خاطراتی از حجت الاسلام قرائتی
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از کانال نخبگان، سه خاطره از حجت الاسلام قرائتی انتخاب شده است که در زیر متن آنها آمده است.
1.شهید بهشتی در سن 16 سالگی، در اصفهان با توده ایها درگیر شد. من از یكی از بستگان نزدیك ایشان كه ازروحانیون فاضل بود شنیدم كه مرحوم بهشتی، سحرها بلند میشود و در یك اتاق شروع به دعا كردن میكند. یك نفر از خانه بلند میشود. میگوید: بروم ببینم سید محمد چه چیز میگوید؟ میبیند كه میگوید: خدایا من جوانی هستم که درس میخوانم. سعی میكنم گناه نكنم. كمكم كن كه جوامع بشری از من استفاده كند. به من كمك نكن كه در كنكور قبول بشوم بلکه به من كمك كن تا جوامع بشری از من استفاده كند. این دعای بهشتی در سن16 سالگی بود
2. یك روز در دادگستری یك آدمی قاتل بوده است. حكم اعدام او را میدهند. آقا كه اعدام میشود، مادر آقای اعدامی به دادگستری میاید و شروع به فحش دادن به شهید مظلوم بهشتی میكند. میگویند: آقای بهشتی بیرونش كنیم؟ میفرمایند: چه شده است؟ میگویند: به تو فحش میدهد. میگوید: به من فحش میدهد یا كار مختل میشود؟ میگویند: نه. میگوید: تا مادامی كه این زن به من فحش میدهد، كاری با او نداشته باشید، اما اگر دیدید كار اداره مختل میشود، بیرونش كنید. این یك مسألهای است كه آدم باید از آن درس بگیرد. بی خود نیست كه امیرالمؤمنین میفرماید: خدا شهادت را برای اولیاء خوبش قرار میدهد. شهادت قسمت هركس نمیشود.
3. تقریباً 26 سال پیش مرحوم بهشتی سی نفر از طلبههای فاضل را جمع میكند و برای اینها كلاس میگذارد و میگوید: هر طلبهی فاضلی باید یكی از زبانهای دنیا را بلد باشد. به مرحوم شهید باهنر میگوید: كه باید با تبلیغ صدای اسلام را به همه دنیا برسانیم. به باهنر میگوید: تو به ژاپن برو. بعد باهنر برای معرفی اسلام به ژاپن میرود و مرحوم بهشتی به آلمان میرود. جالب این است كه این قدر بزرگ وار هستند كه در عین این كه حرف ژاپن و هامبورگ است، در یك جلسه با مرحوم مطهری و آیت اللّه یزدی جمع میشوند و میگویند: بیایید امسال ماه رمضان به یك روستا و عشایری برویم. به یك جایی برویم كه كسی رغبت نمیكند به آنجا برود. یعنی همان فكری كه به فكر ژاپن و هامبورگ است، همان فكر به فكر روستای عشایر یاسوج هم هست./836/د102/ل