ضرورت استمرار سياست مردمي
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از روزنامه رسالت، تجربه انتخابات رياست جمهوري 1396 نشان داد که سياست ما عميقاً نياز به چهرهها و تشکلهاي سياسي خلاقي دارد که مستمراً در ارتباط با مردم به طرح و بحث درباره ايدههاي خود بپردازند.
چهرههايي که نه درست چسبيده به انتخابات، بلکه در طول چهار سال در متن مردم به بررسي و کاوش در مورد مسائل اجتماعي و سياسي و به ويژه اقتصادي بپردازند؛ در طول چهار سال ... در طول چهار سال ... .
فايده نخست و اصلي اين کار آن است که سياستمداران در جريان تعامل مستمر با مردم به خلق سياستهاي راهگشا بپردازند؛ و فايده ديگر اين کار آن خواهد بود که سياستمداران خلاق در جريان اين ارتباط مستمر، تعهدات و پايبنديها نسبت به مردم را نيز در خود بپرورند، و اين، مانع از آن شود که اگر در مصدر امور قرار گرفتند، عليه مردم عمل کنند، بلکه در يک قالب نهادين، خود را نسبت به مردم و رأي دهندگان پاسخگو نگه دارند.
خاصيت و خصلت ديگر مردمي بودن مستمر امر سياسي اين است که خط مشيهاي راهگشاي سياسي، معمولاً خارج از قلمرو سياست متعارف و در متن فرهنگ عامه کشف ميشوند؛ در جايي مانند «معدن» که مردم، ماهرانه مشغول تمشيت مسائل بسيار پيچيده زندگي خود با حقوق ماهانه يک ميليون و دويست هزار تومان هستند؛ آن هم آب باريکهاي که چند ماه به چند ماه پرداخت ميشود، و دولتمردان از اين نابساماني بيخبرند. هر چه سياستمداران بتوانند از مرکز دم و دستگاه متعارف سياسي فاصله بگيرند، امکان بيشتري براي يافتن خط مشيهاي بهتر اداره کشور خواهند يافت.
مشکل اين است که نهادهاي سياسي،يک روند عملکرد استاندارد دارند تا بتوانند «توازن» خود را حفظ نمايند، اما، اين روند باعث سرکوب هر گونه تغيير ضروري ميگردد. در واقع، مسئولان نهادهاي سياسي از هيچ چيز به اندازه عدم تعادل نميترسند، و به همين دليل، گاه روندهاي غير ضروري که هيچ ربطي به مسائل مردم ندارند را صرفاً براي حفظ تعادل سازمان متبوع خود نگاه ميدارند. در اين موقعيتها، وقتي مردم به عنوان عامليتهاي ماهر اجتماعي به صحنه نظر ميکنند، بيپرده، نارساييها را گوشزد مينمايند، و سياستمداري که پيوسته با مردم است، اين گوشزدها را در لباس نوآوريهاي سياسي به درون سياست تزريق ميکند.
بدترين سوء تأثير سياستي که جدا از متن مردم به انتلکتوليسم خام خود ادامه دهد آن است که روي موضوعاتي سرمايهگذاري ميکند که در مقياس اجتماعي رو به زوال است و تاريخ مصرف آن گذشته؛ اين مشکل ناشي از آن است که معمولاً، براي سياستمداران آسانتر خواهد بود که مطابق با خواسته «مردم تصوري» خود عمل کنند تا مردمي که به امکانات موجود راضي نيستند و چشماندازي گسترده از آينده دارند.
وقتي دفتر مطالعات استراتژيک مجمع تشخيص مصلحت نظام، خاستگاه ثابت سياستمداران حاکم ميگردد، اين تأثير منفي را به جاي ميگذارد که سکتورهاي مهمي از جمعيت را عملاً در مقابل خود ميبيند و عملاً همان مسير گذشته خود را ميپيمايد.
فريدريش نيچه از تمدنهايي حرف ميزند که در سالهاي پاياني خود، روندي کاملاً قابل پيشبيني و ساده را در پيش گرفتند، در حالي که يک نيروي پر انرژي و ستيزهجو در همسايگي وارد سير تکاملي آنها شد و در مدتي اندک جايگزينشان گرديد؛ نکته مورد تأکيد او اين بود که وقتي سياستمداران به حفظ وضعيت کهنه رضايت ميدهند، آينده از آن ديگران ميشود. اگر سياستمداران متناسب با خواستههاي گروههاي مختلف مردم فعاليت کنند، از اين آفت انتلکتول زدگي رهايي خواهند يافت.
سياستمداران، نبايد هر چهار سال يک بار و به وقت انتخابات، در صحنه پيدا شوند و به مردم وعدههاي خوب بدهند، بلکه بايد مستمراً در ارتباط با مردم به طراحي و پيشنهاد سياستهاي اثربخش بپردازند؛ يک فايده ديگر حضور مستمر سياستمداران در ميان مردم، کمرنگ شدن پندار «سياست افسانهاي» نزد مردم است و اين به نفع خود سياستمداران نيز هست.
يکي از بزرگترين افسانههاي مورد علاقه مردم مربوط به يک سياستمدار بيتجربه است که ناگهان و به شکلي قهرمان گونه و به اتکاء استعداد ذاتي خود، دفتر سياست را ورق ميزند. امروز اين ايده از «کاريزما»، جذابيت بسياري دارد، ولي واقع آن است که اين گونه افراد ميتوانند ايده پردازان يا خطيبان سياسي خوبي باشند، ولي معلوم نيست بتوانند سياستمداراني با کارايي «پايدار» باشند.
به واژه «پايدار» تأکيد دارم، چرا که اعمال سياست ثمربخش در يک دوره چهار ساله، به چيزي بيشتر از توان ايده پردازي و نوآوري نياز دارد؛ نياز به ايجاد شبکه روابط اقتدار براي اجراي سياستها دارد. در واقع، طرح يک ايده راهگشا در يک موضوع خاص، در مقايسه با پروردن آن ايده به الزاماتش و تبديل آن به يک برنامه اجرايي، و همچنين برقراري ارتباطات ضروري با کساني که بايد آن برنامه را اجرا کنند، به مراتب سادهتر است.
سياست، فن تنظيم روابط اقتدار در دو حيطه رسمي و غير رسمي است، و کسي که در اين زمينه توان قابل ملاحظهاي نداشته باشد، نميتواند بيشتر از يک ايده پرداز سياسي محسوب شود. استعداد منحصر به فرد، و حتي سالها تجربه، براي اعمال حکمراني اثربخش کافي نيست. شبکه کارآمدي از روابط انساني لازم است تا چرخ سياست را در يک مقياس ملي به گردش در آورد.
اغلب،کساني که احوالات چهرههاي بزرگ سياست را روايت ميکنند، تنها مايلاند شرح دهند که مثلاً، چگونه آنها زندگي خود را در يک بيغوله آغاز کردهاند، و ناگهان با دريافت رشحاتي به تمام افکار راهگشاي سياسي خويش دست يافتهاند، اما، آنها معمولاً، بيان نميکنند که سياستمداران بزرگ، چه مجاهدتها و خون دلها را بر خود هموار کردهاند، و به مرور، در ارتباط با کف جامعه و شمار بسياري از کنشگران و فعالان اجتماعي، پيام خويش را به مردم رساندهاند و آنها را به مرور، با خود همراه کردهاند.
معمولاً سخن از يک داروي معجزهآساست. نه؛ سياست چنين نيست. سياست صحيح و حکمراني خوب، الزاماتي در قعر جامعه دارد که به سهولت به دست نميآيد./۹۶۹//۱۰۲/خ