اینستاگرام و تقلا برای دیده شدن
دیده شدن در اینستاگرام به مثابه نیاز
منظور از دیده شدن در اینجا یک بحث روانشناختی صرف نیست. نیاز به دیده شدن یک نیاز هستی شناختی و بنیادین انسانی است. میتوان گفت برای ما انسانها دیده شدن به معنی درک انسان بودن خود است. مثلا یک انسان فرضی تنها، که در مکانی دور زندگی میکند فهمی از انسان بودن خود پیدا نخواهد کرد. انسانها تنها زمانی احساس انسان بودن را تجربه میکنند که از جانب یک فرد یا جماعتی به رسمیت شناخته شوند.
این موضوع در علوم مختلف مثل فلسفه، جامعهشناسی، علوم سیاسی و… نیز مطرحشده است. مثلاً هگل، فیلسوف آلمانی این موضوع را ذیل مفهوم خودآگاهی مطرح میکند. خودآگاهی از مفاهیم اصلی فلسفهی هگل است و ازنظر هگل انسان تا با فرد دیگری همچون خود مواجه نشود و تا زمانی که افراد دیگر ما را بهمثابه یک انسان نبینند وارد ساحت خودآگاهی نخواهیم شد. و خودآگاهی لحظهای است که ما به انسان بودن خودمان پی میبریم. و یا در دانش جامعهشناسی نیز در مکتب کنش متقابل نمادین به این موضوع به شکل مبسوطی پرداخته شده است.
این مکتب به چگونگی تکوین مفهوم خود در انسان میپردازد و مطابق نظریات این مکتب خود اساساً در فرآیند تعاملی و ارتباطی بین انسانها شکل میگیرد و اگر این تعامل و ارتباط بین انسانی نباشد، مفهوم خود برای انسان بیمعنا هست. آنچه آورده شد تنها نمونههایی از بحثهایی است که متفکران پیرامون این موضوع داشتهاند که بهنوعی میتوان آنها را مرتبط با نیاز دیده شدن در انسانها دانست.
نیازمندی و ضعف انسان
همانطور که بیان شد، نیاز به دیده شدن یکی از نیازهای انسانی است و هر نیازی که در انسان شکل میگیرد ، انسان را در موضع ضعف قرار میدهد که این ضعف او را مجبور به انجام کارهای خاصی میکند. نیاز گرسنگی و تشنگی، انسان را مجبور میکند که در محیطی زندگی کند که در آنجا آب و غذای مناسب برای رفع نیازهایش پیدا شود. متعاقباً نیاز به دیده شدن نیز انسانها را مجبور میکند که رفتارهای مشخصی از خود بروز دهند.
اگر بخواهیم از بعد اجتماعی به مقوله دیده شدن و ملزوماتی که برای انسان دارد، بپردازیم درمییابیم نهتنها احساس انسان بودن بلکه هر عنوان و هویتی که برای خود قائل هستیم و یا به دنبال کسب آن هستیم منوط به تایید و تصریح دیگران است. یک معلم زمانی احساس معلم بودن میکند که از جانب دانشآموزانش بهعنوان معلم به رسمیت شناخته شود یک پزشک زمانی پزشک خواهد بود که او را بهعنوان پزشک به رسمیت میشناسد. و مثلاً زمانی یک فرد پزشک بهحساب میآید که مطب داشته باشد.
اگر فرد بخواهد مطب داشته باشد باید مدرک پزشکی داشته باشد و اگر مدرک پزشکی بخواهد باید در دانشگاه به خصوصی تحصیل کند. این پروسه تقریباً برای تمام هویتها و نقشها مطرح است و هرکسی که به دنبال موقعیت بخصوصی در جامعه هست مجبور است آنها بهنحویکه مورد تائید جامعهی اوست طی کند.
رسانهها و تعیین فرم دیده شدن
در بالا گفته شد که کسب هر هویت، نقش و عنوانی نیازمند تائید دیگران و نیز به رسمیت شناخته شدن از جانب دیگران است. اما آنچه موضوع اصلی این یادداشت هست نقش و جایگاهی است که رسانه در این مورد ایفا میکند. امروزه رسانهها شاید مهمترین عاملی هستند که فرم دیده شدن را تعیین میکنند. منظور از تعیین فرم دیده شدن این است که رسانهها هستند که تعیین میکنند تحت چه شرایطی امکان دیده شدن مهیا خواهد شد.
بهویژه شبکههای اجتماعی محل بحث هستند زیرا در حال حاضر رسانه غالب در بسیاری از کشورها هستند، که در این موضوع نقش آفرینند. امروزه برنامههایی چون اینستاگرام و توییتر فرم دیده شدن را تعیین میکنند. یعنی اگر فردی بخواهد که در جامعه خود دیده بشود و موردتوجه قرار بگیرد ناچار است که در اینستاگرام حضورداشته باشد که البته این حضور ملزوماتی دارد و فرد باید آنها را پذیرفته و خود را متناسب با آنها آماده کند. اینکه سیاست مداران، اساتید دانشگاه، هنرمندان، جوانان و … همگی در این شبکهها حضور دارد ناظر به این نکته است که عدم حضور آنها برابر است با نادیده گرفته شدن و این مسئله باعث میشود هویتی که برای خود کسب کردهاند اندکاندک زیر سال برود. هر چه که میزان استفاده از این شبکهها بیشتر شود قدرت اثرگذاری آنها در جوامع نیز بیشتر خواهد.
حال سؤال نهایی این است که فرم شبکههای اجتماعیای مانند اینستاگرام چگونه هویتها و مناسبات اجتماعی را متأثر خواهد کرد؟
اولین ویژگی این شبکهها اجتماعی بودن آنهاست. یعنی در قیاس با سایر حوزههای عمومی، افراد زیادی بهراحتی با نصب یک برنامه میتوانند در آن حضورداشته و ایفای نقش کنند؛ یا به تعبیری بهتر، در مقام دیگریای قرار بگیرند که یک فرد باید در نگاه و نظر آنان تائید شود. حضور فراگیر و گسترده افراد و تعاملات و ارتباطات انسانی زیادی که در این فضا شکل میگیرد، لاجرم در شکلدهی به هویت انسانی نیز تأثیر میگذارد.
تغییر استانداردها و هنجارها یکی از تبعات این موضوع است. برای مثال در این فضا استانداردهای زیبایی تغییر خواهند کرد. اگر درگذشته فردی با زیبا خطاب شدن از جانب چند فرد محدود مثلاً اعضای خانواده که متعلق به فرهنگ خاصی بودند احساس زیبا بودن پیدا میکرد امروزه باید نظر جماعت کثیری از مخاطبان و کاربرانی که در اینستاگرام حضور دارند را جلب کند. یا اگر فردی با تأییدیه گرفتن از جانب چند فرد بهخصوص مثلاً اساتید دانشگاه متوجه میشد که سواد لازم در یک حوزه را کسب کرده یا اصطلاحاً فرد باسوادی خطاب میشد، اما امروزه باید به نحوی در این شبکههای صحبت کند که از جانب مخاطبان انبوه نیز این تأییدیه را کسب کند. این پدیده بهنوعی عوامانه شدن یا غیرتخصصی شدن استاندارها و معیارها را درپی دارد.
نتیجه دیگر این مواجهشدن با یک جمعیت انبوه، غیرقابلکنترل شدن مناسبات اجتماعی و معیارها و شاخصهای اجتماعی است. اگر تا دیروز یک خانواده با تغییر محل سکونت و یا با تعیین یک مدرسه مشخص میتوانست فرزند خود را آنگونه که دوست دارد تربیت کند امروزه باوجود شبکههای اجتماعی این مسئله از کنترل آنها خارجشده است. زیرا محیط پیرامونی فرزندانشان دیگر محدود به یک فضای فیزیکی خاص و آدمهای به خصوصی نیست، چراکه دیگرانی که او به تایید و تمجید آنها نیازمند است، جمعیت فراوانی است که در شبکههای اجتماعی حضور دارند و آنها هستند که تعیین میکنند که فرزند آنها چگونه رفتار کند تا مورد تایید واقع شود.
مسئله تصویری بودن اینستاگرام نیز یکی از محدودیتهای فرمی است که توسط این برنامه به وجود آمده است. هر آنچه بخواهد گفته شود یا مطرح بشود باید به زبان تصویر گفته شود و افراد برای دیده شدن علاوه بر روشهای دیگر برای هر هدفی که باشد باید به قالب تصویر نیز پناه ببرند.
مسئله دیگر محدودیتهای زمانی و حجمی است که در این شبکهها وجود دارد. برای مثال شما نمیتوانید در پایین یک عکس بیشتر از میزانی مشخص متنی بنویسد. در توییتر نیز فرم غالب گزیدهگویی است. در این اینجا شما فرصت طولوتفصیل دادن ندارید و باید در مختصرترین شکل ممکن مقصود خود را بیان کنید. این محدودیت فرمی که در ادامهِ فست فودی شدن زندگی انسانها در دوران معاصر است بیشازپیش امکان هرگونه تعمق و تدبر را از انسانها سلب میکند و آنها را به موجوداتی سطحی، کمعمق و زودباور تبدیل میکند.
افزون بر آن مشکل دیگری که از این گزیده گوییها به وجود خواهد از بین رفتن امکان گفتوگوی جدی میان انسانها و تشدید چنددستگیهاست؛ زیرا اساساً در این بسترِ محدود فرصتی برای درک طرف مقابل فراهم نمیشود تا بتواند دیالوگی شکل بگیرد.