خانه بر دوشان همیشگی
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، از فرط گرسنگی ناخن بر زمین می سایید ولی میدانست که اگر روزه خود را باز کند، باید هر روز یکی از بردههای سیاه خود را در راه خدا آزاد کند. او خود را اذیت میکرد تا از لذت اذیت کردن طولانی مدت این سیاهان محروم نشود.
فشار گرما او را راهی بستر بیماری کرد. غلامان بر بالین او جمع شده و به او قول دادند تا حتی در صورت آزاد کردن آنها، خانه وی را ترک ننمایند و تا آخر عمر به او خدمت کنند. شرمندگی بیشتر از بیماری آزارش میداد. تازه فهمیده بود که چه گوهرهایی در خانه داشته و به حق برای نگه داشتن آن دست و پا زده است.
آری در حکومت و مدل سیاسی پیامبر اسلام و ائمه اطهار، انسانها با یکدیگر برابر بوده و هیچ نژادی بر دیگر نژادها برتری نداشته است. اما نباید فراموش کرد که جامعه عربی سالها و قرنها، بردهداری سیاهان را در دل خود جای داده و نمیتوانسته به یکباره آن را کنار بگذارد.
تبعیض در حکومت پیامبر معنا نداشت
از این رو پیامبر اسلام به جای محکوم کردن این کار، در بین احکام حکومتی و شرعی خود مدام راههایی را برای آزاد کردن بردگان سیاه نشان میدادند. به عبارت بهتر میتوان گفت که در جامعه صدر اسلام، نژاد پرستی نه یک مقوله سیاسی که مقوله فرهنگی و اجتماعی بوده است. در دولت نبوی بلال حبشی و سلمان فارسی و علی بن ابیطالب(ع) هر سه میتوانند زمامدار امور شوند ولی در فرهنگ عربی به جا مانده از دوران جاهلیت، سیاهان حتی مالک خانه خود نخواهند شد.
جمهوری اسلامی به تبعیت از راه و رسم ائمه شیعه سعی کرده تا در این چهل سال هیچ قوم و فرهنگی را مهجور ننهاده و در متن قوانین و احکام اجرایی خود، همگان را به یک چوب براند. به بیان دیگر در متن قانون اساسی ایران هیچ قیدی مبنی بر تمایز گروهی خاص ذکر نشده و در بستر اجرای سیاستها فرقی بین اقوام مختلف با سنتها و فرهنگهای متفاوت وجود ندارد.
به عبارت بهتر ایران علیرغم اینکه مهاجرپذیر نبوده و جمعیت آن سراسر بومی هستند، تکثر فرهنگی را به رسمیت شناخته و از ظرفیت تمام اقوام به طور یکسان بهره میبرد. اما در متن جامعه و فرهنگ مردم به خاطر سنتهای غلطی که از پیش به جا مانده، برخی از اقوام کمتر از دیگر اقوام احترام شده و یا صاحبان برخی از فرهنگها، کمتر از باقی فرهنگها مورد توجه قرار میگیرند. به نظر میرسد که در ایران امروز هم تبعیض قومی نه یک امر سیاسی بلکه یک امر فرهنگی و اجتماعی است که حکومت در صَدد رفع آن است.
جامعه آمریکایی و تضادهای داخلی
حال با پیش فرض گرفتن این دو مثال میتوانیم جامعه امروز آمریکا را بهتر تحلیل کنیم. در فرهنگ آمریکایی (البته اگر بتوان فرهنگ واحد و جامعی برای تمام این کشور در نظر گرفت) به علت حضور مهاجرهای متعدد، مردم یاد گرفتهاند که در کنار یکدیگر زندگی مسالمتآمیزی داشته و به اصطلاح همدیگر را به خدمت نگیرند.
در این جامعه دیگر سیاهی یا سفیدی چهره برای انجام امور روزمره اجتماعی تفاوتی ندارد. مهمترین نمونه این توافق دسته جمعی را میتوان در انتخاباتهای سیاسی این کشور دید که گاهی سیاهان به طرفداری از یک نماینده سفید پوست قیام میکنند و گاهی مردم سفیدپوست به ریاست جمهوری یک سیاهپوست تن میدهند. اما از طرف دیگر سیاست کلی حاکم بر دستگاه اجرایی این کشور با این فرهنگ عمومی همخوانی ندارد.
در قانون حکومتی آمریکا همچنان سیاهان به عنوان موجوداتی شرور شناخته میشوند و پلیس موظف است از بین خیل جمعیت اعتراض کننده، یک سیاه را بیرون کشیده و پا بر گردن او بگذارد. اعتراضات خیابانی بعد از این جریان که در محکومیت کشتن یک سیاه پوست انجام میپذیرد، شاهد دیگری بر این مسأله است که نژاد پرستی در این کشور نه یک امر فرهنگی و اجتماعی بلکه کاملا سیاسی و نهادینه شده در بطن قدرت است که به مردم جامعه تحمیل میشود./882/ی200/ف