ویژه نامه اینترنتی «خیال کن که غزالم» منتشر شد
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، ویژهنامه اینترنتی «خیال کن که غزالم» شامل بخشهای مختلفی همچون مقالات، پیامک، احادیث، موبایل، پرسش و پاسخ، گالری، انجمنها، کارت پستال و مقالات مرتبط در پایگاه اینترنتی راسخون منتشر شد.
از جمله مقالات این ویژهنامه میتوان به عناوینی همچون «طلوع آفتاب هشتمین فروغ امامت»، «طلیعه نور در سرزمین طوس»، «امام رضا(ع) و تشیع ایران»، «شناخت مختصرى از زندگانى امام رضا(ع)»، «خورشید شرق؛ نگین خراسان»، «بازتاب انوار وحی درگفتار پیشوای هشتم»، «ولایتعهدی امام رضا(ع)»، «کراماتی از امام رضا(ع)»، «امام رضا(ع) و خدمات فرهنگی»، «رهنمودهاى اخلاقى امام رضا(ع)»، «سرچشمه دانش»، «تجدید عهد با غریب طوس» و «بحث کوتاهى درباره ثامن الائمة، على بن موسى الرضا(ع)» اشاره کرد.
ولادت امام رضا علیه السلام
در این مقاله میخوانیم:هشتمین امام اهل بیت، علىّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن علىّ بن الحسین بن علىّ بن ابى طالب علیهم السّلام است، که در مدینه متولّد شده است. پیشواى هشتم علیه السلام در بندگى خدا یگانه عصر خود بود و در موضوعات مختلف علمی و دانشهاى بشرى، از گذشته، حال و آینده عالم و دانش آن حضرت به احکام الهى و معارف دینى و تفسیر و تأویل آیات قرآن محدود نمىشد. که به جهت این علم نامحدود از سوى پدر و جدّش «عالم آل محمّد» لقب یافت.
امام رضا علیه السلام به خاطر موفقیتها و پیروزیهایى که در صحنههاى علمى و فرهنگىِ مختلف کسب کرد، از سوی علما و دانشمندان اسلامى، ایشان مجدِّد سده دوم تاریخ تشیّع به شمار آمدهاند2. منزلت و موقعیّت علمى امام رضا علیه السّلام به حدّى چشمگیر بود که دوست و دشمن بر آن اعتراف داشته در برابرش سرتعظیم فرود آوردند.
دوران امامت امام رضا علیه السلام از نظر سیاسى و فرهنگى از حساسیت ویژهاى برخوردار بود و اوضاع سیاسى فرهنگى در جهتى پیش مىرفت که افکار را متوجه مکتب اهل بیت که در وجود آن حضرت خلاصه مىشد، مىکرد. در بعد سیاسى، هارون مىپنداشت با به شهادت رساندن موسى بن جعفر علیهما السلام اوضاع سیاسى بر وفق مراد او پیش خواهد رفت، ولى واقعیت خلاف پندار او را نشان داد. در بعد فرهنگى نیز علاوه بر رویارویى جبهه امامت با عقاید و آرا گوناگون کلامى و فلسفى که در پى سیاست درهاى باز حکومت عباسیان، وارد جامعه اسلامى شده بود، امام هشتم علیه السلام رهبری مذهبی جامعه را بر عهده داشتند، و ایشان این مهم رابه خوبی به سرانجام رسانیدند.
کریم اهل بیت
در ذیل مقاله دیگری از این ویژهنامه آمده است: «یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَآ إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ».
آقای ما! کریم اهل البیت علیهم اسلام! جدّ بزرگوارتان صلّی الله علیه و آله دراین ماه سفارش به صدقه نموده است. و لبهای ما در این شبها مترنم خواهد بود به این جمله که: کریم کاری به جز جود و کرم نداره... و البته ما محتاجیم و هیچ چیزی هم نداریم، هیچ؛ اصلا زشت می دانیم که وقتی به در خانه ی کریمی برویم چیزی ببریم جز فقر و بدبختی، و البته دستی تهی؛ این راهم از پدر بزرگوارت، از شهید لیلة القدر، از مولایمان امیرالمومنین علی علیه السلام آموختیم که بر کفن سلمان نوشت:
وَفَدت عـلی الکریم بِغیرِ زادٍ
مِنَ الحسناتِ وَالقلبِ السَّلیم
وحَملُ الزّاد اَقبح کلِّ شیءٍ
اذا کـــان الوفــود علی الکریم
و شنیده ام سایقه ی جود و کرمت را ای کریم:روزى بر گروهى تهیدست مى گذشتی و آنان پاره هاى نان را بر زمین نهاده ، روى زمین نشسته بودند و مى خوردند ، چون شما را دیدند گفتند : اى پسر رسول خدا ! بیا و با ما هم غذا شو ! به شتاب از مرکب به زیر آمدی و فرمودی : خدا متکبران را دوست ندارد و با آنان به خوردن غذا مشغول شدی.
سپس همه آنان را به میهمانى خود دعوت کردی، هم به آنان غذا دادی و هم لباس. و شنیده ام که مردى از شما چیزى خواست؛ پنجاه هزار درهم و پانصد دینار به او عطا فرمودی ،و امر فرمودی : کسى را براى حمل این بار حاضر کن ، چون کسى را حاضر کرد ، رداى خود را به او دادی و چنین گفتی : این هم اجرت باربَر!
و باز هم شنیده ام که: عربى به محضر امام شما آمد . فرمودید : هرچه ذخیره داریم به او بدهید؛ بیست هزار درهم بود ، همه را به عرب دادند ، گفت : مولاى من! اجازه ندادى که حاجتم را بگویم و مدیحه اى در شأنت بخوانم ، شما در پاسخش اشعارى انشا فرمودید به این مضمون : بیم فروختن آبروى آن کس که از ما چیزى مى خواهد موجب مى شود که ما پیش از درخواست او بدو ببخشیم.
و برایم گفته اند که: روزى غلام سیاهى را دیدی که گرده نانى در پیش نهاده یک لقمه مى خورد و یک لقمه به سگى مى دهد ، از او پرسیدی : چه چیز تو را به این کار وا مى دارد ؟ گفت : شرم مى کنم که خود بخورم و به او ندهم؛ فرمودی: از اینجا حرکت نکن تا من برگردم . خود نزد صاحب آن غلام رفتی ، او را خریدی ، باغى را هم که در آن زندگى مى کرد خریدی ، غلام را آزاد کردی و باغ را بدو بخشیدی.
الله اکبر؛ کلام آخر آقاجان، وقتی که این روایت را می بینم تنم می لرزد و اشک در چشمانم حلقه می زند: بحار الأنوار عن نجیحٍ: رَأیتُ الحَسَنَ بنَ علِىٍّ علیهما السلام یأکُلُ وبَیْنَ یَدَیْه کَلْبٌ، کُلّمَا أکَلَ لُقمَةً طَرَحَ للکَلْبِ مِثلَهَا، فَقُلْتُ لَهُ : یَابْنَ رَسُولِ اللّه، أ لاَ أرْجِمُ هذَا الکَلْبَ عَنْ طَعَامِکَ ؟ قَالَ: دَعْهُ، إنِّى لَأسْتَحْیِى مِنَ اللّه عزّ وجلّ أنْ یَکُونَ ذُو رُوحٍ یَنْظُرُ فِى وَجْهِى وأنَا آکُلُ ثُمَّ لاَ اُطْعِمُهُ.
بحار الأنوار ـ به نقل از نجیح: دیدم حسن بن علی علیه السلام غذا می خورْد و در برابرش سگی بود، هر لقمه ای که می خورد به همان اندازه هم جلوی سگ میانداخت. به ایشان عرض کردم: یا بن رسولاللّه ! این سگ را از کنار غذای شما دور نکنم؟ فرمود: به حال خودش بگذار؛ من از خداوند عزّوجلّ شرم میکنم که مشغول خوردن غذا باشم و جانداری به صورت من نگاه کند و به او غذا ندهم.
طلیعه نور در سرزمین طوس
در این مقاله از ویژهنامه با عنوان طلیعه نور در سرزمین طوس آمده است: در یازدهم ذیقعده سال 148 هجری، مدینه حال و هوایی دیگر داشت و نه تنها در زمین بلکه از آسمان هم صدای تهنیت گفتن ملائک به گوش میرسید و شکوفا شدن غنچه دیگری از گلهای بوستان ولایت را که فضای عالم را معطر ساخته بود بشارت میداد . نام او «علی» و کنیهاش «ابوالحسن« بود.
ایشان پس از شهادت پدر بزرگوارش در زندان بغداد(سال 183 هجری) در سن 35 سالگی عهدهدار مقام امامت و ولایتشد . مدت امامت آن بزرگوار 20 سال طول کشید که 10 سال آن با خلافت «هارون الرشید» ، 5 سال با خلافت «محمد امین» و 5 سال با خلافت «مامون« معاصر بود.
امام رضا(ع) تا آغاز خلافت مامون در زادگاه خود، شهر مقدس مدینه اقامت داشت که پس از به حکومت رسیدن مأمون - با حیله و نیرنگ - به خراسان دعوت شد و سرانجام در آخر صفر سال 203 هجری در سن 55 سالگی به واسطه زهر مسموم شد و به شهادت رسید.
فضیلتهای بیشمار
هنگامی که از فضیلتهای ائمه(ع) سخن به میان میآید، عقل متحیر میشود، زبان گنگ و قلم بی رنگ میشود و همه به عجز و ناتوانی خود از بیان فضائل آن عرشیان بیهمتا اعتراف میکنند و با ما این فراز از زیارت جامعه را زمزمه میکنند که: «بابی انتم وامی ونفسی واهلی ومالی، من اراد الله بدء بکم ومن وحده قبل عنکم ومن قصده توجه بکم. موالی لا احصی ثنائکم ...; پدر و مادر و جان و اهل و مالم به فدای شما باد. هر کس خدا را اراده کرد، از شما شروع کرد و هر کس خدا را به یگانگی شناخت از شما پذیرفت و هر کس اراده خدا کرد، به واسطه توجه به شما به چنین کاری موفق شد. ای پیشوایان من! صفات کمالیه شما را نمیتوانم به شماره درآورم».
قلههای رفیع فضایل ائمه آن چنان بلند و دست نایافتنی است که علماء و دانشمندان از درک آن مقام عاجز و ناتوان، فصیحان و بلیغان عالم در بیان آنها گنگ میشوند.
آگاه به اسرار
یکی از مصادیق بارز علم ائمه(ع) آگاهی آنان از حوادث و رخدادهایی است که در مکانهای دیگر و یا در زمانهای بعد اتفاق خواهد افتاد، که اگرچه باور آنها برای توده مردم کمی مشکل است؛ ولی نسبت به ائمه(ع) همچون قطرهای از اقیانوس بیکران به شمار میرود.
در ادامه به نمونهای از آنها اشاره میکنیم: از وشاء کوفی نقل شده که تعدادی از مسائل مشکل را در طوماری نوشتم تا به نزد علی بن موسی علیهما السلام ببرم و جواب آنها را از ایشان سؤال کنم . صبح زود به در خانه امام علیه السلام رفتم، ولی به خاطر ازدحام جمعیت، نتوانستم به خدمت آن حضرت شرفیاب شوم.
در این هنگام یکی از خادمین امام سراغ مرا میگرفت و میگفت: حسن بن علی وشاء پسر دختر الیاس بغدادی چه کسی است؟ نزدیک رفتم و گفتم: من هستم. او مکتوبی به من داد و گفت: این جواب مسائلی است که همراه توست. از این اتفاق متحیر شدم و به امامت آن حضرت یقین پیدا کردم و مذهب «وقف» را رها کردم.
عالم به دیگر زبانها
امام رضا علیه السلام نسبت به زبانهای گوناگون آگاهی داشت و با افراد دیگر کشورها با زبان مادری آنها سخن میگفت؛ بدون اینکه آن زبان را از کسی آموخته باشد.
هروی میگوید: «کان الرضا علیهالسلام یکلم الناس بلغاتهم وکان والله افصح الناس واعلمهم بکل لسان ولغة؛ امام رضا علیه السلام با مردم با زبانهای خودشان سخن میگفت و به خدا قسم او فصیحترین مردم و آگاهترین آنان به هر زبان و لغتی بود».
سپس گوید: روزی به ایشان عرض کردم: «انی لاعجب من معرفتک بهذه اللغات علی اختلافها؛ من در شگفتم که چگونه به تمام این لغات با اختلافات آنها آشنایی دارید.» امام علیهالسلام فرمودند: «یا اباالصلت! انا حجة الله علی خلقه وما کان الله لیتخذ حجة علی قوم وهو لا یعرف لغاتهم; ای ابا صلت! من حجتخدا بر خلق او هستم و خداوند کسی را که به زبان مردم آشنایی نداشته باشد، بر آنها حجت قرار نمیدهد.»
علم به زبان حیوانات
یکی از یاران امام رضا علیه السلام نقل میکند: «کنت مع ابی الحسن الرضا علیه السلام فی حائط له اذ جاء عصفور فوقع بین یدیه واخذ یصیح ویکثر الصیاح ویضطرب; روزی با امام رضا علیه السلام در باغ ایشان بودیم که گنجشکی آمد و مقابل امام افتاد و فریاد میزد و مضطرب بود .» و در این هنگام امام علیه السلام به من فرمود: «یا فلان اتدری ما تقول هذا العصفور; فلانی! آیا میدانی که این گنجشک چه میگوید؟» عرض کردم: «الله ورسوله وابن رسوله اعلم; خدا و رسول او و فرزند رسولش عالمترند.»
ایشان فرمودند: «انها تقول: ان حیة ترید اکل فراخی فی البیت؛ او میگوید: ماری درون خانه است که میخواهد تخمهای مرا بخورد.»
امام علیه السلام امر فرمودند تا بروم و آن مار را بکشم، من هم امر امام را امتثال کردم و به خانه رفتم و مار را کشتم.
الگوی عبودیت و بندگی
امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام که در فضائل سرآمد آفرینش بود، در عبودیت و بندگی خدا از همگان پیشی گرفته بود، چه اینکه راز و رمز رسیدن به مقامات بلند الهی و کسب فضائل، در این امر نهفته است . حال با ذکر نمونههایی از عبادات آن امام علیه السلام، میکوشیم تا سیره عملی ایشان را چراغ راه خویش قرار دهیم.
همنشین قرآن
ابراهیم بن عباس میگوید: «وکان المأمون یمتحنه بالسؤال عن کل شیئ فیجیب فیه و کان کلامه کله و جوابه و تمثله انتزاعات من القرآن؛ مامون امام علیه السلام را با سؤال از هر چیزی مورد امتحان قرار میداد و امام علیهالسلام پاسخ میگفتند و سخن امام و جوابهای ایشان و مثالهایی که بیان میفرمودند، همه برگرفته از قرآن بود».
او در ادامه میگوید: «وکان یختمه فی کل ثلاث ویقول: لو اردت ان اختمه فی اقرب من ثلاثة لختمت و لکنی ما مررت بآیة قط الا فکرت فیها و فی ای شیء انزلت و فی ای وقت، فلذلک صرت اختم فی ثلاثة ایام; ایشان در هر سه روز یک بار قرآن را ختم میکردند و میفرمودند: اگر بخواهم میتوانم در کمتر از سه روز هم قرآن را ختم کنم; ولی هرگز آیهای را نمیخوانم، مگر اینکه در آن آیه تفکر میکنم و اینکه [آن آیه] در مورد چه چیزی و در چه زمانی نازل شده است . و همین امر سبب شده است که در سه روز قرآن را ختم کنم.»
سجدههای طولانی
یکی از کنیزان امام رضا علیه السلام میگوید: با تعدادی از کنیزان کوفه خریداری شده و به قصر مامون منتقل شدیم، در آنجا گویی در بهشتبودیم و از خوراکیها و آشامیدنیهای خوب بهرهمند بودیم . پس از آن، مامون مرا به امام رضا علیه السلام بخشید، هنگامی که به خانه امام علیه السلام رفتم، همه آن نعمتهای مادی را که در خانه مامون داشتم از دست دادم . از آن پس، هر شب برای نماز شب بیدار میشدیم ... تا اینکه امام مرا به عبدالله بن عباس بخشید. وقتی به خانه او وارد شدم، گویی به بهشت جدید داخل شدهام.
راوی میگوید: از او درباره امام هشتم سؤال کردیم، او گفت: «کان اذا صلی الغداة - وکان یصلیها فی اول وقتها - ثم یسجد فلا یرفع راسه الی ان ترفع الشمس؛ امام علیه السلام وقتی نماز صبح را میخواندند - ایشان همیشه نماز صبح را اول وقت میخواندند - به سجده میرفتند و تا طلوع خورشید سر از سجده برنمیداشتند.»
انس با نماز
اباصلت میگوید: به «سرخس» و خانهای که امام رضا علیه السلام در آن محبوس شده بود رفتم و از دربان اجازه خواستم تا نزد امام بروم. گفت: نمیتوانی نزد او بروی . گفتم: چرا نمیتوانم؟ او گفت: «لانه ربما صلی فی یومه ولیلة الف رکعة وانما ینتقل من صلاته ساعة فی صدر النهار وقبل الزوال وعند اضطرار الشمس، فهو فی هذه الاوقات قاعد فی مصلاه ویناجی ربه; به خاطر اینکه امام در روز و شب هزار رکعت نماز میخواند و فقط یک ساعت در ابتدای روز و یک ساعت قبل از ظهر و ساعتی نیز به هنگام غروب خورشید نماز میخواند . او در این اوقات در سجده گاهش نشسته است و با پروردگار خویش مناجات میکند.»
اباصلت میگوید: از او خواستم که در این اوقات برایم اجازه ورود بگیرد و او نیز چنین کرد و بر امام علیه السلام وارد شدم، در حالی که در تفکر بود.»
بخششهای کریمانه
یعقوب بن اسحاق نوبختی میگوید: روزی مردی به نزد علی بن موسی علیهما السلام آمد و گفت: «اعطنی علی قدر مروتک; به من به اندازه مردانگیات مالی عطا کن .» امام علیه السلام فرمودند: «لایسعنی ذلک; به این اندازه نمیتوانم.» آن مرد گفت: «علی قدر مروتی؛ پس به اندازه مروت خودم عطا کن.» امام علیه السلام فرمود: «به این مقدار میپذیرم، پس به غلام خود فرمود: به او دویست دینار عطا کن.»
همچنین یسع بن حمزه میگوید: مردی به خدمت علی بن موسی الرضا علیهما السلام آمد و گفت: سلام بر تو ای فرزند رسول خدا! من از محبین شما و پدرانتان هستم و از سفر حجباز میگردم، پول و زاد و توشهام کمتر از آن است که مرا به مقصد برساند، اگر صلاح میدانید به من کمک کنید تا به شهر و دیارم برگردم . خداوند به من نعمت و امکاناتی داده که اگر برگردم، آنچه را که به من عطا کردهاید، از جانب شما صدقه خواهم داد و نیاز نیست که به من صدقه بدهید.
در این هنگام، امام علیه السلام وارد خانه شد و مدتی بعد برگشت و دستخود را به طوری که دیده نشود از درب خانه بیرون آورد و به آن شخص فرمود: این دویست دینار را بگیر و از آن استفاده کن و نیازی نیست که آن را از جانب من صدقه بدهی . برو، من تو را نمیبینم و تو هم مرا نمیبینی.
بعد از آن ماجرا، وقتی آن حضرت از خانه خارج شد، از ایشان سؤال شد که چرا به این صورت به او کمک کردید؟ (چهره خود را از او مخفی کردید). آن حضرت فرمودند: «مخافة ان اری ذل السؤال فی وجهه لقضاء حاجته . اما سمعتحدیث رسول الله صلی الله علیه و آله: المستتر بالحسنة تعدل سبعین حجة والمذیع بالسیئة مخذول والمستتر بها مغفور؛ از ترس اینکه مبادا خواری درخواست کمک برای رفع حوائجش را در چهره او مشاهده کنم . آیا این حدیث را از رسول خدا صلی الله علیه و آله نشنیدهای که: کسی که کار نیکی را در خفاء انجام دهد، ثواب هفتاد حجبرای اوست، و کسی که معصیت و گناهی را آشکارا انجام دهد، خوار و ذلیل میشود، و کسی که معصیت و گناه [خود] را از دیگران مخفی کند، بخشیده میشود.»
ویژهنامه اینترنتی «خیال کن که غزالم» در پایگاه اطلاعرسانی راسخون منتشر شده است و علاقهمندان به مشاهده و استفاده از این ویژهنامه میتوانند به نشانی اینترنتی www.rasekhoon.net مراجعه کنند./907/ت302/ف