۲۵ مهر ۱۳۹۴ - ۱۱:۰۶
کد خبر: ۲۹۵۸۰۱

کنترل ‌غرب آسیا نقشه راه آمریکا

خبرگزاری رسا ـ حوادث پی‌در‌پی و سریع جهانی که می‌رود از دل اختلافات و کشمکش‌های پیرامونی و جدی به موازنه‌ای از قدرت و تقسیم بندی در میزان اثرگذاری و نفوذ بین‌المللی برسد، می‌تواند منشأ اثر و نقطه عطفی باشد برای رقبای پیروز این میدان که از دیدن «واقعیات صحنه‌های مبارزه» یا «میدان رقابت» طراحی و به عبارتی «جنگ‌آرایی» می‌کنند.
استکبار ستيزي

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، چرایی مذاکرات ایران و آمریکا از مسائلی است که در هیاهوی ساختگی سوداگران تعامل با آمریکا با این توهم که این رابطه افق جدیدی پیش روی کشور می‌گشاید، به حاشیه‌برده شد. آیا عامل مذاکرات «اقتصادی» بود یا از جنس «سیاسی»؟ شاید هم علت را باید در جایی دیگر جست. آیا آغاز و ادامه مذاکرات را باید نتیجه رضایت مردم از این روند دانست؟ آیا چرایی مذاکره با آمریکا از همان جنسی است که به ملت گفته شد؟ به یقین مداقه در این بحث، گره‌گشای بسیاری از تحلیل‌های اشتباه و موانع پیش‌روی خواهد شد.

 

موضوع این نوشتار این نیست که مطابق اصول و نظریه‌های شناخته شده علمی می‌توان با فنون تبلیغاتی و ارتباطاتی نظرات و آرای اقلیت اما ذی نفع و پر نفوذ را جایگزین خواست عموم کرد، که خود بحث مستوفایی را می‌طلبد. بلکه سخن این است که «واقعیت‌های میدانی» را ببینیم و «چاه» را با «راه» اشتباه نگیریم.

 

حوادث پی‌در‌پی و سریع جهانی که می‌رود از دل اختلافات و کشمکش‌های پیرامونی و جدی به موازنه‌ای از قدرت و تقسیم بندی در میزان اثرگذاری و نفوذ بین‌المللی برسد، می‌تواند منشأ اثر و نقطه عطفی باشد برای رقبای پیروز این میدان که از دیدن «واقعیات صحنه‌های مبارزه» یا «میدان رقابت» طراحی و به عبارتی «جنگ‌آرایی» می‌کنند. کدام عقل سلیمی می‌پذیرد که در این بزنگاه تاریخی، دشمن عقب بنشیند و یا حتی با رقیب خود مدارا کند. اگر دیپلماسی میدان نرمش‌های قهرمانانه است، کدام اهل خردی باور دارد که با تعامل می‌شود خصومت‌ها را به حاشیه راند و در میدان جنگ، بازی برد برد طراحی کرد.

 

آمریکا تفاهم هسته‌ای با جمهوری اسلامی ایران را به مثابه ایجاد کانال یا پلی می‌داند که به این واسطه بتواند نقشه راه از پیش تعیین شده خویش را کامل کند. بدون تردید و به استناد بسیاری از واقعیات، روند و فرآیند حوادث منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای کفه اقتدار جمهوری اسلامی ایران و تأثیر مستقیم و غیرمستقیم این اقتدار را سنگین‌تر نشان می‌دهد، آمریکا و شرکایش در ابتدا به دنبال معکوس کردن پیشرفت سعودی این اقتدار و در مرحله بعدی درصدد کنترل و تثبیت اوضاع منطقه‌ای و جهانی به نفع بلوک غربی عربی عبری هستند.

 

مرکز امنیت جدید آمریکا که مطابق سیاست تغییر شکل داده آمریکا در حال برنامه‌ریزی است با ارائه گزارشی تحت عنوان «توافق ایران و آنچه پس از آن اتفاق می‌افتد» توافق هسته‌ای برجام را نقطه عطفی در تاریخ سیاست خارجی آمریکا می‌داند و برای آن چند معیار که نشان از پیروزی آمریکا دارد ارائه می‌دهد:

 

1- قابلیت‌های بالقوه متن توافق؛ با این توضیح که تحقق تمام اهداف ایالات متحده و همراهانش از طریق گنجاندن در برنامه جامع اقدام مشترک به دور از واقعیت می‌نمود چرا که نه تنها ایران بلکه هیچ کشوری حاضر به تسلیم تمام قد و بدون نفع نیست. بنابراین برای جلوگیری از خدشه‌دار شدن توافق، واشنگتن برای نیل به موفقیت و رسیدن به خواسته‌هایش به شدت محتاج منافذ و راه در رو‌های پیش‌بینی شده در متن برجام است که به هنگام اجرای آن و به دنبال سیاست‌های ایالات متحده در خوانش متفاوت از آنچه مقامات ایرانی مدعی هستند، دنبال کند.

 

فشار به ایران برای انجام مذاکرات منطقه‌ای و فرا‌منطقه‌ای در همین چارچوب قابل تعریف است، آمریکا از این طریق به دنبال این است که محاسبات و خواست خود را بر کشور ما تحمیل نماید و طبیعی است که در این پروسه تا به هدف نهایی خویش دست نیابد به هیچ وجه اقدام به برطرف کردن تحریم‌ها نخواهد کرد. در خوشبینانه‌ترین حالت می‌توان گفت که دشمن می‌خواهد با سیاست تدریجی خود در تغییر نظام، وضعیت را در سایه‌ای از ابهام بر سر برداشتن یا نگه داشتن تحریم‌ها به امید تغییر نظام حفظ کند و در این بین از هیچ فعالیتی مانند آنچه در دوران فتنه گذشت، دریغ نخواهد کرد، همچنان که طبق اذعان مقامات آمریکایی توافق برجام می‌تواند موجب حمایت ما از پیروزی افراد و گروه‌های اصلاح‌طلب در ایران شود.

 

2- تقویت جایگاه جهانی آمریکا؛ ایالات متحده از دل توافق برجام به دنبال بازگرداندن هیبت و قدرت فراموش شده خویش در سطح جهانی است تا به این واسطه به کشورهای دیگر این پیغام را برساند که برای ادامه حیات خویش چاره‌ای جز مذاکره و پذیرفتن سیاست‌های آمریکایی ندارید. در حالی که مدت‌ها است اندیشکده‌های معتبر جهانی و آمریکایی افول قدرت آمریکا را پیش‌بینی کرده‌اند. همچنان که نشانه‌های سراشیبی این افول در سده آغازین قرن 21 خودنمایی کرد، تأثیرگذاری و رهبری ابر قدرت بر جهان را کم‌رنگ‌تر کرد. به طوری که می‌توان گفت هیچ یک از حوادث دنیا به خواست و میل کدخدای قدیمی این دهکده پیش نمی‌رود و زلزله‌ها و بحران‌های حاصل از جنگ نظامی، فعالیت‌های ضد فرهنگی، اقدامات تبلیغاتی و سیاسی و یا جنگ روانی و اقتصادی هر کدام به سان آوارهایی بر هیبت پوشالی آمریکا سقوط می‌کنند.

 

یکی از دلایل اصلی تغییر در سیاست‌های آمریکا، تحول در اتفاقات جهانی است. آمریکا چون گذشته نمی‌تواند از طریق اقدامات نظامی، اراده و خواست خود را تحمیل کند چرا که مطابق تجربه 15 سال اخیر جنگ‌های متعدد جز خسارت‌های مالی، انسانی و اقتصادی برای آمریکا چیز دیگری نداشته است. از این رو تمسک به گزینه تحریم و فشار اقتصادی برای رقبای ایالات متحده و ایران اسلامی به همراه تهدید تو‌خالی صرفا برای محکم کاری شاید آخرین حربه آمریکایی‌ها باید قلمداد شود تا بلکه بتواند از این طریق به بازیابی قدرت فراموش شده خویش دست یابد.

3- کنترل خاورمیانه و افزایش ثبات در آن؛ طبیعی است که خاورمیانه به دلایل وجود منابع و ثروت سرشار از جمله نفت، همچنان که در طول دوران ابرقدرتی آمریکا ملک طلق این کشور محسوب می‌شد، نباید از دایره سلطه آمریکا خارج شود چرا که در این صورت آمریکایی باقی نمی‌ماند، به عبارتی قدرت آمریکا و جهانخواران به دلیل پذیرش سلطه و تسلیم شدن کشورهای دیگر است که اجازه استفاده از ظرفیت‌های تشکیل‌دهنده قدرت و ثروت خود را به غرب می‌دهند.

 

در سال‌های اخیر قدرت و نفوذ آمریکا در منطقه مانند بسیاری از نقاط جهان کمتر شده و آمریکا با توافق برجام در اندیشه بازگشت به خاورمیانه و تسلط بر ذخایر دست‌نخورده این منطقه است. اگر خاورمیانه را آغاز گر و منشأ ایجاد بحران‌های متعدد برای آمریکا بدانیم پس شاید بتوان گفت تسلط بر این منطقه خواهد توانست مانع بزرگی را از مسیر ایالات متحده بردارد. آمریکا برای نیل به این منظور با پیگیری سیاست صلح بسیار بیشتر از تکنیک نظامی به پیروزی دست خواهد یافت.

مقام معظم رهبری در دیدار با اقشار مختلف مردم اشاره داشتند که در زمینه‌های دیگر با آمریکا مذاکره نمی‌کنیم...البته ما با همه کشورها به جز شیطان بزرگ در سطوح مختلف دولتی، اقوام و ادیان اهل مذاکره و تفاهم هستیم.

 

چگونه می‌شود که هم ما از این مذاکرات راضی باشیم و بهره خویش را ببریم و هم طرف مقابل؟ آیا آمریکا از دشمنی خویش با ایران دست بر می‌دارد یا از منافع خود کوتاه آمده است؟ شاید عده‌ای این تصور را داشته باشند که آمریکا مگر کم گرفتاری دارد که حالا بخواهد ایران را هم به آن اضافه نماید، در حالی که مانع انقلاب اسلامی ایران مدت‌ها است بر سر راه منافع گسترده آمریکا ایجاد شده است و ایالات متحده به درستی دریافته است که اگر این مانع را از سر راه خویش برندارد و یا دور نزند باید با ابرقدرتی‌اش خداحافظی کند. آمریکا مثل همه کشورها به دنبال منافع خویش است و مادامی که این منافع تأمین شود لزومی ندارد با جنگ و خونریزی و یا با تهدید و تحریم به آن دست یابد. مسئله مهم این است که آمریکا در حال حاضر به توافق برجام به عنوان «تنها راه بازگشت به منافع از دست رفته خویش» می‌نگرد./998/د102/س

 

منبع: روزنامه کیهان

 

ارسال نظرات