۱۹ آبان ۱۴۰۴ - ۲۳:۵۹
کد خبر: ۷۹۷۱۸۲

سید حسین امامی چگونه به شهادت رسید؟

سید حسین امامی چگونه به شهادت رسید؟
افزایش تنش‌ها میان نواب صفوی و احمد کسروی، که با انتقادهای تند کسروی به باورها و متون دینی تشدید شد، سرانجام به حذف او در دادگستری انجامید؛ واقعه‌ای که بازتاب گسترده‌ای یافت و سرنوشت شماری از اعضای فدائیان اسلام را تغییر داد. در ادامهٔ همین مسیر، نقش فعال سید حسین امامی در اعدام انقلابی هژیر، و سرانجام شهادت او در سحرگاه هجدهم آبان، نقطه اوج زندگی مبارزاتی‌اش شد.

روایت پیش‌ِرو بازخوانی بخشی از تاریخ پرفرازونشیب مبارزات مذهبی و سیاسی در دهه‌های میانی قرن چهاردهم خورشیدی است؛ دورانی که جریان فدائیان اسلام به‌عنوان یکی از نخستین گروه‌های سازمان‌یافته مبارزاتی، کنش‌ها و واکنش‌های مهمی را رقم زد. در میان چهره‌های این جریان، نام سید حسین امامی و نواب صفوی به‌ویژه در ارتباط با دو نقطهٔ عطف تاریخی ــ حذف احمد کسروی و اعدام هژیر ــ برجستگی خاصی دارد.

افزایش تنش‌ها میان نواب صفوی و احمد کسروی، که با انتقادهای تند کسروی به باورها و متون دینی تشدید شد، سرانجام به حذف او در دادگستری انجامید؛ واقعه‌ای که بازتاب گسترده‌ای یافت و سرنوشت شماری از اعضای فدائیان اسلام را تغییر داد. در ادامهٔ همین مسیر، نقش فعال سید حسین امامی در اعدام انقلابی هژیر، و سرانجام شهادت او در سحرگاه هجدهم آبان، نقطه اوج زندگی مبارزاتی‌اش شد.

خاطرات سید محسن امیرحسینی ـ از اعضای فدائیان اسلام و حزب مؤتلفه ـ شرحی دست‌اول از این رویدادهاست.

مرحوم نواب صفوی در مورد کسروی آمده بود از نجف آمده بود صحبت میکرد که مردم را دعوت می کرد علیه ایشان. البته اقدامات شده بود علیه کسروی که عده‌ای از آقایان علماء قم و مشهد و اینها به دولت که ایشان چرا توهین می کند.

بعد ایشان گوش نمی کرد یکی دو مرتبه هم بردند ایشان را دادگاه بازپرسی از ایشان بازپرسی کردند بعد آزادش کــردنـد چـون انـگلیسی‌ها پشت او بودند آزادش می‌کردنـد. مـرحوم نواب صفوی یک دفعه در چهارراه حشمت‌الدوله با ایشان دعوا شد یعنی به هم برخوردند او اسلحه کشید ایشان هم اسلحه کشید هر دوی آن‌ها اسلحه داشتند نواب با اسلحه زد به کسرویکسروی را بردند بیمارستان بعد از چند روز آمد بیرون دیگر مبازره شدید شد آنجا.

نواب صفوی تصمیم گرفت که ایشان باید کشته شود یک عده از دوستان به ما مأموریت دادند که ما تعقیب کنیم ایشان را کجا می‌رود چه وقت می‌آید. عقب ایشان بودیم آنجا تا اینکه در یک جلسات ایشان دو سه نفر به نام آقای سید حسین امامی شهید سید حسین امامی و آقای سید علی امامی، جواد مظفری، علی فدایی اینها مأمور شدند برای ترور ایشان به سید حسین امامی گفتیم که شما صورت خود را بتراش و برو در جلسات این‌‌ها ببینید چه می گویند ایشان هم رفت به جلسات ایشان می رفت شبها مرتباً و گزارش می‌آورد که چند تا جوان هستند چه کسانی هستند چه هستند تا اینکه یک روزی این کتابهای متعددی داشت که توهین می‌کرد به امام جعفر صادق (ص). نواب به این‌ها دستور داد که این باید از بین برود.

ایشان وارد دادگاه [شکایتشد از طرف آقایان علماء و مردم ایشان به دادگاه دادگستری خواستند رفت. در دادگاه سید حسین آمد با سید علی رفتنـد وارد دادگـاه شدند با کارد حمله کردند به کسرویکسروی آنجا کشته شد شخصی هم بود بنام حدّاد که معاون ایشان بود آن هم یک جوانی بود او هم کشته شد.  سید حسین را گرفتند در این کار با هفت نفر گرفتند بردند ایشان را  زندان. چون حکومت نظامی بود بعد ایشان را بردند ارگ آنجا محاکمه میکردند بعد خیلی فشار آوردند از طرف علماء، مرحوم آیت‌الله کاشانی آن زمان تبعید بود. مردم خیلی فشار آوردند به دادگاه و این‌ها بعد هم خود علماء خیلی فشار آوردند به دولت تا اینکه دادگاه این‌ها را شروع کنند.

 دادگاه تشکیل شد و چند جلسه در دادگاه آخر گفت که این قتل انجام شده بدست همین آقایان انجام شده دو نفر در حضور بازپرس در دادگاه کشته شدند و در دادگستری و مسلم است این قتل بر اینها ولی چون این مسئله، مسئله اسلامی است من از این ادعانامه خودم صرف نظر می‌کنم دادگاه هم رای داد و این‌ها آزاد شدند. مردم آمدند و گوسفند آوردند و خیلی مفصل این‌ها را بردیم منزل بعضی اوقات دوستان شب‌ها می رفتند آنجا آنجا بودند.

[مسئلهبعدی ترور هژیر بود. به سید حسین امامی ایشان دستور داد که شما کار را انـجام بدهید. در مسجد سپهسالار(مسجد شهید مطهری فعلی) بـرای دربار روز دهم و یازدهم و دوازدهم سه روز عصرها روضه‌خوانی داشتند. بعد روز آخر هم هژیر فرمان شعار میداد به این دسته‌ها که می‌آمدند روز آخر بود. بنده هم بودم آنجا یعنی بیرون مدرسه یک عده‌ای هم محافظ سید حسین بودیمسید حسین وارد مسجد می‌شود و هژیر هم جلوی در دم در شبستان می‌ایستاد آنجا با هم با اسلحه حمله می‌کنند هژیر را می‌زنند فکر می‌کند کشته نشده با دسته اسلحه می‌زند در ســـر هژیر، هژیر همانجا دیگر از بین می‌رودسید حسین را میگیرند می برند زندانما هم که شب می ریزند منزل ما و خوب ما هم آنجا سابقه داشتیم در تمام موارد می ریزند منزل ما، ما را هم میگیرند. بنده هم رفتم ستاد شهربانی آنجا دیدم سید حسین مکی، حائری زاده، دکتر مظفر بقایی آزاد این‌ها را گرفته‌اند البته اینها را برده‌اند در بهداری زندان چون جایش بهتر بود. دکتر بقایی گفت من نمی روم من میخواهم پیش بچه‌ها باشم پسر آیت‌الله کاشانی را هم گرفته بودند.

خیلی از دوستان تقریباً ده بیست نفری گرفته بودند ما آنجا بودیم. یکسال آنجا زندان بودیمخوب آنها آزاد شده بودند دیگر بالطبع چون دیدند کسانی که مؤثر هستند یک عده‌ای هستندسید حسین امامی را به توپخانه (میدان امام خمینی فعلی) بردند و به دار زدند. ایشان خیلی خوش‌صــدا بــود و خــوش صوت بود قرآن می‌خوانده در آن زمان میگفتند یک عده‌ای از پلیس‌ها گریه می‌کردندهمان نیمه شب بدارش زدند بعد هم بردند ابن بابویه.ابوالفضل صرافان  رفت و جنازه ایشان را شست نیمه شب [ناتمامیعنـی میـ‌گفتند چه کسی اینجا گفتند کسی نیست یک نفر از مرده‌شورها اسمش را نگفتند چون او را می گرفتندجنازه ایشان را شست و همانجا هم دفنش کردند خوب آنجا یک سخنرانی هم کردند آمدند بگیرند ایشان فرار کردند.

ارسال نظرات