دنیای نوهها و باب جدید مرجعیت/ اجتهاد پویا پشت درهای بسته!
هیچ پوشیده نیست که انتساب به خاندان فقاهت، بسی جای افتخار است و این توفیق را شکری جانانه سزاست، از آن جهت که نیاکانی بودهاند که تربیت و تنفس در فضای معنا و مفهوم دین را برای حلقه اول بیوت خود، اصلی انکارناپذیر میشمردند.
بلاشک سخن مداوم از فقه و اصول، و گرمی روضههای بیوت، نخستین تأثیر خود را بر خانواده و مرتبطان علما میگذارد؛ اما دو پرسش را باید پاسخ گفت؛ آیا انتساب به مراجع و مجتهدان، آداب و اخلاق جدیدی را بیش از افراد عادی جامعه بر منتسبان بار میکند؟ و دوم این که؛ منتسبان به بیوتِ مراجع معظم تقلید چه ملاکات و معیارهای را باید در مواجهه با اصل اجتهاد به رعایت بنشینند؟ بیتردید نخستین پرسش، با عینک «اخلاق» قابل یافتن است و پرسش دیگر را با عینک جریانشناسانه میتوان به رصد نشست که نیازمند هوش اجتماعی و سیاسی است.
امروز «تکیهی گزاف بر جای بزرگانِ» برخی بیوت داران نه تنها مرجعیت و تراث شیعه را تهدید میکند که دینداری جامعه را هم نشانه گرفته است. حال بگذریم از این که دینداری معاصر با چه وضعیتی رو به رو است؟! که بخش مهم اما غیر مکشوف آن، به عدم کارکرد تمدنی برخی بیوت علمای فقید بر میگردد، به بیانی بهتر: بیوتی که از حضور پدرِ فقیه خالی است و رشته کلام به دست نوهها! نوادگانی که نه تنها تحرکاتی متناسب با عصر انقلاب اسلامی و رویارویی با جریان سرسخت استکبار و ضداسلامی، از آنان دیده نمیشود که زمینه را برای سکولاریزه شدن فقه و فقاهت و تقابل گفتمانی با انقلاب امام خمینی(ره) فراهم میکنند.
آنچه این روزها شنیده میشود، گفتوگوهای پنهانی به بهانه نظریهپردازی دینی است. مباحثاتی پشت درهای بسته بین علما و در پستوهای برخی بیوت رخ میدهد که هیچ تناسب و سنخیتی با عصر اطلاعات و ارتباطات ندارد.
انتساب؛ معبری نامعتبر برای کسب اعتبار
در این میان شایسته است، روشنگریها آغاز شود، علمای طراز عصر جدید انقلاب اسلامی و فقاهت پویا به میدان بیایند تا با جریان اجتهادهای خودخوانده به مقابله پردازند، تا کسی یارای جستن معبری نامعتبر برای رسیدن به زعامت دینی نداشته باشد؛ این ماجرا آغاز انحراف نیست، انجام انحراف و تحریف اصول اجتهادپروری است!
به صراحت باید گفت؛ هر کسی که بیتنشین است، آیا لزوما به مقام افتاء نیز دست مییابد؟ و آیا میتواند اصلاح اعتقاد مقلدان را به دست گیرد؟ و آیا مطلق انتساب به بیوت معظم، احاطه به جامعه و درک زمانه محسوب میشود؟
روزگاری مجتهدِ اعلم و مسلّمِ تقلید برای قرار نگرفتن در موضع مرجعیت، به دنبال مفرّی بودند و تلاش می کردند نشانی مرجعیت را تا وقت ضرورت و لزوم کمرنگ داشته باشند، و برای کرسی درس و مجتهدپروری آبرو قائل بودند. حال چه شده که غیر مسلَّمها به هوای مرجعیت، رساله عملیه چاپ و انبار میکنند؟ روزگاری سنت بیمیلی به مرجعیت در اخلاق فقهای شیعی موج میزد، حال چه شده است که با عطشهای غیر اعلمها مواجهیم؟
اینجا دو گمان میرود؛ نخست، سرمایهگذاری آنتیتزیهای انقلاب برای نفوذ در حوزه علمیه و مرجعسازی! و دوم پیوست اقتصادی چنین عطشهایی در پوشش دریافت وجوهات شرعی و کسب مکنت اجتماعی؛ که ماحصلش تخریب بنیان فقاهت است.
تاریخ گواه است، برخی علما با سه اقدام از مرجعیت فرار میکردند؛ به استفتائات پاسخ نمیدادند، وجوهات شرعی دریافت نمیکردند و نشانی اعلم دیگری را به مردم میدادند؛ نمونهاش هجرت مرحوم آیت الله بروجردی از قم به احترام حضور آیت الله حایری یزدی در قم، و یا نامهی آیت الله میرزای شیرازی به آیت الله فاضل اردکانی است که میرزا نوشت: «ديگر لازم نيست استفتائات و وجوهات شهر كربلا را براى من بفرستى» فاضل اردکانی در پاسخ گفت: «فتوایی را پاسخ نمیدهم؛ هیچ وجهی نمیگیرم، ميرزا زحمت مرجعيت را از دوش ما برداشته است.» اما امروزه با تکثر این سه شرط، همچنان اقبال کاذب مدعیان مرجعیت، خودنمایی میکند، آیا در این موقعیت، «اعتنای به شک» رجحان ندارد؟ مگر در عصر انسداد باب مرجعیت هستیم که نوهها احساس تکلیف میکنند؟!
اخبار چاپ رسالههای فضلایی که خود را در آستانه مرجعیت میدانند، شنیدن دارد! این مسابقهی نامرسوم را میتوان در انبارهای برخی فضلای محتاط و نوادگان علمای فقید به نظاره نشست.
به هر حال؛ رسیدن به مرجعیت دینی، دست و پا زدن را برنمیتابد، و نمیشود بر داشتههای پدربزرگها فخر فروخت. آیا میتوان بیتوش و توان به روی مسائل مستحدثه آغوش گشود و اجتهاد پویا را پرچمداری کرد؟ و الا تقلید بر میت نیز جایز بود. آیا مرجعیت نسبی و سببی میتواند برای مقلدان غیر نسبی و غیر سببی الگوی طراز دینی قرار گیرد؟
بیوتی که از حضور پدرِ فقیه خالی است و رشته کلام به دست نوهها! نوادگانی که نه تنها تحرکاتی متناسب با عصر انقلاب اسلامی و رویارویی با جریان سرسخت استکبار و ضداسلامی، از آنان دیده نمیشود که زمینه را برای سکولاریزه شدن فقه و فقاهت و تقابل گفتمانی با انقلاب امام خمینی(ره) فراهم میکنند.
اجتهاد پویا با لوازم غیرپویا
آنچه این روزها شنیده میشود، گفتوگوهای پنهانی به بهانه نظریهپردازی دینی است. مباحثاتی پشت درهای بسته بین علما و در پستوهای برخی بیوت رخ میدهد که هیچ تناسب و سنخیتی با عصر اطلاعات و ارتباطات ندارد. این گونه تحرکات هر انسان آشنا به زمان و زمانه را به یاد عصر پارینه سنگی میاندازد و یا کتابت پیام روی چرم حیوانات!
امروزه، مباحثات و مناظرات معرفتی و کلامی، عیانتر از پیش به میدان رسانه و ترغیب مخاطب پا گذاشتهاند و مکاتب و جریانها، قدرت نظری خود را در گرو حضور در مجامع و محافل علمی، رسانهای و عمومی میدانند؛ از این رو اگر نگوییم برخی فعالیتهای پنهانی و شبه مجتهدانه در قم، زمینه را برای تولد نامبارک تقیزادهها فراهم میکند، باید گفت ناخواسته و ناشیانه، تراث و دستاوردهای دینی به امحا و ابتذال کشیده خواهد شد.
دنیای امروز دنیای تبلیغ و تبیین تعاملی است و بی تردید رسیدن به اجتهاد پویا، ترغیب دینداران به انجام تکالیف شرعی، گسترش اخلاق و معنویت، و ترویج فرهنگ و علوم اصیل محمدی و علوی، با لوازم غیرپویا، مندرس و غیرمتعارف؛ ناممکن است.
علی اسفندیار
زدید به خال
اون کجا و این کجا
دوری از مناصب از شرایط این منصب خطیر است: مخالفا لهواه
از قدیم صلاحیت مرجع رو با علمیت شخص تشخیص میدادند. اگر نقص علمی از ایشون سراغ دارید بیان کنید نه با این حواشی
بهترین تعبیر درباره آقای علوی بروجردی این است که بگوییم" آقا زاده ای که سر سفره بزرگان نشست"
واقعا یاد تیم قبلی رسا بخیر
کجا کلاس رفته ..
..