اگر بدانید، دین از نفس کشیدن برایتان واجبتر است
از لحن و شیوۀ سخن گفتنش میتوان پی برد که سالهای زیادی را در خارج از کشور گذرانده است، اما اصالت زابلی دارد و خوب فارسی حرف میزند. از نقاشان معاصر در رشتۀ نقاشی پستمدرن که بیشتر سالهای عمر خود را در کشورهای اروپایی وقف فراگیری نقاشی، پژوهش، تدریس و برپایی گالری و نمایشگاههای مختلف کرده و در حال حاضر ساکن کرج است. او که تاکنون در چند نوبت هفت تابلوی نفیس خود را به موزۀ رضوی اهدا کرده، در شصت و سومین بهار عمر خود تصمیم گرفته است دو تابلوی ارزشمند دیگر از آثارش را وقف حرم رضوی کند. به همین بهانه، دقایقی را با او گفتوگو کردیم.
نامش غلامرضا افشاری است و خود را رضا افشاری متولد 1335 خورشیدی معرفی میکند. در بیان سیر زندگی هنری خود میگوید: «در دوران انقلاب فرهنگی ایران که دانشگاهها تعطیل شد، به اروپا رفتم و هنرهای زیبا را در آکادمی ایتالیا فراگرفتم. همۀ دغدغه و دلمشغولی من همیشه هنر و علوم انسانی بوده است و مدتی در شمال اروپا گالری داشتم. مدتی هم دانشگاه تربیت معلم زاهدان تدریس کردم. در حوزۀ ادبیات و شعر هم فعالیتهایی داشتهام که در نتیجۀ آن، «سفری بر موج» را منتشر کردم. سال 1390 خورشیدی، مجموعه کارهای نقاشی من در قالب کتاب «خورشید ربانینگر» در ایران به چاپ رسید که چاپ دوم آن دو سال پیش منتشر شد».
بیمقدمه به سر اصل مطلب میرود و دربارۀ آثاری که به موزۀ رضوی اهدا کرده توضیح میدهد: «مفتخرم این سعادت نصیبم شده که تعدادی از آثارم مورد قبول حضرت رضا(ع) واقع شود. «ظهر عاشورا»، «رأس الحسین»، «مادر»، «نخل» (از مجموعۀ درختان)، «پنجره»، «ذبح عظیم»، «یا شمس الشموس» از جمله آثاری است که تقدیم موزۀ آستان قدس رضوی کردم که در قالب اکلیل روی کاغذ، رنگ روغن روی بوم و برخی به صورت کلاژ تهیه شده است.
این توفیقی بوده برای من که سال 91 پنج اثر، سال 95 دو تابلوی «رأسالحسین» و «ذبح عظیم» را در ابعاد 160 در 100 و 110 در 100 به صورت رنگ روغن روی بوم اهدا کنم و امروز هم دو اثر دیگر که کارشناسی شده و مورد تأیید قرار گرفته است، تقدیم موزۀ رضوی کردم که یکی به صورت رنگ روغن روی بوم و کلاژ در ابعاد 81 در 100 و دیگری با عنوان «یا شمسالشموس» به صورت رنگ روغن روی بوم در ابعاد 100 در 100 است».
از نامی که بر روی آثارش نهاده، میشود فهمید که موضوعی که بیشتر به آن پرداخته، احتمالاً دینی و آیینی ـ اسلامی است. وقتی این را از خودش میپرسم با کمی تأمل پاسخ میدهد: «شاید بتوان گفت بله؛ چون مثلاً حتی در تابلوی مادر که صراحتاً مفهومی دینی را مطرح نکردهام، بانویی با چادر را روی تابلو طرح زدهام. یا مثلاً در تابلوی «پنجره» مفهوم تعالی انسان مطرح است که اگر عمیق بنگریم، مفهومی دینی را در دل خود دارد». و در بیان چرایی این نگرش خود، به سخن یکی از بزرگان عرصۀ هنر متوسل میشود که «اگر بدانید، دین از نفس کشیدن برایتان واجبتر است».
در نقاشی پیرو سبک خاصی نیست و از 40 سال قبل آرزویش بوده خودش کار کند: «این کار محققین و منتقدین است که تشخیص دهند چقدر آثار من گرایش به سبکهای مختلف هنری دارد و چقدر متکی به خود بودهام و اگر شیوۀ نویی را ابداع کردم، چه نامی میشود بر آن گذاشت».
وقتی دربارۀ انگیزهاش از خلق آثار یا جرقهای که باعث خلق آثارش میشود، از او میپرسم، با همان لهجۀ خاصش که کلامش را دلنشینتر میکند پاسخ میدهد: «هرچند به نیچه گرایشی ندارم، اما در پاسخ به این پرسش باید جملهای از نیچه را بیان کنم که «اگر هنر نمیبود، واقعیت ما را خفه میکرد». البته واقعیتی که نیچه میگوید، واقعیت صوری و ظاهری و مادی است و واقعیتی که من به آن معتقدم نهتنها ما را خفه نمیکند، بلکه بیشتر ما را به سمت کار و فعالیت سوق میدهد؛ چیزی که باعث میشود زنده بمانم و زندگی را برای من لذتبخش و صمیمی و دلپذیر میکند و باعث میشود زندگی را زندگانی کنم. اصلاً به نظر من هنر چیزی جز عشق نیست و به همین دلیل در بیشتر آثارم جای پا یا نام یا موضوع و محتوایی از سلطانالعاشقین که به تعبیر و تحقیق من «سیدالشهدا(ع)» است به چشم میخورد».
او در پاسخ به این پرسش که چرا در پس این همه سال حضور در اروپا و برگزاری نمایشگاهها و گالریهای مختلف در خارج کشور، تصمیم گرفته است آثارش را به موزۀ آستان قدس رضوی اهدا کند، ارادت به علیبن موسی الرضا(ع) را بهانه میداند و میگوید: «من با موزههای زیادی در سرتاسر دنیا در ارتباطم، اما موزۀ آستان قدس برای من از تقدّس و شأن خاصی برخوردار است و اینجا را با هیچ موزهای در ایران و جهان نمیتوانم مقایسه کنم، اما اگر موزههای دیگر کشورهای دنیا نیز محتوایی اسلامی داشته باشند، دوست دارم آثاری را نیز به آنجا اهدا کنم».
او نقاش است و در کار خود استاد. از فرصت حضورش استفاده میکنم تا سطح آثار نقاشی موزه را ارزیابی کند که پس از بازدید از گنجینۀ هنرهای تجسمی موزۀ آستان قدس رضوی، تابلوهای نقاشی را از نظر اصول و مبانی زیباییشناسی، کارشناسیشده و مورد تأیید میداند و میگوید: «سطح زیباییشناختی آثار هنری موزۀ آستان قدس خوب است، اما در برخی آثار احساس میکنم نوع بیان و نوع اجرا و قالب، متعلق به این زمان نیست. فکر میکنم بهتر است طوری که نه هنر لطمه بخود نه انسان و نه دین، کمی آثار بهروزتر شود و از تاریخ هنر قرن 18 و 19 حتی از نیمۀ اول قرن 20 گذر کند. در واقع، رسیدن به این مسأله کشف و شهود میخواهد و اگر این کشف و شهود صورت بگیرد و اگر ما تجربۀ وجودی داشته باشیم، میتوانیم حرفمان را به زبان زمان خودمان منعکس کنیم. چنانکه حضرت علی(ع) میفرمایند فرزند زمان خود باش!».
و سخن خود را اینگونه تکمیل میکند: «از حدود 30 سال پبش، مفهومی به نام «هنر زشت» در همۀ هنرها مطرح شد؛ مثلاً در موسیقی، برخی موسیقیهای مِتال نمونۀ هنر زشت است. مهم آن است که در هر رشتۀ هنر، «هوالبدیع» و «هوالجمیل» در اذهان لطمه نخورد؛ هرچند آن ذات زیبای متعال لطمه نمیخورد، اما ممکن است هنر زشت زمینهای را فراهم کند که آن را در اذهان خدشهدار کند».
به عنوان پرسش آخر از کموکیف ارتباطش با موزۀ آستان قدس طی سالها دوری از وطن میپرسم که محکم پاسخ میدهد: «من از 10 سال پیش با این موزه در ارتباطم و همیشه برخورد همۀ مسؤولان موزه، فوقالعاده صمیمانه، فوقالعاده دوستانه، فوقالعاده حرفهای و فوقالعاده کارشناسانه و بدون تبعیض بوده است و من جز خاطرۀ زیبا چیزی در خاطر ندارم»./864/ز503/ف
مریم نیازپور امغان