۱۴ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۲:۵۹
کد خبر: ۶۱۹۲۲۰

چالش دیپلماسی رمانتیک

چالش دیپلماسی رمانتیک
دولت می داند کاهش تعهدات برجامی برای کشور راهگشا بود اما برای حفظ موقعیت اجتماعی ما قبل برجام مواضع متفاوت می‌گیرد.
به گزارش خبرگزاری رسا، برداشتن گام سوم با هر ترتیبی و به هر کیفیتی اما یک واقعیت را بیش از همیشه اثبات می‌کند. حاصل سیاست‌ورزی رمانتیک و امید به مذاکره این بود که اروپا حتی تا زمان برداشتن گام سوم ایران هم حاضر به همکاری و عمل به تعهداتش نشد، از روزی که آمریکا از برجام خارج شد و ترامپ توافق هسته‌ای را برخلاف پیش‌بینی‌های مردان دستگاه دیپلماسی با خاطری آسوده نقض کرد، به‌طور مشخص چند اتفاق در فضای سیاست خارجی ایران افتاد.
 
رئیس‌جمهور، آمریکا را صرفا یک مزاحم خواند که شرش از سر برجام کم شد و ترجیح داد به ایده برجام اروپایی پایبند بماند؛ ایده‌ای که تداوم همان مسیر سابق با 1-1+5 بود. در این مسیر اگرچه ضرب‌الاجل‌هایی هم برای تعیین‌تکلیف وضعیت توافق بدون آمریکا و بهره‌مندی ایران از مواهب برجام تعیین شد اما هیچ‌یک از این ضرب‌الاجل‌ها نتوانست پایان خوشی را برای برجام رقم بزند و بازی مذاکره تا همین امروز بدون هرگونه نتیجه‌ای خاص ادامه یافت. مذاکراتی که یک‌سال و اندی است عده‌ای در ایران به آن دل خوش کرده‌اند و با هر تحولی انتظار گشایشی را که چشم به راهش نشسته‌اند، می‌کشند.

 عاقبت برجام اروپایی

در این مسیر آمریکا دو خیز عمده در مرداد و آبان 97 برای احیای تحریم‌ها برداشت و با لغو معافیت‌ها، حداکثر فشار‌های ممکن را برای به صفر رساندن فروش نفت ایران برداشت. دولت ایران اما همچنان بنا را بر حسن نیت با طرف اروپایی گذاشت و ترجیح داد نشست و برخاست با اروپایی‌ها را به فال‌نیک بگیرد و تحقق وعده‌های آنها را از قانون مسدود‌سازی گرفته تا SPV و اینستکس و... به انتظار بنشیند.

انتظار یک‌ساله اما راه به جایی نبرد و از 18 اردیبهشت 97 تا امروز هیچ اتفاق خاصی نیفتاد و از «صبر استراتژیک» در مواجهه با انفعال اروپا، آبی برای کشور گرم نشد. سازوکار مالی اروپا برای هموار‌سازی مسیر مبادلات نفتی و بانکی با تهران، خود در دست‌انداز و این‌پا و آن‌پا کردن‌های چشم‌آبی‌ها گیر کرد و از آرزوهای دور و دراز برجامی، تحفه‌ای حداقلی در مقابل تهران گذاشت؛ تحفه‌ای که در همان مراحل اول ارزش فکر کردن را هم نداشت و با پاسخ سرضرب ایران مواجه شد.

 چرخش در دیپلماسی

این فرآیند حالا یک‌سال  و  چند ماه است که به درازا کشیده. یک‌سالش به کنار، حکایت این چند ماه اما با قبل از آن‌قدری متفاوت است. از 18 اردیبهشت 98 فرمان مواجهه با برجام در تهران به سمت‌وسوی دیگری چرخید. ایران فارغ از رفت‌وآمد‌های دیپلماتیک و موضع‌گیری‌های تکراری در محکوم‌کردن اقدامات آمریکا و بی‌عملی اروپا در این خصوص، به‌صورت پلکانی تعهداتش را در برجام کاهش داد و آرام‌آرام از مرزهای توافق هسته‌ای عبور کرد؛ رویکردی که در کنار تحولاتی چون سرنگونی پهباد فوق‌پیشرفته آمریکا و توقیف بی‌سابقه نفتکش انگلیس، همان‌طور که انتظار می‌رفت تاثیرات محسوسی را در نوع رفتار اروپا و حتی حاشیه‌نشین‌های خلیج‌فارس به‌دنبال داشت و باعث تغییراتی در دستگاه محاسباتی آنها در مواجهه با تهران شد.

 محصول مقاومت فعال و دیپلماسی رمانتیک چه بود؟

به بیان دقیق‌تر، مسیر مقاومت هوشمندانه در این چهارماه –بعد از 18 اردیبهشت- که ازقضا به‌واسطه تجاوز پهپاد گلوبال‌هاوک به مرزهای هوایی ایران و سرنگونی آن در آب‌های خلیج‌فارس، تنش‌ها میان تهران و واشنگتن در آن به اوج رسید، برخلاف تصور برخی به افزایش مصونیت ایران برابر تنش‌ها کمک کرد و درمجموع بهبودی نسبی را در محیط سیاست خارجی ایران رقم زد؛ بهبودی که به‌هیچ‌وجه نمی‌توان آن را محصول «دیپلماسی رمانتیک» حاکم بر یک سال قبل دانست.

حداکثر دستاورد مسیر یک‌ساله منتهی به 18 اردیبهشت 98، همان ورژنی از اینستکس بود که در ازای برداشت نفتی که حالا اروپایی‌ها از خرید همان هم به‌واسطه تحریم‌های آمریکا امتناع می‌کنند، صرفا مشتی غذا و دارو و احتمالا مقداری کالاهای غیرتحریمی از سه کشور فرانسه، انگلیس و آلمان روانه ایران می‌کرد. تجویز دیپلماسی واقع‌گرا اما در نقطه مقابل این رویکرد، مقاومت هوشمندانه بود. استراتژی‌ای که گذشته از -تبعات منطقه‌ای آن که در تغییر رفتار امارات و حتی عربستان مشهود است- کمترین نتیجه آن به‌صرافت افتادن مکرون و آبه شینزو و سلطان‌قابوس برای کشیدن ترمز در تهران در مسیر کاهش تعهدات هسته‌ای، تلاش برای میانجیگری میان ایران و آمریکا و فراتر از آن جست‌وخیزهای کم‌سابقه برای اقناع ایران درخصوص بسته‌های پیشنهادی برای نجات برجام بوده است.

 تقابل مجدد واقع‌گرایی و رمانتیسم

تقابل دوگانه واقع‌گرایی و رمانتیسم در حوزه دیپلماسی حالا با آغاز شمارش معکوس برای برداشتن گام سوم کاهش تعهدات برجامی به بالاترین سطح خود رسیده است. گروهی مترصد گرفتن امتیازی ملموس ولو موقت و محدود از اروپا هستند تا با بزک آن، امتیاز زرورق‌پیچ‌ شده را به خورد جامعه دهند و از فتح‌الفتوح دوباره بگویند. گروهی دیگر هم بر پایه تجربه عینی همین چهارماه، همچنان از لزوم گرفتن موضع دست بالا و برداشتن گامی بلندتر در سومین مرحله از کاهش تعهدات می‌گویند و معتقدند هرگونه سکته و شل‌آمدن در این مسیر، فرجامی به‌مراتب بدتر از برجام را عاید ایران می‌کند.

مجموعه این فضا و دو تجربه در دسترس برجام و انتظار یک‌ساله برای احیای آن از سویی و ثمره فرآیند کاهش تعهدات از سویی دیگر، روز‌های سختی را برای مردان پاستور رقم زده و آنها را بدجور بر سر دوراهی قرار داده است.

 دولت و چالش واقع‌گرایی

جریان حاکم بر دولت از یک‌طرف می‌بیند مسیر برجام و مذاکره و  مذاکره، بعد دوباره مذاکره به‌صورت حداکثری شکست‌خورده، به‌گونه‌ای که یک‌پای اصلی توافق از آن خارج شده، طرف‌های دیگر به تعهدات‌شان پایبند نیستند و نماد مذاکره نیز تحریم شده است. از طرف دیگر نمی‌توانند این واقعیت را نادیده بگیرند که تحقق نسبی وعده‌هایی که به مردم داده بودند، از مسیر دیگری در دسترس‌تر به‌نظر می‌رسد. بازگشت به مسیر اول و اصرار بر دست فرمان دیپلماسی رمانتیک برای ادامه موفقیت‌آمیز مذاکرات ممکن نیست. تغییر فاز در سیاست خارجی هم برای کسانی که خود را متخصص این حوزه می‌دانستند نوعی اقرار به شکست ایده مرکزی دولت است.

چالش واقع‌گرایی بیش از هرچیز در توجیه بدنه اجتماعی، دولت را در تنگنا قرار می‌دهد. هرچه باشد مذاکره تا بالاترین سطح موردنظر از مذاکرات مستقیم و قدم زدن ظریف و کری گرفته تا مکالمه تلفنی روسای‌جمهور دو کشور، پیش از این اتفاق افتاده و این موضوع به گفت‌وگو با طرف‌های اروپایی محدود نبوده است.

دولت نیز پیش از همه اینها بهشتی برای افکارعمومی به تصویر کشیده بود که در آن تمامی تحریم‌ها بالمره لغو، میلیاردها دلار از سرمایه‌های بلوکه شده آزاد، مشکل آب خوردن و محیط‌زیست و... حل و هزارویک نعمت دیگر برای کشور به ارمغان آورده خواهد شد.

در این مسیر فضای رسانه‌ای نیز به‌گونه‌‌ای ساماندهی شد که گویا مناقشه اصلی حامیان و منتقدان دولت، توافق یا عدم توافق بوده و هرکس از در انتقاد به رویه حاکم بر سیاست خارجی دولت بیرون می‌آید الزاما یا کاسب تحریم است یا اساسا مخالف توافق. این البته در حالی بود که دوگانه واقعی، برخلاف تبلیغات حامیان دولت ناظر به کیفیت، توافق شکل گرفته بود و مرکزیت آن را توافق خوب -توافق بد تشکیل می‌داد.

 صبر استراتژیک و آرزوهایی که بر باد رفت

هرچه بود دولت موفق شد در کش‌وقوس همه موافقت‌ها و مخالفت‌ها ایده خود را به کرسی بنشاند و با هزار وعده و وعید، دل از افکارعمومی برباید؛ اما نشد که نشد. چرخ سانتریفیوژها که نچرخید هیچ چرخ زندگی مردم هم از کار افتاد. خروج غیرقابل پیش‌بینی آمریکا –برای دولتمردان- از برجام و غافلگیرشدن‌شان از این ماجرا آن‌طور که جهانگیری روایت می‌کند، در کنار شکست حداکثری ایده حل مشکلات از مسیر مذاکره و تعامل با اروپا در یک‌سال بعد، درنهایت رشته همه رویاها را پنبه کرد. دیپلماسی رمانتیک به در بسته خورد و صبر استراتژیک هم نتوانست برای برون‌رفت از بن‌بست پدید آمده به دیپلمات‌های همیشه خندان کمک خاصی بکند.

6 سال از عمر دولت گذشت و در این میان روحانی، ظریف و عراقچی و باقی رفقا دو سال را صرف مذاکره برای رسیدن به توافق کردند. دو سال را به انتظار نتیجه نشستند و وعده گلابی برجام به جامعه دادند. دو سال دیگر را هم صرف نجات برجام و احیای آن کردند تا بلکه فرجی اتفاق بیفتد که بشود با آن عکس یادگاری گرفت و لبخند پیروزی به لب زد. عاقبت اما تقریبا هیچ بود. کوه برجام که موش زایید. محصول صبر استراتژیک بعد از آن هم چیزی بیش از تشدید تحریم‌ها و تحویل گرفتن همان وعده‌های گذشته نبود.

 سرگیجه دیپلماتیک

اظهارات یک در میان مقامات دولتی درباره مذاکره یا عدم مذاکره با آمریکا از زاویه همین بلاتکلیفی قابل فهم است. رئیس‌جمهور روزی از امکان مذاکره با هر شخصی درصورت تامین منافع مردم سخن می‌گوید. فردا روز او خود تاکید می‌کند مذاکره‌ای در کار نیست و وزیر امور خارجه هم هر نوع مذاکره مستقیم حتی درصورت بازگشت آمریکا به برجام را منتفی تلقی می‌کند. چند روز بعد دوباره سخنگوی دولت امکان مذاکره با هر شخصی را تکرار و تاکید می‌کند رئیس‌جمهور بر سر حرفش هست.

به فاصله 24 ساعت دوباره روحانی پشت تریبون مجلس حاضر می‌شود و اعلام می‌کند «ما هیچ تصمیمی برای مذاکره دوجانبه با آمریکا نداریم و نداشتیم» و انگار این رویه سینوسی قرار است همچنان ادامه داشته باشد. در این میان حامیان رسانه‌ای دولت تلاش دارند درهم‌ریختگی مورد اشاره را به فقدان صدای واحد در دولت آمریکا نسبت دهند و ماجرا را این‌طور سرهم‌بندی کنند که جان بولتن و تندروها، پمپئو و رفقای میانه‌رو و ترامپ و طیف عملگرا، روحانی را با سه آمریکای متفاوت مواجه کرده‌اند و او نمی‌داند با کدام‌ یک از آنها باید سخن بگوید و نمی‌تواند با ترامپ که هر روز به لباس یکی از مشاورانش درمی‌آید، اعتماد کند.

 انسداد دیپلماسی رمانتیک

ریشه ماجرا اما به‌نظر می‌رسد جای دیگری است. سرگیجه این روزها و تلاش برای فرار از مسئولیت وضع موجود بیش از هرچیز از آنجا آب می‌خورد که دولت نه می‌تواند تابلوی مقاومت فعال به دست گرفته و به‌رغم علم به ثمرات ملموس آن در کوتاه‌مدت، دیپلماسی واقع‌گرا را برگزیند و نه می‌تواند دوباره روی وعده درمانی برای دیپلماسی رمانتیک حساب کند.

دیپلماسی رمانتیک حالا نوعی انسداد را برای حاملانش به ارمغان آورده است. طبیعی است در شرایطی که ظرفیت مانور سیاسی و اجتماعی بر سر مذاکره یک‌بار در برجام سوخت شده، امکان بهره‌گیری مجدد از آن وجود ندارد و کشاندن مجدد جامعه به‌دنبال وعده‌هایی که حالا دیگر منتهی‌الیه‌شان برای افکارعمومی روشن شده عملا امکان‌پذیر نیست.

مذاکره برای مذاکره دیگر قابلیت توجیه اجتماعی ندارد و زبان حاملان این استراتژی هم از بیان این واقعیت الکن است. قرار گرفتن در پوزیشن دیپلماسی واقع‌گرا هم احتمالا به مذاق حامیان سیاسی چندان خوش نخواهد آمد و کار را برای دو سال باقی‌مانده سخت خواهد کرد. به‌نظر می‌رسد همین واقعیت است که دولت را به گرفتن امتیازی ولو محدود برای فیصله‌دادن به ماجرا و خروج هرچند موقت از این وضعیت قانع‌کرده است.

صحبت‌های دیروز روحانی در مجلس مبنی‌بر اینکه اگر اروپا بتواند به بخشی از تعهدات مهم خود عمل کند، ما نیز در کاهش تعهدات خود تجدیدنظر خواهیم کرد را باید در همین چارچوب تفسیر کرد. برداشتن گام سوم با هر ترتیبی و به هر کیفیتی اما یک واقعیت را بیش از همیشه اثبات می‌کند. حاصل سیاست‌ورزی رمانتیک و امید به مذاکره این بود که اروپا حتی تا زمان برداشتن گام سوم ایران هم حاضر به همکاری و عمل به تعهداتش نشد./1360//101/خ

ارسال نظرات