۱۲ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۷:۱۴
کد خبر: ۶۱۵۳۲۴
تجربه تبلیغی‌مان را به اشتراک بگذاریم(5)

تبلیغ روستایی با طعم اینستاگرامی

تبلیغ روستایی با طعم اینستاگرامی
با کمک خیرین اینستایی! تابلوی دارالقرآن روستا را سفارش دادیم و در دهه آخر ماه مبارک رمضان هم نصب و هم با حضور کلی از مسئولین شهر، رسما افتتاح شد.

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، بار تبلیغ با همه سنگینی اش، خیلی شیرین است. وقتی برای خدا ساک به دست عازم تبلیغ می شوی انگار تمام وجودت را به خدا داده ای پس وجود خدایی می شود.

چند دقیقه مانده به اذان صبح رسیدیم ایستگاه راه آهن و نماز را موشکی خواندیم و سوار قطار شدیم. باید می رفتیم تهران و از آنجا عازم گرمه می شدیم. حدود ساعت 7 رسیدیم تهران و از آن جا برای جاجرم بلیط گرفتیم. بعد از حدود 7 ساعت در قطار نشستن، به ایستگاه رسیدیم.

یکی از بچه ها چمدان بزرگی داشت که بین رفقا به ساید بای ساید مشهور شده بود! برای جابه جا کردن آن در قطار و ماشین واقعا جهاد می کردیم! بالاخره ظهر به گرمه رسیدیم؛ ولی شهر بوی باران می داد و بسیار خنک بود.

به شهر که رسیدیم مدیر اداره تبلیغات هر هشت نفرمون را تقسیم کرد؛‌ البته همه با هم در روستاهای نزدیک هم. خانه عالم شد اسکان هشت نفری مان. روستا از لحاظ زیبایی واقعا تحسین برانگیز بود؛ وقت نماز ظهر شد و مساله ای اینجا بود  که خوب، حالا چه کسی امام جماعت شود؟ قرار گذاشتیم هر کسی اولین نماز را اقامه کند تا پایان ماه مبارک آن جا می شد محل تبلیغش. طبق پیش بینی های قطعی قریب به یقین حسین - همان که ساید بای ساید معروفش را قبلا گفتم - با کوچک‌ترین تعارفی به طرف سجاده رفت و میخ اسلام را محکم کوبید! وقتی از نماز برگشتیم ترکش تکه های بچه ها حسابی به دل حسین نشست.

روزهای اول نماز جماعت خیلی جماعت نبود؛ ولی شکرخدا به مرور زمان خیلی عالی شد. غیر از فعالیت مسجد، یکی از خانم های مسجدی گفت اگر ممکن است قبل از نماز به حسینیه ما بیایید و جلسه قرائت قرآن کریم و بیان احکام بانوان داشته باشید. پذیرفتم.

دلم سوخت وقتی آن خانم گفت ما در طول سال نیاز به جلسات این چنینی داریم ولی مبلغ نداریم. تصمیم گرفتم رساله مصور خریداری کنم و به آن ها هدیه بدهم و اگر سوالی هم داشتند تلفنی بپرسند.

علاوه بر تبلیغ اصیل، تبلیغ نوین هم انجام می دهم و سال هاست صفحه ای در اینستاگرام راه اندازی کرده ام. برای خرید کتاب به دنبال کنندگان صفحه ام پیامی دادم و گفتم برای کار تبلیغی می‌خواهیم کتاب تهیه کنیم که قیمت آن 90 هزار تومان است. یک خانم از تهران 100 هزارتومان واریز کرد. دیگران هم پیام دادند ولی واقعا لازم نبود.

قبل از اتمام دهه اول جمعیت مسجد رو به افزایش گذاشت و به مأمومین گفتم برای افطاری ساده در مسجد هرنفر ده هزارتومان کمک کند. بحمدلله استقبال شد و افطاری ساده به راه افتاد جوری که تا آخر ماه مبارک، دفعات زیادی سفره افطاری در مسجد پهن شد.

این سفر برکات زیادی برایم داشت و علاوه بر کسب تجربه، کمک های الهی و عنایات اهل بیت علیهم السلام ما را کمک می کرد. یک شب در همین مراسم افطاری در مسجد، یکی از کودکانی که جلوی من نشسته بود را دیدم که جورابش اینقدر پاره بود که قابلیت پوشیدن نداشت. در اینستاگرام برای کار خیر از دنبال کنندگان دعوت کردم. این کمک ها اینقدر زیاد بود که نه تنها برای همه بچه های روستا جوراب هدیه دادیم بلکه بعضی ها اسباب بازی و لباس هم فرستادند.

یکی دیگر از کارهایی که گروه تبلیغی مان انجام داد، تأسیس دارالقرآن الکریم در مسجد روستا بود. با کمک خیرین اینستایی! تابلوی دارالقرآن را سفارش دادیم و در دهه آخر ماه مبارک رمضان هم نصب و هم با حضور فرماندار شهرستان گرمه و رئیس بنیاد شهید و بخشدار و فرمانده ناحیه بسیج سپاه و مسئول اداره تبلیغات و کلی مسئول شهری دیگر،‌ رسما افتتاح شد.

ظهر روزی که قرار بود مسئولین برای افتتاح و بازدید از روستا بیایند، به مردم گفتم هر خواسته ای دارید بنویسید و بگویید. خودم هم دست به کار شدم و از وسایل ورزشی برای بچه ها گرفته تا اشتغال خانم های روستا و راه روستا و اجرای طرح آبیاری قطره ای و اصلاح راه کشاورزی و... نوشتم. اذان گفته شد و افطار خوردیم و نماز خواندیم و لیست خواسته های مردم را هم به مسئولین گفتم.

شکرخدا در همان جلسه دستور برخی کارها داده شد و مقداری دیگر هم به بعد موکول شد که دهیار روستا به شوخی من گفت مدتی دیگر هم بمان تا این کارها نیز انجام شود!

مزد یک ماه رمضان را با سفر مشهد روز عیدفطر از آقا گرفتیم. مردم مهربان روستا می گفتند که محرم هم منتظر شما هستیم. یکی از اهالی روستا حرفی زد که دلم فرو ریخت، گفت: شما برای ما همه کاری انجام دادید ولی مبلغین قبلی این کارها را انجام نمی دادند. می خواستم بگویم که شما با این حرفت زحمت آنان را نادیده گرفتی و در دلم گفتم شما حجاب دارید، نماز اقامه می کنید کار همان روحانیون مخلص قبلی بوده است و زمینه پذیرش من توسط شما هم به برکت همان روحانی بزرگوار بوده است.

در پایان اینکه بعد از زیارت آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام سوار قطار شدیم و ما بودیم ساید بای ساید و حسین آقا! /829/

خاطرات حجت الاسلام سیداحمد مهدیان

خبرنگار: محمدمهدی مرادی

محمد مهدی مرادی
ارسال نظرات
نظرات بینندگان
از کوزه همان تراود که در اوست
Iran, Islamic Republic of
۱۳ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۹:۵۵
انتشار رساله مصور ابتکار خوبیست.
ممنون از خاطات شیرینتان.
1
0
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۳ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۴:۰۶
اگر بخواهیم ارزش و منزلت انسانیِ افرادی از پس‌زمینه‌های مختلف را درک کنیم، باید بکوشیم تا در تعامل‌های روزمره‌مان کمی از نابرابری بکاهیم و درعین‌حال حواسمان به نقدهای پوپولیسم باشد
0
0