۳۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۷:۱۷
کد خبر: ۴۴۵۱۳۳

قصه اتاق بدون بخت بد صنعت و تجارت

در روزهاي آتي يك بار ديگر شاهد آنيم كه سكانداري جديد براي پارلمان بخش خصوص انتخاب شد.
صنعت

به گزارش سرویس پیشخوان  خبرگزاری رسا به نقل از روزنامه جوان، در روزهاي آتي يك بار ديگر شاهد آنيم كه سكانداري جديد براي پارلمان بخش خصوص انتخاب شد. با نيم‌نگاهي به عملكرد رؤساي قبلي اتاق بازرگاني و صنايع شايد بتوان گفت دوران فراز و فرود اتاق ناشي از تحولات سياسي بوده و متأسفانه اين نهاد مردم‌نهاد غيردولتي اين روزها به درد دولتي بودن گرفتار آمده است. دير زماني نه چندان دور اتاق محل تبادل آرا  و افكار بزرگان تجارت و صنعت ايران بود؛ بزرگاني كه جز رتق و فتق امورات يوميه حجره خود نيم‌نگاهي به مشكلات تجارت نيز داشتند و با معلومات شايد اندك و تحصيلات غير آكادميك اما متأثر از باورهاي ديني و مذهبي و اخلاقي، توانسته بودند به خوبي از درد اقتصاد آگاه باشند. اگر چه شايد نسخه ايشان دردي از اين بيماري دوا نمي‌كرد اما شناخت ايشان دقيق و از روي تجربه بود.

روزهايي كه اتاق تنها محل مناقشات صنفي بود و تنها دغدغه حجره‌داران ديروز، وضعيت معيشت خود و فرزندان خود نبود، نه از سفرهاي آنچناني خبري بود و نه از حشر و نشر با دولتمردان. دولتمردان نه تنها رابطه خوبي با بازار نداشتند بلكه بنا بر جبر زمانه بر اقتصاد دولتي و كوپني اصرار داشتند و اتاق بازرگاني و فعاليت آن چندان مورد قبول ايشان نبود و از ديگر سو فعاليت در اتاق تنها از وقت مفيد سكانداران مي‌كاست و لاغير؛ روزهايي كه حتي نمايندگان بازرگاني ايران نيز با اتاق در ارتباط نبودند و هزينه‌هاي گذران آن ايام به سختي تأمين مي‌شد و براي برگزاري انتخابات بايد به دوستان اصرار مي‌كردند كه نامزد شوند. حضور در اتاق و در ستاد فرماندهي آن نيز ارشديتي براي افسران عاليرتبه به دنبال نداشت و اين محل فقط و فقط براي گپ و گفتي صنفي و در حداقل رعايت موازين و مقررات اتاق كاركرد داشت. تا آن زمان كه زمزمه تغييرات بنيادين در كشور بلند شد و رداي سياست آنچنان بر كشور سايه انداخت كه اركان ديگر نظام نيز از آن بي‌بهره نماندند و لاجرم موريانه تغيير بر تخت چوبين پيران تجارت نشست. آري تغييرات شروع شد و جوانان متدين ديروز كه مشق مكاسب در حجره‌هاي پدران كرده و از مكتب دانشمندان روز دنيا بهره‌ها برده بودند، قدم بر جايگاه كبار نهادند، چهره‌اي مدرن از اتاق بازرگاني شكل گرفت، سر و كله معماران و مهندسان، طراحان و نوكيسگان به اتاق باز شد، هر روز يك رنگ و هر روز يك شكل، فرم و فرمان جديد، جدايي تهران از ايران به استناد استقلال آن، تغيير در روند صدور كارت، مكانيزه شدن فرايندها و هزاران هزار تغيير ريز و درشت ديگر.

ديگر رئيس اتاق همقطار يك كاسب جزء نبود! و هيئت رئيسه آميرزاي حجره نبودند. رئيس اينك، رئيس بود و در كسوت وزارت رخ مي‌نمود و چه زيبا شأن اتاق را بالا برد، پارلمان بخش خصوصي. ميهمانان از اقصي نقاط عالم مي‌آمدند و مي‌رفتند و از مصاحبت با ميزبان مؤدب بهره‌ها مي‌بردند اما هرچه بود او بود و لاغير! و اين شد تمام ماجراي اتاقداري كه به كليدداري رسيد اما اين رشد و حركت باعث شد تا ديگران به سوداي رسيدن به ملك و سراي جديد سر از اسفند پرماجرا درآورند و شد آنچه نبايد مي‌شد. ديگر اتاق، آن حجره گرم و زيباي حاجي نبود، اصلاً اتاق نبود خود كاخي شد بس مجلل، هر روز رئيسان و وزار از اقصي نقاط عالم مي‌آمدند به رسم ادب، پا در كاب مي‌ايستادند و رئيس نيز به رسم ادب، نيك جواب بازديدشان را مي‌داد! ديگر از بوي بازار و حجره آميرزا خبري نبود، چرتكه مشدي نيز شده بود ديوارآويز كنجي از خاطرات قديم! آري، قصه امروز اتاق، قصه پرواز بود و پر زدن! قصه نوشتن و فتوگرافي ! قصه، قصه‌گويي، قصه مكتب و مدرسه و چوب فلك قصه. . . ! اما در اين قصه‌ها حرفي از بخت بد تجارت و صنعت نبود كه مكدر كند خاطرمان را، از روزهاي بد كشاورزي و كم‌آبي نيز قصه‌اي نبود كه بشنويم و از معدنكاراني كه حتي چوب فلك شدند نيز چيزي به خاطرمان نمي‌رسيد كه در قصه بگوييم. شايد حشر و نشر با كبار، بر خاطره افراد اثر دارد! آري اتاق امروز ما يك مأمور وصل و اجرا شده كه بي‌جيره و مواجب شده ملازم دستگاه ماليه و بيمه! اصلاً به اتاق چه ربطي دارد كه پيگير شود كه فلان بيماري اقتصادي، از كجا آمد و به كجا رفت؟ اصلاً مگر اتاق مكتبخانه است كه ملا بيايد و طفلان گريز پاي را درس مكاسب آموزد؟ مگر اتاقي به اين زيبايي كه هر روز به قدوم كبار و سران مزين مي‌شود جاي اجراي مصوبات شوراي عالي است؟ كه خود عالي‌تر از هر عالي است! و اصولاً مواد 17 تا 20 آيين‌نامه خود مضر بر كيان صدارت است! رئيس بايد بالا نشيند تا بالا رود نه اينكه بر مسند رياست سعي در حل امور داشته باشد كه اين از مضرات اوج است. و اما ذكر يك نكته شايد خالي از فايده نيست كه آزمودن آزموده، خود خطاست و هر آن‌كه ميل اين مسند دارد بداند:

 در كوي ما شكسته دلي مي‌خرند و بس  /  بازار خود‌فروشي از آن سوي ديگر است/836/د102/ل

ارسال نظرات