پیش نیاز نخست مسأله تحول در علوم چیست؟
به گزارش خبرگزاری رسا، سیدحسین حسینی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در یادداشتی با عنوان نقد فلسفی؛ انقلاب در انقلاب از منظر تمدن نوین اسلامی به نقد و بررسی فعالیتهای شورای عالی انقلاب فرهنگی پرداخته است:
چندی پیش در یادداشتی علمی با عنوان "فلسفه را گِل آلود نکنیم؛ امکان و امتناع علم دینی" و در پاسخ به اظهارات اخیر دکتر داوری آورده بودم: "...نخستین جایی که بیش از هر مرکز دیگری، نیازمند انقلاب فرهنگی است، همانا شورای عالی انقلاب فرهنگی است و تا چنین انقلابی فرهنگی در رویکردها و ارکان آن روی ندهد، بر سرنوشت علم و فرهنگ این مرز و بوم همان می آید که تا حال آمده است..." (ر.ک: سایت طلیعه،۲۱/۱/۱۳۹۷).
دلایلی که درآن یادداشت علمی کوتاه داشتم، قابل تأمل بود چرا که از زاویۀ دغدغه مندی "مسألۀ علم دینی" به موضوع نگاشته شده بود؛ اما هم اینک از منظر مهم دیگری یعنی "تمدن نوین اسلامی" به این موضوع می پردازم.
برای اقامۀ استدلال، پنج مقدمۀ کوتاه؛ اما متقن را در کنار یکدیگر قرار داده و سپس اظهار نظر در خصوص نتیجه گیری را به خوانندگان عزیز واگذار می کنم.
-مقدمۀ اول: "انقلاب اسلامی ایران" در مسیر تحقق "تمدن نوین اسلامی" قرار گرفته است.
مقصود از تمدن نوین اسلامی، تمدن عصر طلایی اسلام در قرون پیشین نیست بلکه وضعیتی تعریف شده(در برابر سیطرۀ تمدن مادی غرب گرایِ معاصر) و با شاخصه های متعین برای حرکت جوامع اسلامی و خروج از موقعیت موجود است( ر.ک: حسینی، سید حسین،۱۳۹۵، تمدن پژوهی؛ مطالعات مفهومی تمدن اسلامی، تهران، جامعه شناسان، ص ۱۵).
-مقدمۀ دوم: تحقق تمدن نوین اسلامی بدون "دانش تمدنی نو" ممکن نیست. مقصود از دانش تمدنی در اینجا، اعم از علوم انسانی و علوم تجربی است؛ چه اینکه هر تمدنی بدون مجموعه ای از دانش، علوم و معارف بشری متناسبِ با ویژگی های تمدنی اش، امکان ظهور و باروری ندارد والّا منحل در تمدن غالب موجود می شود و نمی توان نسبت "نوین" به آن داد.
-مقدمۀ سوم: "علوم انسانی مدرن" و دستاوردهای علمی پیشینیان، همۀ نیازهای جدید ما را به دانش تمدنی نو برآورده نمیکنند. بحرانهای هویّتی علوم انسانی مدرن و سازواری آنها با مبانی نظری تمدن مادی غرب گرا، امکان بهره گیری از آنها به عنوان دانش تمدنی نو را نمی دهد؛ اهمیت تحول علوم انسانی و جایگاه علوم انسانی اسلامی و علم دینی نیز همین جاست.
-مقدمۀ چهارم: برای دستیابی به دانش تمدنی نو، دو تغییر مهم در جامعۀ علمی لازم است؛ "تحول در سازمان علم" و "تحول در ساختار علم". سازمان علم در جامعۀ علمی ما آن چنان معیوب است که امید حرکت سازمان یافتۀ نوینی از آن نمی رود و با این وجود، چنین سازمان عریض و طویلی بی تأثیر در نهاد علم ایران نیز نیست. بدین ترتیب تحول در سازمان علم (در مسیر تحقق دانش تمدنی نو) و سازماندهی مدیریت سازمانی علم در جامعه که نوعی حرکت از بالا به پایین محسوب می شود، پیش نیاز نخست مسألۀ تحول است.
از سوی دیگر، ساختار علم در جامعۀ علمی، منشاء تولید دانش و بروز نظریه پردازی های علمی و فراگیری جریان نقد علمی در سطوح گوناگون است تا جنبش های علمی همگانی از بدنۀ نظام دانشی برخیزد که این تحول را نیز می توان نوعی حرکت از پایین به بالا دانست.
-مقدمۀ پنجم: در جامعۀ ما، شورای عالی انقلاب فرهنگی، مهمترین مرکز مسؤل در تصمیم گیری و تصمیمسازی در سازمان نهاد علم و مؤثر در ساختار نهاد علم به حساب می آید. (این سخن به معنای الزام آغاز جنبشهای خودجوش علمی از مراکز تصمیم گیری نیست بلکه به معنای تأثیرپذیری ساختار نهاد علم از سازمان نهاد علم است).
تمرین: با توجه به مقدمات پنج گانه فوق، چگونه می توانید بر ضرورت انقلاب فرهنگی در شورای عالی انقلاب فرهنگی، استدلال کنید و در غیر این صورت؛ دلایل خود را بر نادرستی مقدمات اقامه کنید. اظهار نظر خود را به صورت یک یادداشت علمی بنویسید( دربارۀ ویژگیهای روش شناختی یادداشت علمی، در شماره های بعدی "نقدهای فلسفی" نکاتی خواهد آمد)./۹۶۹/د۱۰۲/ق
منبع: مهر