت، به مقصد یقین برسد و عصاره سالیان متمادی عبادت را در ظرفِ یقین گرد آورده، نگهداری کند؛ چون انسان تا به یقین نرسد، ممکن است عبادات، اعتقادات، اخلاقیات و خلاصه، همه چیز او در معرض زوال و نابودی قرار گیرد، اما وقتی به یقین رسید، آرام و قرار می‌یابد: «واعْبُد ربّک حتی یأتیک الیقین»(13)؛ پروردگارت را عبادت کن تا یقینت فرا رسد.
یقین، همان نورانیّت، شهود و صفای باطن است که اگر کسی به آن رسید، به هدف عبادت و در نتیجه، به هدف غایی خلقت رسیده است، اما اگر به آن صفا و شهود نرسید، مانند درخت است که فقط سایه دارد و میوه نمی‌دهد. حتّی ممکن است چنین کسی مشمول «فویلٌ للمصلّین»(14) شود؛ هرچند که بی‌نماز و تارک عبادت، «ویل» سنگین‌تری دارد.
 
راه وصول به قرب الهی
عبودیت و عبادت، تنها راه تقرّب به خدای سبحان است. از این جهت، سرلوحه برنامه همه انبیا و عصاره دعوت آنها قرار گرفته است. جمله «یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره» را که بیان و تفسیری گویا از «لا إله إلاّالله» است، بسیاری از انبیا بیان کرده‌اند.
همان طور که قبلاً اشاره شد، هر کمالی که انسان، اعم از پیامبران و غیر پیامبران به آن دست یافت، از برکت عبادت است. از این رو می‌بینیم در قرآن کریم، روایات و ادعیه، هنگام بیان مقامات انبیا(ع) پیش از هر چیز، به عبودیت آنها اشاره می‌شود؛ چنان‌که در تشهّد نماز گفته می‌شود «أشهد أنّ محمّداً عبده و رسوله» یعنی قبل از شهادت به رسالت، به عبودیت آنان شهادت می‌دهیم.
سرّ این تقدّم آن است که عبودیّت، چهره ارتباطِ آنها با مولاست، در حالی که رسالت، چهره ارتباط آنان با مردم است؛ یعنی بعد از ربط تامّ با خدای سبحان، صلاحیت ارتباط تبلیغی، تعلیمی و رسالی آنان با جامعه ظهور می‌کند و به آن نایل می‌شوند. از اینجا معلوم می‌شود که چرا حضرت علی‏بن‌بی‌طالب(ع) هنگامی که نامه‌های رسمی خود را به والیان می‌نوشت، در صدر نامه، عنوان «عبد» را بر عنوان «امیرالمؤمنین» مقدّم می‌داشت و چنین می‌نوشت «من عبدالله علیٍّ أمیرالمؤمنین»(15) و در همین زیارت جامعه، از حضرت ختمی مرتبت(ص) به عنوان «عبد منتجب» یاد و ستایش شده است «وأشهد أنّ محمداً عبده المنتجب و... ».
 
 
حقیقت عبودیت
باطن و حقیقت عبودیت آن است که انسان برای خود و مجموعه نظام هستی، یعنی ماسوی الله، شأنی جز عبودیت قائل نباشد: «فقال لها و للأرض ائتیا طوعاً أو کرهاً قالتا أتینا طائعین«(16)، «إن کلّ من فی السّموات والأرض إلاّ ءَاتِی الرّحمن عبداً».( 17)
شعار چنین انسانی در اظهار عبودیت «نعبد»(18) است، نه «أعبد»؛ یعنی نه تنها من عبادتت می‌کنم و با همراهانم در قید عبودیت تو هستم که شعار انسان‌های عادی و سالکان آغاز مسیر است بلکه می‌گوید من و مجموع نظام هستی، عبد تو هستیم و به عبادت و عبودیت تو مشغولیم. این شعار کسی است که در آیاتِ پیشین به «ربّ العالمین» بودن خدا توجّه کرده و با آن انس گرفته باشد.
ممکن است (نعبد) که دلیل بر اختیاری و ارادی بودن عبادت است، موهم استقلال و تفویض باشد و پیام ضمنی آن، این باشد که موجودی به نام «من» وجود دارد که تو را عبادت می‌کند. برای رفع این توهّم می‌گوید در همین عبودیتم نیز محتاج و وابسته به تو هستم و برای برآورده شدن همین احتیاج نیز از تو استعانت می‌جویم. بنابراین، مجموع «إیّاک نعبد و إیّاک نستعین» برای ارائه معنای «عبادت خالصانه و اظهار عبودیت محض» گفته می‌شود.
اطاعت انسان موحّد از غیر خدا، در طول اطاعت خداست، نه در عرض آن. بدین ترتیب، اطاعت از پیغمبر یا امامان(ع) براساس «أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أُولی الأمر منکم»(19) و اطاعت و خضوع در برابر والدین براساس «و بالوالدین إحساناً»(20) است و.... بنابراین، عبد واقعی باید خود را عابد و مملوک محضِ خدا بداند و به معبود و مالک بودن او اذعان کند.
اگر چنین احساسی در کسی پدیدار شد، ریشه استکبار که خروج از رسم عبودیت است، در وی می‌خشکد و به خود اجازه نمی‌دهد در مقابل مولا و مالک خویش انانیّت داشته باشد چون انانیّت و استکبار با عبودیت قابل جمع نیست «إنّ الّذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنّم داخرین»(21) هرچند که با شرک در عبودیت و عبادت، قابل جمع است، لیکن از آن نهی شده است «و لایشرک بعبادة ربّه أحداً»(22). البته مراتب شرک و پرهیز از آن، بستگی به مراتب عبودیت و احساس بندگی دارد.
 
معراج، ره‌آورد عبودیّت
سفر معراج، سفری خطیر و پرخاطره برای رسول اکرم(ص) بود. اوج و عروج آن حضرت در این سفر به گونه‌ای بود که قرآن کریم در وصف آن می‌گوید «و هو بالأُفق الأعلی  ثمّ دنی فتدلّی  فکان قاب قوسین أو أدنی»(23) تا جایی که جبرئیل نیز از رفتن اظهار عجز کرد و گفت: «لو دنوتُ أنملة لاحترقتُ»(24)؛ لذا وحی را به طور مستقیم و بدون واسطه جبرئیل، از خدا دریافت می‌کرد.(25)
همه اینها به برکت عبودیت آن حضرت بوده است؛ یعنی رسول گرامی(ص) بر موج عبودیت نشست و به اوج ارائه آیات الهی نایل شد «لنریه من ءایاتنا»(26) به تعبیر دیگر، قبل از آنکه بر بُراق مخصوص بنشیند، بر براق عبودیت سوار شده بود. سفری که از آغاز تا انتهای آن، عبودیت بود. خدای سبحان آغاز آن را چنین وصف کرد «سبحان الذی أسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام إلی المسجد الأقصی الّذی بارکنا حوله لنُرِیه من ءَایاتنا إنّه هو السّمیع البصیر»(27) و در معرّفی پایان راه نیز فرمود «فأوحی إلی عبده ما أوحی»(28) با آنکه نقل شده است معراج آن حضرت(ص) از خانه اُمّ‌هانی یا خانه خدیجه یا شعب ابوطالب بوده است(29)، لیکن در آیه نخست سوره اسراء، مسجد الحرام را مبدأ مسیر می‌داند و این اشاره به این نکته است که سجده و عبودیت، این زمینه را برای آن حضرت فراهم کرد.
حاصل آنکه پیغمبر اکرم(ص) تنها پیامبری است که قرآن کریم، واژه «عبد» را به طور مطلق درباره‌اش به کار برده است(30)، در حالی که درباره دیگر پیامبران، همراه «عبدنا» یا «عبده» نامشان را نیز ذکر می‌کند.(31) این نشان می‌دهد که آن حضرت در مقام عبودیت، به جایی رسید که کسی به آن مقام بار نیافت و چون مشارکی نداشت، تعبیر از وی به عنوان عبد، کافی است.
 
 

برخی از آثار عبودیت

انسانی که بندگی خدا را در خود احساس می‌کند، در خواسته‌هایش، جز به مولا و مالکِ حقیقی خود توجّه ندارد؛ نه چشم به کیسه فلان می‌دوزد و نه دست بهکاسه بهمان دراز می‌کند. ذات اقدس باری تعالی را نه تنها وکیل خود می‌داند، بلکه او را ولی و سرپرست خویش به حساب می‌آورد.(32) از این جهت، نگاه عبد به عبودیت خویش و توجّه به اینکه عبد است و باید عبادت کند، هرگز با غفلت او از وظیفه ویژه جمع نمی‌شود.هر انسانی وظیفه دارد در تمام کارهای خود، عبد محضِ خدا باشد وچیزی را که خلاف میل و رضای مولای اوست، انجام ندهد و اگر خود را عبد می‌داند، باید بپذیرد که مولایش حق دارد هرگونه تصرّفی در او داشته باشد، به هر چه خواست، امرش کند و از هرچه خواست، او را نهی کند؛ زیرا یقین دارد که خداوند متعالی خیر و صلاح او را بهتر از خود او می‌داند و نیز خیرخواه اوست: «یا ابن آ‌دم! أطعنی فیما أمرتک و لا تعلّمنی ما یصلحک»(33)؛ چنان‌که خلیل خدای تعالی، ابراهیم(ع) در مقام بندگی و اظهار عبودیت، بدون چون و چرا، همسر و فرزند خویش را در وادی غیر قابل کشت و سکونتِ مکّه اسکان داد، تجدید بنای خانه توحید را بر عهده گرفت، قربانی فرزندِ دلبند خویش را پذیرفت و در پایان راه، در جریان احتجاج گفت «إنّی وجّهت وجهی للّذی فطر السّموات والأرض حنیفاً و ما أنا من المشرکین»(34)؛ من مخلصانه روی به کسی می‌آورم که آسمان و زمین را آفرید و از مشرکان نیستم.
بنابراین خداوند به رسول اکرم(ص) دستور داد که بگوید نماز، عبادت و تمام حرکات و سکنات زندگی‌ام از آنِ خدایی است که پروردگار عالمیان است «إنّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله ربّ العالمین».(35)
 
 
راه رسیدن به عبودیت
برای رسیدن به عبودیت محض، باید با دو دشمن اصلی این راه (هوای نفس و شیطان) مبارزه کرد. شیطان از بیرون حمله می‌کند و هوای نفس از درون؛ زیرا دشمنِ خانه‌زادی است که از نهاد و نهان اقدام کرده، به منزله ابزار دستِ آن دشمن بیرونی عمل می‌کند و بدون دستیاری او، دشمن بیرونی کاره‌ای نیست. آسیب رسانی ابلیس، همانند آسیب رسانی زهر است (دشمن بیرونی) که تا وارد بدن نشود و پس از ورود به بدن،همکاری و همدستی دستگاه گوارش را با خود نداشته باشد، تأثیر سوئی ندارد و کسی را هلاک نمی‌کند.
 
 
 
عبادت ائمّه(ع)
درباره عبادت ائمّه اطهار(ع) مطالب فراوانی هست که برای نمونه به چند روایت اشاره می‌کنیم و اذعان داریم که اینها همچون "نمی از یم" و پرتوی از جلوه خورشید است.
الف) در میان ائمّه(ع) حضرت علی بن الحسین(ع) از کثرت عبادت، به زین‌العابدین، سیّدالساجدین و... معروف است. امام صادق(ع) نقل کرده است:
روزی پدرم امام باقر(ع) بر پدرش وارد شد و دید از کثرت عبادت و بیداری، رنگش زرد گشته و از گریه زیاد، چشمانش قی برداشته و پیشانی‌اش زخم شده و بینی‌اش از سجده، شکافته و ساق‌ها و پاهایش از ایستادن، ورم کرده است. امام باقر(ع) گفت: از دیدن این حالت، کنترل از دستم رفت و بر حال او گریستم. پدرم در تفکّر بود.
پس از اندکی تأمّل، به من متوجّه شد و گفت: پسرم! بعضی از این صحیفه‌هایی را که عبادت علی بن ابی‌طالب(ع) در آن نوشته شده، به من بده. وقتی به او دادم، مقدار کمی از آن را خواند. سپس در حالی که از شدّت غم، بی‌قرار و دلتنگ شده بود، آن را بر زمین نهاد و گفت: چه کسی قدرت عبادت علی بن ابی‌طالب را دارد؟: «... و لقد دخل أبو جعفر ابنُه علیه فاذا هو قد بلغ من العبادة ما لم یبلغه أحد، فرآه قد اصفرّ لونُه من السَهَر، و رمصتْ عیناه من البکاء و دَبِرتْ جبهته، و انْخرم أنفه من السجود، و ورمت ساقاه و قدماه من القیام فی الصلاة فقال أبو جعفر(ع): فلَم أملک حین رأیته بتلک الحال البکاء فبکیتُ رحمةً له، و إذا هو یفکّر فالتفت إلیّ بعد هُنَیهةٍ من دخولی فقال: یابنیّ أعطنی بعض تلک الصحف الّتی فیها عبادة علیّ بن‌أبی‌طالب علیه‌السلام فأعطیته فقرأ فیها شیئاً یسیراً ثمّ ترکها من یده تضجّراً و قال: من یقوی علی عبادة علی علیه‌السلام».(36)
ب) در ایّام خلافت امیرمؤمنان(ع) در کوفه کسوفی رخ داد. آن حضرت نماز آیات را به جماعت خواند و در آن، سوره‌های کهف و انبیاء را پنج بار تکرار و رکوعش را طولانی کرد؛ به گونه‌ای که عرق از پای مأموم‌ها جاری شد و بسیاری از آنها غش کردند: «صلّی بالکوفة صلاة الکسوف فقرأ فیها بالکهف و الأنبیاء و ردّدها خمس مرّات و أطال فی رکوعها، حتّی سال العرق علی أقدام من کان معه و غشی علی کثیرٍ منهم».(37)
مَثَل آن حضرت، مَثَل کسی است که وقتی به دوستِ بسیار عزیز و نزدیک خود می‌رسد، ساعت‌ها با او به گفت‌وگو می‌نشیند و نه تنها خسته و ملول نمی‌گردد، بلکه به گذشت زمان اعتنایی ندارد، در حالی که دیگران چون از حالت عشق به معبود و ارادت به وی غافل هستند، چنان خسته می‌شوند که گویا جهان با وسعتی که دارد، برای آنان تنگ و ملال‌آور است.
رسول اکرم(ص) فرمود: بهترین مردم کسی است که به عبادت عشق می‌ورزد و دست در گردنش انداخته، با او معانقه می‌کند و از صمیم قلب، دوستش می‌دارد و با سراسر وجودش با او در ارتباط است و خودش را برای او از هر کاری فارغ می‌کند و ابایی ندارد که در دنیا با عسرت و تنگدستی زندگی کند یا با یُسر و گشایش: «أفضل الناس من عشق العبادة، فعانقها و أحبّها بقلبه و باشرها بجسده و تفرّغ لها، فهو لا یبالی علی ما أصبح من الدنیا علی عسرٍ أم علی یُسرٍ».(38)
ج) ابوحنیفه بر امام صادق(ع) وارد شد و گفت: پسرت موسی را دیدم که در حال نماز بود و مردم از مقابل او می‌گذشتند و او از آنها جلوگیری نمی‌کرد. امام صادق(ع) فرمود: پسرم (موسی) را صدا بزنید.
وقتی صدایش کردند و حاضر شد، امام صادق(ع) به او فرمود: پسرم! ابوحنیفه می‌گوید تو در حال نماز بودی و مردم از مقابل تو می‌گذشتند و تو آنان را نهی نمی‌کردی؟ گفت: بله، همین‌طور است. دلیلش این است که کسی که من برای او نماز می‌خواندم، به من نزدیک‌تر از کسانی بود که از مقابلم عبور می‌کردند: «نعم یاأبت، إنّ الّذی کنت أُصلّی له کان أقرب إلیّ منهم».(39)
نظیر همین مسأله برای امام حسین و امام صادق(ع) نیز پیش آمده و جوابی مشابه همین جواب را بیان فرمودند.(40)
این‌گونه احادیث، بیانگر حالات معنوی ائمّه اطهار(ع) در حال نماز است و نشان می‌دهد که آنها در نماز، واقعاً خود را در پیشگاه با عظمت خدا دیده، او را با حقیقت ایمان مشاهده می‌کردند همان تعبیری که امیر عارفان در جواب ذعلب یمانی فرمود: آیا [گمان می‌کنی] خدایی را که نمی‌بینم، عبادت می‌کنم؟ «أ فأعبدُ مالاأری».(41)
 
محمد ساکی مالحی
 
/703/9460/م
 
--------------------------------------------------------------------------------------------
 
منابع:
1- توحید در قرآن ، ص 518
2- سوره ابراهیم، آیه 48.
3- بحارالأنوار، ج5، ص312، ح1.
4- سوره لقمان، آیه 18.
5- سوره ذاریات، آیه 56.
6- شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی -  صفحه 182.
7- کافی، ج 2، ص 601، ح 12؛ کنز العمال، ج 1، ص 520، ح 2330.
8- سوره حجر، آیه 99.
9- سوره توبه، آیه 45.
10- شرح منازل عفیف الدین تلمسانی، ص81 و 293.
11- نهج‌البلاغه، خطبه 109.
12- صحیفه سجّادیه، دعای 3
13- سوره حجر، آیه99.
14- سوره ماعون ، آیه4.
15- البته یقین، گاهی با عبادت و عبودیت حاصل می‌شود و گاهی با حجّت، برهان، مشاهده معجزه و امثال آن. یقین از قسم دوم، برای فرعون و اطرافیانش نیز حاصل شد، ولی تیرگی جحد و انکار، بر فکر و دل آنها سایه افکنده بود که به موسی (علیه‌السلام) ایمان نیاوردند: (و جحدوا بها واستیقنتها أنفسهم) (سوره نمل، آیه 14). یا همانند عالمانی که یقین علمی دارند، ولی چون نورانیّتی از یقین آنها ساطع نیست، خیری از آن نمی‌بینند؛ زیرا چنین یقینی، فقط بیرون را برای آنان روشن می‌کند، نه درون دل را. اما یقینِ عبادی، درون و بیرون را با هم روشن می‌کند؛ در نتیجه، رنگ و لعاب زیبا و فریبنده معاصی نمی‌تواند آنها را مغرور کند.
16- سوره مدّثر، آیه 47.
17- نهج‌البلاغه، نامه 1، 24، 38، 50، 51 و....
18- سوره فصّلت، آیه 11.
19- سوره مریم، آیه 93.
20- سوره حمد، آیه 5.
21- سوره نساء، آیه 59.
22- سوره انعام، آیه 151.
23- سوره نجم، آیات 7 ـ 9.
24- بحار، ج18، ص382.
25- درباره دو آیه پایانی سوره بقره وارد شده است که آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) این دو آیه را به طور مستقیم و مشافهةً از خدای سبحان دریافت کرد: «عن أبی‏عبدالله علیه‌السلام: إنّ هذه الآیة مشافهة الله تعالی لنبیّه(صلّی الله علیه وآله وسلّم) لیلةً أسری به إلی السماء» (تفسیر قمی، ج1، ص95، ذیل آیه آخر سوره بقره).
26- سوره اسراء، آیه 1.
27- سوره اسراء، آیه 1.
28- سوره نجم، آیه 10.
29-  بحار، ج16، ص412؛ ج18، ص380.
30- نظیر آیات 23 بقره؛ 1 کهف؛ 1 فرقان؛ 9 حدید؛ 41 انفال و 10 سوره نجم.
31- نظیر (عَبْدنا أیوب) (سوره ص، آیه 41)؛ (عبدنا داود) (سوره ص، آیه 17)؛ (عبده زکریا) (سوره مریم، آیه 2).
32- در وکالت، کارهایی را خود انسان انجام می‌دهد و کارهایی دیگر را به وکیل محوّل می‌کند، یا مراحلی از یک کار را خود انجام می‌دهد و مراحل بالاتر را به وکیلش واگذار می‌کند، اما در ولایت تکوینی، گویا خودش کاره‌ای نیست و همه کارها را در همه مراحل به ولی خود می‌سپارد؛ مانند ولایت پدر بر فرزندِ خردسال. پس اوّلاً، مشروعیت و مقبولیتِ وکالت، به اذن موکّل است، اما در ولایت، فقط مقبولیت آن از جانب مولّی علیه است، اما مشروعیت آن از جانب خداست. لذا وکیل از طرف موکّل عزل می‌شود و ولی با فقدان شرایطی منعزل می‌گردد. ثانیاً، محدوده وکالت، به توافق طرفین است، در حالی که تعیین محدوده ولایت تشریعی با خداست. البته فرق جوهری وکالت با ولایت تکوینی، همان است که ابتدا بیان شد.
33- بحار، ج68، ص178.
34- سوره انعام، آیه 79.
35- سوره انعام، آیه 162.
36- ارشاد، ج2، ص142؛ بحار، ج46، ص75.
37- وسائل الشیعه، ج7، ص499، حدیث شماره 9959، باب استحباب إطالة صلاة الکسوف بقدره حتّی للإمام.
38-بحار،ج18،ص382.
39- وسائل الشیعه، ج5، ص135، کتاب الصلاة، أبواب مکان المصلّی، باب 11، حدیث 6137
40- وسائل الشیعه، همان، حدیث 6130-6132 .
41- نهج‌البلاغه، خطبه179.

 

ارسال نظرات