تضاد غرب مدرن با اسلام در جوهر اومانیستی مدرنیته نهفته است
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از مهر، حجت الاسلام عبدالحسین خسروپناه رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در یادداشتی به بررسی تضادهای دیدگاهی اسلام و جهان غرب پرداخته که در ادامه آن را می خوانید:
خداگرایی یکی دیگر از مبانی توسعه کوثری است. خداگرایی که غایتش، انسانسازی و رشد و تعالی انسان است. این مبنا در برابر مبنای اومانیسم است که در توسعه تکاثری مطرح میگردد.
اومانیسم (Humanism) که در لغت به معنای انسان گرایی یا انسانمداری است، در معنای خاص آن، جنبشی فلسفی و ادبی است که در نیمه دوم قرن چهاردهم در ایتالیا پدید آمد و به کشورهای دیگر اروپا کشانده شد. اومانیسم فلسفهای است که ارزش یا مقام انسان را ارج می نهد و او را میزان همه چیز می شناسد و سرشت انسانی و حدود و علایق طبیعت آدمی را موضوع قرار می دهد. هدف این جنبش فرهنگی آن بود که با توجه به متون کلاسیک فرهنگ باستانی یونان و روم هم چون «ویرژیل» و «هومر» نیروهای درونی انسان را شکوفا ساخته، دانش و زندگی اخلاقی و دینی انسان ها را از قیمومت کلیسا آزاد نماید.
اما اومانیسم معنای عام و متداولی نیز دارد که فراتر از یک جنبش ادبی هنری بوده، بلکه عبارت است از «یک شیوه فکری و حالتی روحی که شخصیت انسان و شکوفایی کامل وی را بر همه چیز مقدم می شمارد، و عمل موافق با این حالت و شیوه فکر». این معنای از اومانیسم، یکی از مبانی و زیرساختهای دنیای جدید به شمار میآید، و در بسیاری از فلسفهها و مکاتب پس از رنسانس تا به امروز وجود داشته است، هر چند که ظهور و بروز آن در برخی مکاتب فلسفی و سیاسی نظیر پراگماتیسم، اگزیستانسیالیسم، پرسیونالیسم، مارکسیسم و لیبرالیسم بیشتر بوده است.
این مفهوم را به دشواری می توان یک مکتب خاص و مستقل مانند بقیه مکاتب فلسفی به شمار آورد، بلکه اومانیسم نگرشی پرنفوذ است که در بسیاری از آرا و نظریه های فلسفی، دینی، اخلاقی، ادبیه نری و نیز در دیدگاههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مغرب زمین، از رنسانس به این سو ریشه دوانده است.
بر این اساس عصر جدید یا عصر مدرن که از حدود نیمه قرن چهاردهم میلادی به بعد ظهور کرده است، دوران اومانیسم به معنای بشرمداری یا انسان سالاری نامیده میشود. در این دوره، مفهوم نفسانی بشر به عنوان مدار و معیار همه امور در نظر گرفته میشود.
در عصر جدید، آدمی با نیازها و خواستها و آرمانها و تمایلات ناسوتیاش مبنا و معیار همه چیز پنداشته میشود و به تعبیری، انسان، خدا میشود.
مارتین فویر باخ فیلسوف آلمانی ماتریالیست قرن نوزدهم، مینویسد: «برای بشر، خدا همان بشر است.» مارتین هیدگر نیز در تعریف عصر جدید که دوران سیطره اومانیسم است، چنین مینویسد: «دورانی که ما آن را مدرن میخوانیم، با این حقیقت تعریف میشود که انسان، مرکز و ملاک تمامی موجودات است.» محوریت تمام عیار و همه جانبه انسان در تفکر اومانیستی و در حقیقت تکیه زدن انسان به جای خداوند متعال و طرد خدای متعالی دین و سنتی تا بدان حد است که ژان پل سارتر اعلام میدارد: «فلاسفه اومانیست برای رهایی از چنگال خداپرستی، تصور نوعی وجود متعالی را کنار نگذاشتند، بلکه صرفاً نام آن را تغییر دادند».
با توجه به آنچه گذشت، اومانیسم را در مقابل اصالت خدا به اصالت بشر نیز تعریف نمودهاند. در اندیشه اسلامی، انسان دارای کرامت ذاتی و اشرف مخلوقات است، اما این مقام و منزلت را تنها در ذیل بندگی خداوند به دست میآورد؛ حال آن که در اندیشه اومانیستی، بشر اصل و مدار عالم فرض میگردد و عقل خودبنیاد بشری، مستقل از وحی به عنوان راهنما و معلم زندگی وی تعیین میگردد. به این دلیل، اومانیسم در مقابل خداگرایی است.
تضاد ماهوی غرب مدرن با اسلام نیز در همین جوهر اومانیستی مدرنیته نهفته است، چرا که غرب مدرن در همه شؤون و جنبههای خود اومانیستی و بشرانگار و از این رو، غیردینی و بلکه ضددینی است. اومانیسم، اصلی ترین شاخص تفکر و تمدن مدرن است که حقیقت آن، سیطره ساحت نفسانی وجود آدمی بر ساحت روحانی وجود وی و اسارت در چنگال نفس اماره است و با انکار بندگی خداوند به اثبات بردگی نفس اماره میپردازد. دموکراسی نیز صورت سیاسی اجتماعی تفکر اومانیستی است. امام(ره) با توجه به نظریه فطرت بر اصل خدامحوری تأکید میورزد و آن را مبنای توسعه کوثری قرار میدهد./۱۳۲۵//۱۰۲/خ