بررسی نظریه ارتباطات متعالیه
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، دکتر محمدعلی غمامی با مطالعه تطبیقی نظریه ارتباطات صدرایی و نظریه غربی ارتباطات کوشیده است که این مساله پاسخ دهد که با وجود تکنولوژیهای ارتباطی فروان، چرا ما همچنان در برقراری ارتباط مشکل داریم.
وی در این باره گفت: کاستلز در مورد شبکههای اجتماعی تعبیر «فردگرایی شبکهای» را بکار میبرد؛ یا اصطلاح معروف دیوید رایزمن با عنوان «جماعتهای تنها». این تعبیرها وقتی وارد فلسفه میشوند، دو تعبیر مهم بوجود میآید؛ اولین تعبیر، تعبیری است که جان لاک در کتاب «جستار در باب مفاهمه بشری» از آن به عنوان «شکست ارتباط» یاد میکند و معتقد است که اساساً ارتباط در حوزه انسانی شکست خورده است. تعبیر دوم از هوسِرل با عنوان «خودتنها انگاری» است؛ یعنی انسان هنوز تنهاست.
غمامی در خصوص سنتهای نظریه ارتباطات معتقد است: در این خصوص، تحلیلهای زیادی وجود دارد که معروفترین آنها تحلیل «کریگ» است. کریگ معتقد به هفت سنت ارتباطی است که در هر کدام از این سنتها، یک نوع کنش خاص رخ میدهد. این هفت سنت عبارتند از:
-سنت سخنوری: که در آن کنش سخنرانی اتفاق میافتد.
-سنت نشانهشناختی: کنش آن، به اشتراک گذاشتن معنا از طریق نشانههاست.
-سنت پدیدارشناختی: کنش آن، تجربه همدلانه با دیگری از طریق گفتگو است.
-سنت سایبرنتیک: کنش آن، پردازش اطلاعات است.
-سنت اجتماعی-روانشناختی: کنش آن، تأثیرگذاری بر همدیگر است.
-سنت اجتماعی-فرهنگی: کنش آن، ایجاد نظم اجتماعی از طریق نمادهاست.
-سنت انتقادی: کنش آن، به چالش کشیدن نابرابری در گفتار است.
غمامی با اشاره به متون فلسفی غرب میگوید: پنج کتاب فلسفی مؤثر بر نظریه ارتباطات در غرب وجود دارد و این کتابها عبارتند از: کتاب «گرگیاس» افلاطون، کتاب «رتوریک» ارسطو، کتاب «جستار در باب فاهمه بشری» جان لاک، کتاب «گراماتولوژی» ژاک دریدا و کتاب «تأملات دکارتی» ادموند هوسِرل.
کتاب «گرگیاس» افلاطون، گفتگوی سقراط با یک سوفیست به نام گرگیاس است. گرگیاس معتقد است که دستیابی به معرفت امکانپذیر نیست و اگر هم ممکن باشد، قابل اشتراکگذاری نیست. گرگیاس خطابه را اینگونه توضیح میدهد: قدرتی است که در سایه آن، انسانها میتوانند در محکمه، قاضی را وادار به قبول گفتههای خود سازند و در مجلس شورای شهر، مردم را با خود همراه گردانند. این خطابه برای اقناع دیگران است؛ نه برای کشف حقیقت و رسیدن به یقین.
در این کتاب، سقراط برخلاف گرگیاس شروع به صحبت میکند و تلاش میکند که اثبات کند، اولاً چیزی وجود دارد. ثانیاً معرفت به آن امکانپذیر است و سوم اینکه آن معرفت، قابل اشتراکگذاری است؛ و از آنجا کنشی را با عنوان دیالکتیک در برابر خطابه اضافه میکند و دیالکتیک را اینگونه تعریف میکند: دیالکتیک چیزی است که ما بتوانیم در مسائل متکثر، یک مسأله واحد را پیدا کنیم و کسی که توانایی برگرداندن کثرت به وحدت را داشته باشد، این فرد، اهل دیالکتیک است.
وی بر این باور است: بخش اعظمی از نظریههای موجود، متأثر از نگاه جان لاک است. یکی از مهمترین پایهگذاران تجربهگرایی، لیبرالیسم فلسفی و پوزیتویست معرفتی، جان لاک است. در حوزه ارتباطات نیز جان لاک مباحث مهمی دارد. جان لاک در کتاب «جستار در باب فاهمه بشری» بحث انتقال ارتباطات را مطرح میکند. بدین معنی که برداشت ما تا قبل از جان لاک، انتقال پیام از نقطهای به نقطه دیگر نبوده و تنها بحث اشتراک مطرح بوده است؛ اما بعد از جان لاک مبحث انتقال مطرح میشود.
غمامی میافزاید: ویژگی مثبت «دریدا» این است که سعی میکند از ارسطو فاصله بگیرد. زمانی که ما متون را تحلیل میکنیم، به سه کنش اصلی دیالکتیک، لاجیک و رتوریک در حوزه انسانی برخورد میکنیم که این سه کنش به گفتگو، منطق و سخنوری ترجمه میشوند. دیالکتیک، لاجیک و رتوریک سه کنش ارتباطی هستند که در سه چارچوب معرفتی شکل میگیرند. این چارچوبها عبارتند از: چارچوب معرفتی خود و دیگری، گفتار و نوشتار و نشانه و معنا. در دنیای امروز چیزی به جزء این سه کنش وجود ندارد. یعنی بیان فرد، یا گفتگویی است یا منطقی و یا سخنوری.
در ادامه غمامی با تحلیل نظریه ارتباطات متعالیه بیان میدارد: ملاصدرا کتابی به نام «اسفار اربعه» دارد که در 10 جلد نگاشته شده است. جلد اول آن مربوط به مباحث خداشناسی است. اکثر فیلسوفان ما در بحثهای خداشناسی ضعیف هستند و فیلسوفهای خوب در بحث عقل وارد شدهاند و فرد دیگری فصول آخر کتاب اسفار و نظریههای فیلسوفان خودمان را مطالعه نکرده است.
وی با اشاره به بحث «کلمه» افزود: جان لاک ذیل بحث word یا «کلمه»، نظریه ارتباطات را مطرح می کند. همین ایده باعث شد که ما نظریات صدرا را هم بررسی کنیم و ببینیم که آیا صدرا نیز در مورد «کلمه» سخنی گفته است یا خیر. بعد از بررسیها مشخص شد که در جلد هفتم اسفار، ملاصدرا بحثی با نام «کلام الهی» دارد. جان لاک و دکارت، همدورۀ ملاصدرا در غرب هستند و «کلمه» در دو نقطه تحلیل شده است؛ یکی در غرب و دیگری در شرق. چون در غرب ما ابزارهای ارتباطی زیادی داشتیم، گوش ما پر شده است از تعاریف غربی، درحالیکه در شرق و در همان دوره نیز «کلمه» تحلیل و ارتباطات تبیین میشده است. ملاصدرا کلام را اینگونه تعریف میکند: کلام فقط صوت نیست. هرآنچه که برای اِبراز معانی استفاده میشود، کلام است. «کَلَمَ» یعنی شکافته شدن و آشکار شدن.
در ادامه غمامی با اشاره به آیه 82 سوره یس ادامه داد: ملاصدرا معتقد است، اولین ارتباطی که در دنیا رخ داده است بر اساس آیه 82 سوره یس است؛ هنگامی که خدا چیزی را اراده کند، به آن چیز میگوید باش، پس موجود می شود. اولین ارتباط با مخلوقات در اینجا شکل گرفته است.
ملاصدرا بر اساس تبیین و تفسیر این آیه معتقد است که ارتباط و کلام سه مرتبه دارد: کلام اَعلی، کلام اوسط و کلام اَدنی. در اینجا کلام یک کنش واحد است که دارای سه مرتبه است و نه سه کنش جدا که در مقابل یکدیگر هستند. کلام اَعلی شباهت زیادی دارد به چیزی که سقراط و افلاطون به آن دیالکتیک میگویند و در آن ابداع و خلق رخ میدهد. مرتبه پایین، کلام اوسط است. در این کلام، چیزی که در کلام اَعلی خلق شده، بدون اینکه دچار خدشه و اختلال شود، به دست دیگری میرسد. در واقع کُن فَیَکون، کلام اَعلی است و وقتی که فرشتگان این پیام خدا را به انسان میرسانند، کلام اوسط اتفاق میافتد. آخرین مرحله، کلام اَدنی است؛ یعنی آنجایی که قراردادها حاکم هستند. این قراردادها مخالف حقیقت نیستند. ما حقیقت را باید بپذیریم. برای همین است که ما در کلام اَعلی و اوسط، تخطی از معنا نداریم ولی در کلام اَدنی، تخطی از معنا وجود دارد. این شبیه رتوریک است. این سه مرتبه ارتباطات (کلام اَعلی، اوسط و اَدنی) در نظریه صدرایی مرتبهبندی میشوند و نه تنها مرتبهبندی میشوند، بلکه قوسی و چرخشی هم میشوند و این فرایند میچرخد. بدین معنی که در قوس صعود، ابتدا انسان، کلامی را استماع میکند و سپس در قوس نزول، آن را بیان میکند. ملاصدرا این فرایند را در مورد رابطه انسان و خدا میگوید و بعد به رابطه انسان با انسان نیز تسری پیدا میکند. انسان در قوس صعود کلام الهی را استماع میکند و سپس آن را بیان میکند. کاری که پیامبران آن را انجام میدهند و سپس انسانها هم میتوانند انجام دهند.
یکی از کارهایی که ملاصدرا در نظریه خود انجام داد، این بود که ارتباطات را با قوسی کردن، قدسی نیز کرد؛ در حالیکه وقتی ارتباط خطی شد، سکولار میشود. این قوس هم به سمت بالاست، هم افقی و هم به سمت خود فرد برمیگردد. قوسی است که به سه جهت سمتگیری و سوگیری میکند. وقتی من در آنِ واحد با خدا حرف میزنم، با دیگری نیز حرف میزنم و با خودم نیز حرف می زنم. بنابراین شما میتوانید در عین اینکه با دیگری حرف میزنید، خدا را هم از دست ندهید؛ وقتی با خودتان حرف میزنید، دیگری را از دست ندهید. در ارتباطات خطی، اتفاقی که میافتد این است که وقتی من با خدا ارتباط دارم، با دیگری ارتباط ندارم.
غمامی در پایان گفت: نکته دیگری که صدرا به آن معتقد است، این است که شما باید به سمت خدا جهتگیری کنید تا به دیگری جهتگیری داشته باشید؛ باید به سمت دیگری جهتگیری کنید تا به سمت خدا جهتگیری داشته باشید. ارتباط ما با دیگران، از ارتباط ما با خالق و از ارتباط ما با خودمان جدا نیست و اینها همه یگانه هستند و این همان ارتباط قدسی و قوسی است. /916/ 102/ع