ولایت فقیه یا ولایت بر فقیه؟
به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا، نگاهی گذرا به اتفاقات درون انقلابها، این نکته را به ما گوشزد میکند که شکست و نابودی هر حرکتی، از درون و از سوی نامداران و بزرگان آن جریان میباشد. در مقابل حمله دشمن خارجی، همه متحد میشوند، ولی پیش روی انحرافات بزرگان داخلی، کسی را یارای ایستادن نیست؛ زیرا اگر مقابله کنی، به تو برچسب نفوذی و ضد انقلاب میزنند. حال اینکه خطر خواص بیبصیرت از هر دشمن خارجی زمینگیر کنندهتر خواهد بود.
متأسفانه انقلاب اسلامی نیز از چنین قاعدهای جدا نیست و سیف الاسلامهایی داشته که از مسیر اصلی نهضت برگشتهاند و مسیر اصلی و شاهراه انقلاب اسلامی نیز، ولایت فقیه است. امام خمینی (ره) در نامه ۱۶دی ۱۳۶۶ به آیتالله خامنهای مینویسند: «باید عرض کنم حکومت، که شعبهای از ولایت مطلقه رسول اللَّه (ص) است، یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتی نماز و روزه و حج است.» پس کسی که در این اصل شک کند، ضروری دین را انکار کرده است.
این نکته قابل توجه است که التزام عملی به اصل ولایت فقیه مهم است و صرفاً با التزام علمی و لفظی، ولایتمدار نمیشویم؛ ولی برخی مدعیان، در لفظ نیز برخلاف ولایت فقیه موضع گرفتهاند که اکنون به دادههایی از نظرات حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی میپردازیم که خود، مبین خط فکری ایشان و همراهانش است.
قدرت، زمینی است؛ نه آسمانی
او در یکی از مصاحبههای خود چنان سخن میگوید که گویا هیچگاه به اقتدار دینی و ارتباط حکومت و قدرت به دین معتقد نبوده است. هاشمی در گفتوگویی در رابطه با اصل قدرت در جمهوری اسلامی اظهار داشت: «ما از همان روز اول به پدیده قدرت، نگاه زمینی و واقعبینانه داشتیم کسانی که آمدند و نگاه صرفاً متافیزیکی به قدرت را دامن زدند و آن را مرتب مطرح میکنند، قبول نداریم. از همان ابتدا امام خمینی هم، همین را میگفت، شما حرفهای ایشان را ببینید که مشروعیت را به مردم میدهد. این چالش نیست و درد سری هم بوجود نمیآورد البته اگر تعصبهای بیجا برداشته شود».[۱]
نسبت این قول به امام راحل که مشروعیت ولایت و حکومت را از مردم میدانستند، نسبتی ناروا به ایشان و اتّهامی بر خلاف تصریحات ایشان است. حضرت امام خمینی (ره) در تاریخ ۳۰/۷/۵۸ در جمع علمای غرب تهران فرمودند: «ولایت فقیه همان ولایت رسولالله [است]. قضیه ولایت فقیه چیزی نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد، ولایت فقیه یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است، همان ولایت رسولالله، اینها از ولایت رسولالله هم میترسند.»
گرهای که در پشت پرده ذهنی جناب هاشمی او را میآزرد و مانع میشد حتی در مباحث نظری هم با امام و نظریه ولایت فقیه همراه شود، عدم شناخت دقیق و توجه بیش از حد او به عرف و عقلاء بود. همین امر موجب میشد برداشت او از «رأی به جمهوری اسلامی بدهید، نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد. جمهوری اسلامی»[۲]، برداشتی به سبک عقلاء و عرف غرب باشد.
راه تعیین نوع حکومت، عرفی است
همچنین هاشمی در یکی از مصاحبههای خود، در تاریخ ۱۱/۱۱/۸۳ که با ایسنا انجام داده، در پاسخ به این سؤال که «گویا مخالفتهایی با شکلگیری انتخابات با ویژگیهای مدّ نظر امام وجود داشت. چه جریاناتی با ویژگیهای مدّ نظر ایشان مخالف بودند؟» گفت: «بله! بعضی افراد در بحث ولایت میگفتند که ولیفقیه را خداوند تعیین کرده و اکنون هم بعضیها این اعتقاد را دارند. این عده معتقدند که مشروعیت ولیفقیه به رأی مردم نیست و ولیفقیه هر تصمیمی که بخواهد، میتواند بگیرد.»
وی همچنین در همین مصاحبه میگوید: «اسلام غیر از زمان پیامبر (ص) و دوازده امام معصوم (ع) نوع حکومت را تعیین نکرده است، راه تعیین نوع حکومت، عرفی است. البته همه انواع حکومت به خواست مردم برمیگردد. پس اسلام، جمهوری و انتخابات همه با هم هماهنگاند.»
آبشخور اختلاف حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی با حضرت آیت الله مصباح یزدی از اینجا بود که منجر شد روزنامههای موافق هاشمی، بدترین توهینها را به سوی علامه مصباح روانه کنند. از آنجایی که ولایت فقیه به عنوان رأس هرم تفکرات است، اگر در این اصل خدشهای وارد شود سایر ارزشها نیز از دست خواهد رفت.
هاشمی بدون روتوش
مصاحبه دیگری را که آقای هاشمی با صادق زیباکلام انجام داده، پرده از نوع نگاه وی را به حکومت اسلامی و ولایت فقیه برمیدارد. هاشمی در آن مصاحبه اذعان کرده هر وقت بحثی پیش میآمد، من همواره طرف تعادل و تساهل بودم و همواره مخالف دیدگاهها و نظرات رادیکال، تند و افراطی بودهام. در همه موارد و عملاً پیرامون همه مسائل اینگونه بود.
او ادامه میدهد: «به عنوان مثال بحثهایی که در مجلس خبرگان بر سر بندهای مختلف قانون و حتی اصل ولایت فقیه داشتیم، کاملاً مبین خط و جهت تفکر سیاسی من است. شاید خیلیها ندانند که وقتی در مجلس خبرگان به بحث ولایت فقیه که توسط عدهای مطرح شد رسیدیم، من مخالفت کردم. البته الان کسانی هستند که خیلی منتقدانه و حتی مخالف با ولایت فقیه برخورد میکنند؛ اما در سالهای ۵۹-۵۸ و در مجلس خبرگان، درست عکس امروزشان حرف میزنند، خوشبختانه متن همه مذاکرات به طور کامل وجود دارد. آقای آذری قمی وقتی این اواخر مخالف شده بود، در جلسه گفته بود که آقای هاشمی در زمان تنفس یکی از جلسات مجلس خبرگان گفته است -تعبیری را از من نقل کرد و من یادم نبود- اینکه شما میگویید، ولی فقیه نمیشود، ناصرالدین شاه میشود. در بحثها این گونه بودم.»[۳]
روایت ناقص «روایت رهبری»
مستندی با عنوان «روایت رهبری» ساخته شده که در آن بخشی از جلسه تاریخی خبرگان را در تاریخ ۱۴ خرداد ۶۸ با ریاست حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی به تصویر کشده شده است. همانطور که در این مستند نیز قابل درک است، هاشمی رفسنجانی حتی پس از نامههای آقایان متعددی، چون مجتهد شبستری، موسوی اردبیلی، سید علی اکبر قریشی، قصد مطرح کردن نام آقای خامنهای را برای رهبری ندارد تا اینکه با اعتراض علنی اعضا مواجه میشود.
به اذعان خود آقای هاشمی، او معتقد بوده که رهبری باید توسط شورا اداره شود و احتمال بسیار پایینی میداده که شورای رهبری رأی نیاورد. هنگامیکه شورای رهبری از دستور خارج میشود، بازهم از بیان کردن خاطره امتناع میورزد تا اینکه فضای خبرگان به سمت مطرح کردن نام آیتالله خامنهای میرود. در نتیجه ایشان در نوعی فشار و اجبار قرار میگیرد و سپس تصمیم به نقل خاطره میگیرد.
شاید در پایان بشود این نتیجه را گرفت که هاشمی رفسنجانی، ادوار مختلفی نداشته بلکه از همان ابتداء نهضت، «هیچ کس برای من هاشمی نمیشود» و «نهضت زنده است تا هاشمی زنده است»، هاشمی رفسنجانی مغروق در استخر بوده، ولی مجالی برای بیان افکار و پیادهسازی اندیشههای خود نمییافته. وگرنه او نیز شناگر ماهری بوده است!
سید محمد متکلم
[۱] گفتوگوی عبدالوهاب فراتی با هاشمی رفسنجانی، کتاب نقد، ۱۳۸۱، شماره ۲۲
[۲] صحیفه امام خمینی، ج ۶، ص ۳۵۳
[۳] هاشمی بدون روتوش، صادق زیباکلام، صص ۱۵۶-۱۵۷