برگی از بوستان معارف امام هادی
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، امام علیالنقی(ع) فرمود: اذکر مصرعک بین یدی اهلک فلا طبیب یمنعک و لا حبیب ینفعک. یاد کن آن وقتی را که بر روی زمین افتادهای در برابر خانواده خود، نه پزشکی هست تا تو را از مرگ نجات دهد و نه دوستی که به حال تو سودمند باشد.
آخرین مرحله از مراحل زندگی دنیا و اولین مرحله از مراحل زندگی آخرت، هنگام احتضار یا همان قبض روح و جان دادن است. احتضار یعنی زمان حاضر شدن مرگ و ملائکه قبض روح. نام دیگر لحظه احتضار «سکرات موت» و «غمرات موت» است که هر دو در قرآن آمده است. این اسامی هر یک حالتی از آن زمان را بازگو میکند. از یک طرف حسرت دوری از دنیا و جدا شدن از اموری که مورد علاقه اوست و از طرف دیگر ترس و وحشت زیاد از موجودات عجیب و غریب و نیز ترس از عوالمی که ناشناخته است و دارند او را به آن سمت میبرند و از طرفی خود فشار جدا شدن روح از بدن که همه اینها آنچنان انسان را به حالت گیجی و سردرگمی و تحیر فرو میبرد که قرآن آن را «سکرهالموت» نامیده است.
ما با یک دندان درد شدید، گاه گیج میشویم و خیلی چیزها یادمان میرود، حال این کجا و هنگام قبض روح کجا؟
در خطبه 109 نهجالبلاغه آمده است: در آن لحظات سخت اعضای بدن سست میگردد و رنگش تغییر میکند. به مرور زبان از کار میافتد. بعد از لحظاتی گوشها نیز قادر به شنیدن نیستند. پس از مدتی چشمان او نیز از کار میافتد و روح از بدنش خارج میگردد.
نحوه قبض روح
البته نحوه قبض روح و جان دادن انسانها فرق دارد: 1) مؤمنانی که بر مدار اطاعت از خدا و اهل بیت(ع) زندگی کردهاند، راحت و آسان جان میدهند. 2) مؤمنانی که هنوز گناهان و خطاهایی به گردنشان مانده است، چه بسا با سختی جان میدهند که البته همین سختیهای لحظه مرگ، کفاره گناهان است. 3) برخی از کافران و مشرکان ممکن است در دنیا نیکیهایی داشته باشند لذا خدا برای تسویه حساب و جبران اعمال نیک آنها، جان دادن را برایشان آسان و راحت میکند تا بعد از مرگ طلبی نداشته باشند. 4) بقیه کفار و مشرکان به سختی جان میدهند که در واقع اولین سیلی مأموران الهی به آنهاست.
مرحوم آیتالله اراکی خاطرهای را از منبر محدث قمی نقل میکند: روزی وارد قبرستان وادیالسلام نجف شدم. ناگهان صدای نعرههای دلخراشی شبیه نعرههای شتری که او را داغ میکنند و بر زخم او داغ میگذارند شنیدم. اما افراد دیگری که آنجا بودند خیلی عادی حرکت میکردند، از کسی پرسیدم شما صدایی نمیشنوی؟ گفت: نه. دانستم که فقط من میشنوم. نزدیک جنازهای شدم که مشغول دفن او بودند. دیدم فریادها از اوست که گویی قبرستان را به لرزه درآورده است. نمیدانم چه ظالمی بود که این قدر سریع عذاب او شروع شده بود.
نقل میکنند: یکی از بزرگان در حال احتضار دید زنش گریه میکند. پرسید: چرا گریه میکنی؟ گفت: به حال تو گریه میکنم. گفت: به حال خودت گریه کن که من چهل سال برای این لحظه خویش گریستهام.
حکایت میکنند: وقتی بیماری عمر بن عبدالعزیز سخت شد، پزشک نگاهی بر او انداخت و گفت: او مسموم شده و وی را از مرگ در امان نمیبینم. عمر چشمهایش را باز کرد و گفت: ای طبیب آن کسی هم که مسموم نشده، از مرگ در امان نیست. سپس او را نشاندند و چنین گفت: خدایا این منم که هر دستوری دادی کوتاهی کردم و از هر چیز نهی کردی، نافرمانی کردم. (همان ص 512) یکی از پارسایان، وقت احتضار، جان کندنش سخت شد. پرسیدند: گویا تو به زندگی زیاد علاقهمند هستی؟ گفت: نه بلکه ورود بر خدا دشوار است.
یکی از بزرگان به نام مالک بن دینار میگوید: به بالین همسایهام رفتم که در حال احتضار بود. گفت: ای مالک دو کوه از آتش در جلو من قرار گرفته که بالا رفتن و عبور از آن بسیار سخت است. از بستگانش پرسیدم: او چه گناه آشکاری داشت؟ گفتند: دو پیمانه برای خرید و فروش داشت که با هم تفاوت داشتند، و به وسیله آنها در خرید و فروش کالا، کم و زیاد میکرد. گفتم آن پیمانهها را آوردند و آنها را شکستم. آنگاه از محتصر پرسیدم: حالت حالا چطور است؟ گفت: کار من لحظه به لحظه دشوارتر میگردد. میگویند: عارفی نزد محتضری آمد. حاضرین از او خواستند که محتضر را تلقین کند. او این رباعی را به وی تلقین کرد:
گر من گنه جمله جهان کردستم
لطف تو امید است که گیرد دستم
گوئی که به وقت عجز دستت گیرم
عاجزتر از این مخواه کاکنون هستم
معنی توانگری و فقر
امام علیالنقی(ع) فرمود: الغنی قله تمنیک و الرضا بما یکفیک، الفقر شره النفس و شده القنوط.
ثروت و توانگری آن است که آرزوهایت را کم کنی و به آنچه تو را کافی است راضی باشی، فقر نیز عبارت است از سیریناپذیری نفس و ناامیدی شدید.
حضرت در این عبارت کوتاه معنای دقیق غنا و فقر را بیان میفرماید. ما آدمیان ثروت را در داشتن هر چه بیشتر دنیا و متعلقات آن میپنداریم. غافل از اینکه ثروت و داشتههای مادی علاوه بر اینکه خود مشکلات فراوانی در پی دارد، نفس پر اشتهای انسان نیز هیچگاه از آن سیر نخواهد شد. مطابق فرمایش امام(ع) صرف داشتن و نداشتن مال و ثروت، ملاک غنا و فقر نیست بلکه صفات و روحیات حاکم بر افراد، ملاک واقعی غنا و فقر محسوب میشود.
حضرت برای معنای غنی ویژگی رضایتمندی و کاهش آرزوها و برای معنای فقر نیز دو ویژگی حرص و آزمندی و ناامیدی شدید معرفی میکند. به عبارت دیگر: ثروت حقیقی و غنا، قطع وابستگی دل به دنیا و مظاهر آن و کاستن از آرزوها و خواستههای دنیوی است. بیتردید دارنده چنین صفاتی استغناء طبع داشته و چشم طمع از دیگران بریده و سر نیاز و تعظیم به سوی کسی فرود نمیآورد بلکه به دادههای خدا راضی است. از طرفی فقر واقعی نیز نداشتن مال و منال نیست بلکه حرص به دنیا و چشم امید به داشتههای دیگران است که چنانچه این اشتهای نفس مهار نگردد، آدمی را به زودی زمینگیر کرده و از آنجا که در دنیا هیچگاه سیر نمیشود، نتیجهاش قطعاً ناامیدی و سرخوردگی و نهایتاً گرفتار آمدن به بیماریهای روحی و روانی خواهد بود. در روایات اسلامی نیز آزمندی و طمع، ناامیدی شدید، جهل و نادانی، کمعقلی، بیایمانی و کفر، اخلاق زشت و... از جمله مصادیق مهم فقر به شمار آمده است. همچنین از فقر نفس و سیریناپذیری آن به عنوان بدترین نوع فقر و نداری یاد گردیده است.
روزی امیرالمؤمنین(ع) و حضرت خضر(ع) به یکدیگر رسیدند. امام(ع) پرسید: بهترین عمل کدام است؟ گفت: بذل و بخشش ثروتمندان به فقرا با نیت کسب رضایت خداست. علی(ع) فرمود: از آن بهتر ناز و کرشمه فقیران بر ثروتمندان است بهخاطر اعتماد و اطمینانی که به خدا دارند. خضر گفت: این سخنی است که باید آن را با نور بر صفحه رخسار خود نوشت.
ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم
شهید مطهری نقل میکند: مرحوم آقا بزرگ (میرزا عسکری شهیدی مشهدی) به وارستگی و صراحت لهجه و آزادگی و آزادمنشی شهره بود. با اینکه در نهایت فقر زندگی میکرد اما از کسی چیزی نمیگرفت. یکی از علمای مرکز که با او سابقه دوستی داشت پس از اطلاع از فقر او در تهران با مقامات بالا تماس میگیرد و ابلاغ مقرری قابل توجهی برای او صادر میشود. آن ابلاغ همراه نامه آن عالم مرکزی به آقا بزرگ داده میشود. آقا بزرگ پس از اطلاع از محتوا ضمن ناراحتی فراوان از این عمل دوست تهرانیاش، در پشت پاکت مینویسد: «ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم» و پاکت را با محتوایش پس میفرستد.
امام باقر(ع) فرمود: روزی عثمان دویست دینار برای ابوذر فرستاد و گفت: به او سلام برسانید و بگویید این پول را صرف احتیاجات خود کند و از حلال بودن آن مطمئن باشد زیرا از مال شخصی خودم است و به حرام آمیخته نشده است. ابوذر گفت: من به چنین مالی احتیاج ندارم. زیرا اکنون بینیازترین مردم هستم. گفتند: در خانه تو چیزی نمیبینیم که باعث بینیازیات شده باشد، پاسخ داد: زیر این پارچه دو قرص نان جوین است که چند روز مانده، پس این پول را برگردانید که مرا به آن نیازی نیست.
نقل میکنند: پیامبر(ص) روزی خطوطی به شکل مربع روی زمین کشید و خطهای زیادی نیز به مرکز آن رسم کرد. سپس یک خط از نقطه داخل مربع به طرف خارج رسم نمود و انتهای آن خط را نامحدود کرد و به حاضران فرمود: این مربع و چهار گوش محدود، عمر انسان است. نقطه وسط، کردار انسان میباشد و این خطهای کوچک که از اطراف به طرف نقطه (انسان) روی آوردهاند، مرضها و بلاهایی است که در مدت عمر به او حمله میکنند. اگر از دست یکی جان به در برد، به دست دیگری میافتد. بالاخره از آنها خلاصی نخواهد یافت و توسط یکی از آنها عمرش خاتمه مییابد. آن خط که از مرکز نقطه (انسان) به طور نامحدود خارج میشود، آرزو است که از مقدار عمر انسان بسیار تجاوز کرده و انتهایش معلوم نیست./998/102/ب1
منبع: روزنامه کیهان