راه برونرفت از مشکلات بازگرداندن نگاهمان به داخل است
به گزارش خبرگزاری رسا، این روزها از یکسو سازمان ملل متحد ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۸ را به عنوان روز جهانی صلح اعلام داشته و از سوی دیگر هفتاد و سومین سالگرد تاسیس سازمان ملل متحد برگزار میشود چنانکه مقامات و سران بیش از ۲۰۰ عضو این سازمان در نیویورک گردهم میآیند. حسن روحانی رئیسجمهوری اسلامی ایران نیز برای حضور در این گردهمایی در نیویورک حضور مییابد. در این میان یک مسئله همچنان به عنوان اصلیترین مسئله جهان مطرح است و آن مسئله صلح و چگونگی دستیابی به صلحی عادلانه و ماندگار در سراسر نظام بینالملل است. مسئلهای که درک درست از آن منوط به شناخت شرایط عرصه بینالملل و بازیگران موثر در این عرصه است که میتواند زمینهساز رسیدن به راهکاری عملی برای برقراری صلح در جهان شود.
در همین چارچوب با دکتر داوود عامری پژوهشگر مطالعات بین فرهنگی و عرصه بینالملل که البته چندان تمایلی به مصاحبه نداشته و پاسخگویی به برخی سوالات را نیز به آینده موکول کردند، به گفتوگو نشستیم تا تحلیلی درست از ابعاد ساختار حاکم بر نظام بینالملل و مولفههای صلح، نقش بازیگران متعدد از جمله جهان اسلام و جمهوری اسلامی ایران در اختیار مخاطبان روزنامه سیاست روز قرار گیرد. در ادامه بخوانید ما حصل این گفتوگو را:
به عنوان یک کارشناس و آگاه به مسائل جهانی بفرمایید در دنیای امروز چه منطق و اصولی حاکم است؟
در جهان معاصر یک اصول منطقی و دقیقی بر روابط بینالملل در تمام سطوح حاکم نیست. امروز میان برخی از کشورها زور و ترس و منفعت حاکم و بین برخی کشورها اصل نیاز و منفعت برای حفظ تعادل برقرار است، همچنین میان برخی از کشورها اصل توازن و ترازیابی منابع قدرت و نوعی مدیریت کردن وجود دارد. باید بر این نکته تاکید کرد که بین بعضی از کشورها اساساً منافع مشترک یک اصل برای همگرایی و تنظیم روابط است؛ لذا اینها هر کدام بخشی از اصول حاکم در روابط بینالملل است به گونهای که هر کدام بخشی از اصول را گرفته و بخشی را رها کردهاند که اگر بخواهیم صاحب یک منطق درست در روابط بینالملل باشیم باید بازگشت به اصل عدالت، امنیت مشترک، سعادت و کرامت انسانها آن هم نه بین چند دولت بلکه به صورت جهانی داشته باشیم، اما متأسفانه بعضی از قدرتها با سلطه تلاش دارند تا روابط بینالملل در چارچوبهای تعیین شده به نفع خود حرکت کند و این روند را تغییر دهند.
این همان جهانی شدن نیست که عدهای میگویند باید به سمت آن حرکت کرد؟
نه چراکه این امر یک تفاوتی با جهانی شدن دارد. مفهوم جهانی شدن و جهانیسازی دو مفهوم متفاوت است. جهانی شدن یک امر طبیعی است که براساس تعاملات سازنده در جهان به ملتها و فرهنگها صورت میگیرد، بگونهای که فرهنگها در حالی که هویت خود را حفظ میکند با سایر فرهنگها ارتباط میگیرد و حتی تبادلاتی نیز میتواند بین آنها صورت گیرد. در طول تاریخ نیز این چنین بوده است این روندی است که سعادت و خیر و صلاح بشر در آن بیشتر و هویتها حفظ خواهد شد. اما در پروژه جهانیسازی یک نسخه برای جهان پیچیده شده و میگوید این فرهنگی که من تعریف میکنم یک فرهنگ برتر است و باید اصول و فرهنگ جهانی بشود. مثلاً امروز صهیونیستها به سمت طراحی یک سبک زندگی در جهان رفتهاند.
این سبک زندگی چون منافع آنها را در جهان تأمین و همه انسانها را در جهت تأمین منافع آنها قرار میدهد؛ لذا به دنبال تحمیل این سبک زندگی به جهانیان هستند. جالب است که امروز حتی در آمریکا بسیاری از مردم آمریکا مخالف آن هستند و خود را مواجه با یک تهاجم فرهنگی میبینند. و این تعارض به راحتی در آمریکا دیده میشود. امروز در بسیاری از کشورهای اروپایی نیز درباره این تهاجم فرهنگی صحبت میشود و کشورهای صاحب فرهنگی مانند هند و چین و... با این روند مخالف هستند در بسیاری از کشورهای بزرگ هزینههای بسیاری میشود تا فرهنگ خود را حفظ کنند و با این وضعیت مقابله کنند. آن جهانیسازی در اصل جهان را از تنوع و خلاقیت میاندازد انسان را از هویت و معنویت جدا کرده و جهان را خالی از عدالت و معنویت میسازد و این آن چیزی است که باید با آن مقابله کرد.
حضرت آقا درباره جنگ نرم و تهاجم فرهنگی هشدار دادهاند و در حقیقت پروژه جهانیسازی صهیونیسم، بخشی از همان جنگ نرم است که همواره راجع به آن صحبت شده است.
با توجه به برگزاری نشست مجمع عمومی سازمان ملل تحلیل شما از وضعیتی که در جهان حاکم است چیست؟ عدهای معتقد به وجود کدخدا در نظام جهانی هستند آیا واقعاً جهان بینالملل نظامی تکقطبی است؟
خب، همه جنگ سرد غرب و شرق را در ذهنشان دارند. زمانی در جهان تقریبا، بیشتر یک نگاه دوقطبی حاکم بود و آن زمان آمریکاییها خودشان را یک قطب میدانستند. آن زمان در شرق هم اتحاد جماهیر شوروی با کشورهای پیرامونی و تابع خودشان را بخشی از قدرت میدانستند اما با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی این توهم برای آمریکاییها پیش آمد که دوران دوقطبی سر آمده و قطبی که مانده قطب حاکم بر جهان خواهد بود.
آنها احساس میکردند که جهان به سمت تکقطبی میرود. آن زمان تئوریپردازان غربی خیلی تلاش کردند تا اساس این مفهوم را در دنیا جا بیندازند. آنها تلاش میکردند به جهان بفهمانند که چارهای جز پذیرش این نگاه تکقطبی در جهان نیست.
این پدیده نامیمون و شوم جهانیسازی به مفهوم ساختن یک جهان تک نگاهی آن هم از غرب به سمت همه عالم شکل گرفت و همین نگاه باعث شد که ما بعداً با تهاجم گسترده فرهنگی و هویتی در خیلی از ملل در دنیا مواجه باشیم. حتی ما هم در جمهوری اسلامی از این اتفاق آسیب زیادی دیدیم. جهان این نگاه را نپذیرفت و به سرعت دنیا شرایط دیگری را تجربه کرد.
چه اتفاقی افتاد که این تغییر روی داد؟ این تغییر شرایط را بیشتر توضیح میدهید؟
این نگاه بعضی نگاه هژمونی از غرب آمریکا به جهان خود باعث شده تا مقاومتهای جدی در برابر آن شکل بگیرد و این نظریه حتی در غرب نیز فرو بریزد. به نظر میرسد ابتدا به خاطر نگاه فطری ضد سلطهپذیری ملتها و بعد هم خطای خود آمریکاییها که باعث شد حتی از جایگاه قبلی نیز نزول کنند و حس تنفری نسبت به آنها شکل بگیرد.
چه خطاهایی؟
امریکاییها خطاهای بزرگی انجام دادند نظیر ظلم کردن و خیانت به آرمانهای بشری و بعد یکجانبهگرایی و تفسیر قوانین به نفع خودشان و عمل نکردن به وعدههایی که به کشورهای جهان حتی پیرامون خودشان دادند. و همچنین دستگاههای بینالمللی را تحت فشار قرار دادن و اعمال نفوذ در آنها و... .
باید بر این نکته اذعان داشت که آنان خود آنقدر بد عمل کردن که حتی نخبگان خودشان هم دیگر توان دفاع از آنها را ندارند.
امریکاییها بعد از آن دوران به جای اینکه شرایط قدرت خود را بهتر در دنیا بازیابی کنند با اشتباهات فراوان قدرت ،محبوبیت و جاذبه خودشان را در دنیا از دست دادند. البته در کنار این انقلاب ارتباطات و اطلاعات هم در دنیا باعث شد که حجم اطلاعات و دانستنیهای مردم به خصوص نخبگان در عالم شرایط ویژهای پیدا کند و دیگر کسی در دنیا اساسا این نگاه استعماری را پذیرا نباشد.
لذا حرکت مثبت نخبگان در دنیا به سمت افزایش روشنگری بیشتر شد و کارهای خوبی هم در حوزههای علمی و فرهنگی و رسانهای در بسیاری از کشورها اتفاق افتاد هر چند که امپراتوری صهیونیسم خیلی تلاش کرد که آن را مدیریت کند اما موفق به این کار نشد.
زمانی غرب فکر میکرد که اساس این جهان مجازی که بوجود آورده یعنی این انقلاب فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی که در دنیا به وجود آمده و مدیریت آن بیشتر خود آمریکاییها ...، بر همین اساس فکر کردند که میتواند ابزار و وسیلهای باشد برای تسلط آنها بر جهان اما همین انقلاب فنآورانه در حوزه اطلاعات و ارتباطات باعث شد که آگاهیهای مردم بیشتر شود ملت با آگاهی بیشتری تصمیم بگیرند، عصر آگاهی مغایر پذیرش سلطه است.
لذا در کنار تحرک مناسب جریان نخبگی در دنیا و اساس نگاه هویتمدار به انسان، براساس اینکه به هر حال انسانها در همه دنیا صاحب فرهنگ و هویت خودشان هستند و هر کسی تلاش کند این هویت را زیر سوال ببرد، مقاومتی از سوی آنها میبیند. البته این بخشی از نظام تحلیلی نظامات قدرت در عالم است در هر صورت شرایط جهان به گونهای پیشرفت که دیگر هیچ جای دنیا نظام تکقطبی را پذیرا نیست و افرادی که هنوز به کدخدایی بعضی قدرتها در جهان اعتقاد دارند فکرشان عقب افتاده است.
البته این به این مفهوم نیست که امریکاییها در دنیا طرفدارانی ندارند. فرهنگ غرب و امریکاییها هنوز هم تلاشهای زیادی میکنند.
نخبگان در جهان اسلام باید راه بیفتند و شرایطی را فراهم کنند و تلاش کرده و کنار هم بایستند و با وحدت برای نگاه موزون نسبت به موضوعات جهانی اظهارنظر و اندیشه تولید کنند و تلاش شود در نُرمسازیهای جهانی مداخله کنند و این کارها نیاز به ممارست، استقامت و استمرار دارد و باید حوصله کرد. بسیاری از هدفها نیاز به سالها کار دارد تا یک مفهوم در نظام بینالملل جا بیفتد و طرفداران زیادی دارند اما آن نگاه هژمونی در فروریخته شاید بشود گفت که عصر هژمونی به پایان رسید و امریکاییها با وجود اینکه تلاش زیادی میکنند اما جهان پذیرش این نگاه را ندارد و روز به روز جذابیت و مقبولیت آمریکاییها در حال افول است.
امروزه حتی امریکاییها در میان طرفداران خودشان در اروپا دچار پیچیدگی و مشکل هستند آنها اکنون در درون کشور خودشان دارای تعارضها و تضادهای فراوانی هستند و بخشی از مردمشان امروزه مخالف سیاستهای کلان دولت هستند.
آمریکاییها نه در گذشته توانستند این نگاه را به جهان تحمیل کنند و نه امروز شرایطش را دارند. این یک ادعای پوچ توسط برخی تئوریپردازان بود که امروزه هیچ طرفداری ندارد.
با توجه به مباحثی که درباره آمریکا مطرح شد این سوال وجود دارد که تصمیمگیرنده در آمریکا کیست؟ آیا یک فردی مانند ترامپ میتواند عامل تغییرات باشد؟ برخی میگویند امریکای ترامپ با امریکای اوباما تفاوت میکند. نظر شما در اینباره چیست؟
خیلیها در زمان انتخابات آمریکا مطرح میکردند که ترامپ یک پدیده است و بعد از پیروزی او هم گفتند که آمریکا تغییر خواهد کرد. اما آنهایی که درک درستی از نظام و ساختار قدرت در آمریکا دارند و با توجه به شعارهای انتخاباتی ترامپ میدانستند که باور این چیزها به سادگی امکان پذیر نیست. به باور من در آمریکا یک ساختار قدرتی وجود دارد که این ساختار فراتر از دولت شناخته شده آمریکاست، کلنیهای ثروت که اساساً اقتصاد و سیاست در آمریکا را کنترل میکنند حاکمان اصلی در آمریکا قلمداد میشوند و دولتها و افراد نیز در این ساختار دارای نقشی هستند که از پیش برای آنها تعیین شده است لذا سیاستهایی در دولت آمریکا وجود دارد که یک نفر قادر نیست به تنهایی آنها را تغییر دهد.
اما در رسانههای جهان تلاش میشود ترامپ متفاوت از ساختار آمریکا معرفی شود دلیل این رفتار چیست؟
به نظر میرسد امپراتوری صهیونیسم جهانی که گاهی صاحبنظران ما هم از آن صحبت میکنند امروز نقش جدیتری در ساختار حکومتی آمریکا دارند. امروز کلنیهای قدرت و ثروت پشت دولتهای آمریکایی هستند، ساختارها و سیاستهای کلان آمریکا را کنترل میکنند. اساساً افراد خیلی نقش اساسی و جدی ندارند؛ به نظر میرسد هر کدام از آنها نقشی را ایفا میکنند اگر سیاستهای این کشور را مرور کنیم مشاهده میشود زمانی متناسب با آن سیاستهای جهانی نیاز داشتند که افرادی مانند بوش بر مسند قدرت باشد. البته باید در نظر داشت که او تا چه میزان کارکرد مناسبی داشته و توانسته به اهداف خود دست یابد بحث دیگری است. پس از بوش آمریکا با افولهایی مواجه شده بود لذا تغییر رویکرد داده و فردی مانند اوباما به قدرت رسید. اوباما هم کمی سیاست را نرمتر داشت اما آیا اصول کلی نسبت به دولت بوش تغییر کرد؟
هرگز چنین تغییر اصولی مشاهده نشد. و یا تصور کنید امروز ترامپ اصولی فراتر و متفاوتتر از دوران بوش و اوباما را پیگیری میکند نه، این طور نیست بلکه او هم با نگاه به منافع کلنیهای ثروت و قدرت حرکت میکند اما به نظر میرسد که تصور و نظر برخی تصمیمگیران در آمریکا این است که امروز فردی مانند ترامپ برای سیاستهای آمریکا و توسعه هژمونی آن مناسبتر است. البته همواره آمریکاییها به دلیل اینکه نتوانستهاند به درستی مسائل جهان را تحلیل کنند و به ویژه در طول ۵۰ سال اخیر مشکل شناخت داشتهاند و اساساً مسائل جهان را نتوانستهاند به خوبی تحلیل کنند. آنها نمیتوانند جهان را به درستی بشناسند و متناسب با آن تصمیم بگیرند. آمدن فردی مانند بوش با آن جنگافروزیها برای آمریکا چیزی جز یک بدنامی به همراه نداشت یا سیاستهای متفاوت اوباما برای بازسازی چهره جهانی آمریکا موفق نبود؛ به نظر نمیرسد که ترامپ نیز بتواند با سیاستهای رادیکال خود راهی را باز کند، ممکن است برای کوتاهمدت بتواند کارهایی انجام دهد، اما در دراز مدت دنیا پذیرنده چنین حرکتهایی نیست.
با توجه به صحبت شما باید در نظر داشت که تفاوتی نمیکند چه کسی در آمریکا بر سر کار باشد این چگونه است که برخی سیاستمداران داخلی میگویند که ما در دوران اوباما یک فرصت طلایی را از دست دادهایم؟
من نمیدانم این افراد براساس چه منطقی این صحبت را میکنند که آن زمان ما شرایطی را داشتهایم که اکنون نداریم. اگر دوران اوباما را تحلیل کنیم شاهدیم که بیشترین تحریمها علیه ایران در دوران اوباما اتفاق افتاده است. اما به هر حال چنانکه مقام معظم رهبری فرمودند آمریکاییها زمانی یک دستکش مخملین بر دست چدنی خود کشیده بودند ترامپ آمد و این دستکش را هم درآورد و دنیا دید که زیر این پوسته در حقیقت یک دست خشن به دنبال منفعتطلبی بوده و به دنبال سیاستهای انساندوستانه در جهان نیست. آمریکاییها زمانی ژست آقایی در جهان را میگرفتند، ژست حقوق بشری، ژست محیطزیستی و حمایت از تمدن بشری میگرفتند الان کدام یک از این ژستها بر جای خود باقی است؟
امروز یکی از بزرگترین ناقضین حقوق بشر آمریکاست. کشوری که از بسیاری از نهادهای محیطزیستی خارج شده آمریکاست امروز تنها کشوری که با همه جهان سر نزاع، یقهگیری و نوعی اخاذی دارد. لذا به نظر میرسد یک نگاه خوشبینانه یا بهتر است بگوییم یک نگاه خیالی بوده که دوران اوباما را فرصت از دست رفته میداند که منطبق بر اصول واقعی تحلیل قدرت در جهان نیست.
شما گفتید که آمریکا بزرگترین ناقض حقوق بشر است و حتی از بسیاری از پیمانهای زیستمحیطی خارج شده است فرصتی برای مردم تبیین شده است که آمریکا اصلاً بسیاری از پیمانهای حقوق بشری را امضا نکرده است و صرفا میخواهد که سایر کشورها این قوانین را اجرا کنند به نظر میرسد اینجا یک خلائی وجود دارد که مردم و نخبگان کمتر به آن توجه دارند؟
اینکه ما کوتاهی داشته و داریم که حداقل چهره آمریکا را برای مردم خودمان آشکار سازیم این حرف درستی است و حتی اینکه بگوییم نخبگان جهان امروز که پرچمداران دنیای آزاد هستند، رسالتی برای شناساندن چهره آمریکا داشتهاند که این رسالت به خوبی اتفاق نیفتاده است این حرف درستی است اما یک سر موضوع این است که آمریکاییها دارای یک صدای بلندتر هستند آمریکاییها امروز در جهان رسانهای دارای نفوذ و قدرت هستند.
بهتر بگوییم شبکه رسانهای صهیونیسم جهانی در دنیا این توان را دارد که هر صدایی را خاموش کرده و صدای خود را به مردم برساند، در کنار این مسائل بسیاری از تشکلهای حقوق بشری در جهان زیر نفوذ آمریکا و لابی صهیونیستی است. بسیاری از آنها با پول همینها ایجاد و اداره میشود و لذا نمیتوان انتظاری بیشتر از وضعیت کنونی داشت. اینجاست که باید گفت که چه راهی را میتوان پیشنهاد داد که دنیا را از این خطر بزرگ مطلع و نجات داد. به نظر میرسد امروز دلبستن به تشکلهای دولتی و سازمانهای جهانی که صاحب سهم هستند کافی نیست. این به معنای این نیست که از آنها استفاده نکنیم بلکه باید از ظرفیت آنها استفاده کنیم اما باید توجه داشت که به تنهایی کافی نیست.
امروزه، راهکار ما چیست؟
ما باید به سمت منابع قدرتی که امروز در جهان تأثیرگذار است که فراتر از قدرتهای دولتی است برویم. امروزه یک کلنی قدرت مبتنی بر ظرفیتهای مردمی که من از آن با عنوان کلنی تدبیر بزرگ قدرت در جهان نام میبرم در حال شکلگیری و تأثیرگذاری است که ما به آن کم توجه هستیم و این همان سازمانهای مردمنهاد (NGO)ها هستند.
اینها قدرت تصمیمسازی دارند که افکار عمومی را ساخته و تحرکات مدنی را سازماندهی میکنند؛ البته این را هم باید گفت این ضلع قدرت در حالی شکل میگیرد که همزمان صهیونیستها در سراسر جهان تلاش میکنند به طرق مختلف سر رشته این قدرت را نیز در دست بگیرند. این همان فرصت طلایی است که اگر ما از آن استفاده نکنیم و با تشکلهای مردمی ارتباط نگیریم و از آنها حمایت نداشته باشیم آن وقت ممکن است بسیاری از آنها ناخودآگاه در قواعد آمریکاییها و صهیونیستها قرار گیرند. اما امروز تشکلهای مردمی در جهان از قدرت زیادی برخوردارند که میتوانیم از آنها استفاده کنیم و همچنین نخبگان و اندیشمندان در دنیا صاحب نگاه و حرف هستند و از تصمیمسازان بزرگ جهان محسوب میشوند. گاهی میبینید در یک گوشه دنیا یک نخبه عملکردی معادل یک دولت دارد. وجود نخبگان میتواند یکی از راهکارهای برونرفت از این شرایط باشد. به نظر میرسد جمهوری اسلامی اگر کمی توجه بیشتری به دیپلماسی عمومی، نخبگی و فرهنگی داشته باشد، آن وقت میتواند بسیاری از این مسائل را حل و فصل کند و در جهان کنونی تأثیرگذارتر باشد.
از این ظرفیتها کار صورت گرفته و مجمع جهانی صلح اسلامی با توجه به سابقه طولانی که دارد تا چه میزان توانسته در این مسیر گام بردارد و چه برنامههایی برای آینده دارد؟
امروز تشکلهای مردمی به لحاظ ماهیت و رویکرد مردمی، دارای تقسیمبندیهای متعددی هستند که یک بخشی از تشکلهای مذکور تشکلهای مردمی و بشردوستانه است که اقدامات خوبی را در جهان برای جلوگیری از آسیبها و بحران صورت دادهاند، مثلا مجمع جهانی صلح اسلامی زمانی که تشکیل شد مواجه بودیم با سیطره یک نظریه صلح در جهان که سعی میکرد با واژه صلح پایدار خود را بر همه قوانین بینالمللی تحمیل سازد و اینجا ما متوجه شدیم که عدالت، موضوع گم شده در روابط بینالملل است و سازمان ملل به رغم اینکه مسئول پیگیری این مفهوم بزرگ است در حقیقت در حال فراموشی و اهمالکاری در این عرصه است.
آن دوران شاید به اندازه یکی دو اندیشمند در جهان و آن هم در حد عبارتهای کوتاه در این زمینه صحبت کرده بودند حال آنکه اکنون گفتمان صلح مبتنی بر عدالت یکی از گفتمانهای شناخته شده جهان است و یکی از نگرشهای مهم در نهادهای بینالمللی است. امروز به لطف اتفاقاتی که در مجمع جهانی صلح اسلامی روی داده و به همت نخبگان علاقهمند در جای جای دنیا این اندیشه را پذیرفتهاند. در نهادهای دانشگاهی و بینالمللی و هزاران تشکل معنوی و اجتماعی گفتمان صلح عادلانه یک گفتمان قابل پذیرش است. باید به این نکته اشاره نمود که اساساً مجمع جهانی صلح اسلامی موفق شده شبکهای بزرگ از نخبگان جهان را در این حوزه گفتمانی در کنار هم قرار دهد.
حتی در داخل جمهوری اسلامی امروز علاقهمندان به حوزه تنظیم روابط عادلانه در امور بینالملل همکاران مجمع جهانی صلح هستند و همکاری و همراهی میکنند و امروز اتفاقات خیلی خوبی در دنیا برای این موضوع افتاده است، اما کافی نیست. برای اینکه بشود در نظام قدرت تغییرات ایجاد کرد در هژمونی فکری و اندیشهای که برخی از کلونیهای صهیونیست در دنیا تلاش میکنند، ایجاد شود ما نیاز داریم به قدرت برتر به صدای بلندتر به اقدامات جدیتر، لذا باید تلاش کنیم کنار هم قرار بگیریم. مثلا ما در حوزه اندیشههای اسلامی تا چند سال گذشته دارای هیچ نظریهای درخصوص صلح و روابط بینالملل نبودیم اما الان به مدد اتفاقات خوبی که افتاده در مجمع و هم برخی انجیاوها علاقهمند در جهان اسلام شکل گرفته است، حرکت امروز ما صاحب نگاه و نظریههای خوبی در کشورهای اسلامی و جهان اسلام شده که تلاش دارد در این عرصه وارد و نظر و دیدگاه عمیق بدهد.
وقتی بررسی میشود کشورهای اسلامی چقدر در هنجارسازیها و نُرمسازیهای جهانی حضور دارند شاید اصلاً درصد آن قابل اهتمام نباشد، اما ببینید کشورهای غربی به خصوص نظامهای متعدد صهیونیسم در دنیا به شدت در نُرمسازی جهانی فعال هستند و تلاش میکنند برای همه مردم دنیا نسخه بپیچند و ما هم غیرمستقیم این نسخهها را گرفته و عمل کنیم.
هر کسی قاعده بازی را طراحی کند او بازی را میبرد. ما ناخودآگاه در بسیاری از امور بینالملل و امور داخلی ناخواسته برخی از سیاستهای آنها را پذیرفتیم و به آن عمل کردیم. به عقیده من این یک ضعف برای نظام اسلامی است به نظر میرسد جمهوری اسلامی امروز با نگاههای بلندی که در نگاههای رهبری آن وجود دارد، میتواند راهگشا باشد.
امروز با بهرهگیری از آموزههای اسلامی و نظامات مترقی انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی میتواند نقش جدی در هنجار سازیها و نُرم سازیهای بینالمللی بازی کند.
اینجاست که به نظر میرسد نخبگان در جهان اسلام باید راه بیفتند و شرایطی را فراهم کنند و تلاش کرده و کنار هم بایستند و با وحدت برای نگاه موزون نسبت به موضوعات جهانی اظهارنظر و اندیشه تولید کنند و تلاش شود در نُرمسازیهای جهانی مداخله کنند و این کارها نیاز به ممارست، استقامت و استمرار دارد و باید حوصله کرد. بسیاری از هدفها نیاز به سالها کار دارد تا یک مفهوم در نظام بینالملل جا بیفتد. آیا ما این حوصله را داریم؟ وقت را میگذاریم؟ آیا این سرمایهگذاری را میکنیم؟ ما چه بازیگریای امروز در حوزههای فرهنگی و اجتماعی جهان داریم؟ در حالی که جمهوری اسلامی صاحب سرمایههای بزرگی است اما خب جمهوری اسلامی روی این موضوع سرمایهگذاریهای جدی نکرده و نیامده گفتمانهای خود را نسبت به جهان انتخاب کند، در واقع نتوانسته یا نخواسته یا کمکاری کرده، ما میتوانیم پیامهایی را از آموزههای اسلامی استخراج کنیم که بتواند به دنیا کمک کند به مسایل جهان امروز و آنها را پرورش دهد و در قالبهای جهانی عرضه کند و هوادارانی برای خودش جمع کند.
امروز به نظر میرسد جهان در شرایطی قرار گرفته است که اگر ما از خودمان سازماندهی بهتری نشان دهیم و در این زمینه اهتمام دقیق تری داشته باشیم حتماً میتوانیم در جامعه جهانی نقش آفرینیهای بهتری هم داشته باشیم.
آمریکاییها تلاش دارند تا ایران را متهم به دخالت در امور منطقه کنند، نظر شما چیست؟
ایران کشوری بزرگ با پیشینه فرهنگی بزرگ در جهان است، ایران یکی از پیشگامان عرصه تمدن و فرهنگ جهان شناخته میشود این کشور مشترکات فرهنگی و تمدنی بسیاری در منطقه دارد، در آسیای غربی، در آسیای مرکزی در مناطق مختلف حوزههای فرهنگی بسیاری دارد، در کنار این مسئله انقلاب اسلامی با پیامهای انسانساز و متعالی خود امروز در منطقه علاقهمندان بسیاری دارد و در عین حال جاذبههای فرهنگی و معنوی که جمهوری اسلامی ایجاد کرده و امروز مورد توجه مردم منطقه است ما با کشورهای منطقه برادر بوده و اصول برادری میان ما حاکم است در ضمن ایران به سرنوشت مسلمانان بیتفاوت نیست یعنی نمیتوانیم ببینیم که مسلمانان قتلعام شوند و ما سکوت کنیم، این سکوت از اصول انسانی ما به دور است، لذا این نکاتی که گفتم از جمهوری اسلامی جاذبه بزرگی میسازد و این جاذبه علاقهمندانی را در منطقه ایجاد میکند، امروز جمهوری اسلامی به جهات مختلف الهامبخش است. برای زندگی سالم و سعادتمند انسانی، در حوزه عدالت و بسیاری از حوزههای زندگی و روابط بینالملل.
امروز استکبارستیزی یک نقطه برجسته ایران در منطقه و جهان است، امروز دفاع از مردم مظلوم فلسطین و مبارزه با صهیونیسم برای جمهوری اسلامی جاذبهای فراهم کرده است. آمریکاییها و برخی کشورهای منطقه هم میدانستند اما میخواهند تصویر غلطی ایجاد کنند که ایران به صورت فیزیکی و انسانی در جایی حضور دارد در حالی که من به عنوان یک پژوهشگر این را میگویم که انقلاب اسلامی همچون یک فرهنگ الهامبخش در منطقه حاضر است این را چگونه میتوان از منطقه بیرون کرد؟
آمریکاییها تصور غلطی دارند چراکه مگر میتوان عشق و برادری میان مسلمانان را از هم جدا کرد. آمریکاییها زمانی در یکی از مراکز تحقیقاتی خود پروژهای را تحت عنوان اصول برادری مسلمانان پیگیری کردند این اصل را بررسی کردند و پیشنهاد کردند که اگر به دنبال از بین بردن قدرت جهان اسلام هستند باید این اصل را یعنی اصول برادری میان مسلمانان را خدشه دار کنند. حقیقت آن است که اصل برادری میان مسلمانان میتواند از آنها یک قدرت واحد از مسلمانان برای دفاع از خود بسازد، امروز به مدد این اصل میشود پایهریزی یک تمدن بزرگ را گذاشت که برای بشریت زمینهساز سعادت و خوشبختی بیشتری باشد، به نظرم امریکاییها همانطور که مسائل مختلف را غلط تحلیل کردند امروز هم مسائل منطقه را اشتباه فهم میکنند چون شناخت درستی ندارند. هیچ وقت نمیتوان محبت ایران اسلامی را از دل ملتهای منطقه بیرون کرد.
امروز جلوههای محبت، برادری و الهامبخشی جمهوری اسلامی را از هیچ جای جهان اسلام نمیتوان دور کرد. ممکن است موقتاً با توطئههایی بتوانند قدری این اصل برادری را میان مسلمانان برهم بزنند، طرحی که یک پروژه کاملا صهیونیستی است اما این امر پایدار نیست چراکه ما مسلمانان بر اصل برادری معتقدیم و این اصل میتواند از امت اسلامی یک امت قدرتمند در جهان بسازد.
این اصل برادری میتواند در حل بحرانهای فلسطین، سوریه، یمن و... کمک کند؟
بله؛ اگر قدرتهای استعماری و خارجی از منطقه خارج شوند و کار را به خود مردم منطقه بسپارند این امکانپذیر است. اینجا لازم میدانم این را بگویم که یک زمانی کشورهای اسلامی آرام آرام حول محور فلسطین نزدیک شدند و جبههای ساختند مقابل صهیونیسم و در سوی دیگر جبهه صهیونیستها قرار گرفت. این مبارزه اسلام و صهیونیسم در حال تبدیل شدن به یک جبهه شناخته شده در جهان است.
آمریکاییها زمانی ژست آقایی در جهان را میگرفتند، ژست حقوق بشری، ژست محیطزیستی و حمایت از تمدن بشری میگرفتند الان کدام یک از این ژستها بر جای خود باقی است؟
کشورهای اسلامی مقابل صهیونیسم در کشورهای اروپایی نیز تأثیر گذاشته است بطوری که جهان غیر مسلمان با پیامهای اسلامی که پیامهای انسانی بود هم نوا شدند چنانکه در جنگ غزه در حمایت از مردم فلسطین راهپیماییهای بزرگی در اروپا بر پا شد.
آن زمان صهیونیستها توطئهای را در جهان به پا کردند چراکه به این نتیجه رسیدند اگر این قدرت گسترش یابد میتواند اساس صهیونیسم را در هم پیچد آن زمان بود که جنگ جبهه اسلام با صهیونیسم را تبدیل به رویارویی جبهه مسلمان با مسلمان کردند. این یک توطئه صهیونیستی برای خدشهدار کردن اصل برادری مسلمانان و جبهه مقابله با صهیونیست بود.
ما به عنوان یک کشور مسلمان چه کردیم؟
ابتدا باید توضیح دهم آنها چه کردند. آنها دست به توطئههای وسیع در کشورهای اسلامی زدند و سعی نمودند تا با گسترش اختلافات قومی و فرقهای و نیز گسترش تروریسم در منطقه با ایجاد تعارض و تضاد میان مسلمانان نقشه شوم خود را پیش ببرند که در مواردی هم موفق بودند و مسلمانان را سالهای سال درگیر این توطئه کردند اما من معتقدم که در کنار همه صدماتی که این توطئه در منطقه به ما مسلمانان زد اما چشم و گوش نخبگان و مردم مسلمان را باز کرد و موجب شد تا بیداری اسلامی عمق بیشتری در منطقه پیدا کند اینها پدیدهای را در منطقه به وجود آوردند که در آینده شاهد نزدیکی بیشتر کشورهای اسلامی خواهیم بود. اگر کشورهای اسلامی بتوانند منافع خود و جهان اسلام را مورد توجه قرار دهند و برخی از این کشورها بتوانند خود را کمی از زیر سلطه بیگانگان خارج سازند و مسلمانان در کنار هم قرار گیرند قادر به ایجاد قدرت بزرگی در جهان و حل مشکلات خودشان خواهند بود.
با توجه به مباحثی که ذکر شد ایران برای حل بحرانهای جهانی چگونه باید عمل کند؟
اسلام دین صلح و عدالت و احترام به کرامت انسانها است. ایران انقلابی پیامهای الهامبخشی را برای محیطهای مختلف در دنیا دارد اساساً ما باید بدانیم یکی از دلایلی که قدرتهای بزرگ به مخالفت با جمهوری اسلامی پرداختهاند این بوده که احساس کردهاند جمهوری اسلامی دارای یک الهامبخشی بزرگ است و میتواند جهان پیرامون خود را متأثر کند، لذا تلاش کردند با بحرانسازی علیه ایران و نیز مشغولسازی آن در بحرانهای مختلف منطقه جلوی این الهامبخشی را بگیرند. باید بگویم الهامبخشی درونش یک مفهوم دارد و آن ارتباط و تعامل سازنده با جهان است. آنجایی که شما میروید برای انسانهای دیگر خیر بخواهید برای آنها محیط بهتری برای زندگی فراهم سازید. به نظر میرسد امروز ایران باید به عنوان یک کشور مسلمان برای حل مسائل مختلف در جهان گام بردارد در کنار اقدامات سازندهای که تاکنون انجام دادهایم به هر حال جمهوری اسلامی در طول ۴۰ سال حیات خود به رغم همه توطئهها توانسته سربلند از این مشکلات خارج و به گذشته خود افتخار کند، امروز جمهوری اسلامی نکاتی را در تاریخ پرونده خود دارد که میتواند آنها را مبنایی برای حرکت بعدی خود قرار دهد البته این مفهومش این نیست که نداریم، به هر حال جمهوری اسلامی مشکلاتی را که دیگران برایش ساختهاند و چه بعضی وقتها با کمکاری و اشتباهاتی موجب شدیم مشکلاتی در کشور ایجاد شود باید همت کنیم و با قدرت برای حل مشکلات گام برداریم.
آنجایی هم که قدرتها تلاش میکنند ما را در یک پیچیدگی قرار دهند با طراحی خود باید بتوانیم از این توطئهها خارج شویم. در عین حال جمهوری اسلامی باید با استفاده درست از دیپلماسی نخبگی، دیپلماسی فرهنگی و بشردوستانه و همیاری علاقهمندان انقلاب اسلامی راه خود را به حوزه انسانی در جهان باز کند. جمهوری اسلامی ظرفیت خوبی دارد. البته ما امروز شاهد نقش آفرینی سازنده جمهوری اسلامی در جای جای جهان هستیم اما برای ایفای نقش سازندهتر نیاز به یک اهتمام بیشتر است.
امروز قدرت فرهنگی خود را دستکم گرفتهایم دیپلماسی بشردوستانه یکی از راهکارهای ارتباط سازنده با دنیا است، ما باید از این مسئله استفاده کنیم. امروز دیپلماسی نخبگی یکی از راهکارهای تاثیرگذار در جهان است ما این را نادیده گرفتیم. امروز جمهوری اسلامی با کمک این سه حوزه که اشاره شد باید به سمت نقشآفرینیهای جدید در جهان به سمت هنجارسازیهای نوین در جهان برود. گفتمان اسلامی - ایرانی ما این ظرفیتها را دارد. معتقدم اگر ما ضمن حفظ برخی ظرفیتهای خوبی که داریم و آن را ارج مینهیم به این سه حوزه هم دقت داشته باشد و کمی نیز به علاقهمندان و فعالین این حوزه اعتماد کنیم ظرفیتهای این حوزهها میتواند نقش جمهوری اسلامی را جهان هم تبیین و توسعه دهد.
راه برونرفت ایران از مشکلات کنونی را چگونه ارزیابی میکنید؟
من با منطق خودم به این سوال پاسخ میدهم این را ابتدا بگویم که ما باید با سایر کشورها بویژه کشورهای اسلامی بهترین تعاملات را داشته باشیم اما باید این را دانست که راه برونرفت هر کشوری از مشکلاتش تکیه بر قدرت و توانمندی هایش است. راه برونرفت از مشکلات کشورمان نیز در ابتدا این است که باز گردیم و سطح اتکا خود را به قدرت و منابع قدرت و ستونهای محکمی که در جمهوری اسلامی داریم قرار دهیم یعنی نگاهمان را به داخل بازگردانیم دوم اینکه باید میان ملت و دولت همبستگی بیشتری صورت گیرد.
در مجموع میتوانم بگویم جمهوری اسلامی برای برونرفت از مشکلات کنونی در قدم اول باید نگاهش را به منابع درونی خودش داشته باشد، ایران ظرفیتهای بسیاری و منابع قدرت فراوانی دارد، در عین حال کشوری ثروتمند با منابع انسانی عظیم است و میتواند هر مشکلی را رفع کند. گمان نکنیم بدون دیگران نمیتوانیم مشکلات خود را حل کنیم قطعاً میتوانیم. نکته دوم اینکه ما باید به سمت یک همبستگی جدیتر میان مردم و نظام برویم. امروز همبستگی میان نظام و مردم میتواند مشکلات بسیاری را حل کند، ما دورانی بسیار سخت تر از اکنون را در تاریخ انقلاب تجربه کردهایم ولی آنجا چون مردم پشت نظام و دولت بودند و دولت نیز به دنبال خدمترسانی به مردم بود ما توانستیم موفق شویم در کنار این مسائل بسیار جدی باید به سمت خود اصلاحی برویم. فساد را از خود دور سازیم منافع ملی را بر منافع جریانی و فردی ترجیح دهیم.
امروز همه یک ید واحده برای خدمت به مردم و کشور بشویم. هر ایرانی باید احساس کند نه برای خود بلکه برای این مملکت میخواهد قدمی بردارد، باید ایثار کند. آن وقت خواهیم دید که در پرتو این فرهنگ ایثار که یک فرهنگ اسلامی - ایرانی است، هم مردم و هم مسئولان میتوانند در مسیری قرار گیرند که از این مشکلات عبور کنند، نظیر تجربه بزرگی که کنار هم در جنگ تحمیلی تجربه کردیم و پیروز شدیم. در ضمن معتقدیم که اگر دولت و مردم ایران پایداری و مقاومت خود را حفظ کنند این مشکلات به سرعت پایان مییابد. خوب است بگونهای رفتار کنیم که دنیا بداند جمهوری اسلامی علیرغم همه این فشارها قادر است خود را مدیریت و جامعه را بسازد و این توانی است که در وجود مردم بزرگ ایران قرار دارد. در مجموع اگر این چند نکته را که گفتم واقعاً راهبرد بزرگ ملی قرار دهیم قطعاً موفق خواهیم شد ضمن اینکه ما بدانیم بدون راهبری بزرگ امام و رهبری این ۴۰ سال را نمیتوانستیم بپیماییم.
اگر در این ۴۰ سال موفق بودهایم از توطئههای کوچک و بزرگ بیرون بیاییم به لطف هدایتهای این بزرگان بوده است. اگر همگان بدون رویکرد به منافع فردی و جناحی و صرفاً با تکیه بر این اصل که میخواهیم برای منافع کشور قدمی برداریم بیاییم حول ولی امر مسلمین وحدت کنیم، بیاییم کمی به نصایح و رهنمودهای رهبر بزرگ انقلاب اسلامی گوش دهیم آن وقت خواهیم دید که در کنار هم، مشکلات را حل خواهیم کرد. به هر حال برای برونرفت از شرایط سخت نیاز به یک راهبری بزرگ است، ما مفتخریم که یک حکیم و اندیشمند بزرگ یک رهبر بزرگ دینی بر این مملکت سایه اش استوار است ما باید توجه داشته باشیم که از منافع فردی و جناحی جدا شویم آن وقتی میبینیم که به راحتی میتوانیم بر این مشکلات پیروز شویم./۹۶۹//۱۰۲/خ
منبع: مجمع جهانی صلح اسلامی