فرهنگ اسلامی: مفاهیم، ویژگی ها و اصول
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی وسائل محمد رحیم عیوضی در مقاله «فرهنگ اسلامی: مفاهیم، ویژگی ها و اصول» ابتدا به سیر تحولات فرهنگ اسلامی در ایران پرداخته است سپس تعاریف متفاوتی از واژه فرهنگ ارائه داده است در ادامه به بیان تفاوت فرهنگ و تمدن و بررسی اصول و ویژگی های فرهنگ اسلامی پرداخته است. آنگاه به بیان منابع تعالیم فرهنگ اسلامی پرداخته است و در پایان به تمایزهای فرهنگ اسلامی اشاره می کند.
سیر تحولات فرهنگ اسلامی ـ ایرانی
از آنجا که غنا و عمق هر فرهنگی تا حد زیادی بسته به قدمت آن فرهنگ میباشد، فرهنگ ایرانی با سابقهای طولانی و در مواجهه با تنگناهای گوناگون آبدیده شده و استحکام لازم را بهدست آورده است. اطمینان ایرانیّ از زیربنای فرّهنگی خود باعث شده که او از زمان تشکیل اولین امپراتوری جهان به دست خود تاکنون، از طرح فرهنگهای دیگر در کنار فرهنگ خود نهراسد. بدین ترتیب، فرهنگ ایرانی از تجربیات فرهنگی دیگران، استفاده کرده و به رشد و ترقی خود ادامه داده است. ایرانیان هنگامی که از اصول و ویژگی های انسان دوستانه و مترقی فرهنگ اسلامی آگاهی پیدا کردند، آن را با آغوش باز پذیرفتند و با گرایش ایرانیان به فرهنگ اسلامی، بر روی ریشه و شجره طبیه توحید ـ به عنوان محور فرهنگ اسلامی ـ درختی تنومند به وجود آمد که باعث شد فرهنگ و تمدن اسلامی در سراسر جهان گسترش یابد و بدون شک، گسترش فرهنگ اسلامی ، مدیون استفاده از تجربیات طولانی ایرانیان با فرهنگ بود. از جمله دلایلی که باعث شد رشد فرهنگ اسلامی در ایران متوقف شود عبارت است از: وجود حکام مستبد و فرهنگ ستیز و حمله مغول به ایران. اما در زمان صفویه به فرهنگ اسلامی توجه بیشتری شد. با این حال این حکومت نتوانست مبانی نظری فرهنگ اسلامی را تبیین کند. با سقوط دولت صفویه، ایران به ضعف و انحطاط دچار گردیدو این ضعف عرصه فرهنگ و تفکر را در برگرفت و اینجا بود که ایران در دورانی از رکود فرهنگی قرار گرفت. با شروع نهضت مشروطیت و همکاری علما و روشنفکران انتظار می رفت که فرهنگ صحیح اسلامی جای خود را در جامعه باز کند اما انفعال روشنفکرانه از یک طرف و منسجم نبودن روحانیت از طرف دیگر، باعث شد که همکاری روحانیون و روشنفکران ره به جای نبرد. بدین ترتیب، انقلاب سیاسی مشروطیت، با انقلاب فرهنگی پشتیبانی نشد و به تدریج، ضعف فرهنگی جامعه ایران، ضعف در دیگر عرصه ها را باعث گردید. با روی کار آمدن سلسله پهلوی، رضا شاه خشونت علیه فرهنگ اسلامی را آغاز کرد. او با تفکیک فرهنگ ایرانی از فرهنگ اسلامی و تأکید بر مظاهر فرهنگ غربی سعی کرد با فرهنگ اسلامی مقابله کند. کوشش او برای کشف حجاب نمونه بارز این سیاست است. در دوران پهلوی دوم نیز وضع به همین شکل بود و مقابله با فرهنگ اسلامی خود یکی از عوامل سقوط این رژیم بود. با روی کارآمدن جمهوری اسلامی ایران، توجه به فرهنگ اسلامی در رأس کارها قرار گرفت. این امر از آنجا اهمیت پیدا کرد که پیروزی انقلاب اسلامی مدیون تکیه کردن رهبران آن به فرهنگ اسلامی بود. تأسیس نظام فرهنگی کشور، که مبتنی بر فرهنگ ایرانی ـ اسلامی ترسیم خواهد شد ضرورت آشنایی با فرهنگ ایرانی ـ اسلامی در قلمرو مفهوم شناسی با بیان خصوصیات و ویژگی های هریک را نشان خواهد داد. در این مقاله سعی شده است مفاهیم، خصوصیات و ویژگی های فرهنگ اسلامی کشور بررسی شود.
تعریف فرهنگ
فرهنگ در مفهوم عام، روش زندگی کردن و اندیشیدن است و از مجموع دانسته ها، تجربه ها و اعتقادهای یک قوم حاصل می شود. فرهنگ استنتاجی است که ملتی طی قرن های متمادی از دریافت های خود از زندگی کرده است. هرچه ملتی بیشتر در معرض نشیب و فراز و تجربه اندوزی قرار بگیرد، فرهنگی بارور تر به دست می آورد و در معنای خاص ، به سرمایه معنوی یک قوم گفته می شود و همه آثار ادبی، هنری، فکری را در بر می گیرد. مالینوسکی فرهنگ را شامل کالاها، فرآیندهای فنی، عقاید، عادات و ارزشهای موروثی می داند.
فرهنگ نه علم و فن خاص، بلکه نتیجه و چکیده علمها و فنهاست و چون بازتاب احساس لطیف و آموختههای مشترک از زندگی است، زبان عام انسانها قرار گرفته و مردم را از طریق آنچه بیشتر به هم نزدیکشان میکرده به هم پیوند داده است.با توجه به تعاریف فرهنگ و وسعت قلمرو و تنوع کیفی و کمّی پدیدهها، نمیتوان همة آنها را در یک ردیف قرار داد. بدینلحاظ فرهنگ را به فرهنگ مادی و فرهنگ غیرمادی تقسیم کردهاند.
فرهنگ مادی به مجموعة پدیدههایی اطلاق میگردد که محسوس و ملموساند و اندازهگیری آنها با موازین کمّی و علمی ممکن است مانند: فنون، ابزارهای تولیدی و کاربردی، داروهای شیمیایی، فنون پزشکی، وسایل موتوری، ابداعات برقی و... .
فرهنگ غیرمادی به موضوعات و مسائلی گفته میشود که ممکن نیست آنها را با موازین کمّی اندازهگیری کرد و به آسانی نمیتوان آنها را مقایسه و ارزیابی نمود، مانند: معتقدات، ضوابط خویشاوندی، زبان، هنر، ادبیات و رسوم که درواقع هویت فرهنگی یک جامعه میباشد و بالطبع از دست دادن یا به عاریت گرفتن آن، ضایعهای است که قومیت یک گروه اجتماعی را تهدید میکند. این در حالی است که فرهنگ مادی را میتوان و باید با گرفتن از فرهنگهای دیگر توسعه داد و غنی ساخت. (بعضی تقسیمبندیها، فرهنگ غیرمادی را «فرهنگ» نامیده و مطالعة آن را کار مردمشناسی دانسته و فرهنگ مادی را «تمدن» نامیده و تحقیق دربارة آن را موضوع جامعهشناسی دانستهاند.)
البته در مجموع نمیتوان فرهنگ مادی و غیرمادی را از یکدیگر مجزا ساخت. هرچند به هم پیوستگی فرهنگ مادی و غیرمادی بهظاهر مشخص نباشد، این پیوند و تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم به تدریج و با توجهی اندک برملا میگردد، به عنوان مثال: ویرانی قنات نه تنها به بنیة اقتصادی و اجتماعی جامعه لطمه میزند، بلکه سنّت اعتقادی و باورهای قومی را نیز دستخوش تزلزل میسازد
فرهنگ در مقام تعریف بیشتر امری اعتباری و قراردادی است؛ به گونه ای که هرکس از ظن خویش آن را تعریف کرده است. به همین خاطر برای گریز از گیرو دار تفاوت پندارها، سعی شده است تعریف جامعی از مفهوم واقعی فرهنگ ارائه بشود. با این قصد و نیت فرهنگ عبارت است از: مجموعه عقاید، سنتها، آداب و رسوم و ارزش ها که دارای خصوصیات و مشخصات زیر باشد:
1ـ فراگیر و مورد پذیرش عامه مردم باشد
2ـ برای قبول و پذیرش آن به استدلال و مجادله علمی و چون و چرا نیازی نباشد.
3ـ محو و ایجاد آن نیازمند گذر زمان باشد.
4ـ دریک زمان و مکان و شرایط خاص ایجاد و حادث نشده باشد.
5ـ در بستر زایش و ایجاد، دارای علل و عوامل مختلف، گاهی متضاد باشد
6ـ در بین دارندگان و قائلان به آن، نوعی همدلی، همرنگی و الفت ایجاد بکند(هویت مستقل فرهنگی).
تفاوت مفهوم فرهنگ و تمدن
با توجه به اینکه مفهوم فرهنگ همواره با مفهوم تمدن همراه است، بنابراین هرجا که بحثی از فرهنگ یا تمدن پیش میآید، ناگزیر در کنار یکی باید به دیگری هم اشارهای شود. با توجه به تعاریف گوناگون فرهنگ، شاید از مقایسة آن با تمدن بتوان مفهوم آن را روشنتر بیان کرد.
آنچه در نگاه نخست به نظر میآید، فقدان تمایز بین فرهنگ و تمدن است . لکن پس از تدقیق در مییابیم که این دو واژه دارای حوزة معنارسانی مستقلی هستند؛ اگرچه به صورت وامگیری به جای یکدیگر بنشینند.
با همۀ پیوستگی فرهنگ و تمدندو تفاوت در میان آنها وجود دارد:
نخست آنکه تمدن بیشتر جنبه عملی و عینی دارد و فرهنگ بیشتر جنبه ذهنی و معنوی؛ به گونه ای که هنر، فلسفه، حکمت، ادبیات و اعتقادات در قلمرو فرهنگی هستند، در حالیکه تمدن بیشتر ناظر به رفع حوایج مادی انسان در اجتماع است.
دوم آنکه تمدن بیشتر جنبه اجتماعی دارد و فرهنگ بیشتر جنبه فردی. تمدن تأمین کننده پیشرفت انسان در هیأت اجتماع است؛ فرهنگ گذشته از این جنبه می تواند ناظر به تکامل فردی انسان باشد. به طور کلی مفهوم فرهنگ وسیع تر و قدیمی تر از تمدن است.
به طور کلی مفهوم فرهنگ وسیعتر و قدیمیتر از تمدن است. بشر پیش از اینکه بر اثر شهرنشینی به تمدن دست یابد، فرهنگی داشته است و نشانهاش همین آثار هنریای میباشد که از او بهدست آمده است و تاریخشان به چندین هزار سال پیش از شهرنشینی میرسد. بنابراین، همانگونه که متمدن بیفرهنگ داریم، بافرهنگ بیتمدن نیز وجود داشته است.[24]
تمدن نیازمند فرهنگ است. زیرا تمدنی میتواند پایدار و سازنده باشد که بر فرهنگ آن ملت استوار باشد. به عبارت دیگر تمدن باید پشتوانهای از فرهنگ ملی داشته باشد تا پایدار و سازگار با طبع آن ملت باشد. فرهنگ سازندة تمدن است، اما تمدن فقط میتواند جلوهگاه فرهنگ باشد نه سازندة آن.
در بحث تمایز بین فرهنگ و تمدن (با هر نگرشی) با چند دیدگاه روبهرو میشویم:
الفــ فرهنگ، وجة معنوی متعالی زندگی اجتماعی انسان است؛ و تمدن وجة مادی و پذیرهشدههای لمسشدنی جامعه؛
بــ فرهنگ، وجة فعال رشد و پرورش فکر است و تمدن، صورت تثبیتشدة وجة ایستای فرهنگ؛
جــ فرهنگ، نوع شکلگیری اخلاقی، عقلی و روحی فرد و تبلور آن در تربیتیافتگی، وضع قوانین، و آداب و رسوم اجتماعی یک قوم یا اقوام منطقة خاص جغرافیایی است که از نظر دین، ملیّت و زبان با هم اشتراک دارند؛ و تمدن یعنی کیان بزرگ و فراشمول فرهنگی که به مثابة لایة جوّی پهناوری تمامی اقوام و ساکنان ناحیة وسیع جغرافیایی را به نحوی تحت پوشش بگیرد که همگی با هر نوع اختلافی در اجزای فرهنگ، آن کیان را پذیرفته باشند؛ مانند اسلامیت، آریایی و... .
جهانبینی، اصول و ویژگیهای فرهنگ اسلامی
1ـ آفریدگار جهان: دین اسلام، دین تسلیم در مقابل الله است. الله آن واقعیت متعالی است که همه مراتب دیگر واقعیت از او نشأت می گیرند و همه چیز به او بر می گردد؛ زیرا الله، مبدأ، خالق، حافظ و غایت هستی است. اسلام چیزی نیست جز زندگی کردن مطابق خواست و مشیت اللهی برای حصول به صلح و سلام در دنیا و سعادت و فلاح در آخرت. بنابراین دین اسلام دین نهایی و آخرین دین بزرگ جهان است. این دین با کامل ترین، جامع ترین و مانع ترین شکل بیان مفهوم توحید و با اعمال و اطلاق آن بر همه وجوه زندگی بشر، به یک معنا همانا کمال پیام وحدت یا توحید است.
بنابراین اسلام از یکسو دینی است که ازلی و سرمدی است؛ همیشه وجود داشته است، در طبیعت و ذات اشیا سرشته است؛ و دعوتکننده به وحدت یا توحیدی است که همة انبیا طی تاریخ برای ابلاغ و اعلام آن مبعوث شدهاند و از سوی دیگر دینی نهایی و خاتم زنجیرة طولانی دعوت انبیاست.
2ـ جهان: بر اساس خدا شناسی اسلامی، جهان مخلوق و واحد مستقلی است که سرشار از زیبایی و زندگی می باشد و با توجه به کمالات خداوند، نظم و هماهنگی بر همه جهان آن حکومت می کند و سیر تکاملی دارد و بر اساس حق و عدالت استوار است. به یک معنای ژرف میتوان گفت که کل طبیعت «مسلمان» میباشد؛ یعنی خود را تماماً تسلیم خدا و مشیت خداوند کرده است.
3ـ جامعه: جامعه در اسلام از وجود انسان سرچشمه می گیرد و برای رفاه و سعادت انسان ها به وجود آمده است و به همین دلیل، جامعه اسلامی نه رنگ فردی دارد( اصالت فرد) و نه رنگ اجتماعی(اصالت جامعه). اسلام به تشکیل جامعه ای نظر دارد که در آن روابط نزدیک و صمیمانه ای میان اعضای آن برقرار باشد. این جامعه از یک سو بر پایه بندگی خداوند می باشد و از سوی دیگر بر پیوندهای صمیمانه اخوت میان همه اعضا
4ـ انسان: در نگرش اسلامی، انسان کارگزار یا «خلیفه» خداوند بر روی زمین و عبد اوست. این دو وجه به هم، فطرت یا طبیعت بنیادی انسان را می سازد. انسان، تنها موجودی است که در مرکز یا کانون این جهان قرار دارد و از همین رو ایت که تنها او خلیفه خداوند است.
5ـ خانواده: منظور اسلام از خانواده، همان خانواده کوچک هسته ای در غرب نیست، بلکه دودمان وسیع تری را در برمی گیرد که شامل پدربزرگ، مادر بزرگ، عمو، دایی، خاله و عمه و و اولاد آنان نیز می باشد.تأکید بر ازدواج نیز به دلیل اهمیت زیاد خانواده است و ای اهمیت تا جایی که نکاح را نصف دین دانسته اند.
6ـ کار: اسلام، «دنیا و آخرت» را در مقابل هم قرار نمیدهد. . قرآن به پیروان خود اجازه نمیدهد که بهرة خود را از دنیا فراموش کنند/ اسلام، انسان را مجموعهای از تمایلات «جسمی و روحی»، دانسته و اجازه نمیدهد به هیچیک از آنها لطمه وارد شود
تعالیم اقتصادی اسلام همواره با اخلاق پیوند داشته و بیش از هر چیز بر عدالت ـ اعم از عدالت در ممانعت از انباشت بیش از حد ثروت به زیان طبقه یا گروهی خاص، عدالت در ایجاد رابطه میان ثروت و کار و عدالت در استفاده از سرمایه و درآمد و سوء استفاده نکردن از آن مبتنی بوده است.
7ـ سیاست: می توان به چند اصول سیاسی مهم که در قرآن آمده است اشاره کرد:
1ـ حاکم واقعی جهان خداوند است و همه قدرت ها متعلق به اوست
2ـ پیامبر نخستین بنیان گذار جامعه اسلامی و نخستین حاکم، سرمشق و الگو برای نسل های بعدی است 3ـ اصل «شورا» که اهمیت مشورت با رهبران و مشایخ و علمای جامعه اسلامی را نشان می دهد
4ـ اصل «نفی استبداد» و «فراموش نکردن تعالیم خداوند درباب عدل و عدالت»
منابع تعالیم فرهنگ اسلامی
1ـ قرآن مجید: این کتاب واقعیت مرکزی و مقدس اسلام است. بزرگترین ویژگی قرآن تعهد خداوند تعالی بر حفظ آن می باشد، در حالیکه حفظ کتابهای آسمانی دیگر به عهده کسانی گذاشته شده که بر انها نازل شده است. قرآن مجید حاوی همه جنبه های دین اسلام اعم از شرایع و اندیشه های اسلامی، تعالیم معنوی و اخلاق اسلام است.
2ـ سنت و حدیث: عادت و افعال پیامبر(ص) به «سنت» و اقوال او به «حدیث» موسوم است و حدیث پس از قرآن کریم دومین مبنا یا اصل اساسی اسلام است. حدیث در کنار قرآن، یکی از منابع شریعت است. حدیث خود، نخستین تفسیر قرآن است. اقوال حضرت محمد(ص) معنای قرآن مجید را کامل و تمام می کند. و بودن استمداد از قول ایشان، معنای بسیاری از آیات قرآن را نمی توان فهمید. تشریع و قانون گذاری از روی قرآن به کمک احادیث انجام می شود.
شریعت
شریعت یا قانون اللهی، مرکزیت اساسی در دین اسلام دارد. می توان گفت مسلمان کسی است که حقانیت شریعت را می پذیرد ولو آنکه نتواند به همه تعالیم و احکام آن عمل کند. شریعت عبارت است از تجسم عینی مشیت خداوند برای جامعه بشری. قرآن مجید، منبع اصول شریعت است. اما فقط کلیات و اصول شریعت در قرآن آمده و طبعاً برای دست یافتن به جزئیات و تفاصیل آن، باید به احادیث و سنت پیامبر(ص) مراجعه کرد. و نخستین معلم بزرگ شریعت، امام صادق (ع) است.
محتوای شریعت به موضوعات مربوط به «عبادات» و «معاملات» تقسیم می شود. عبادات عبارت است از: نمازهای روزانه، روزه، حج، زکات و در صورت لزوم جهاد. معاملات جنبه ی عمده ای از شریعت است که به تعالیم اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مربوط می شود.
اصول فرهنگ اسلامی
پنج اصل دین اسلام یعنی«توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت» از هم مستقل نیستند، بلکه بازگشت همه آنها به توحید است. بنابراین فرهنگ اسلامی هم از «توحید» که قلب دیانت اسلام است، تغذیه می شود. لذا اصول حاکم بر فرهنگ اسلامی نیز نشأت گرفته از توحید است که آن اصول عبارت است از:
1ـ وحدت و یکپارچگی فرهنگ اسلامی: نخستین شالوده فرهنگ اسلامی «خدا شناسی» است. جهان هستی، هماهنگ و یکنواخت است و تمام موجودات جهان همراه و همنوا آفریدگار را تسبیح می کنند. اگر ما در «محضر اسلامی»، «علم اسلامی»، «فلسفه اسلامی» و حتی «کشورداری اسلامی» دقت کنیم، می بینیم که همه اینها از توحید تغذیه می شود.
2ـ ابدیت فرهنگ اسلامی: با توجه به ارتباط فرهنگ اسلامی با قدرت پایان ناپذیر اللهی و آفریده های وسیع او، این فرهنگ، فرهنگ ابدی، باثبات و جاویدان خواهد بود.
3ـ جامعه الاطراف بودن فرهنگ اسلامی: عقیده اسلامی عقیده ای فراگیر است، زیرا تمامی افراد بشر و بلکه تمامی ابعاد وجود آدمی، اعم از عقل، روح و وجدان را در بر می گیرد. اسلام رسالتی است که همه نژادها، آیین ها و طبقات را در برمی گیرد.
4ـ تحرک و سازندگی فرهنگ اسلامی: انسان با علم خود می تواند در راه شناسایی حقانیت و اکتشاف قوانین طبیعت گام بردارد و این هدف مقدسی است که برای انسان آماده گردیده است تا به درجه نهایی کمال برسد. بنابراین، فرهنگ اسلامی، فرهنگی سازنده و متحرک است و دائماً انسان را در راه پیشرفت در همه جوانب تشویق میکند.
تمایزهای فرهنگ اسلامی
نخستین تمایز فرهنگ اسلامی با فرهنگ های دینی و اللهی «توحید» است. اما گروهی «توحید» را نشانه تفاوت اسلام با دیگر ادیان نمی دانند و می گویند توحید محور مشترک ادیان است و امر جدا کننده ادیان، شریعت پیغمبر است که در اسلام این شریعت از قرآن و سنت سرچشمه می گیرد. از طرف دیگر در توحید اسلامی واسطه بین انسان و خدا از بین رفته است و انسان مسلمان در هر جایی می تواند با خدا ارتباط برقرار بکند.
ممیزه دیگر اسلام وجود «معرفت» در فرهنگ اسلامی است. اگر می بینیم که اسلام تا این اندازه در از دستاوردهای دیگران موفق بوده، و با گشاده رویی و سخاوت با دیگران رفتار کرده، ناشی از «معرفت» بوده است. با توجه به مرکزیت و سلطه «توحید» در اسلام، تساهل و مدارای مسلمانان باعث نمی شود که در فرهنگ ها، ادیان و اقوام دیگر محو شود.
ممیزه دیگر فرهنگ اسلامی این است که اسلام دین «اعتدال» است. اسلام هم به عالم درون، تصفیه باطن و ایمان و تقوی توجه کرده است و هم به تصرف در محیط بیرون و تأسیس حکومت؛ یعنی اصلاح امور خلق و تصدی امور اجتماعی.
خصوصیت دیگر فرهنگ اسلامی «اجتماعی و سیاسی بودن» است و یکی از اسرار گسترش اسلام در سراسر جهان نیز همین بوده است. که مسلمانان بر تأسیس حکومت همّت کرده و برای زندگی اجتماعی، احکام و برنامه داشته اند.
ممیزه دیگر اسلام و فرهنگ آن «تاریخی بودن» است . تاریخ نزول تمامی آیات و سور قرآن و حتی شرایط خاص نزول آیات دقیقاً معلوم است. زندگی و کارهای روزانه پیامبراکرم، لااقل بعد از بعثت کاملاً روشن است. همچنین زندگی و کارهای اصحاب و نزدیکان و اعضای خاندان او از زمان حیات آن حضرت و بعد از رحلت ثبت شده است. این خاصیتی است که در هیچ یک از ادیان بزرگ جهان دیده نمی شود. این خاصیت«تاریخی بودن» اسلام آن را تا آخرین حد ممکن از انحراف و دور افتادن از اصول بنیادی حفظ می کند.
با توجه به تعریفی که ارائه شد و با توجه به اصول و ویژگیهای فرهنگ اسلامی میتوان تعریفی از فرهنگ اسلامی ارائه کرد. البته این تعریف یک نظر شخصی است. بنا به این تعریف: فرهنگ اسلامی عبارت است از مجموع اعتقادات، اندیشهها، اخلاقیات، ارزشها، الگوهای رفتاری، سنن، آداب و رسوم و عادتهایی که ریشه در قرآن و سنت پیامبر و پیروان راستین آنها دارد./836/د102/ل