۱۰ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۲:۰۷
کد خبر: ۶۵۴۰۴۳

نگاهی به وصیت نامه شهید حشمت اله قلی

نگاهی به وصیت نامه شهید حشمت اله قلی
شهید حشمت اله قلی در سال ۱۳۴۴ در شهرستان الیگودرز متولد شد و در تاریخ ۱۱/۰۱/۱۳۶۵ در منطقه شمال سلیمانیه عراق در ارتفاعات میشلان به درجه رفیع شهادت نائل شد.

به گزارش خبرگزاری رسا در خرم آباد، طرح هر هفته با یک شهید، به همت بسیج رسانه استان لرستان و رسانه های استان و با هدف تبیین و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و زنده نگه داشتن یا و خاطره شهدا اجرا می شود.

در ادامه بخشی از وصیت نامه شهید حشمت اله قلی که در تاریخ 11/01/1365 در منطقه شمال سلیمانیه عراق در ارتفاعات میشلان به درجه رفیع شهادت نائل گردید، ارائه می شود.

بسم الله الرحمن الرحیم

پس از ستایش خداوند تبارک و تعالی و صلوات و سلام بر رسول خدا و با درود بر امام امت و روان تابناک شهیدان

هم اکنون که این چند سطر را می نویسم، در انتظار شب حمله ام، در انتظار شب رحمت، شب بیداری و شب غلبه بر نور بر ظلمت و سرنگونی کفر، به یاری حق و امدادهای غیبی و دعاهای شما امت حزب ا...

در این لحظات پایانی که آخرین روزهای عمر خود را می گذرانم، توانسته ام اندکی به خویش بازگردم و با خدایم راز و نیاز کنم.

بارالها، تو میدانی که هنوز فکرم از قید و بندهای دنیایی رها نگشته، ولی چه کنم باید بنویسم وقت تنگ و حساب الهی همه را دربرمی گیرد، آنگاه که پای عشق به میان می آید عاشق با سوختن و فنا شدن خود را فدای معبود می کند، من نتوانستم از این عشق بگریزم و همیشه عشق بر من غالب بود، منطق شهید سوختن و سوزاندن است و به قول استاد مطهری «خون شهید بر زمین نخواهد ریخت و هر قطره اش به صدها و هزاران قطره بلکه به دریایی از خون تبدیل شده و به پیکر اجتماع وارد می شود. »

شما ای انسان ها خود را از بند هوی و هوس ها رها کنید و به جمع عاشقان بپیوندید، زیرا زندگی بدون عشق به الله نابود شدنی است و انسان عاشق این جهان را به مانند دخمه ای تنگ و تاریک می داند و زمانی که از این جهان هجرت می کند خود را رها شده می یابد.

خرم آن روز کز این منزل ویران بروم          راحت جان طلبم از پی جانان بروم

خدایا برای لقاء تو به این مکان مقدس آمدم و امیدم جز وصل تو نیست تو دست رد بر سینه امیدواران نمی زنی و آنان را می خوانی.

بار پروردگارا، تو نیک می دانی که قلبم در تیرگی گناهان تیره و تار گشته است و همیشه عقلم مغلوب هواهای نفسانی من بوده است.

خدایا عمرم در راه گناه و نافرمانی از دستورات تو به تباهی رفته است و با خود جر کوله باری از گناه به پیشگاه تو نیاورده ام و در اجتماع خود جز یک موجود مصرف کننده نبوده ام .

خدایا بار گناهانم بر شانه هایم سنگینی می کند و از خود بیزار شده ام، هیچکس قادر نیست مرا از این منجلابی که خود برای خود ساخته ام بیرون بکشد.

خدایا هزاران بار توبه کرده و توبه شکسته ام،  روحم از ناپاکی ها آلوده گشته و پاهایم به خطا رفته و چشمانم به خطا نگریسته است، خدایا پناهگاهی ندارم از کثرت گناهان دعاهایم بی اثر گشته است.

خدایا با این همه لطفی که در حق من کردی، از تو روی برگردانیدم با وجود این با من چه تدبیری خواهی کرد ای پوشاننده ی عیب ها؟

خداوندا بارالها گناهانم به قدری مرا در تنگنا و بن بست قرار داده که قدرت تعقل و اندیشیدن را از من سلب کرده است.

حال به تو روی آورده ام و راهی جز جهاد در راه تو برای من باقی نمانده است.

آخر تو خود گفته ای آنان که از وطن خود هجرت کردند و از دیار خارج شدند و در راه تو رنج کشیدند و جهاد کرده اند و کشته شدند، همانا بدی های آنان را در پرده لطف و رحمت خود می پوشانی و خود نیز گفته ای که آنان که در راه خدا کشته شده اند هیچ ترس و اندوهی ا زگذشته خود نداشته باشند.

خدایا اکنون غرق در گناه به سوی تو آمده ام با دلی شکسته و روحی که در زندان تنم بیتابی می کند، خدایا تو را به حق محمد و آل محمد گناهانم را ببخش و مرا در سایه لطف و رحمت خود قرار ده .

چند جمله ای هم با شما پدر و مادر مهربانم سخن دارم:  

با تبریک و تهنیت بر شما پدر و مادر مهربانم که پس از سالها رنج و زحمت ثمره آن را به اسلام هدیه کردید آفرین بر شما،  می دانم که هیچ وقت فرزند خوبی برایتان نبودم اکنون می خواهم با ریختن خونم در رکاب حسین زمان شما را در پیشگاه فاطمه زهرا و زینب (س) رو سفید گردانم .

مادر، در شهادتم گریه و زاری مکن که راضی نیستم اگر هم عزاداری می کنید برای امام حسین(ع) عزاداری کنید هیچ گاه از فراغ من ناراحت نشوید و مانند سایر خانواده شهدا سرافراز باشید هر چند روحیه شما بسیار بال است.

سخنی با برادران ورزشکار:

فضائل اخلاقی را پیشه کنید و بعد معنوی خود را تقویت کنید و همراه با پرورش جسم، در پرورش روحتان بکوشید.

خدایا مرا بیامرز که آمرزنده ای جز تو ندارم، خدایا مرا دوست بدار چون دوست می دارم تو را، مرا بپذیر که به سوی تو آمده ام./9451/د102/ق

ابراهیم بهروج
ارسال نظرات